فایل هلپ

مرجع دانلود فایل ,تحقیق , پروژه , پایان نامه , فایل فلش گوشی

فایل هلپ

مرجع دانلود فایل ,تحقیق , پروژه , پایان نامه , فایل فلش گوشی

مقاله بررسی ابیات مثنوی

اختصاصی از فایل هلپ مقاله بررسی ابیات مثنوی دانلود با لینک مستقیم و پر سرعت .

مقاله بررسی ابیات مثنوی


مقاله بررسی ابیات مثنوی

لینک دانلود و خرید پایین توضیحات

فرمت فایل word  و قابل ویرایش و پرینت

تعداد صفحات: 208

 

عنوان:

قطره ای از دریا

بررسی ابیات مثنوی

ازدیدگاه صاحب نظران

فهرست مطالب

عنوان صفحه

مقدّمه 3

زندگی نامه مولانا 7

آثارمولانا 15

تاثیرمثنوی مولانا درادبیات 23

جهان ومیان دانشمندان

بررسی ابیات 25

تعلیقات 422

مآخذ 230

بسم الله الرحمن الرحیم

مقدّمه

بشنو این نی چون شکایت می کند

از جدایی‌ها حکایت می کند

می‌خواهیم سخن درباره انسانی بگوییم که چه در دوره خود و چه بعد از زمان خود نابغه زمان است و باید گفت که از جرگه انسانهای عادی خارج است. انسان والایی که حکایت های دقیق عرفانی را آن‌چنان زیبا در ذائقه ما می ریزد که شهد آن روح ما را تازه می سازد. حکایت‌هایی که با داستانی به ظاهر ساده شروع می‌شود و مفاهیم بلند و عمیق عرفانی از آن نتیجه می شود انسانی که برای فهمیدن سخنان او باید اهل دل بود تا لطف سخنان او را احساس کرد ولی افسوس که ما خاکیان در بند این دنیای مجازی لطف سخنان او را در نمی یابیم و از دریای لطف معانی او که به کنایه ابراز می شود بی نصیبیم. اگر گاهی درک مفاهیم برای ما ثقیل می شود به خاطر آن است که جر جرار سخن مولانا را به عالمی فراتر از این عالم می کشاند.

دیگر در این قسمت مولانا سخن نمی گوید بلکه بارقه‌ای از لطف الهی‌است که بر زبان مولانا جاری می شود مولانا بعد از مدتی که دراین دریای لطف الهی غوطه‌ور است بار دیگر به خود می آید و مطلب را به صورتی زیبا ادامه می دهد.

در این جا باید بگوییم خداوند به همه انسان‌ها چشم لطف دارد و به اولیای خود نظری دیگر؛ به این معنا که با جرقه‌ای شمع وجود آنها را شعله ور می سازد طوری که خود می سوزند و دنیایی را روشن می کنند.

چون به سرچشمه این تحولات روحی نظری اندازیم این مطلب را بهتر درک می‌کنیم ما در این جا به صحت و سقم حکایتهایی که برای عارفان نقل شده است کاری نداریم. بلکه مفهوم آن مورد نظر است همچنان که خود مولانا گفته است.

ای برادر قصه چون پیمانه است

معنی اندروی به سان دانه است

دانه معنی بگیرد مرد عقل

ننگرد پیمانه را گرگشت نقل

«مولوی»

نمونه‌هایی برای تفهیم مطلب ذکر می کنیم.

الف:برای تغییر حال سنایی باید برخوردی با فردی به نام «لای خوار »وجود داشته باشد تا شوری بر روح بی قرار سنایی زده شود.

ب:برای دگرگونی روح ناصر خسرو بایستی او خوابی ببیند تا از خواب دوشین چهل ساله بیدار شود.

ج: برای تغییر وضع عطار باید درویشی باشد تا جلو او بمیرد و او تحول یابد.

د: در تغییر وضع مولانا درویش ژولیده چرکین قبایی، شمس، باید که با مولانا برخوردی سؤال گونه داشته باشد تا مولانای متعبد را متحول سازد؛ مولانایی که آتشی به وجود انسان‌های خاکی می اندازد طوری که دوست و دشمن او را بستایند و هنگام مرگ او شهری گریه کند و دنیایی در ماتم او بسوزد.

مولانا در پاسخ درخواست حسام الدین چلبی از گوشة دستارش 18 بیت آغازین مثنوی را بیرون می کشد. ابیاتی که از جدایی انسان از آن منبع لایزال الهی صحبت می کند.

بشنو این نی چون شکایت می کند

از جدایی ها حکایت می کند.

وقتی که به داوری درمورد این ابیات می نشینیم

می بینیم چه زیبا مولانا دنیای خیالی ما را تصویر کرده است. دنیای که ما روح انسانی را در آن حبس کرده و فقط به لذات ظاهری آن توجه می کنیم ولی دریغا که درک این مفاهیم برای


دانلود با لینک مستقیم


مقاله بررسی ابیات مثنوی

مقاله درباره داستانهائی از مثنوی

اختصاصی از فایل هلپ مقاله درباره داستانهائی از مثنوی دانلود با لینک مستقیم و پر سرعت .

لینک دانلود و خرید پایین توضیحات

فرمت فایل word  و قابل ویرایش و پرینت

تعداد صفحات: 10

 

مقالة:

داستانهائی از مثنوی

فهرست:

داستان آن جوان که زنی را دوست داشت

زن و قاضی

کلیمی، مسیحی و مسلمان

داستان آن جوان که زنی را دوست داشت

یکی از داستانهای مثنوی معنوی در مورد جوانی است که زنی را دوست می دارد ولی هر چه می کند به او نمی رسد؛ اگر قاصدی می فرستد خود قاصد خائن از آب در می آید و یا اگر نامه ای می نویسد صاحب نامه هم هم. خلاصه هر چه می کند به در بسته می خورد و ...

گاه گفتی کین بلای بی دواست

گاه گفتی نی حیات جان ماست

گاه هستی زو برآوردی سری

گاه او از نیستی خوردی بری

اینها می گذرند و جوان بی خیال و فارغ از این ماجرا می شود اما گویی حوادث روزگار طور دیگر می چرخند...

گفت پیغامبر که چون کوبی دری

عاقبت زان در برون آید سری

چون زچاهی می کنی هر روز خاک

عاقبت اندر رسی در آب پاک

جوان روزی از ترس گزمه (میرشب) به باغی پناهنده می شود و باغ، باغ همان زیباروی رویایی ذهن او بود و ...

البته مولوی در خلال روایت این داستان پندها و اندرزهای فراوان می دهد که اینجا به آن نمی پردازم اما چیزی که در کل فضای داستان و دیگر حکایات او مشهود است نوع دید او نسبت به استجابت دعا و تقاضای انسانی از خداوند و برآورده شدن آنهاست که شاید آمیزه ای از عرفان ما باشد. حرفش این است که " تلاشت بی نتیجه نخواهد ماند و ناگهانی از روزنه ای برآورده خواهد شد"

این آموزه از سه عنصر 1- تلاش 2- عدم دلبستگی به نتیجه آنی 3- صبر و انتظار تشکیل شده است که در حقیقت دو مورد آخر شاید کمی متناقض به نظر برسد اما تا آنجایی که متوجه شده ام همین پارادوکس بزرگ نقش عمده را در عرفان ما دارد. انسان در اینجا یا هیچ نیست یا همه چیز است. از همه چیز بگذر تا به همه چیز برسی. البته موضوع خیلی پیچیده تر از آن است که بشود در اینجا از آن نوشت.

چیزی که بیشترین علاقه مرا جذب کرده است آن قسمت سوم است که چراغ امید را روشن نگه می دارد و به انسان نیرو می دهد که تا آخر راه برود بی آنکه بداند می رسد یا نه ! نشستن بر در به امید برجوشیدن وفا کندن چاه تا رسیدن به آب پاک و از همه مهمتر برآوردن شدن آن خواسته از جایی که هیچ انگاره ای از آن نداریم. به صورت دفعی، آنی، لحظه ای پیش می آید که خصوصیت امور وحیانی است. می دانم که این مطلق گرایی همچون سم مهلکی در بین زمین و زمینیان (امور اجتماعی) است اما به صورت فردی سازنده و بس محرک برای نیل به اهداف شخصی است.

یکی از داستانهای مثنوی از این قرار است که آهویی را در طویله خران می اندازند و از غذای خران به او می خورانند. آن آهو در شرح حال خود می گوید که رنج او بیش از آن که از طویله و غذای خران باشد از مصاحبت با خران است و می گوید که روح را صحبت ناجنس عذابی است الیم. در عالم دردی بزرگ تر از این نیست که نتوانی روح هم جنس خود را بیابی مجبور به مصاحبت با کسانی شوی که مجبوری تحمل شان کنی.


دانلود با لینک مستقیم


مقاله درباره داستانهائی از مثنوی

مقاله داستانهائی از مثنوی

اختصاصی از فایل هلپ مقاله داستانهائی از مثنوی دانلود با لینک مستقیم و پر سرعت .

مقاله داستانهائی از مثنوی


مقاله داستانهائی از مثنوی

لینک دانلود و خرید پایین توضیحات

فرمت فایل word  و قابل ویرایش و پرینت

تعداد صفحات: 10

 

مقالة:

داستانهائی از مثنوی

فهرست:

داستان آن جوان که زنی را دوست داشت

زن و قاضی

کلیمی، مسیحی و مسلمان

داستان آن جوان که زنی را دوست داشت

یکی از داستانهای مثنوی معنوی در مورد جوانی است که زنی را دوست می دارد ولی هر چه می کند به او نمی رسد؛ اگر قاصدی می فرستد خود قاصد خائن از آب در می آید و یا اگر نامه ای می نویسد صاحب نامه هم هم. خلاصه هر چه می کند به در بسته می خورد و ...

گاه گفتی کین بلای بی دواست

گاه گفتی نی حیات جان ماست

گاه هستی زو برآوردی سری

گاه او از نیستی خوردی بری

اینها می گذرند و جوان بی خیال و فارغ از این ماجرا می شود اما گویی حوادث روزگار طور دیگر می چرخند...

گفت پیغامبر که چون کوبی دری

عاقبت زان در برون آید سری

چون زچاهی می کنی هر روز خاک

عاقبت اندر رسی در آب پاک

جوان روزی از ترس گزمه (میرشب) به باغی پناهنده می شود و باغ، باغ همان زیباروی رویایی ذهن او بود و ...

البته مولوی در خلال روایت این داستان پندها و اندرزهای فراوان می دهد که اینجا به آن نمی پردازم اما چیزی که در کل فضای داستان و دیگر حکایات او مشهود است نوع دید او نسبت به استجابت دعا و تقاضای انسانی از خداوند و برآورده شدن آنهاست که شاید آمیزه ای از عرفان ما باشد. حرفش این است که " تلاشت بی نتیجه نخواهد ماند و ناگهانی از روزنه ای برآورده خواهد شد"

این آموزه از سه عنصر 1- تلاش 2- عدم دلبستگی به نتیجه آنی 3- صبر و انتظار تشکیل شده است که در حقیقت دو مورد آخر شاید کمی متناقض به نظر برسد اما تا آنجایی که متوجه شده ام همین پارادوکس بزرگ نقش عمده را در عرفان ما دارد. انسان در اینجا یا هیچ نیست یا همه چیز است. از همه چیز بگذر تا به همه چیز برسی. البته موضوع خیلی پیچیده تر از آن است که بشود در اینجا از آن نوشت.

چیزی که بیشترین علاقه مرا جذب کرده است آن قسمت سوم است که چراغ امید را روشن نگه می دارد و به انسان نیرو می دهد که تا آخر راه برود بی آنکه بداند می رسد یا نه ! نشستن بر در به امید برجوشیدن وفا کندن چاه تا رسیدن به آب پاک و از همه مهمتر برآوردن شدن آن خواسته از جایی که هیچ انگاره ای از آن نداریم. به صورت دفعی، آنی، لحظه ای پیش می آید که خصوصیت امور وحیانی است. می دانم که این مطلق گرایی همچون سم مهلکی در بین زمین و زمینیان (امور اجتماعی) است اما به صورت فردی سازنده و بس محرک برای نیل به اهداف شخصی است.

یکی از داستانهای مثنوی از این قرار است که آهویی را در طویله خران می اندازند و از غذای خران به او می خورانند. آن آهو در شرح حال خود می گوید که رنج او بیش از آن که از طویله و غذای خران باشد از مصاحبت با خران است و می گوید که روح را صحبت ناجنس عذابی است الیم. در عالم دردی بزرگ تر از این نیست که نتوانی روح هم جنس خود را بیابی مجبور به مصاحبت با کسانی شوی که مجبوری تحمل شان کنی.

داستان در مورد نیایشگری بود که در تاریکی شب ، در حال دعا بود و با سوز و گداز ، الله الله می گفت .

او لبهایش با لفظ الله شیزین می شد و حال و هوای خوبی داشت و غرق در سوز و گداز و عشق بود.

چه گریه ها می کردو حق حق ها میزد . ولی حال خوبی داشت .

این حال روحانی برای شیطان سخت آمد و نزد دعا کننده آمد و چنین القا کردو گفت : تو چقدر


دانلود با لینک مستقیم


مقاله داستانهائی از مثنوی

تحقیق درباره انواع عقل در مثنوی از نظر مولانا جلال

اختصاصی از فایل هلپ تحقیق درباره انواع عقل در مثنوی از نظر مولانا جلال دانلود با لینک مستقیم و پر سرعت .

لینک دانلود و خرید پایین توضیحات

فرمت فایل word  و قابل ویرایش و پرینت

تعداد صفحات: 16

 

انواع عقل در مثنوی از نظر مولانا جلال‌الدین محمد بلخی

جوری ادنان وش (کارشناس ارشد زبان ادبیات فارسی، مدرس دانشگاه جامع علمی کاربردی) چکیده در مثنوی، مولانا دو نگاه کاملاً متفاوت به عقل دارد. در مواضعی آن را می ستاید و صفت اولیائش می شمارد و در مواضعی دیگر آن را نکوهش کرده و مردم را به دوری جستن از آن دعوت می کند. در این مقاله این دو نوع متفاوت عقل مورد بحث قرار می گیرد و این که مولانا برای هر یک چه توصیفاتی قائل شده است بررسی می شود. واژه های کلیدی: عقل، عقل کلی، عقل جزئی، عقل ممدوح، عقل مذموم مقدمه: عقل قوه ای است که از دیرباز در شناخت و درک ماهیت آن کوشش شده است.

فلاسفه و عرفا دو گروهی هستند که بیشترین سخنان و تعاریف را از عقل و ماهیت و کارکرد آن ارائه داده اند در این مقاله با ارائه تعاریفی از عقل، به بررسی دیدگاه های مولانا جلال الدین در این باب پرداخته می شود. با توجه به این نکته که برخلاف آنچه عامه می پندارند عرفا به طور مطلق مخالف عقل و عقلانیت نیستند و تنها عقل را در مواردی که قصد شناخت امور ماوراء طبیعت و پی بردن به ذات اقدس الهی را دارد ناقص و نارسا شمرده و آن را نکوهش کرده اند مولوی نیز که یکی از بزرگترین عرفای اسلامی می باشد، به این موضوع یعنی تواناییها و عدم تواناییهای عقل در جای جای مثنوی اشاره کرده است و مرز بین عقل ممدوح و ایمانی و عقل مذموم و دنیوی را مشخص کرده است. معنای لغوی و اصطلاحی عقل واژه عقل معادل انگلیسی کلمات reason , visdom , intellect , mind می باشد و در فرهنگ واژگان فارسی با واژگان خرد، استدلال، علم ... برابر است. "در خلاصه السُّلوک اهل علم گویند: عقل جوهری نورانی است که خداوند آن را در مغز آفریده است و نورش را در قلب قرار داده و اهل لسان گویند: عقل چیزی است که صاحبش را از ملامت دنیا و پشیمانی عقبی نجات دهد." به همین دلیل برخی آن را مشتق از عقال به معنای زانو بند و افسار شتر گرفته اند ، زیرا عاقلان را از کجروی و انحراف باز می دارد. مطابق نظریه حکمای مشاء اولین صادر از خداوند عقل است" اول ما خلق الله العقل" غزالی نیز در احیاء علوم الدین حدیثی را روایت می کند که در ابتدای آن به اولیت خلقت عقل و نیز عجز عقل از شناخت حق تعالی بدون یاری خود او اشاره شده است. " در فلسفه عقل اول و عقل کل جبرئیل علیه السلام را گویند و در فرهنگ است که عرش را نامند و نیز اصل و حقیقت انسان را گویند از آنکه فیض و واسطه ظهور نفس کل است و آنرا به چهار نام نامیده اند: یکی عقل، دوم قلم اول، سوم روح اعظم، چهارم ام الکتاب و از روی حقیقت، آدم صورت عقل کل است و حوا صورت نفس کل. " عقل گرایی در اسلام " یکی از بزرگترین حقوق اسلام بر بشر تعیین حدود عقل است، هیچ دینی به اندازه اسلام مقام عقل را بالا نبرده و از آن تجلیل ننموده است در این آیین، ارزش هیچ عملی به پای تعقل و تفکر نمی رسد، پیغمبر اسلام یک ساعت تفکر را برتر از هفتاد سال عبادت دانسته اند، ولی همین تفکر و تعقل اگر در ذات پرودگار باشد حرام و گناه است، نه تنها در ذات بلکه در صفات و اسماء خداوند نیز کمیت اندیشه لنگ است." " عقل گرایی در اسلام با بحث قضا و قدر آغاز شد. " " تعالیم مکرر و بدون شبهه قرآن درباره دو نوع وحی- قدرت خداوند که در آفرینش دیده می شود و اراده خدا همانطور که به پیامبرانش وحی شده است- مدتها پیش از پیدایش مباحث کلامی، راهی عقلی به حقایق مذهبی گشود. در واقع در مورد بعضی از مسائل خاص که در زمان پیغمبر اسلام، مورد بحث بودند و مخصوصاً تعالیم مربوط به رستاخیز، قرآن خود شیوه استدلال را تعیین کرد. " جایگاه عقل در فلسفه عقل برای توجیه خود به فلسفه و علوم یونانی گذشتگان نیاز داشت. فلسفه نیز برای مورد قبول واقع شدن به عقل و عقلا نیت محتاج بود به همین دلیل در طول تاریخ فلاسفه به تفسیر و توضیح عقل پرداختند و سعی بسیار کردند تا هر حقیقتی را با سلاحی مجهز به عقل و استدلال کشف نمایند. از یونان قدیم که مهد بروز و ظهور فلسفه و کانون عقل گرایی قدیم بود، فیلسوفان بیشماری به پا خواستند و پرچم عقل گرایی را به اهتزاز در آوردند، از جمله آنان افلاطون، فیلسوف بزرگ و نامی بود که پایه گذار مکتب فلسفی صرف شد و هر حقیقتی را حتی حقیقت عالم مثل را با عقل جستجو می کرد، "در نظر افلاطون کلمه "ماورای عقل" وجود نداشت چون عقل با واقعیت نهایی یکی باشد چگونه چیزی می تواند ورای آن باشد؟ ارسطو نیز که شاگرد دبستان عقل افلاطون بود، ایمانی بی برهان عقلی داشت به اینکه عقل بشری می تواند به معرفت دست یابد و معرفت در نظر او جستجو از حقیقت کائن است و اطلاع یافتن از او." " ارسطو در کتاب " اخلاق نیکو ماخس" عقل را جنبه الهی وجود انسانی می شمارد و در کتاب " نفس" عقل را چیزی که جنبه الهی بیشتری دارد می داند و به هر صورت عقل فعال را او عقلی الهی که از هر جهت خارج از وجود فردی انسانی است می شمارد." به عقیده ارسطو" عقل فعال قوای نفس منفعل را از اثر فعالیت خود ظهور و بروز می دهد و به واسطه او انسان مقامی میان حیوانیت و الوهیت دریافته است و او باقی و ابدی است و پس از مرگ دوباره به مبداء اصلی و عقل کل که غایت غایات است باز می گردد." جایگاه عقل در عرفان بر خلاف فلاسفه و حکما که برای عقل و خرد انسانی ارزش فراوان قائل شده اند و زمام همه امور خود را به دست عقل سپرده اند، عرفا و صاحبدلان کمترین ارزشی برای عقل و استدلال قائل نشده اند. البته قابل ذکر است که این عقل و استدلال مذموم و نکوهیدنی به آن جنبه ثانوی عقل اشاره دارد که می توان به نوعی آنرا عقل معاش نامید، زیرا، هر که از این عقل مادی


دانلود با لینک مستقیم


تحقیق درباره انواع عقل در مثنوی از نظر مولانا جلال

تحقیق درباره داستانهائی از مثنوی

اختصاصی از فایل هلپ تحقیق درباره داستانهائی از مثنوی دانلود با لینک مستقیم و پر سرعت .

لینک دانلود و خرید پایین توضیحات

فرمت فایل word  و قابل ویرایش و پرینت

تعداد صفحات: 10

 

مقالة:

داستانهائی از مثنوی

فهرست:

داستان آن جوان که زنی را دوست داشت

زن و قاضی

کلیمی، مسیحی و مسلمان

داستان آن جوان که زنی را دوست داشت

یکی از داستانهای مثنوی معنوی در مورد جوانی است که زنی را دوست می دارد ولی هر چه می کند به او نمی رسد؛ اگر قاصدی می فرستد خود قاصد خائن از آب در می آید و یا اگر نامه ای می نویسد صاحب نامه هم هم. خلاصه هر چه می کند به در بسته می خورد و ...

گاه گفتی کین بلای بی دواست

گاه گفتی نی حیات جان ماست

گاه هستی زو برآوردی سری

گاه او از نیستی خوردی بری

اینها می گذرند و جوان بی خیال و فارغ از این ماجرا می شود اما گویی حوادث روزگار طور دیگر می چرخند...

گفت پیغامبر که چون کوبی دری

عاقبت زان در برون آید سری

چون زچاهی می کنی هر روز خاک

عاقبت اندر رسی در آب پاک

جوان روزی از ترس گزمه (میرشب) به باغی پناهنده می شود و باغ، باغ همان زیباروی رویایی ذهن او بود و ...

البته مولوی در خلال روایت این داستان پندها و اندرزهای فراوان می دهد که اینجا به آن نمی پردازم اما چیزی که در کل فضای داستان و دیگر حکایات او مشهود است نوع دید او نسبت به استجابت دعا و تقاضای انسانی از خداوند و برآورده شدن آنهاست که شاید آمیزه ای از عرفان ما باشد. حرفش این است که " تلاشت بی نتیجه نخواهد ماند و ناگهانی از روزنه ای برآورده خواهد شد"

این آموزه از سه عنصر 1- تلاش 2- عدم دلبستگی به نتیجه آنی 3- صبر و انتظار تشکیل شده است که در حقیقت دو مورد آخر شاید کمی متناقض به نظر برسد اما تا آنجایی که متوجه شده ام همین پارادوکس بزرگ نقش عمده را در عرفان ما دارد. انسان در اینجا یا هیچ نیست یا همه چیز است. از همه چیز بگذر تا به همه چیز برسی. البته موضوع خیلی پیچیده تر از آن است که بشود در اینجا از آن نوشت.

چیزی که بیشترین علاقه مرا جذب کرده است آن قسمت سوم است که چراغ امید را روشن نگه می دارد و به انسان نیرو می دهد که تا آخر راه برود بی آنکه بداند می رسد یا نه ! نشستن بر در به امید برجوشیدن وفا کندن چاه تا رسیدن به آب پاک و از همه مهمتر برآوردن شدن آن خواسته از جایی که هیچ انگاره ای از آن نداریم. به صورت دفعی، آنی، لحظه ای پیش می آید که خصوصیت امور وحیانی است. می دانم که این مطلق گرایی همچون سم مهلکی در بین زمین و زمینیان (امور اجتماعی) است اما به صورت فردی سازنده و بس محرک برای نیل به اهداف شخصی است.

یکی از داستانهای مثنوی از این قرار است که آهویی را در طویله خران می اندازند و از غذای خران به او می خورانند. آن آهو در شرح حال خود می گوید که رنج او بیش از آن که از طویله و غذای خران باشد از مصاحبت با خران است و می گوید که روح را صحبت ناجنس عذابی است الیم. در عالم دردی بزرگ تر از این نیست که نتوانی روح هم جنس خود را بیابی مجبور به مصاحبت با کسانی شوی که مجبوری تحمل شان کنی.

داستان در مورد نیایشگری بود که در تاریکی شب ، در حال دعا بود و با سوز و گداز ، الله الله می گفت .

او لبهایش با لفظ الله شیزین می شد و حال و هوای خوبی داشت و غرق در سوز و گداز و عشق بود.

چه گریه ها می کردو حق حق ها میزد . ولی حال خوبی داشت .

این حال روحانی برای شیطان سخت آمد و نزد دعا کننده آمد و چنین القا کردو گفت : تو چقدر


دانلود با لینک مستقیم


تحقیق درباره داستانهائی از مثنوی