دانلود با لینک مستقیم و پر سرعت .
لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
فرمت فایل word و قابل ویرایش و پرینت
تعداد صفحات: 36
اثبات اراده الهی
در میان اوصاف ثبوتى خداوند, صفت اراده از اهمیت خاصى برخوردار است. هر چند عموم متکلمان اسلامى در اتصاف خداوند به ((اراده)) همراىاند در تبیین این صفت و پاره اى احکام آن اختلاف شدیدى وجود دارد. بخشى از پرسشهاى مهمى که در این زمینه وجود دارند, عبارت اند از:
الف: تعریف دقیق اراده الهى چیست ؟
ب: اراده از صفات ذاتى خداست یا صفات فعلى؟
ج: اراده خداوند قدیم است یا حادث؟
د: تفاوت اراده با مفاهیمى همچون ((اختیار)) و ((مشیت)) چیست؟
گفتنى است که علاوه بر متکلمان, فیلسوفان اسلامى نیز بحثهاى دقیق و پیچیده اى در باب حقیقت اراده الهى کرده اند که آنها, بى تردید, برپیچیدگى و سنگینى این بحث خواهد افزود. ما در اینجا مى کوشیم تا متناسب با سنخ این نوشتار, به بررسى اراده الهى پرداخته, و به پرسشهایى که در بالا مطرح شد, پاسخ دهیم.
حقیقت اراده در انسان
ما انسانها هنگامى که در صدد انجام کارهاى اختیارى بر مىآییم, در درون خود حالتى را مى یابیم که از آن به ((اراده)) تعبیر مى کنیم. حالت مزبور, حالتى نفسانى است و همچون سایر احوال درونى, به علم حضورى درک مى شود. با این حال, حضورى بودن علم ما به این حالت, به معناى آن نیست که تبیین آن در قالب مفاهیم ذهنى (علم حصولى) کار ساده اى باشد و همین امر سبب شده است تا تعاریف مختلفى از اراده انسان داده شود.
گروهى گفته اند که اراده همان اعتقاد به سودمندى فعل است; ما پیش از انجام یک عمل, مفید بودن آن را تصدیق مى کنیم و این تصدیق همان اراده ما بر انجام عمل مزبور است. گاه به این تصدیق ((داعى)) نیز گفته مى شود. بنابراین, براساس تفسیر بالا, اراده همان داعى ما بر انجام فعل است.
در مقابل, گروه دیگرى اراده را غیر از داعى مى دانند و معتقدند صرف اعتقاد به مفید بودن یک عمل, اراده انجام آن عمل نیست. در اینجا نیز آراى مختلفى وجود دارد: بر اساس یک دیدگاه, در پى اعتقادى به سودمندى فعل شوقى نسبت به انجام آن در نفس ما حاصل مى شود و این شوق همان اراده است. گاه نیز گفته مى شود که اراده,میل ما به انجام کار کار و کراهت, که در مقابل اراده قرار دارد, میل ما به ترک یک عمل است. در دیدگاهى دیگر, اراده با شوق و میل به انجام کار نیز تفاوت دارد; اراده, کیفیتى نفسانى است که پس از علم به سودمندى فعل و قبل از انجام آن, در نفس حاصل مى شود و سبب ترجیح انجام فعل بر ترک آن مى گردد.
هر یک از آراى یاد شده بر ادله اى متکى است که نقل و بررسى آن از حوصله بحث ما خارج است. 1 اما نکته اى که در این میان اهمیت دارد آن است که نمى توان معنایى را که براى اراده انسان در نظر مى گیریم, بدون حذف آن جهاتى که موجب نقص و محدودیت و شایسته موجودات ممکنى نظیر انسان است, بر خداوند اطلاق کرد. براى مثال, اراده انسان, به هر معنایى که در نظر گرفته شود, حالتى نفسانى و حادث است که بر نفس انسان عارض مى گردد. بدیهى است که چنین معنایى به هیچ وجه شایسته مقام الوهى نیست, زیرا ذات الهى از هر گونه تغییر و تحول و ااز اینکه معروض عوارضى باشد منزه است .
آراى گوناگون متکلمان در بیان حقیقت اراده الهى
همانگونه که اشاره کردیم, بحث از حقیقت اراده الهى معرکه آراى مختلف متکلمان(و فیلسوفان) است در اینجا, به اختصار برخى از آراى مزبور را یادآور مى شویم:
1ـ معنى اراده الهى آن است که خداوند افعال خود را بدون اجبار و اکراه انجام مى دهد. بنابراین, مرید بودن خداوند به معناى سلب اجبار و اکراه از افعال اوست .
براساس تعریف بالا, صفت اراده از جمله صفات سلبى خواهد بود.
2ـ اراده الهى, اعمال قدرت و حاکمیت خداوند است.
3ـ اراده الهى, در مقام ذات, محبت خداوند نسبت به ذات خویش و کمالات آن است و در مقام فعل, عبارت است از رضاى الهى به وقوع فعل.
4ـ مقصود از اراده خداوند, همان علم ذاتى او به نظام احسن است .
گروهى از حکما در تبیین اراده الهى, به مثابه یکى از اوصاف ذاتى, آن را مساوق با علم ذاتى خداوند به نظام اصلح عالم دانسته اند; علمى که خود در سلسله على وجود عالم قرار دارد و از مبادى ایجاد آن است.
5ـ اراده خداوند عبارت است از اختیار ذاتى او ; خدا ذاتاً فاعل مختار است و اراده او چیزى جز مختار بودن او نیست هر چند ممکن است اختیار او را به ((مجبور نبودن یا مکره نبودن)) او تفسیر کنیم, ولى چنین تفسیرى مستلزم سلبى بودن صفت اراده (که مساوق با اختیار ذاتى است) نمى شود, همان گونه که تفسیر علم به ((عدم جهل)) مستلزم سلبى بودن صفت علم نیست .
اراده ذاتى و اراده فعلى
چنین به نظر مى رسد که براى روشنتر شدن بحث باید ابتدا به این پرسش پاسخ دهیم که اراده از صفات ذاتى خداوند است یا از صفات فعلى. اهمیت این مساله از آنجا آشکار مى شود که مى بینم برخى از تعاریف یاد شده صرفاً به اراده ذاتى نظر دارند (مانند تعریف چهارم) و برخى نیز تنها ناظر به اراده فعلى اند (مانند تعریف دوم) و
گروهى نیز در مقام تعریف هر دو قسم مى باشند (مانند تعریف سوم) بنابراین, شایسته است که قبل از بررسى تعاریف مشخص کنیم که اراده الهى را از جمله اوصاف ذاتى یا فعلى به شمار مىآوریم .
در پاسخ به پرسش فوق به نظر مى رسد که مى توان دو مرتبه اراده ذاتى و اراده فعلى را از یکدیگر باز شناخت و براى هر کدام تعریفى جداگانه ارائه داد.
هر چند بسیارى از متکلمان و فیلسوفان اسلامى اراده ذاتى را مساوق با علم ذاتى خداوند به نظام احسن دانسته اند بیان ساده این نظریه آن است که خداوند به خصوصیات نظام احسن عالم, یعنى بهترین وضعیت ممکن جهان, علم دارد و همین علم منشا پیدایش جهان مى گردد و اراده ذاتى خداوند نیز چیزى جز علم مذکور نیست. اما به نظر مى رسد پذیرش این راى حالى از پاره اى اشکالات نیست: ما با تامل در معناى اراده و با مراجعه به ارتکازات لغوى خود در مى یابیم که معناى اراده غیر از معناى علم است. 7- از سوى دیگر, همان گونه که خواهیم دید, در برخى روایات بر تفکیک علم از مشیت تصریح شده است .
اگر مساوقت اراده ذاتى با علم خداوند به نظام احسن را نپذیریم, تصویر اراده الهى, به مثابه یک صفت ذاتى, مشکل مى شود, مگر آنکه در اینجا تعریف پنجم را برگزیده, اراده ذاتى خداوند را همان اختیار ذاتى بدانیم; یعنى, ذات خداوند واجد نوعى کمال وجودى است که براساس آن مقهور و مغلوب هیچ موجود دیگرى نمى شود و افعال را از سر اختیار, و به دور از اکراه و اجبار غیر, انجام مى دهد.
در مورد اراده فعلى نیز ممکن است آن را به صفاتى همچون حب و رضا ارجاع دهیم بر این اساس, اراده خداوند به وقوع فعل خاصى عبارت است از تعلق محبت و رضاى خداوند به وقوع آن فعل. ولى در اینجا نیز ممکن است اشکال شود که براساس یافته هاى وجدانى و درونى ما, معناى اراده غیر از معناى محبت یا رضایت است .
احتمال دیگر آن است که بگوییم صفت اراده, به عنوان یک صفت فعلى, از مرتبه فعل واجب تعالى, یعنى همان احداث و ایجاد موجودات (البته با ملاحظه خاصى) انتزاع مى شود. توضیح آنکه, عقل انسان در مى یابد که وجود
هر مخلوقى در زمان و مکانى خاص و با کیفیتى مخصوص, متعلق علم و محبت خداوند قرار گرفته و خدا آن را بخواست خود, بدون آنکه کسى او را مجبور کرده باشد آفریده است. بدین ترتیب, ملاحظه این رابطه خاص بین خداوند و مخلوقات او منشا انتزاع صفت اراده مى گردد.
در اینجا راى دیگرى نیز وجود دارد که براساس آن, اراده (به عنوان یک صفت فعلى) از رابطه خداوند با فعلى که اسباب و علل آن تام است, انتزاع مى شد. بر این اساس, هرگاه رابطه فعلى را که علت تامه آن موجود است با ذات الهى در نظر مى گیریم, صفت اراده را انتزاع کرده, مى گوییم: خداوند تحقق فعل مزبور را اراده کرده است.