فایل هلپ

مرجع دانلود فایل ,تحقیق , پروژه , پایان نامه , فایل فلش گوشی

فایل هلپ

مرجع دانلود فایل ,تحقیق , پروژه , پایان نامه , فایل فلش گوشی

اختلالات یادگیری (گفتاری و نوشتاری)

اختصاصی از فایل هلپ اختلالات یادگیری (گفتاری و نوشتاری) دانلود با لینک مستقیم و پر سرعت .

اختلالات یادگیری (گفتاری و نوشتاری)


اختلالات یادگیری (گفتاری و نوشتاری)

بیان مساله:

در طول سال‌های تحصیلی و شاید در زندگی اجتماعی با افرادی مواجه هستیم که در صحبت کردن دچار مشکل بوده و یا در برقراری روابط اجتماعی دارای اضطراب هستند. این افراد ممکن است از هوش سرشاری برخوردار باشند اما این نقیصه ممکن است بر پیشرفت تحصیلی، رشد شخصیتی، رشد اجتماعی و ... آنان تاثیرگذار باشد. در بحث از اختلالات ارتباطی همواره دو اصطلاح یا مفهوم "تکلم" و "زبان" به جای هم و یا به معنی هم به‌کار برده می‌شوند. لازم است در اینجا این دو مفهوم را بازشناسی کنیم.

  تکلم، ‌گفتار یا سخن، شکلی از زبان است که در آن با استفاده از نشانه‌های کلامی یا علایم قراردادی، مقاصد و عواطف فرد به دیگری منتقل می‌شود. تکلم شامل نمادین‌سازی، فرآیندهای تنفسی، آواسازی، طنین و تولید صدا است. این علایم از طریق اندام‌های گفتاری در لب‌ها، زبان، نرم‌کام، سخت‌کام، دندان‌ها، حفره بینی، حلق، حنجره و تارهای صوتی انجام می‌شود. اما اصطلاح زبان معمولا به تمام اشکال و انواع ارتباطات انسانی اطلاق می‌گردد که در مورد بازگو نمودن افکار و احساسات از طرق مختلف مانند نوشتن، گفتن، خواندن، به‌کارگیری دستور و قواعد زبان، تغییرات قیافه، اداها، هنر و ... به‌کار می‌رود، لذا تکلم بخشی از زبان است.

  یکی از تعاریفی که سال‌ها قبل در زمینه اختلالات گفتاری ارائه شده مربوط به "چارلز وان راپیر" که می‌توان او را یکی از بهترین آسیب‌شناسان گفتار زبان دانست، می‌باشد. او معتقد است گفتار را موقعی می‌توان غیرطبیعی تلقی کرد که با گفتار سایر افراد جامعه چنان متفاوت باشد که به‌خودی‌خود جلب توجه کرده و در فرایند ارتباط مزاحمت ایجاد نماید و یا باعث ناراحتی گوینده و شنونده شود. به این ترتیب، گفتار نارسا گفتاری است که غیرواضح و ‌نامفهوم باشد. اختلال‌های گفتاری از نظر شدت متفاوتند و می‌توان آن‌ها را از سرزبانی صحبت کردن خفیف تا تردید‌های گفتاری(مانند تولید صداهای گفتاری به صورت اشتباه، تولید صدای اضافه در هنگام صحبت کردن، مکث‌ها و لکنت‌های شدید) متفاوت دانست. همچنین انجمن تکلم زبان شنوایی آمریکا(ASHA)، اختلال زبان را چنین تعریف می‌کند: اختلال در زبان عبارتست از دریافت، فهم و بیان کلمات گفتاری یا نوشتاری به‌صورت غیرعادی یا نابهنجار. این اختلال ممکن است شامل یک یا چند نارسایی در زمینه‌های شناسایی واج‌ها، تکواژه‌ها، تشخیص معانی، ترکیب یا نحوشناسی و درک اجزای تشکیل‌دهنده نظام زبانی باشد. اختلال زبان نوشتاری یا نارسانویسی اصطلاحی است که برای کودکانی که علیرغم داشتن هوش طبیعی بسیار بد می‌نویسند به کار می‌رود. این کودکان معمولاً آئینه نویسی یا وارونه نویسی می‌کنند یا بسیار بد خط می‌نویسند و زمانی رخ می‌دهد که مهارتهای زبان نوشتاری نظیر هجی کردن، کاربرد دستور زبان، نقطه‌گذاری، سازمان‌دهی فکر در نگارش یا مهارت‌های عمومی در زبان نوشتاری فرد به طور بارزی از میزانی که با توجه به توانایی‌های هوشی‌اش پیش‌بینی می‌شود کمتر بوده و پذیرفته شده باشد که سایر شرایط معلولیت‌ساز یا تأثیرات محیطی در آن نقشی نداشته‌اند. کودک برای نوشتن باید از رشد ذهنی کافی، انگیزه و علاقه کافی برای یادگیری چگونگی نوشتن برخوردار باشد. به علاوه باید از هماهنگی بین چشم و دست، هماهنگی حرکتی، توانایی جهت‌گیری دیداری- فضایی، تشخیص دیداری، حافظه‌ی دیداری، توانایی مرتبط کردن بدن خود با فضای اطراف (تصویر ذهنی بدن)، مفهوم نوشتن از چپ به راست (در خط فارسی از راست به چپ) و تشخیص برتری جانبی دست برخوردار باشد. بیشترین اشکالاتی که غالباً در زبان نوشتاری پدید می‌آید در سه زمینه‌ی نوشتن یا دست (خط)، املاء (هجی کردن) و بیان نوشتاری (انشاء)‌است.

  ذکر این نکته لازم است که در برخی از منابع، اختلالات ارتباطی به چهار طبقه: اشتباهات تلفظی، اختلال در صدا، لکنت زبان و اختلال زبان تقسیم‌بندی می‌شوند. اما در برخی دیگر از منابع به‌خصوص منابع جدیدتر، اختلالات ارتباطی به دو گروه: اختلالات گفتاری(اشتباهات تلفظی، اختلالات صدا و لکنت) و اختلال زبان تقسیم می‌شوند.


دانلود با لینک مستقیم


اختلالات یادگیری (گفتاری و نوشتاری)

دانلود مقاله اختلالات روحی در زنان شاغل

اختصاصی از فایل هلپ دانلود مقاله اختلالات روحی در زنان شاغل دانلود با لینک مستقیم و پر سرعت .

 

 

بررسی دلایل بروز اختلالات روحی در زنان شاغل
زنان نیز همپای مردان در عرصه های مختلف اجتماعی فعالیت می کنند و دیده شده که در بیشتر مشاغل حتی مشاغل سخت که پیشتر تصور می شد فقط مردان قادر به انجام آنها هستند، مسوولیت های مهم و کارآمد را برعهده دارند. وظایف زنان امروز به مراتب بیشتر از گذشته است.
هرچه به جلو می رویم حضور زنان در اجتماع پررنگ تر می شود. زنان نیز همپای مردان در عرصه های مختلف اجتماعی فعالیت می کنند و دیده شده که در بیشتر مشاغل حتی مشاغل سخت که پیشتر تصور می شد فقط مردان قادر به انجام آنها هستند، مسوولیت های مهم و کارآمد را برعهده دارند. وظایف زنان امروز به مراتب بیشتر از گذشته است.
زنی که تا دیروز فقط در خانه فعالیت می کرد و عهده دار خانه داری و همسر داری بود و تنها دغدغه اش به چگونگی تربیت فرزندان معطوف می شد، امروز علاوه بر مسوولیت های پیشین بایستی در محیط اداره نیز به عنوان یک فرد کاری و پرتوان حضور داشته باشد و در راستای حفظ نقش خود به عنوان یک فرد مستقل در جامعه بکوشد. افزایش حضور زنان در عرصه های اجتماعی جدا از تاثیری که بر رشد شخصیت فرد و افزایش آگاهی های وی می گذارد در آینده نیز موجب تحکیم پایه های خانواده شده و به تربیت فرزندان سالم کمک می کند؛ چنانکه بارها گفته و شنیده ایم که پشت هر مرد موفقی زن موفق تری وجود دارد.
به رغم تمامی نتایج مثبتی که از حضور زنان در اجتماع حاصل می شود ولی پیامد های منفی هم وجود دارد که تنها متوجه خود زنان است و آن به خطرافتادن سلامت روانی آنهاست. افزایش میزان مراجعات به کلینیک های اعصاب و روان و نیز بالارفتن آمار ابتلا به بیماری های قلبی در زنان در چند سال اخیر همگی حکایت از تاثیرات منفی حضور پیش رونده زنان در مشاغل مختلف دارد.
یکی از مهمترین پیامد های فعالیت در اجتماع بروز استرس و فشار های روحی و روانی است که در زنان بیش از مردان بروز می کند. استرس موقعیتی است که در آن شخص از نظر روحی به هم می ریزد و در هم می شکند و معمولاً با واکنش هایی نظیر مشت کردن انگشتان، انقباض عضلات و به هم فشردن دندان ها و برافروختگی چهره همراه است.
به طور کلی پژوهشگران استرس را وضعیتی توصیف می کنند که افراد مجبور به ایجاد تغییرات ناخواسته در جهت تطابق با حوادث و پیشامد های زندگی می شوند. بنابراین استرس تنها پاسخ های بدنی به تغییرات فیزیکی و نیازهای فیزیولوژیک نیست که پاسخ های روحی، هیجانی و رفتاری را نیز شامل می شود. مطالعات نشان می دهد زنان در مقایسه با مردان بیشتر در معرض ابتلا به اختلالات روحی و روانی ناشی از بروز استرس و اضطراب قرار دارند که این میزان در زنان شاغل خارج از منزل که مسوولیت رسیدگی به فرزندان و کارهای منزل را نیز به عهده دارند بیشتر دیده می شود.
زنان شاغل در مواجهه با شرایط بحرانی در وضعیت پراسترس زندگی می کنند. آنها نسبت به مردان شاغل یا زنان خانه دار از تظاهرات بدنی (کابوس های شبانه، اختلالات گوارشی، ناراحتی کمر و ستون فقرات) به مراتب بیشتری شکایت می کنند، ضمن اینکه بیشتر از آنان نیز در معرض ابتلا به ناراحتی های خلق و خوی، نظیر افسردگی قرار دارند.
براساس تحقیقات انجام شده در دانشگاه ییل، زنان شاغل در مقایسه با زنان خانه دار از سلامت جسمی نامطلوبی برخوردارند. ریسک ابتلا به بیماری های قلبی در زنانی که در کارشان تحت فشار شدید قرار دارند بیشتر از افراد دیگر است.
به نظر می رسد اگر زنان بتوانند به روش دلخواه و در مشاغل مناسب تا مراحل مدیریتی کار کنند، ریسک بیماری های قلبی در آنها پایین باقی می ماند. شاغل بودن زنان تنها به قرار گرفتن آنها در شرایط پراسترس محدود نمی شود. متاسفانه همراه با شاغل شدن، مصرف غذاهای آماده که به نسبت از چربی و کالری بیشتری برخوردارند و در گروه غذاهای پرکلسترول ناسالم به شمار می روند بیشتر می شود که این خود نقش مهمی در به خطر افتادن سلامت جسمی و بروز بیماری های قلبی ایفا می کند. ضمن اینکه تاثیر استعمال سیگار که در زنان شاغل بیشتر از زنان خانه دار است و در موارد بحران زا بیشتر می شود را نباید نادیده انگاشت که آن خود نیز عامل مهمی در پایین بودن سطح سلامت زنان به شمار می رود.
زنان شاغل حتی بیشتر از مردان شاغل در معرض ابتلا به بیماری های قلبی قرار دارند که البته آن هم به الگوی رفتاری آنها مربوط می شود، مثلاً اینکه زنان در مقایسه با مردان زودتر دچار کمبود اعتماد به نفس می شوند و امنیت خود را از دست می دهند. با اینکه زنان در موقعیت های اجتماعی نرم خو تر از مردان هستند و در کنترل خشم نیز موفق تر از آنها عمل می کنند ولی در مواجهه با موقعیت های پرخطر خیلی زود ثبات روحی و روانی خود را از دست می دهند و در بحران ها سریعاً پریشان و گیج می شوند.
در زمان پیشامد های ناگوار نظیر شرایط استرس زا فشار خون بالا رفته و ضربان قلب تند می شود که باعث ایجاد آشفتگی در جریان خون شده و آن هم فشار وارده به دیواره های شریان ها را افزایش می دهد. ترشح بیش از حد هورمون های استرس در گردش خون ممکن است باعث آسیب در جداره درونی شریان ها شود. پلاکت های موجود در خون (به حرکت درآمده توسط هورمون های استرسی) در جهت شروع عمل ترمیم جداره آسیب دیده بدان متصل می شود که در نتیجه این عمل ترمیمی، دیواره شریانی ضخیم رگ ها تنگ می شود. با توجه به اینکه گفته شد استرس تاثیر بسزایی در بروز بیماری های قلبی دارد تعجب آور نخواهد بود اگر بگوییم زنان شاغل رتبه اول را در ابتلا به بیماری های قلبی دارند.
استرس تنها یکی از عوامل تهدید کننده سلامت زنان شاغل است. زنان به علت نداشتن شرایط یکسان اجتماعی در جامعه بیشتر در معرض ابتلا به افسردگی و اضطراب قرار دارند. طبق آمار های رسمی اعلام شده، ۷ تا ۱۲ درصد از مردان در سراسر دنیا از افسردگی رنج می برند در حالی که این رقم در زنان به ۲۰ تا ۲۵ درصد می رسد.
تاکنون فرضیه های فراوانی برای کشف علل افزایش بروز افسردگی در بین زنان عرضه شده است ولی آنچه مشخص است میزان بروز افسردگی در زنان امروز به نسبت گذشته تفاوت بسیاری کرده است. در گذشته و تا قبل از ورود گسترده زنان به اجتماع تنها عوامل فیزیولوژیک بودند که به بروز افسردگی منجر می شدند. افسردگی پس از زایمان یکی از مهمترین دلایل بروز افسردگی در زنان است که در نوع شاغل و غیرشاغل تفاوتی ندارد.
افسردگی پس از زایمان یک اختلال شایع و ناتوان کننده اجتماعی است که بیش از ۸۵ درصد مادران باردار پس از زایمان آن را تجربه می کنند. افسردگی پس از زایمان یک اختلال چند عاملی بوده و تغییرات هورمونی پس از زایمان عمده ترین دلیل پیدایش این مشکل است.
نتایج تحقیقات حاکی از آن است که سابقه افسردگی در گذشته، فشار روانی ناشی از زایمان، مسوولیت نگهداری از نوزاد، مشکلات زناشویی، بیکاری، حمایت اجتماعی ناکافی، نوع زایمان، سن مادر هنگام زایمان، عدم دسترسی کافی به خدمات پزشکی و اضطراب پس از زایمان نیز از جمله عوامل ابتلا به افسردگی پس از زایمان به شمار می آیند.
همچنین، مشخص شده است افسردگی پس از زایمان اثرات ناگواری بر مادر، کودک و دیگر اعضای خانواده می گذارد؛ به صورتی که در مادران ناتوانی در انجام مراقبت از فرزند، خودکشی و احتمال افسردگی دائمی را افزایش داده و نیز در کودکان موجب ایجاد اختلال در برخی رفتارها و نیز اختلال در رشد و تعامل می شود. همانطور که گفته شد افسردگی پس از زایمان در اغلب زنان مشاهده می شود و مساله ای نیست که شاغل بودن زنان در آن دخالت فراوان داشته باشد. یکی از مهمترین عواملی که در چند دهه اخیر در بروز افسردگی های شدید در زنان تاثیر داشته مساله روابط کاری و شغلی است.
عواملی نظیر تحقیر شخصیت زنان در جامعه یا دشواری شرایط برای رسیدن آنها به اهداف مورد نظرشان همگی می تواند افسردگی های شدید را در آنها به دنبال داشته باشد و این موضوع همانطور که در سطور پیشین نیز گفته شد ارتباط مستقیمی با نوع واکنش های غالباً مدارامآبانه زنان در برخورد با شرایط بحرانی دارد که در بیشتر موارد به شخصیت خود آنها آسیب می رساند. زنان در وضعیت های مشکل سریع تر از مردان به این تفکر می رسند که قدرت انجام کاری را ندارند و همین موضوع در طولانی مدت بر روند شکل گیری شخصیت آنها تاثیر گذاشته و به عدم ثبات درونی در آنها می انجامد.
یکی دیگر از مسائلی که باعث بروز افسردگی در زنان می شود و باز هم در زنان شاغل بیشتر نمود دارد افسردگی ناشی از اختلالات زناشویی است. بسیاری از اختلافات زناشویی ناشی از عدم مصاحبت زن و شوهر است که ممکن است آنها را به مرز جدایی بکشاند. اغلب مردان از این موضوع شکایت دارند که همسرشان بیشتر وقت خود را در محیط کار می گذراند و کمترین توجهی به آنها نمی کند و قادر به برآورده ساختن جزئی ترین نیاز های همسر و فرزندان خویش نیست. در طرف دیگر زن از این موضوع ناراضی است که چرا باید تمام وقت خود را متمرکز خانه و امور منزل کند در صورتی که قابلیت های فراوانی در محیط اجتماع دارد و می تواند هم پای همسر خویش فعالیت کند ضمن اینکه قادر خواهد بود همسر خوبی برای شوهر و مادر نمونه و دلسوزی برای فرزندانش باشد.
در چنین شرایطی زن دچار افسردگی شده و از آنجا که بسیار حساس است ممکن است سکوت را بی تفاوتی یا طرد از طرف مقابل تلقی کند و منزوی و گوشه گیر شود. زنان شاغل که به این احساس دست می یابند بیش از گذشته خود را تنها می بینند به همین خاطر خود را از دیگران طرد کرده و بیش از گذشته به انجام امور شغلی می پردازند و به نوعی خود را در کار غرق می کنند که همین باعث افزایش انتقاد، بهانه گیری، پرخاشگری و بی تفاوتی همسر شده که متاسفانه در بسیاری موارد رابطه زناشویی با این تفکر که «او با شغلش ازدواج کرده و کارش را بیشتر از من دوست دارد» از هم می پاشد و به جدایی می انجامد. در این میان تنها، احساس بیهودگی و پوچی مضاعف است که نصیب زن می شود و افسردگی او را شدت می بخشد.

 

ما در زبان روزمره از کلمه افسردگی یا Depression جهت توصیف ترکیبی از احساسات غمگینی، ناکافی، ناامیدی و شاید رخوت و بی حالی استفاده می کنیم. افسردگی بیماری ساده ای نیست. بلکه انواع گوناگون دارد. به طوریکه در بعضی افراد به صورتهایی ظاهر می شود که معمولاً آن را افسردگی نمی شناسیم. افسردگی مسائل گوناگونی به همراه دارد غیر از مسائل پزشکی و اندوه که بسیار شایع است. فرد مبتلا به افسردگی خود را در کارها مورد تبعیض و از نظر اجتماعی مطرود و حتی ، منفور خانواده خودش می بیند. علت افسردگی از دیدگاههای نظری مورد بررسی قرار گرفته است. مشهورترین دیدگاه در حال حاضر این است که گروههای مشخصی از افراد افسرده وجود دارند که نشانه های مرضی آنان علل مختلفی دارد. گروه اول کسانی هستند که علت افسردگی آنان ناتوانی در سازش با مقتضیات دشوار زندگی است. افراد گروه دوم افرادی هستند که امکان دارد افسردگی آنان علت بدنی داشته باشد. [مانند بروز دشواریهایی در انتقال پیامهای عصبی به دلایل نارسایی و کمبود مقدار انتقال دهندگان شیمیایی به نام کتکولانیها] بسیاری از پژوهندگان عوامل ارثی همراه با آنچه در زندگی شخص به وقوع می پیوندد. یعنی ترکیب آمادگیهای ارثی و فشارهای روانی و محیطی را علت افسردگی و رفتارهای ناشی از آن می دانند. از جمله عوامل مخاطره انگیز برای افسردگی جنسیت می باشد. در بسیاری از مطالعات انجام شده میزان افسردگی در زنان بیشتر از مردان بوده است. معمولاً زنان بیش از مردان و با سهولت بیشتری از افسردگی خود شکایت کرده و خواهان معالجه رفتار خویش هستند. ممکن است این حالت را ناشی از آن دانست که زنان به غلط به عنوان جنس ضعیف شناخته شده اند.و یا آن رامی توان به انعکاس جریانهای اجتماعی و کیفیت و چگونگی زندگی آنان نسبت داد زیرا مواردی نظیر ازدواج ، در سنین جوانی، تحمیل نقش خانه داری و مادری همراه با مشکلات مالی و تربیت فرزندان فقدان همراهی و تکامل اجتماعی لازم میزان آسیب پذیری زنان جوانان را افزایش می دهد. احساس همدردی و اعتماد به نفس و نیز داشتن همسرمناسب و بطور کلی وجود هر نوع وابستگی عاطفی میزان توسعه و پیشرفت افسردگی را کاهش می دهد. در ازدواجهایی که همسر شریک نافذ و قدرتمندی است نقش ثانوی به زن محول می شود و وی باید متعادل کننده زندگی باشد. در نتیجه انتقاد پذیری و احتمال افسردگی رو به افزایش خواهد بود . روشن است که افسردگی ناشی از عوامل روحی، جسمی یا اجتماعی می باشد. بیشتر مسؤولین بهداشتی معتقدند که هر سه عامل در ایجاد زمینه افسردگی در زنان نقش دارد.متأسفانه زنان و دختران همواره تحت تأثیر افکار منفی که تقریباً بی پایه و اساس است قرار دارند و این در حالی است که در شرایط افسردگی افکار تحت تأثیر یک فضای منفی گرایی قرار می گیرد که نه تنها خود بلکه دنیا را تیره و تار می بیند و مسأله مهم این است که کم کم باور می کنند اوضاع به همان بدی است که فکر می کنند. از جمله عوامل به وجود آورنده افسردگی در میان دختران عبارتند از ترس از مرگ ، نقص عضو، معلولیت های جسمانی ، بیکاری ، فوت بستگان، داشتن تفکرات نسبت به آینده از نظر شغل، ازدواج، وتحصیل، تأیید نشدن. طرز تفکر زنان و دخترانی که اقدام به خودکشی می کنند نشان می دهد که اغلب آنها انسانهای بدبینی هستند که زندگی برایشان کابوس جهنمی می باشد. واقعیت این است که شرایط نامساعد اجتماعی عامل مؤثر در جهت افسردگی جوانان به خصوص دختران است. یک انسان افسرده توانایی تفکر درست را از دست می دهد. و نمی تواند اوضاع را آنطور که هست تحلیل کند. در این شرایط تمیز درست از نادرست غیر ممکن است و اهمیت حوادث منفی آنقدر زیاد می شود که تمام واقعیت ها را مخدوش می کند. دختران به علت توقع و انتظاری که از جامعه دارند و فقدان توانایی تطابق خود با زندگی، بیشتر در خطر شیوع بیماری هایی مانند افسردگی قرار می گیرند.بر اساس تحقیقات انجام شده افسردگی درخانواده های کم درآمد بیشتراست .جایی که سنت و فقر و نداشتن امکانات دست به دست هم بدهد چیزی جز افسردگی باقی نمی گذارد. در ایران نگرش خاصی در مورد دختران و پسران وجود داردکه نقش های آنان را مشخص می کند. این نگرش ها از قوانین آداب و رسوم سنت ها و باورها تأثیر پذیرفته است. تفاوت بین دخترها و پسرها در حدود ۱۸ سالگی بیشتر است. یعنی همان سالهایی که فشارهای مختلف روی دخترها بیشتر می شود. در بعضی جاها موضوع ازدواج اجباری پیش می آید و در جاهای دیگر روی فعالیت اجتماعی دخترها حساس تر می شوند. گروهی از روانشناسان بر این باورند که تغییرات اساسی اجتماع کانونی ناسالم درون افراد به وجود آورده و آنها را بیش از اندازه به رضایت خاطر و شکست های مشخص وابسته کرده است. دختران به دلایل بسیار زیادی که با مقام زنان و وضع اجتماعی آنها در جامعه ما ارتباط دارد نسبت به افسردگی آسیب پذیرترند.ناگفته نماند بنابر تجربیات زیست شناسان در طول عادت ماهانه و دوران نقاهت پس از زایمان میزان افسردگی بالاتر می رود.اغلب دختران در زمان بلوغ دچار ناآرامی می شوند. حدود ۲۰ درصد از زنان که در سنین باروری هستند به صورت دوره ای در زمان قاعدگی دچار تغییراتی از جمله افسردگی، تحریک و گریه و ... هستند. علت این تغییرات به اختلالات هورمونی مربوط می شود . افسردگی و اختلالات هورمونی ارتباط تنگاتنگ با یکدیگر دارند. از آنجایی که میزان جریان هورمونها در زنان بیشتر است می تواند یک دلیل دیگری برای ریسک بالای ابتلای آنها به افسردگی باشد.

 

علل بروز افسردگی در میان زنان و دختران

 


افسردگی بیماری شایع عصرماست و در تمامی جهان روند فزاینده ای دارد. این در حالی است که حدود نیمی از مبتلایان به افسردگی یا از بیماری خود بی خبرند یا بیماری آنها چیز دیگری تشخیص داده شده است. افسردگی یک بیماری اختصاصی نیست.
گذشته از مسائل مطرح شده تغییرات اساسی اجتماعی ضمن آنکه زنان متحمل ایفای دونقش (حضور در اجتماع و منزل با نقش محوری به عنوان مادر) می باشند. ضمن آنکه توقع امتیازات برابر با مردان در آنها رشد می کند و فرهنگ جامعه ظرفیت پذیرش این اشتراکات انسانی میان مرد و زن را ندارد. توقع آنان تحقق نمی یابد و در نتیجه زنان در معرض ابتلا به بیماری روحی قرار می گیرند. به نظر می رسد اختلالات افسردگی در میان زنان شاغل خصوصاً آنانی که دارای فرزند زیر ۶ سال هستند تمرکز بیشتری دارد. در مطالعات انجام شده ۲۳% از زنان کارمند دچار افسردگی می شوند. در حالیکه این رقم برای زنان طبقه متوسط فقط ۶% می باشد. در صورتی که زنان شاغل به علت گذراندن زندگی سرشار از فشار در معرض خطر ابتلا به افسردگی قرار دارند.
زنانی که زیر خط فقر زندگی می کنند و به تنهایی با مشکلات می جنگند. بیشتر در معرض آسیب های افسردگی قرار دارند. بسیاری از زنان سرپرست خانوار که به دلایل متعددی مثل مهاجرت شوهر، زندانی شدن یا از کار افتادگی او، طلاق ، سرپرستی خانواده را به عهده گرفته اند. آسیب پذیرترین قشر اجتماع محسوب می شوند. دو عامل در افزایش فقر در میان زنان سرپرست خانوار مؤثر است. یکی محدودیت مشارکت آنان در مشاغل رسمی و پردرآمد ، دوم فقدان تأمین اجتماعی فراگیر و در نهایت بسیاری از این شرایط دست به دست هم داده و به رنج این زنان می افزاید.علاوه بر زنان سرپرست خانوار رقم افسردگی در میان زنان خانه دار رو به افزایش است. احساس تنهایی ، ترک خانه توسط فرزندان ، کار بدون دستمزد، فقر اقتصادی ، بها ندادن به ارزش اقتصادی و اجتماعی در جامعه، قدرناشناسی نسبت به تلاش زنان خانه دار، خشونت ، نداشتن مشارکت اجتماعی، کمبود مراکز تفریحی، بالا بودن هزینه ها جهت تفریح و پرکردن اوقات فراغت از جمله علل بروز افسردگی در میان زنان خانه دار می باشد. دکتر انور صمدی راد « جامعه شناس» سن افسردگی زنان خانه دار را معمولاً از سن ۳۷ سالگی به بعد بر می شمارد و معتقد است به دنبال بروز علائم یائسگی تشدید می شود. به گفته وی مشکلات اقتصادی و اجتماعی فعلی جامعه بر افزایش افسردگی زنان خانه دار تأثیر گذار بوده چرا که مردان به منظور تأمین نیازهای اقتصادی خانواده اکثراً دو یا حتی چند شغله اند. و حضور آنان تا دیر وقت و نبودن در کنار اعضای خانواده به مشکلات ذکر شده می افزاید.بر اساس تحقیقات انجام شده بیش از ۶۰% زنان ایرانی دست کم یکبار قربانی خشونت خانگی بوده اند. خشونت می تواند همه زنان را در هر سن، نژاد و طبقه اجتماعی قربانی کند. اما طبق یافته های پژوهش این نوع سوء رفتار با عوامل مالی و پایگاه اقتصادی افراد رابطه مستقیم دارد. زنان خانه دار یا مشغول به کارهای کم درآمد در مقابل خشونت خانگی آسیب پذیرتر می باشند ودر زمره قربانیان خاموش خشونت خانگی محسوب می شوند.تحقیقات نشان می دهد که خشونت و آزارهای جنسی در خانه و یا در محیط کار علیه زنان بیماریهای زنانه و یا افسردگی را به ارمغان می آورد. امروزه همه دریافته اند که طبق مطالعات انجام شده خودکشی در میان زنان و دختران روند افزایشی دارد و در آنها به عوامل سبب سازی چون اختلافات خانوادگی و زناشویی ، درگیری با بستگان ، بیکاری و اختلالات روانشناختی اشاره شده است.دکتر سید هادی معتمد نژاد روانپزشک و مدیر کل دفتر آسیب دیدگان اجتماعی بهزیستی کشور می گوید: در حال حاضر حدود بیش از یک میلیون نفر از زنان کشور یا بی سرپرست هستند یا دارای دو شغل و دو جایگاه می باشند. علاوه بر اینکه مادر و خانه دارند، مادر و شاغل هم می باشند. این خود سبب ایجاد آسیبهای روحی روانی و جسمی می شود و طبعاً بر فرزندان آنان هم تأثیر فراوان خواهد داشت. به گفته وی بسیاری از مشاغل بیمه دارند. ولی زنان خانه دار بیمه نیستند و از پشتوانه مالی بهره مند نمی باشند و تا زمان توسعه کشور و حل مشکلات نمی توان به کاهش افسردگی در بین آنان امیدوار بود. زنان افسرده انرژی کافی برای مطالعه، آموزش، یادگیری کار و حتی ورزش ندارند که این امر منجر به افت عملکرد می شود و به دنبال آن لطمات وارده به جامعه غیر قابل انکار می باشد. به نظر می رسد با توجه به وسعت و پیچیدگی مسائل بهداشت روان در جامعه و نیاز روزافزون مردم به خدمات بهداشت روان مسؤولان بایستی در مورد ساختار تشکیلاتی سیستم بهداشت روان با زندگی و تدابیر سریع و لازم الاجرایی بیندیشندچرا که جامعه فعلی و نسل آینده وجود مادرانی افسرده نسلی افسرده را تحویل جامعه خواهد داد .
ا در زبان روزمره از کلمه افسردگی یا Depression جهت توصیف ترکیبی از احساسات غمگینی، ناکافی، ناامیدی و شاید رخوت و بی حالی استفاده می کنیم. افسردگی بیماری ساده ای نیست. بلکه انواع گوناگون دارد. به طوریکه در بعضی افراد به صورتهایی ظاهر می شود که معمولاً آن را افسردگی نمی شناسیم. افسردگی مسائل گوناگونی به همراه دارد غیر از مسائل پزشکی و اندوه که بسیار شایع است. فرد مبتلا به افسردگی خود را در کارها مورد تبعیض و از نظر اجتماعی مطرود و حتی ، منفور خانواده خودش می بیند. علت افسردگی از دیدگاههای نظری مورد بررسی قرار گرفته است. مشهورترین دیدگاه در حال حاضر این است که گروههای مشخصی از افراد افسرده وجود دارند که نشانه های مرضی آنان علل مختلفی دارد. گروه اول کسانی هستند که علت افسردگی آنان ناتوانی در سازش با مقتضیات دشوار زندگی است. افراد گروه دوم افرادی هستند که امکان دارد افسردگی آنان علت بدنی داشته باشد. [مانند بروز دشواریهایی در انتقال پیامهای عصبی به دلایل نارسایی و کمبود مقدار انتقال دهندگان شیمیایی به نام کتکولانیها] بسیاری از پژوهندگان عوامل ارثی همراه با آنچه در زندگی شخص به وقوع می پیوندد. یعنی ترکیب آمادگیهای ارثی و فشارهای روانی و محیطی را علت افسردگی و رفتارهای ناشی از آن می دانند. از جمله عوامل مخاطره انگیز برای افسردگی جنسیت می باشد. در بسیاری از مطالعات انجام شده میزان افسردگی در زنان بیشتر از مردان بوده است. معمولاً زنان بیش از مردان و با سهولت بیشتری از افسردگی خود شکایت کرده و خواهان معالجه رفتار خویش هستند. ممکن است این حالت را ناشی از آن دانست که زنان به غلط به عنوان جنس ضعیف شناخته شده اند.و یا آن رامی توان به انعکاس جریانهای اجتماعی و کیفیت و چگونگی زندگی آنان نسبت داد زیرا مواردی نظیر ازدواج ، در سنین جوانی، تحمیل نقش خانه داری و مادری همراه با مشکلات مالی و تربیت فرزندان فقدان همراهی و تکامل اجتماعی لازم میزان آسیب پذیری زنان جوانان را افزایش می دهد. احساس همدردی و اعتماد به نفس و نیز داشتن همسرمناسب و بطور کلی وجود هر نوع وابستگی عاطفی میزان توسعه و پیشرفت افسردگی را کاهش می دهد. در ازدواجهایی که همسر شریک نافذ و قدرتمندی است نقش ثانوی به زن محول می شود و وی باید متعادل کننده زندگی باشد. در نتیجه انتقاد پذیری و احتمال افسردگی رو به افزایش خواهد بود . روشن است که افسردگی ناشی از عوامل روحی، جسمی یا اجتماعی می باشد. بیشتر مسؤولین بهداشتی معتقدند که هر سه عامل در ایجاد زمینه افسردگی در زنان نقش دارد.متأسفانه زنان و دختران همواره تحت تأثیر افکار منفی که تقریباً بی پایه و اساس است قرار دارند و این در حالی است که در شرایط افسردگی افکار تحت تأثیر یک فضای منفی گرایی قرار می گیرد که نه تنها خود بلکه دنیا را تیره و تار می بیند و مسأله مهم این است که کم کم باور می کنند اوضاع به همان بدی است که فکر می کنند. از جمله عوامل به وجود آورنده افسردگی در میان دختران عبارتند از ترس از مرگ ، نقص عضو، معلولیت های جسمانی ، بیکاری ، فوت بستگان، داشتن تفکرات نسبت به آینده از نظر شغل، ازدواج، وتحصیل، تأیید نشدن. طرز تفکر زنان و دخترانی که اقدام به خودکشی می کنند نشان می دهد که اغلب آنها انسانهای بدبینی هستند که زندگی برایشان کابوس جهنمی می باشد. واقعیت این است که شرایط نامساعد اجتماعی عامل مؤثر در جهت افسردگی جوانان به خصوص دختران است. یک انسان افسرده توانایی تفکر درست را از دست می دهد. و نمی تواند اوضاع را آنطور که هست تحلیل کند. در این شرایط تمیز درست از نادرست غیر ممکن است و اهمیت حوادث منفی آنقدر زیاد می شود که تمام واقعیت ها را مخدوش می کند. دختران به علت توقع و انتظاری که از جامعه دارند و فقدان توانایی تطابق خود با زندگی، بیشتر در خطر شیوع بیماری هایی مانند افسردگی قرار می گیرند.بر اساس تحقیقات انجام شده افسردگی درخانواده های کم درآمد بیشتراست .جایی که سنت و فقر و نداشتن امکانات دست به دست هم بدهد چیزی جز افسردگی باقی نمی گذارد. در ایران نگرش خاصی در مورد دختران و پسران وجود داردکه نقش های آنان را مشخص می کند. این نگرش ها از قوانین آداب و رسوم سنت ها و باورها تأثیر پذیرفته است. تفاوت بین دخترها و پسرها در حدود ۱۸ سالگی بیشتر است. یعنی همان سالهایی که فشارهای مختلف روی دخترها بیشتر می شود. در بعضی جاها موضوع ازدواج اجباری پیش می آید و در جاهای دیگر روی فعالیت اجتماعی دخترها حساس تر می شوند. گروهی از روانشناسان بر این باورند که تغییرات اساسی اجتماع کانونی ناسالم درون افراد به وجود آورده و آنها را بیش از اندازه به رضایت خاطر و شکست های مشخص وابسته کرده است. دختران به دلایل بسیار زیادی که با مقام زنان و وضع اجتماعی آنها در جامعه ما ارتباط دارد نسبت به افسردگی آسیب پذیرترند.ناگفته نماند بنابر تجربیات زیست شناسان در طول عادت ماهانه و دوران نقاهت پس از زایمان میزان افسردگی بالاتر می رود.اغلب دختران در زمان بلوغ دچار ناآرامی می شوند. حدود ۲۰ درصد از زنان که در سنین باروری هستند به صورت دوره ای در زمان قاعدگی دچار تغییراتی از جمله افسردگی، تحریک و گریه و ... هستند. علت این تغییرات به اختلالات هورمونی مربوط می شود . افسردگی و اختلالات هورمونی ارتباط تنگاتنگ با یکدیگر دارند. از آنجایی که میزان جریان هورمونها در زنان بیشتر است می تواند یک دلیل دیگری برای ریسک بالای ابتلای آنها به افسردگی باشد.
بررسی دلایل بروز اختلالات روحی در زنان شاغل
هر چه به جلو می رویم حضور زنان در اجتماع پررنگ ترمی شود. زنان نیز همپای مردان در عرصه های مختلف اجتماعی فعالیت می کنند و دیده شده که در بیشتر مشاغل حتی مشاغل سخت که پیشتر تصور می شد فقط مردان قادر به انجام آنها هستند، مسوولیت های مهم و کارآمد را بر عهده دارند. وظایف زنان امروز به مراتب بیشتر از گذشته است. زنی که تا دیروز فقط در خانه فعالیت می کرد و عهده دار خانه داری و همسرداری بود و تنها دغدغه اش به چگونگی تربیت فرزندان معطوف می شد، امروز علاوه بر مسوولیت های پیشیت بایستی در محیط اداره نیز به عنوان یک فرد کاری و پرتوان حضور داشته باشد و در راستای حفظ نقش خود به عنوان یک فرد مستقل در جامعه بکوشد.
افزایش حضور زنان موجب تحکیم پایه های خانواده شده و به تربیت فرزندان سالم کمک می کند، چنانکه بارها گفته شنیده ایم که پشت هر مرد موفقی زن موفق تری وجود دارد. به رغم تمامی نتایج مثبتی که از حضور زنان در اجتماع حاصل می شود ولی پیامدهای منفی هم وجود دارد که تنها متوجه خود زنان است و آن به خطر افتادن سلامت روانی آنهاست. افزایش میزان مراجعات به کلینک های اعصاب و روان و نیز بالا رفتن آمار ابتلا به بیماری های قلبی در زنان در چند سال اخیر همگی حکایت از تاثیرات منفی حضور پیش رونده زنان در مشاغل مختلف دارد.
یکی از مهمترین پیامدهای فعالیت در اجتماع بروز استرس و فشارهای روحی و روانی است که در زنان پیش از مردان بروز می کند. استرس موقعیتی است که در آن شخص از نظر روحی به هم می ریزد و درهم می شکند و معمولا با واکنش های نظیر مشت کردن انگشتان، انقباض عضلات و به هم فشردن دندان ها و برافروختگی چهره همراه است. به طور کلی پژوهشگران استرس را وضعیت توصیف می کنند که افراد مجبور به ایجاد تغییرات ناخواسته در جهت تطابق با حوادث و پیشامدهای زندگی می شوند. بنابراین استرس تنها پاسخ های بدنی، به تغییرات فیزیکی و نیازهای فیزیولوژیست نیست که پاسخ های روحی، هیجانی و رفتاری را نیز شامل می شود. مطالعات نشان می دهد زنان در مقایسه با مردان بیشتر در معرض ابتلا به اختلالات روحی و روانی ناشی از بروز استرس و اضطراب قرار دارند که این میزان در زنان شاغل خارج از منزل که مسوولیت رسیدگی به فرزندان و کارهای منزل را نیز به عهده دارند بیشتر دیده می شود. زنان شاغل درمواجهه با شرایط بحرانی در وضعیت پراسترس زندگی می کنند. آنها نسبت به مردان شاغل یا زنان خانه دار از تظاهرات بدنی (کابوس های شبانه، اختلالات گوارشی، ناراحتی کمر و ستون فقرات) به مراتب بیشتری شکایت می کنند، ضمن اینکه بیشتر از آنان نیز در معرض ابتلا به ناراحتی های خلق و خوی، نظیر افسردگی قرار دارند. بر اساس تحقیقات انجام شده در دانشگاه بیل،‌زنان شاغل در مقایسه با زنان خانه دار از سلامت جسمی نامطلوبی برخوردارند. ریسک ابتلا به بیماری های قلبی در زنانی که در کارشان تحت فشار شدید قرار دارند بیشتر از افراد دیگر است. به نظر می رسد اگر زنان بتوانند به روش دلخواه و در مشاغل مناسب تا مراحل مدیریتی کار کنند، ریسک بیماری های قلبی در آنها پایین باقی می ماند. شاغل بودن زنان تنها به قرار گرفتن آنها در شرایط پر استرس محدود نمی شود. متاسفانه همراه شاغل شدن‌،مصرف غذاهای آماده که به نسبت از چربی و کالری بیشتری برخوردارند و در گروه غذاهای پر کلسترول نا سالم به شمار می روند بیشتر می شود که این خود نقش مهمی در به خطر افتادن سالمت جسمی و بروز بیماری های قلبی ایفا می کند. ضمن اینکه تاثیراستعمال سیگار که در زنان شاغل بیشتر می شود را نباید نادیده انگاشت که آن خود نیز عامل مهمی درپایین بودن سطح سلامت زنان به شمار می رود.
زنان شاغل حتی بیشتر از مردان شاغل در معرض ابتلا به بمیاری های قلبی قرار دارند که البته آن هم به الگوی رفتاری آنها مربوط می شود، مثلا اینکه زنان در مقایسه با مردان زودتر دچار کمبود اعتماد به نفس می شوند و امین خود را از دست می دهند. با اینکه زنان در موقیعت های اجتماعی نرم خوتراز مردان هستند و در کنترل خشم نیز موفق تر از آنها عمل می کنند ولی در مواجهه با موقعیت های پرخطر خیلی زود ثبات روحی و روانی خود را از دست میهند و در بحران ها سریعا پریشان و گیج می شوند.
در زمان پیشامدهای ناگوار نظیر شرایط استرس زا فشار خون بالا رفته و ضربان قلب تند می شود که باعث ایجاد آشفتگی در جریان خون شده و آن هم فشار وارده به دیواره های شریان ها را افزایش می دهدو ترشح بیش از حد هورمون های استرس در گردش خون ممکن است باعث آسیب در جداره درونی شریان ها شود. پلاکت های موجود در خون (به حرکت درآمده توسط هورمون استرسی) درجهت شروع عمل ترمیم جداره آسیب دیده بدان متصل می شود که در نتیجه این عمل ترمیمی، دیواره شریانی ضخیم رگ ها تنگ می شود. با توجه به اینکه گفته شد استرس تاثیر بسزایی در بروز بیماری های قلبی دارد تعجب آور نخواهد بود اگر بگویین زنان شاغل رتبه اول را درابتلا به بیماری های قلبی دارند.
استرس تنها یکی از عوامل تهدید کننده سلامتزنان شاغل است. زنان به علت نداشتن شرایط یکسان اجتماعی در جامعه بیشتر در معرض ابتلا به افسدگی و اضطراب قرار دارند. طبق آمارهای رسمی اعلام شده، 7 تا 12 درصد از مردان در سراسر دنی از افسردگی رنج می برند در حالی این رقم در زنان به 20 تا 25 درصد می رسد.
تا کنون فرضیه های فراوانی برای کشف علل افزایش بروز افسردگی در بین زنان عرضه شده است ولی آنچه مشخص است میزان بروز افسردگی در زنان امروز به نسبت گذشته تفاوت بسیاری کرده است. در گذشته و تا قبل از ورود گسترده زنان به اجتماع تنها عوامل فیزیولوژیک بودند که به بروز افسردگی منجر می شدند. افسردگی پس از زایمان یکی از مهمترین دلایل بروز افسردگی در زنان است که در نوع شاغل و غیرشاغل تفاوتی ندارد.
افسردگی پس از زایمان یک اختلال شایع و ناتوان کننده اجتماعی است که بیش از 85 درصد مادران باردار پس از زایمان آن را تجربه می کنند. افسردگی پس از زایمان یک اختلال چند عاملی بوده و تغییرات هورمونی پس از زایمان عمده ترین دلیل پیدایش این مشکل است. نتایج تحقیقات حاکی از آن است که سابقه افسردگی در گذشته، فشار روانی ناشی از زایمان، مسوولیت نگهداری از نوزاد، مشکلات زناشویی، بیکاری، حمایت اجتماعی ناکافی، نوع زایمان، سن مادر هنگام زایمان، عدم دسترسی کافی به خدمات پزشکی و اضطراب پس از زایمان نیز از جمله عوامل ابتلا به افسردگی پس از زایمان به شمار می آیند.
همچنین، مشخص شده است افسردگی پس از زایمان اثرات ناگواری بر مادر، کودک و دیگر اعضای خانواده می گذارد، به صورتی که در مادران ناتوانی درانجام مرافبت از فرزند، خودکشی و احتمال افسردگی دائمی را افزایش داده و نیز در کودکان موجب ایجاد اختلال دربرخی رفتارها و نیز اختلال در رشد و تعامل می شود. همان طور که گفته شد افسردگی پس از زایمان در اغلب زنان مشاهده می شود و مساله ای نیست که شاغل بودن زنان در آن دخالت فراوان داشته باشد. یکی از مهمترین عواملی که در چند دهه اخیردر بروز افسردگی های شدید در زنان تاثیر داشته مساله روابط کاری و شغلی است.
عواملی نظیر تحقیر شخصیت زنان در جامعه یا دشواری شرایط برای رسیدن آنها به اهداف مورد نظرشان همگی می تواند افسردگی های شدید را در آنها به دنبال داشته باشد و این موضوع همانطور که در سطور پیشین نیز گفته شد ارتباط مستقیمی با نوع واکنش های غالبا مدارامابانه زنان در برخورد با شرایط بحرانی دارد که در بیشتر موارد به شخصیت خود آنها آسیب می رساند. زنان در وضعیت های مشکل سریع تراز مردان به این تفکر می رسند که قدرت انجام کاری را ندارند و همین موضوع در طولانی مدت بر روند شکل گیری شخصیت آنها تاثیر گذاشته و به عدم ثبات درونی در آنها می انجامد. یکی دیگر از مسایلی که باعث بروز افسردگی در زنان می شود و باز هم در زنان شاغل بیشتر نمود داردافسردگی ناشی از اختلالات زناشویی است. بسیاری از اختلافات زناشویی ناشی از عدم مصاحبت زن و شوهر است که ممکن است آنها را به مرز جدایی بکشاند. اغلب مردان از این موضوع شکایت دارند که همسرشان بیشتر وقت خود را در محیط کار می گذراند و کمترین توجهی به آنها نمی کند و قادر به برآورده ساختن جزیی ترین نیازهای همسر و فرزندان خویش نیست. در طرف دیگر زن از این موضوع ناراضی است که چرا باید تمام وقت خود را متمرکز خانه و امور منزل کند در صورتی که قابلیت های فراوانی در محیط اجتماع دارد و می تواند هم پای همسر خویش فعالیت کند ضمن اینکه قادر خواهند بود همسر خوبی برای شوهرو مادر نمونه و دلسوزی برای فرزندانش باشد. درچنین شرایطی زن دچار افسردگی شده و از آنجا که بسیار حساس است ممکن است سکوت را بی تفاوتی با طرد از طرف مقابل تلقی کند و منزوی و گوشه گیر شود. زنان شاغل که به این احساس دست می یابند بیش از گذشته خود را تنها می بینند به همین خاطر خود را از دیگران طرد کرده و بیش از گذشته به انجام امورشغلی می پردازند و به نوعی خود را در کار غرق می کنند که همین باعث افزایش انتقاد، بهانه گیری،‌ پرخاشگری و بی تفاوتی همسر شده که متاسفانه در بسیاری موارد رابطه زناشویی با این تفکر که "او با شغلش ازدواج کرده و کارش را بیشتر از من دوست دارد"از هم می پاشد و به جدایی می انجامد. در این میان تنها، احساس بیهودگی و پوچی مضاعف است که نصیب زن می شود و افسردگی او را شدت می بخشد.
مهارت های زنانه برای محیط کار
اگر چون زن هستید در محل کار احساس بی ارزشی می کنید دیگر این طور فکر نکنید. این روزها زنان بیشتر و بیشتر در محیط کار می درخشند و حتی مهارت های به خصوصی دارند که در محیط کارهای مردانه هم آنها را به سوی موفقیت رهنمون می شود. آشنا شدن با ابزارهای توانمندکننده طبیعی که زنان بالقوه از آن برخوردارند، بسیار موثر است.
زنان از استعدادهای طبیعی برخوردارند اما ممکن است احساس کنند این استعدادها در محیط کار اصلاً به کارشان نمی آید در حالی که این طور نیست. درست است که زن ها، درست مثل مردها، باید مهارت های عملی و تکنیکی مربوط به محیط کار را یاد بگیرند تا موفق شوند اما در پیمودن پله های ترقی زنان مهارت های منحصربه فردی دارند که برای سازمان ها و ادارات ارزش محسوب می شوند. با کمی تکیه بر این مهارت ها زنان می توانند خودشان را آن قدر قوی کنند که در محیط کار به هر چه می خواهند، برسند. بعضی از این مهارت ها اینها هستند.
ارتباطات
ایجاد ارتباط مهارتی است که وجود آن برای موفقیت ضرورت دارد. زن ها برحسب طبیعت خود ارتباط برقرار می کنند. تا حالا دقت کرده اید که چطور یک مادر «به خودی خود می داند» چقدر مهم است که با فرزندش ارتباط برقرار کند و با او حرف زند و این کار را با انتخاب زبان و جمله بندی انجام می دهد که کودک خوب آن را بفهمد. دقیقاً همین مهارت با کمی تغییر و تعدیل، به خوبی برای محیط کار عمل می کند. مثلاً اگر زنی مدیر بخش یا قسمتی باشد می داند چطور جداگانه با هر کس ارتباط برقرار کند که او حرفش را خوب درک کند.
هلن فیشر نویسنده جنس اول می گوید؛ استعدادهای ذاتی زنان و اینکه چطور می توانند منشاء تغییر در جهان بشوند به همین نکته یعنی استعداد زبان بازمی گردد. فیشر به نیاز فزاینده به توانایی برقراری ارتباط چه نوشتاری و چه کلامی اشاره می کند و می گوید؛ زنان در سخن گفتن سرآمد هستند. دختران حتی در سنین خیلی پایین در روانی کلام گوی سبقت را می ربایند و خیلی سریع کلمه، عبارت و جمله مناسب را پیدا می کنند. زن ها معمولاً زبان آور هستند و آنچه را می خواهند بگویند، درست بیان می کنند. زنانی که به این مساله آگاه باشند و به استعداد زبانی و طبیعی خود در برقراری ارتباط اعتماد کنند خیلی زود می توانند اعتمادبه نفس خود را به دست بیاورند.
آموزش و تعلیم

 

زنان در حوزه آموزش هم مزیت دارند. ویژگی های پرورش دهندگی که بیشتر در وجود زن ها نهاده شده است، باعث می شود زنان بتوانند در یادگیری و رشد فردی به دیگران کمک کنند. ترکیب مناسبی از تشویق، انضباط، آزادی دادن و محدود کردن باعث می شود کودک حس اعتمادبه نفس و توانمندی سنجیده ای داشته باشد و بتواند از سایر کودکان پیشی بگیرد. همین روش در دنیای کسب و کار هم کارآمد است و یک زن می تواند همین منوال را برای کارکنان پیش بگیرد.
باز هم تحقیقات هلن فیشر در جنس اول نشان می دهد که بیشتر زنان علاقه مندی بیشتری به همکاری، هماهنگی و رابطه ها دارند که شبکه ای حمایتی به وجود می آورد. از ویژگی های زنان است که اعتقاد دارند هر کسی می تواند در کسب و کارش موفق بشود، بنابراین در محیط کار رفتار برنده - برنده را در پیش می گیرند.
چندکاره ای و تمرکز بر چند موضوع
اداره کردن افراد، آماده کردن گزارش ها، به یاد داشتن موعد تحویل هر کار و همه منابع مورد نیاز برای موفقیت کارگروهی کاملاً ضروری است. هلن فیشر عقیده دارد تکامل بشر حتی در زمان های نخستین نشان می دهد که زنان بچه های ضعیف و آنها که نیاز به مراقبت طولانی تری داشتند را حتی در شرایط خطرناک پرورش می دادند. بنابراین زنان حتی در آن زمان های قدیم هم می توانستند چند کار را با هم انجام دهند. آنها مراقب مارها بودند، حواسشان به صدای رعد و برق بود، غذاها را مزه می کردند که مبادا مسموم باشند و بچه ها را تکان می دادند تا خوابشان ببرد، حیوانات وحشی را دور می کردند، ترسیده ها را تسکین می دادند و گرسنه ها را سیر می کردند. مادران می بایست کارهای روزانه بیشماری را انجام می دادند و همزمان آتش روشن می کردند و غذا می پختند و با دوستانشان حرف می زدند. درست است که همه زن ها مهارت های مادری کردن را ندارند و همه زن ها یک جور نیستند، ولی همه زنان توانایی شناسایی مهارت هایشان و استفاده از آنها برای توانمندسازی شخصی و حرفه ای خودشان را دارند. زن ها هم می توانند مانند مردها در اداره و رهبری کسب و کار موثر باشند. اگر بخواهید بدانید چه چیزی باعث می شود شما هم بتوانید زن موفقی باشید فهرستی از تمام ویژگی های شخصی خود تهیه کنید و همه استعدادهای ذاتی خود را در آن بنویسید و قدرت های خود را بشناسید تا به اوج موفقیت برسید.

 

اقتصاد دانایی‌محور استعداد زنان شکوفا می‌شود

 

هم در کشورهای فقیر و هم در کشورهای توسعه‌یافته، زنان بخش عمدهء فقر را تشکیل می‌دهند حتی در ایالات متحده نیز طبق آمار منتشر شده از سوی ادارهء سرشماری، 1/14 درصد زنان و 1/11 درصد مردان در فقر زندگی می‌کنند. در کشورهای درحال توسعه وضعیت اقتصادی زنان بسیار وخیم‌تر است. بر اساس برآورد کارشناسان سازمان ملل 70 درصد فقرای جهان زنان هستند و با روزی کم‌تر از دو دلار زندگی می‌کنند. بانک جهانی در گزارش جدید خود اعلام کرده است راه‌حل اصلی، رفع فقر زنان مشارکت آن‌ها در فعالیت‌های اقتصادی است و این اقدام به رشد کل اقتصاد کمک بزرگی خواهد کرد .
روند مستقل کردن زنان از لحاظ اقتصادی در کشورهای ثروتمند بسیار کند بوده است و در کشورهای درحال توسعه، موانع نهایی و بنیادین از رشد حضور زنان در اقتصاد و دسترسی ایشان به منابع اقتصادی جلوگیری می‌کند. یکی از مهم‌ترین عوامل مساوی‌نبودن فرصت‌های اقتصادی زنان با مردان، تبعیضی است که خانواده‌ها علیه دختران برای تحصیل قایل می‌شوند. این امر نه تنها چشم‌انداز زندگی شخصی زنان را در آینده دچار اختلال می‌کند بلکه با محروم کردن نیمی از نیروی کار از مشارکت در فعالیت‌های اقتصادی، از رشد مناسب اقتصادی می‌کاهند. گزارش بانک جهانی نشان می‌دهد به‌طور‌متوسط دستمزد زنان در جهان 22 درصد پایین‌تر از مردان است و این وضعیت در کشورهای در حال توسعه بدتر از متوسط جهانی است. از سوی دیگر زنان جهان بسیار کم‌تر از مردان به اعتبار و وام‌های بانکی برای کسب و کار دسترسی دارند. برای مثال آمار منتشر شدهء بانک جهانی نشان می‌دهد در آفریقا، تنها یک درصد اعتبارات اعطا شده از بخش کشاورزی در اختیار زنان قرار می‌گیرد. تغییر این وضعیت بسیار دشوار و زمان‌گیر است اما راه دیگری وجود ندارد زیرا بهبود دسترسی زنان به فرصت‌های اقتصادی به محو محرومیت آن‌ها و در نهایت رشد اقتصادی کشورها منجر خواهد شد و به همین دلیل است که بانک گرامین شبیه بسیاری از نهادهای ضدفقر تصمیم گرفته بر رفع محرومیت زنان تمرکز کند. تقریبا تمام وام‌گیرندگان این بانک زن هستند و ارایه‌دهندگان وام‌های خرد تلاش می‌کنند ترتیبی دهند که وام‌هایشان به افزایش دسترسی زنان به منابع اقتصادی و بهبود وضعیت آن‌ها منجر شود. برای مثال وام‌دهندگان کاری می‌کنند که خانهء ساخته شده یا خریده شده از دسترنج زنان در مالکیت آن‌ها باقی بماند .
بانک جهانی و سازمان ملل در گزارش سال 2006 مدارک و شواهدی ارایه کرده‌اند مبنی بر این‌که اعطای قدرت اقتصادی بالاتر به زنان به رشد اقتصادی کمک می‌کند. در بسیاری از کشورهای در حال توسعه مردان منبع درآمد خانواده هستند و توزیع درآمد بین دختران و پسران خانواده علیه دختران تبعیض‌آمیز است. به این ترتیب زنان آینده نیز به سبب همین تبعیض، از امکانات تحصیلی، شغلی و اجتماعی پایین‌تری نسبت به مردان برخوردار خواهند شد و این چرخهء معیوب ادامه پیدا خواهد کرد. قدرت اقتصادی، نحوهء تصمیم‌گیری زنان را به گونه‌ای تغییر می‌دهد که باعث رشد رفاه کل جامعه می‌شود. تحقیقات نشان می‌دهد در خانوارهایی که زنان درآمدها را تقسیم می‌کنند، هزینه‌ها بسیار اقتصادی‌تر انجام می‌شود و سلامت خانواده را بیش‌تر تامین می‌کند .
برای بسیاری از تحلیل‌گران اقتصادی این پرسش‌ها مطرح است که آیا رشد اقتصادی به بهبود وضعیت زنان منجر خواهد شد یا ارتقای سطح زندگی و افزایش دسترسی آن‌ها به منابع اقتصادی، رشد اقتصادی را سبب خواهد

دانلود با لینک مستقیم


دانلود مقاله اختلالات روحی در زنان شاغل

دانلودمقاله تلافات زناشویی عامل خطرساز برای اختلالات روانی

اختصاصی از فایل هلپ دانلودمقاله تلافات زناشویی عامل خطرساز برای اختلالات روانی دانلود با لینک مستقیم و پر سرعت .

 

 

 

1 بیان مسئله
جنگ در تمام دوران، جوامع بشری را تهدید کرده است. هر جنگی زیانهایی دارد، زیانهای مالی قابل جبران هستند، اما زیانهای روانی مشکل جبران می شوند و از مهمترین عوارض جنگ هستند. فردی که از جنگ بر می گردد باید خود را هم با خانواده وفق دهد و هم با اجتماع، اکثر این افراد در وفق دادن دچار مشکل می شوند و خود را در این میان غربیه می پندارند. این افراد نه تنها خود دچار مشکلات روانی فراوانی می شوند، بلکه خانواده ی آن ها نیز درگیر این قضیه می شوند، به خصوص همسران این افراد در معرض خطر بیشتری هستند و رضایت زناشویی این افراد کاهش پیدا می کند. بر طبق آمارها نرخ طلاق در این افراد دو برابرافراد عادی می باشد (هاشمی، 1385).
اگر اعضاء خانواده از سوی منابعی حمایت شوند، توانایی بیشتری برای کمک به فرد حادثه دیده دارند. رضایت زناشویی از موارد مهمی است که موجب سازگاری خانواده می شود. نظام خانواده باید نظام محکم و پایداری باشد. بهداشت خانواده یکی از مسائل مهمی است که در استحکام نظام خانواده نقش دارد.
اختلافات زناشویی عامل خطرساز برای اختلالات روانی مانند افسردگی، اعتیاد و ... می باشد. همچنین مشکلات ارتباطی در خانواده با بیماریهای جسمی نیز همبستگی دارد. افرادی که روابط رضایت بخش وحمایت کننده دارند، احتمال کمی وجود دارد که مبتلا به بیماری سختی شوند و اگر هم بیمار شوند سریعتر بهبود می یابند.
بعد از مرگ ناگهانی در خانواده مشکلات زناشویی و طلاق شدیدترین فشارهایی هستند که افراد تجربه می کنند (بلوم، آشرو وایت 1987 به نقل از طغیانی 1386).
با توجه به نقش رابطه ی زوجین بر سلامت جسم و روان آموزش شیوه های مختلف روان درمانی ضروری می باشد.
متأسفانه بیشتر پژوهشهای صورت گرفته توصیفی است و کمتر آموزشی است. با توجه به افزایش مشکلات زناشویی در همسران جانبازان لازم است به آن ها آموزشهایی داده شود تا با مشکلات خود مقابله کنند و تا حد امکان سبک زندگی خویش راتغییر دهند تا بتوانند علاوه بر بهبود خود به همسرانشان نیز کمک کنند.
تحقیقات نشان داده است که ‌خود دلگرم سازی باعث می‌شود افراد بسیار با جرأت تر، بردبارتر و با اعتماد ‌به نفس بالاتری عمل کنند و نیز دارای رفتار دوستانه تری با دیگران بوده، احساس ثبات بیشتری نموده و همچنین بهتر قادر باشند با مسائل و مشکلات خود مقابله کنند. حال اگر این روش آموزشی بتواند این نتایج را در همسران جانبازان ایجاد کند، شاید بتواند بر رضایت زناشویی ونیز سلامت روانی آن ها تاثیر بگذارد. این تحقیق در صدد بررسی این احتمال می¬باشد.
آدلر بنیانگذار روانشناسی فردنگر چهار نیاز اصلی را بیان می کند که عبارتند از:
نیاز به ارزشمندی، احساس قابلیت، نیاز به تعلق و دلگرم سازی.
دلگرم سازی آن چیزی است که باعث می شود دیگران احساس خوبی داشته باشند، عملکرد مؤثر داشته و برای مشکلات خود به شکلی موثرتر برنامه ریزی کنند، دارای اعتماد به نفس و حس رضایت باشند.
یکی از پیامدهای دلگرم سازی این است که شخص احساس تعلق می کند و از وقف خود برای بهزیستی جامعه احساس رضایت می کند. دلگرم سازی هم هدف شخصی وهم هدف اجتماعی دارد. آنچه مهم است داشتن نگرشهای مثبت نسبت به مسائل اطراف است. اما بسیاری از افراد این گونه نیستند و با احساس عدم کفایت و حقارت زندگی می کنند. آن ها معتقدند مفید نیستند. این یاس و دلسردی باید توسط افرادی در جهت افزایش دلگرم سازی،رضایت مندی و سلامت روانی و برآوردن نیازهای زندگی درمان شود. یکی از روشهای درمانی در مواجهه با این افراد روش آموزشی شوانکر است (باهلمن ودینتر ، 2001).
تئو و آنتینیو شوانکر این برنامه ی آموزشی را بر اساس روانشناسی فردنگر آدلر در سال 1980 تهیه کردند. آن ها مفهوم دلگرم سازی را پرورش دادند و آن را از یک مفهوم تئوریک به صورت روش علمی و قابل اجرا در آوردند.
خانواده¬های جانبازان با مشکلات عدیده ای مواجه هستند که در نتیجه به مشکلات عاطفی و زناشویی در آن ها منجر می شود.
حال این سئوال مطرح می¬شود که آیا روش دلگرم سازی شوانکر قادر است باعث ارتقاء سلامت روانی و رضایت زناشویی همسران جانبازان شود؟!
2. 1 اهمیت و ضرورت تحقیق
خانواده یکی از مهمترین نهادهای اجتماعی است و یک ارگانیسم زنده است. سلامت آن منوط به سلامت اعضای آن است. نقص یا تغییر در هر یک از اعضاء بر کل خانواده تاثیر گذار است.
مروری بر پژوهشهایی که در ایران صورت گرفته است، نشان می دهد که از سال 1370 تا کنون مشکلات جانبازان و خانواده های آن ها رو به افزایش است. با گذشت 28 سال از آغاز جنگ ایران و عراق هنوز جانبازان و خانواده های آنان با مشکلات فراوانی دست و پنجه نرم می کنند. با در نظر گرفتن مشکلات و آمارهای رو به افزایش این مشکلات، لزوم توجه جدی به این معضل احساس می شود. از سوی دیگر آموزشهای خانواده یکی از اولویتهای پژوهشی بنیاد جانبازان است که این پژوهش می تواند مورد استفاده آن ها و خانواده ی جانبازان قرار گیرد.
همچنین پژوهشهای بسیاری حمایت تجربی قابل توجهی را برای اثرمندی رویکردهای مختلف زوج درمانی در درمان ناهماهنگی های زناشویی فراهم می سازند.
از ضرورتهای این پژوهش می توان موارد ذیل را نام برد:
- ارتقاء بهداشت روانی خانواده های شاهد و ایثارگر
- کاهش اختلالات روانی در سطح جامعه
- پایین آوردن میزان طلاق و عوارض ناشی از آن در خانواده های جانبازان
- کوتاه مدت بودن رویکرد مورد پژوهش
و ...
3. 1 هدف تحقیق
هدف این پژوهش عبارت است از:
«تعیین میزان اثربخشی روش آموزش دلگرم سازی شوانکر بر سلامت روانی و رضایت زناشویی همسران جانبازان».
4. 1 فرضیه های تحقیق
فرضیه های اصلی:
1- آموزش همسران جانبازان با رویکرد شوانکر رضایت زناشویی آن ها را افزایش می‌دهد.
2- آموزش همسران جانبازان با رویکرد شوانکر سلامت روانی آن ها را افزایش می دهد.
فرضیه های فرعی:
1- آموزش همسران جانبازان با رویکرد شوانکر علائم جسمانی آن ها را کاهش می دهد.
2- آموزش همسران جانبازان با رویکرد شوانکر مشکلات خواب و اضطراب آن ها را کاهش می¬دهد.
3- آموزش همسران جانبازان با رویکرد شوانکر کارکردهای اجتماعی آن ها را افزایش می دهد.
4- آموزش همسران جانبازان با رویکرد شوانکر افسردگی آن ها را کاهش می دهد.
5. 1 تعریف مفاهیم و واژگان اختصاصی طرح
1. 5. 1 دلگرم سازی:
1. 1. 5. 1تعریف نظری: دلگرم سازی همه ی آن چیزی است که از یک فرد انسان دیگری با این مشخصات می سازد: احساس بهتر، کارکردهای مؤثرتر، غلبه مؤثرتر بر مشکلات،
اعتماد به نفس بالاتر، داشتن رغبت بیشتر برای مشارکت در امر سلامت دیگران و به طور کلی جامعه. فرد احساس می کند به قدر کافی انسان خوبی است و توسط دیگران پذیرفته شده است و همواره احساس می کند که: «من می توانم» (شوانکر، 1991).
2. 1. 5. 1تعریف عملیاتی: فرایندی است که با استفاده از جلسات آموزشی شوانکر طی 10 جلسه سعی در افزایش وتقویت آن داریم (به پیوست مراجعه شود).
2. 5. 1 سلامت روانی:
1. 2. 5. 1تعریف نظری: شامل شرایطی است که سطوح بالایی از نشانه های سلامت هیجانی (رضایت خاطر وشادی بالا)، پذیرش خود، رشد شخصی، هدفمندی در زندگی، تسلط بر محیط، حس تعلق وتعامل عاطفی را در برمی گیرد (کریمی زاده، 1384). مشخصه ی آن نداشتن اضطراب و نشانگان مختل کننده ی زندگی و ظرفیت ایجاد رابطه ی حسنه و رضایت بخش با دیگران وظرفیت مقابله ی مناسب با تنیدگیها و تناقضهای زندگی می باشد (کورسینی، 1999 به نقل از اسدی، 1382).
2. 2. 5. 1تعریف عملیاتی: نمره ای که فرد در آزمون سلامت عمومی GHQ کسب می‌کند.
3. 5. 1 رضایت زناشویی :
1. 3. 5. 1 تعریف نظری: به اعتقاد هیلمن (1994) رضایت زناشویی به رویدادهای مثبت یا منفی کلی که زوجین درمورد رابطه شان احساس می کنند، اشاره دارد که این رویدادهای مثبت یا منفی را با عناوین مختلفی نظیر خشنودی رابطه، سازگاری رابطه و احساسات رابطه می نامند (هالفورد ، 1384 به نقل از هاشمی، 1385).
2. 3. 5. 1 تعریف عملیاتی: در این پژوهش رضایت زناشویی نمره¬ای است که فرد درآزمون اینریچ 47 سئوالی کسب می کند.
4. 5. 1جانباز:
1. 4. 5. 1 تعریف نظری: جانباز یعنی کسی که جان خود را فدا می کند یا کسی که جان خویش را در معرض خطر می اندازد (معین، 1375).
2. 4. 5. 1 تعریف عملیاتی: به فردی اطلاق می شود که در طول مدت جنگ (یا دوران انقلاب) به علت حضور در یکی از مناطق جنگی یا سایر مناطق، توسط یکی از انواع سلاحهای جنگی یا ضربات وارده دچار مجروحیت شده باشد. جانبازان بسته به عامل مجروحیت یا ناحیه ی مجروحیت به گروههای زیر تقسیم می شوند:
- جانبازان مصدوم شیمیایی که به وسیله ی گازهای شیمیایی دچار مصدومیت شده اند.
- جانبازان عصبی روانی که به علل مختلف از جمله موج انفجار سلاحهای مخرب،
شکنجه¬های جسمی و روحی، مشاهده ی حوادث ناگوار و ضربه زننده، تحمل فشارهای شدید و ... به انواع مختلف اختلالات روانی مبتلا شده اند.
- جانبازان ضایعه ی نخاعی که از ناحیه ی نخاع شوکی به طور کامل یا نسبی آسیب
دیده اند.
- جانبازان با نقایص یا با ترکیبی از آسیبها و صدمات جسمی و روحی.
5. 5. 1 همسر جانباز:
به زنی گفته می شود که همسر شخص جانباز بوده و در کنار وی دارای زندگی مشترک باشد.

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

1. 2مبانی نظری رویکرد آدلر
آدلر یک روانشناس فردنگر است که معتقد است وراثت و محیط عوامل جبری زندگی نیستند و این دو تنها چارچوبی را فراهم می کنند که فرد با خلاقیت خود به آن ها پاسخ می دهد.
شهرت آدلر بیشتر به دلایل زیر است:
1- عقده¬ی حقارت 2-تاکید او برکیفیت محیط خانواده و روابط اجتماعی فرد
3- مفهوم علاقه¬ی اجتماعی 4- مفهوم تعرض مردانه (نرنیه نمایی)
5- تاکید بر خود آگاهی انسان 6- من خلاق و.....
زندگی از نظر آدلر، شدن است نه بودن. او جبرگرا نیست و از دیدگاه او انسان به شیوه¬ی خاص خود به زندگی معنی و مفهوم می بخشد. از نظر او هر فرد، موجودی اجتماعی است نه زیستی.
نظریه¬ی آدلر از عناوین کلی زیر تشکیل شده است:
1- هدف گرایی تخیلی
2- تلاش برای توفق و برتری یا کمال
3- احساس حقارت و مکانیزم جبران
4- علاقه¬ی اجتماعی
5- سبک زندگی
6- من یا خود خلاق
آدلرگراها روان درمانی را شامل 4 مرحله می دانند:
1- ایجاد ارتباط: درمانگران آدلری برای ایجاد رابطه¬ی خوب در مقابل هم می نشینند و صندلی های خود را در یک سطح قرار می دهند. آن ها به بیمار می فهمانند مسئول اعمال خودش است و مشکلاتش به خاطر ادراکهای غلط است، بیمار هم سعی می کند ادراک‌هایش را تغییر دهد. مصاحبه و ارتباط براساس علائق و احترام متقابل و مشارکت در کشف و درک چیزها در ارتباط مطرح می شود. از لحظه ای که بیمار وارد می شود، حالتها و نشستن او و بیانش همه به شناخت درمانگر کمک می کند.
2-ارزیابی سبک زندگی فرد: در اینجا بررسی خاطرات اولیه و منظومه ی خانواده ی فرد ضروری است. در درمان باید هدفها خوب تنظیم شود و گرنه امکان پیشروی را از بین می برد. درمانگر باید سبک زندگی بیمار را بشناسد و علاوه برآن چگونگی تاثیر سبک زندگی بر کارکرد موجود بیمار را با توجه به تکالیف زندگی ببیند.
3- تعبیر و تفسیر و ازدیاد بینش: درک متقابل در مورد باورها، انگیزه ها و جهت گیریهای مراجع.
4- بازجهت دهی و بازآموزی: برای تسهیل آن می توان علاقه-ی اجتماعی و دلگرم سازی را تقویت کرد. جهت گیری برای تقویت قابلیتها و استعدادهای مثبت زندگی است. ما باورهای غلط را یا خودمان ساختیم و یا از دیگران یاد گرفتیم. در اینجا روشهایی را یاد می گیریم تا خود و دیگران را بشناسیم و در نتیجه فردی امیدوار، خوش بین و با اعتماد به نفس شویم.
به طور خلاصه درمان و فرایند تربیتی آدلر هدفهای زیر را دنبال می کند:
1- پروراندن علاقه¬ی اجتماعی
2- کاهش احساس کهتری، غلبه بر ناامیدی، تشخیص و استفاده از منابع درونی
3- تغییر سبک زندگی یعنی ادراکها و هدفها. هدف درمان تبدیل اشتباههای بزرگ به اشتباههای کوچک است.
4- تغییر ارزشها یا انگیزه های غلط
5- دلگرم سازی به افراد برای درک برابری انسانها
6- کمک به فرد تا به انسانی مشارکت جو تبدیل شود. این بیماران در نهایت امیدوار،
خوش بین و دارای اعتماد و شهامت می شوند (علیزاده، 1383).
از مفاهیم دیگر نظام آدلر می توان رویاها، خاطرات اولیه، ترتیب تولد و دلگرم سازی را نام برد .
1. 1. 2 دلگرم سازی
برای این اصطلاح ترجمه های مختلفی وجود دارد: تهییج، دلگرمی، شجاعت دهی،
جرأت بخشی، قوت قلب و انگیزه دهی.
براساس اصول روانشناسی فرد نگر، هدفهای آموزشی دلگرم سازی عبارت است از:
افزایش احترام به خود، اعتماد به نفس و مهارتهای اجتماعی. دلگرم سازی، اعتماد به نفس و احساس فرد را نسبت به خودش تقویت و بهبود می بخشد و این کلید توسعه و تحول فردی است. بر اثر دلگرم سازی، فرد احساس تعلق و رغبت بیشتر و سودمندی برای جامعه می کند. اغلب دارای اهداف اجتماعی است و بیش از مثبت بودن صرف است و فقط انکار و سرکوبی ابعاد منفی زندگی نیست. دلگرم سازی توجه توامان به ابعاد مثبت و منفی زندگی است.
ناکامل بودن بخشی از وجود انسان است و این امر شرم آوری نیست. وقتی فرد برای غلبه به نقصهایش تلاش می کند و می خواهد کامل باشد به خودی خود چیز بدی نیست. ولی وقتی این نگرش تبدیل به این شود که فرد تنها زمانی انسان خوب است که کامل باشد و کارهایش بدون نقص باشد اثرات نامطلوبی دارد و منجر به احساس حقارت می شود. بنابراین آنچه ضروری است«شهامت ناکامل بودن» است. رشد و تحول فرد قویاً با اشتباه کردن و آموختن از خطاها مرتبط است و این ها تجارب ارزشمندی هستند. امروزه مردم به جای تاکید بر نقاط قوت همدیگر بر روی ضعفها و خطاهای هم تاکید می کنند و فکر می کنند این باعث بهتر عمل کردن دیگران است در حالی که این اشتباه است، بسیاری از مردم در طول زندگی با دلگرم سازی روبرو نمی شوند و زندگی شان پر از احساس حقارت است و آن را به شغل، ازدواج، روابط دوستانه، محل کار و به طور کلی به تمام زندگی شان تسری می دهند.
آن ها متقاعد شده اند که به اندازه¬ی کافی افراد خوبی نیستند وتنها زمانی خوبند که از خواهر و برادر خود بهتر، باهوش تر، لاغرترو.... باشند. آن ها معتقدند به چیزی تعلق ندارند. این یاس ودلسردی باید به وسیله¬ی دلگرم کردن آن ها از بین برود تا آن ها زندگی سالم تری داشته باشند.
برای دلگرم سازی می توان به 10 مهارت اشاره کرد:
1- اظهار علاقه به دیگران
2- گوش دادن فعالانه و با دقت و توجه کامل
3- نشان دادن اشتیاق
4- شکیبایی و صبور بودن
5- به کاربردن لحنی دوستانه هنگام صحبت
6- نشان دادن حالات دوستانه در چهره
7- استفاده از قالب بندی مثبت برای مشاهده و ارزیابی رفتار
8- شناسایی تلاشها و پیشرفتهای دیگران
9- به کاربردن تماسهای بدنی و لمسی (مانند قراردادن بازو روی شانه ی دیگری برای ابراز حمایت)
10-قاطع بودن واظهار وجود کردن ( باهلمن ودینتر،2001).
آدلری ها دلگرم سازی را به منزله¬ی مثلثی با سه ضلع نابرابر می دانند، این سه ضلع عبارتند از: روابط اجتماعی، آموزش و درمان و انسان را در این سه حوزه دلگرم می¬کنند. آن ها معتقدند هر چه بیشتر دیگران را دلگرم سازیم، خودمان نیز بیشتر احساس دلگرمی خواهیم کرد، چرا که با کمک به دیگران برای بهتر شدن، خود نیز احساس بهتری خواهیم داشت (موزاک و میانیاچی،1999 به نقل از هاشمی، 1385). همان طور که گیاه به آب و خاک نیاز دارد ما هم به دلگرم شدن توسط دیگران نیازمندیم.
گفته شد که از دیدگاه آدلر گراها فرد بیمار دلسرد و مأیوس است، برای این که این دلسردی از بین برود باید از دلگرم سازی در روند درمان استفاده کرد. فرد دلگرم کننده استعدادهای دیگران را کشف می¬کند و سپس آن ها را منعکس می¬کند. در رابطه¬ی درمانی پیش بینی موفقیّت نقش مهمی دارد. آدلرگراها به تحلیل مشکل بسنده نمی کنند، بلکه استعدادها وتوانایی بیمار را به او پسخوراند می¬دهند. در رابطه¬ی درمان تلاش می‌کنند فرد به خود و توانایی هایش اعتماد کند وتوانایی هایش را به کار گیرد و عزت نفس و احساس ارزش درونی اش افزایش پیدا کند. باید به جای ناتوانی ها و نقصها به فرد کمک کنیم برتوانایی ها وداشته هایش تاکید داشته باشد و به رغم موانعی که در راهش وجود دارد به سمت جلو حرکت کند. در این روش به فرد کمک می¬شود تا در سبک زندگی اش تغییر ایجاد کند و به بهبود روابط خود و دیگران کمک کند.
در این روش حتی اگر فرد احساس می کند که نمی تواند موفق شود، درمانگر باید او را دلگرم سازد که او می-تواند نگرش هایش را تغییر دهد و پیشرفتش امکان پذیر است. این فرآیند در سراسر درمان ادامه دارد. به فرد آموزش داده می‌شود نیمه¬ی پرلیوان را ببیند. از دیگر راهها برای دلگرمی تلاش برای برنامه ای است که فرد از آن می ترسیده یا نمی داند که در آن قرار دارد. عدم دلگرمی در افراد باعث فقدان اعتماد و بدبینی می‌شود. افراد دلگرم افرادی پذیرا و با مسئولیت هستند.
مهمترین منبع دلگرم سازی برای هر فرد، خانواده است ،اگر افراد خانواده دلگرم باشند، کودکان آن ها نیز به همین طریق رشد پیدا می‌کنند و نکات مثبت دیگران را بیشتر می بینند و به دیگران عشق می ورزند و برعکس در خانواده هایی که عدم دلگرمی در آن ها موج می زند، افراد خانواده هم همین گونه رشد می کنند و به دنبال عیب جویی در خود و دیگران هستند. همکاری، ارتباط، قدردانی و سپاس و... از ویژگیهای خانواده‌های دلگرم است . پیامهای مأیوس کننده در این خانواده ها بسیار کم شنیده می‌شود.
1. 1. 1. 2 رفتارهای دلگرم زدا در خانواده
اکستاین رفتارهای بارز عدم دلگرم سازی در خانواده را به 4 دسته تقسیم می‌کند:
1-اثر مداد قرمز
اعضای خانواده مدام همدیگر را به خاطر خطاها سرزنش می‌کنند و فرد خاطی مدام درگیر این سرزنشهاست و نمی تواند به جنبه های مثبت زندگی توجه کند(فتحی،1386).
2-اثر طرح عمودی در مقابل طرح افقی
طرح افقی دلگرم کننده است ولی طرح عمودی عدم دلگرمی را در بر می‌گیرد. در طرح افقی تساوی و پذیرش همه¬ی اعضای خانواده و رعایت شأن اعضا مطرح است. در طرح عمودی خود خواهی بسیار بارز است. با برچسبهای برتر وکهتر، نگرش مذهبی، نژادی و جنسیتی در طرح عمودی روبرو می¬شویم.
3-کمال گرایی افراطی
تصور عدم اشتباه در یک خانواده¬ی موفق منجر به بروز سرزنشهای دائمی و تلاش برای کشف نقاط ضعف همدیگر می‌شود.
4-چسبیدن به الگوهای کهنه
کودکان در زندگی رویدادهای فراوانی را مشاهده می‌کنند و نتایجش را به موقعیتهای مشابه تعمیم می دهند. بعضی از این تعمیم ها نادرست است، ولی طبق عادت سالیان سال ادامه
می یابد و فرد طی سالها هیچ گونه تغییر مثبت و پیشرفتی نمی کند.
علاوه بر رفتارهای خانواده، شیوه های تربیتی والدین هم می‌تواند عدم دلگرمی را برای بچه ها بوجود بیاورد. والدین خود کامه¬ی مستبد، والدین سهل گیر و والدین طرد کننده با رفتارهای خود دلگرمی را در بچه هایشان از بین می‌برند.
والدین مستبد و خودکامه با کنترل بیش از حد بر انضباط، پیروی بی چون و چرا از مقررات و تنبیه سخت تاکید می‌کنند. کودکان این والدین معمولاً زودرنج و بی تابند و اثری از
اعتماد به نفس در این کودکان دیده نمی شود.
والدین سهل گیر با آزاد گذاشتن فراوان کودک، کودکانی خودخواه، پرتوقع، خواهان توجه و محبت دیگران بار می آورند. کودکان آن ها در برابر برآورده نشدن خواسته ها بی‌صبر و پرخاشگر هستند و دچار بی تابی و اندوه می شوند. این ها هم از عدم اعتماد به نفس رنج
می برند.
والدین طرد کننده گاه با بی توجهی و گاه با خصم با کودکان خود برخورد می کنند. عدم احساس امنیت و نگرانی و پریشانی و رفتارهای ضد اجتماعی از ویژگی های این کودکان است. هیچ یک از این سه دسته والدین دلگرمی را در بچه های خود ایجاد نمی کنند.
برخلاف این سه دسته، والدین دلگرم کننده نه کنترل افراطی دارند و نه سهل گیری افراطی. مدیریت توأم با احترام در این خانواده وجود دارد. والدین، کودکانی با مسئولیت، راستگو، رک و قابل اعتماد پرورش می دهند. این کودکان از اموال خود و دیگران به خوبی نگهداری می کنند و دارای اعتماد به نفس و دلگرمی هستند (احدی وبنی جمالی،1383).
2. 1. 1. 2 خود دلگرم سازی
همان طور که دلگرم کردن دیگران مهم است، دلگرم ساختن خود نیز از اهمیت ویژه ای برخوردار است. برای دلگرم ساختن دیگران ابتدا باید به دلگرمی خود بپردازیم. باید خودمان و تلاشهایمان را باور داشته باشیم و برای آن ها ارزش قائل باشیم. ایمان و اعتماد به خود تنها راه تغییر است. تا این حس را در خود به وجود نیاوریم نمی توانیم به دیگران یاد دهیم.
مک کی برای خود دلگرم سازی 6 گام را بیان کرده است:
گام اول: پذیرش خود: با پذیرش خود متوجه می شویم که می‌توانیم از این که هستیم بهتر باشیم.
گام دوم: توجه به کارهای مثبت خود
گام سوم: قدردانی از خود به خاطر تلاشهایمان
گام چهارم: استفاده از شوخی طبعی برای دلگرمی خود
گام پنجم: ایمان به خود و توانایی های خودمان
گام ششم: ارتباط با افراد دیگری خارج از خانواده ( مک کی،2004 به نقل از هاشمی،1385).
3. 1. 1. 2 آموزش دلگرم سازی شوانکر
تئو و آنتینیو شوانکر بر اساس اصول روانشناسی فرد نگر در اواخر دهه 1980 برنامه آموزشی خود را توسعه دادند. آن ها در طی سالها تجربه اندوزی در کار با گروهها و افراد مختلف دریافتند که دلگرم سازی پایه¬ی هر فرآیند تحولی است و در کمک ها و درمانهای روانشناختی از اثرگذاری بالایی برخوردار است. بنابراین آن ها این مفهوم را توسعه دادند و مفاهیم نظری را به روشهای علمی و تجربی تبدیل کردند. مفهوم آموزش دلگرم سازی شوانکر توسط مربیان دلگرم سازی که به مدت دو سال در انستیتوی آدلر- دریکارس واقع در زانترباخ آلمان آموزش دیده اند، توسعه یافته است. دوره¬ی آموزشی مربیان شامل 5 آخر هفته بود که دروسی به آن ها تدریس می شد و مورد تمرین قرار می‌گرفت. علاوه بر این مبانی روانشناسی فردنگر نیز به
آ‌ن ها آموزش داده می شد. همچنین به شرکت کنندگان تکالیفی برای خانه ارائه می شد. این تکالیف شامل دو بخش بود: بخش اول آموزش دادن به گروهی از افراد است. بخش دوم تمرین 10 مهارت دلگرم سازی که در صفحات قبل توضیح داده شده بود. هر دو هفته یک بار، یک شرکت کننده، یکی از 10 مهارت را انتخاب می‌کند و سعی می‌کند در تمرینهایش آن را به صورت آگاهانه بیشتر از دیگر مهارتها انجام دهد و درباره¬ی نتایج تجربیاتش گزارش کوتاهی بنویسد. علاوه بر این دوره در طول 2 سال، افراد آموزش دیده برای مدت 4 هفته
(هریک ترم) در گروههای آموزشی پیشرفته توسط شوانکر شرکت می کنند.
امروزه این برنامه در آلمان، اتریش و هلند تدریس و مورد استفاده قرار می گیرد. آموزش دلگرم سازی برای زوجین، والدین و افراد شاغل در بخشهای آموزشی و تربیتی کاربرد دارد. در طی این آموزشها به این نتیجه می رسند که آ‌موزشها کاملاً در دسترس و ساده است و به راحتی یاد گرفته می‌شود.
در مباحث نظری، آموزش دلگرم سازی به افزایش شهامت منجر خواهد شد و بیشتر از همه باعث جرأت برای ناکامل بودن است. دلگرم سازی بیشتر به احساس کفایت بالاتر منجر
می شود و به فرد کمک می‌کند تا راههای موثری برای مقابله با مشکلات و کاهش تنشهای جسمانی و شکایات روانشناختی بیابد. علاوه بر آثار فردی ، افزایش جرأت و بهبود روابط و افزایش تعامل‌ها از دیگر آثار این آموزش است.
آموزش شوانکر شامل 10 ملاقات هفتگی است. هر جلسه در حدود 1 ساعت و نیم و متشکل از حداقل 4 الی 5 و حداکثر 10 نفر است. هدف آموزش، آموزش دلگرم سازی به خود و دیگران است. در ابتدا عمدتاً به دلگرم سازی خویشتن و سپس دلگرم سازی دیگران تأکید
می شود. هریک از جلسات مطابق یک ساختار معین که «مدل گامهای 6 گانه » نامیده می¬شود، سازماندهی شده است. گام اول آرام سازی است، گام دوم بازخوردی از مطالب جلسه ی قبل، گام سوم دادن اطلاعات در مورد موضوع جلسه، گام چهارم ارائه¬ی یک تمرین، گام پنجم ارائه تمرین برای خانه و گام ششم تمرین آرام سازی دوباره است. در هر جلسه این 6 گام تکرار می شود. محتوای هر 10 جلسه در پیوست الف به تفصیل ارائه شده است.
این آموزش برای کاربردهای کلینیکی و افراد کاملاً بیمار هدف سازی نشده است. در واقع این آموزش برای افرادی است که در جامعه کم یا زیاد کارکرد اجتماعی دارند. با این حال یک مشاور می تواند از این آموزش برای درمانهای بالینی استفاده کند. هنگامی که عدم وجود دلگرمی، اساس و منبع تردیدها، افسردگی و اشکال دیگر رفتارهای زیان بار است،
دلگرم سازی می¬تواند ترمیم کننده¬ی این رنج ها باشد. همچنین یک مورد دیگر برای استفاده درمانی از این روش در مورد مراجعانی است که درمانهای بالینی خود را با موفقیت به پایان برده باشند. آموزش دلگرم سازی اگر بخواهد برای کودکان استفاده شود بدین شکل که گفته شد، مناسب نیست و باید کمی تغییر شکل داد. تورک (1990) یک برنامه ی«کودکان با دلگرمی » برای کودکان دبستانی شکل داد و دید روابط دوستانه¬تر میان کودکان با هم و با معلمانشان شکل گرفته است. مطابق تمام گفتارهایی که گفته شد، این آموزش برای پیشگیری طراحی شده است. با اشاعه¬ی فلسفه ای که در پس این آموزش است نتایج مهمی حاصل
می¬شود که کوشش مثبتی برای سلامت عمومی است (شوانکر، 1991 به نقل از باهلمن ودینتر،2001).

 

فرمت این مقاله به صورت Word و با قابلیت ویرایش میباشد

تعداد صفحات این مقاله  134  صفحه

پس از پرداخت ، میتوانید مقاله را به صورت انلاین دانلود کنید


دانلود با لینک مستقیم


دانلودمقاله تلافات زناشویی عامل خطرساز برای اختلالات روانی

رابطه اختلالات شخصیتی و فرار دختران از خانه

اختصاصی از فایل هلپ رابطه اختلالات شخصیتی و فرار دختران از خانه دانلود با لینک مستقیم و پر سرعت .

رابطه اختلالات شخصیتی و فرار دختران از خانه


رابطه اختلالات شخصیتی و فرار دختران از خانه

پایان نامه کارشناسی ارشد علوم تربیتی

گرایش مدیریت و برنامه ریزی

همراه با پرسش نامه

118 صفحه

چکیده:

در این پژوهش سعی شده است که از دید روانشناختی به مسأله فرار دختران از خانه و عوامل متعددی که در این مسأله نقش دارد توجه شود و نقش اختلالات خفیف شخصیتی در فرار دختران از خانه را بیان نمائیم. هدف این تحقیق بیان این موضوع است که اگر اختلالات شخصیتی از قبیل افسردگی، پرخاشگری در فرار از خانه تأثیر دارد به دنبال پیشگری و درمان این‌گونه اختلال در نوجوانان و جوانان باشیم و با ایجاد محیط مناسب در خانواده و در اجتماع یک محیطی آرام و بدون دغدغه برای نوجوان و جوان بوجود آوریم و با شناخت بیشتر شخصیت خاص دوران نوجوانی از بروز این‌گونه اختلالات جلوگیری به عمل آوریم.

در این تحقیق با استفاده از منابع مختلفی ازجمله مطالعه کتاب‌های مختلف و زندگی‌نامه‌های افراد فراری و نیز استفاده از نظر کارشناسان این امر و هم‌چنین انجام تست شخصیتی وودورث   به بررسی فرضیه کلی خود تحت‌عنوان « بین اختلالات شخصیتی و فرار دختران از خانه رابطه معنی‌داری وجود دارد» می‌پردازیم. برای این کار ابتدا دو گروه افراد عادی و افراد فراری انتخاب و بعد به بررسی این دو گروه به‌طور جداگانه پرداختیم و سپس این دو گروه را با هم مقایسه کردیم. برای بررسی این دو گروه: هشت مورد از جنبه‌های شخصیتی را مورد بررسی قرار می‌دهیم و بر این اساس نیز 8 فرضیه را بیان می‌نمائیم، تست شخصیتی را بروی دو گروه افراد عادی و افراد فراری انجام دادیم و4 فرضیه رد شده و 4 فرضیه دیگر تایید شد، بدین صورت که بین گوشه‌گیری، افکار پارانویایی، افسردگی، پرخاشگری در میان افراد عادی و افراد فراری رابطه معنی‌داری وجود دارد. طبق آمار به دست آمده از این پژوهش 4/58 درصد افراد فراری گوشه‌گیر هستند درصورتی که 5/12 درصد افراد عادی گوشه‌گیر هستند. درصد افسردگی در میان افراد عادی 2/29 درصد است درحالی که در میان افراد فراری 5/62 درصد افراد افسرده هستند.

هم‌چنین افکار پارانویایی در میان افراد فراری 7/16 درصد است درحالی که درمیان افراد عادی 2/4 درصد است. و نیز پرخاشگری در میان افراد عادی 2/4 درصد است درصورتی که در میان افراد فراری 25درصد افراد پرخاشگر شناخته شده‌اند. در چهار فرضیه دیگر یعنی رابطه این هیجان‌پذیری، وسواس، بیقراری و رفتار ضداجتماعی در میان افراد عادی و فراری رابطه معنی‌داری وجود ندارد یعنی تفاوت قابل ملاحظه‌ای در این جنبه‌های شخصیتی بین افراد عادی و افراد فراری دیده نشده است.

باتوجه به این نتیجه می‌توان گفت که اختلالات شخصیتی بر فراردختران از خانه تأثیر دارد و باید به دنبال پیشگری و درمان آن باشیم.


دانلود با لینک مستقیم


رابطه اختلالات شخصیتی و فرار دختران از خانه

مقاله اختلالات روانی

اختصاصی از فایل هلپ مقاله اختلالات روانی دانلود با لینک مستقیم و پر سرعت .

مقاله اختلالات روانی


مقاله اختلالات روانی
دانلود مقاله اختلالات روانی
این فایل در قالب Word قابل ویرایش، آماده پرینت و ارائه به عنوان پروژه پایانی می باشد
 
قالب: Word
 
تعداد صفحات: 26

توضیحات:

 انواع اختلالات

 انواع اختلال های اضطرابی

 1 – وحشت زدگی

 ویژگی های توصیفی افراد مبتلا به اختلال وحشت زدگی

 2 – هراس

 ویژگی های توصیفی افراد متبلا به اختلال هراس

 3 – اختلال وسواس فکری - عملی

 وسواس عملی

 اختلال فشار روانی حاد

 ویژگی های توصیفی و اختلال های روانی مربوط

 5 – اختلال اضطراب فراگیر

 6 – اختلال اضطرابی ناشی از بیماری جسمانی

 اختلال های جسمانی شکل

 1 – اختلال جسمانی کردن

 2 – اختلال جسمانی شکل نامتمایز

 3 – اختلال تبدیلی

 ویژگی های توصیفی و اختلال های روانی مربوط

 اختلال درد

 ویژگی های توصیفی مربوط

 اختلات بدشکلی بدن

 اختلالات ساختگی

 اختلال ساختگی

 اختلالات تجزیه ای

 1 – یادزدودگی تجزیه ای

 2 – گریز تجزیه ای

 3 – اختلال هویت تجزیه ای (چند گانه)

 4 – اختلال مسخ شخصیت

 اختلالات جنسی

 اختلالات خوردن

 اختلالات خواب

 بدخوابی

 اختلال کابوس

 ویژگی های توصیفی

 اختلال خوابگردی

 اختلال های سازگاری

 اختلالات شخصیت

 اختلال شخصیت پارانوئید

 اختلال شخصیت اسکیزوئید

 اختلال شخصیت اسکنیزوتایپی

 اختلال شخصیت ضد اجتماعی

 اختلال شخصیت مرزی

 اختلال شخصیت نمایشی

 اختلال شخصیت خود شیفته

 اختلال شخصیت اجتنابی

 اختلال شخصیت وابسته

اختلال شخصیت وسواسی - جبری


دانلود با لینک مستقیم


مقاله اختلالات روانی