فایل هلپ

مرجع دانلود فایل ,تحقیق , پروژه , پایان نامه , فایل فلش گوشی

فایل هلپ

مرجع دانلود فایل ,تحقیق , پروژه , پایان نامه , فایل فلش گوشی

واحد شماره پنج طرح کرامت آبرو داری

اختصاصی از فایل هلپ واحد شماره پنج طرح کرامت آبرو داری دانلود با لینک مستقیم و پر سرعت .

واحد شماره پنج طرح کرامت آبرو داری


واحد شماره پنج طرح کرامت آبرو داری

واحد شماره پنج طرح کرامت آبرو داری

فرمت فایل: ورد

تعداد صفحه: 6

 

 

 

بخشی از متن:

فعالیت شماره یک :

 قــصــــــه

عنوان قصه : خانه ای پر از طلا

جابر بن یزید جعفی می گوید:  روزی نزد امام باقر (ع) رفتم و از تنگدستی و فقر شکایت کردم و کمک مالی خواستم.

امام فرمود: «ای جابر، فعلا پولی در خانه نیست

چیزی نگذشت که کمیت شاعر داخل شد و اجازه خواست برای امام قصیده ای بخواند.

امام اجازه فرمود و پس از قصیدهخوانی کمیت، به غلام خود فرمود:«از آن اتاق، یک کیسه زر بیاور و به کمیت بده

غلام امر امام را اطاعت کرد و یک کیسه زر از اتاق کناری آورد و به کمیت داد.

کمیت باز اجازه خواست و دو قصیدهی دیگر خواند و امام به او دو کیسه زر دیگر بخشید.

کمیت گفت: « مولای من! به خدا قسم، ارادت من به شما از روی اغراض دنیوی نیست. نیتم از سرودن این قصائد، صرفا نزدیکی به رسول خدا (ص) است، و این وظیفه ای است که خداوند بر من واجب گردانیده است . »

امام باقر (ع) هنگامی که دید کمیت کیسههای زر را قبول نکرد، او را دعا کرد و فرمود: « ای غلام! کیسه ها را سر جایشان بازگردان . » پس از رفتن کمیت، به امام عرض کردم: « شما به من فرمودید در خانه چیزی ندارید ولی میخواستید به کمیت سی هزار درهم عطا کنید؟ »

امام فرمود: « ای جابر! برخیز و داخل آن اتاق برو و کیسههای زر را بیاور . »


دانلود با لینک مستقیم


واحد شماره پنج طرح کرامت آبرو داری

واحد شماره نه طرح کرامت امر به معروف و نهی از منکر

اختصاصی از فایل هلپ واحد شماره نه طرح کرامت امر به معروف و نهی از منکر دانلود با لینک مستقیم و پر سرعت .

واحد شماره نه طرح کرامت امر به معروف و نهی از منکر


واحد شماره نه طرح کرامت امر به معروف و نهی از منکر

واحد شماره نه طرح کرامت امر به معروف و نهی از منکر

فرمت فایل: ورد

تعداد صفحه: 10

 

 

 

بخشی از متن:

فعالیت شماره یک : قــصــــــه

عنوان قصه : پیر و کودکان

- نگاه کن برادر، مى بینى چه کار مى کند.

- آن پیرمرد را مى گویى؟

- آرى ، کارش اشتباه است، نه؟

- راست مى گویى، اما چگونه او را آگاه کنیم؟

- اگر به طور مستقیم به او بگوییم از ما که مثل نوه هاى او هستیم قبول نخواهد کرد، شاید هم ناراحت شود و براى همیشه خاطره تلخى از وضو در ذهنش باقى بماند.

- نکند کلام ما را توهین و تحقیر بشمارد؟ آن وقت لج بازى مى کند و هیچ گاه راه وضوى صحیح را نمى پذیرد.

فکرى به ذهنم رسید، بیا در گوشت بگویم.

دو نفرى به نزدیک آن پیرمرد رسیدند ، طورى وانمود کردند که با هم اختلاف دارند ، یکى مى گفت ((وضوى من صحیح است)) و آن دیگرى در جوابش مى گفت ((وضویى که من مى سازم کامل تر و بهتر است.))

و سرانجام توافق کردند در حضور پیرمرد وضو بگیرند تا او داورى کند. هر دو وضوى صحیح و کاملى گرفتند. پیرمرد هر چه دقت کرد اشتباهى در وضوى آن دو ندید. پى به اشتباه خود برد، فهمید که هدف این دو نوجوان با ادب چیست، گفت: ((بچه ها، وضوى هر دو شما صحیح است، وضوى من اشتباه بود و شما مرا به اشتباهم آگاه کردید.))


دانلود با لینک مستقیم


واحد شماره نه طرح کرامت امر به معروف و نهی از منکر

واحد شماره نه طرح کرامت امر به معروف و نهی از منکر

اختصاصی از فایل هلپ واحد شماره نه طرح کرامت امر به معروف و نهی از منکر دانلود با لینک مستقیم و پر سرعت .

واحد شماره نه طرح کرامت امر به معروف و نهی از منکر


واحد شماره نه طرح کرامت امر به معروف و نهی از منکر

واحد شماره نه طرح کرامت امر به معروف و نهی از منکر

فرمت فایل: ورد

تعداد صفحه: 10

 

 

 

بخشی از متن:

فعالیت شماره یک : قــصــــــه

عنوان قصه : پیر و کودکان

- نگاه کن برادر، مى بینى چه کار مى کند.

- آن پیرمرد را مى گویى؟

- آرى ، کارش اشتباه است، نه؟

- راست مى گویى، اما چگونه او را آگاه کنیم؟

- اگر به طور مستقیم به او بگوییم از ما که مثل نوه هاى او هستیم قبول نخواهد کرد، شاید هم ناراحت شود و براى همیشه خاطره تلخى از وضو در ذهنش باقى بماند.

- نکند کلام ما را توهین و تحقیر بشمارد؟ آن وقت لج بازى مى کند و هیچ گاه راه وضوى صحیح را نمى پذیرد.

فکرى به ذهنم رسید، بیا در گوشت بگویم.

دو نفرى به نزدیک آن پیرمرد رسیدند ، طورى وانمود کردند که با هم اختلاف دارند ، یکى مى گفت ((وضوى من صحیح است)) و آن دیگرى در جوابش مى گفت ((وضویى که من مى سازم کامل تر و بهتر است.))

و سرانجام توافق کردند در حضور پیرمرد وضو بگیرند تا او داورى کند. هر دو وضوى صحیح و کاملى گرفتند. پیرمرد هر چه دقت کرد اشتباهى در وضوى آن دو ندید. پى به اشتباه خود برد، فهمید که هدف این دو نوجوان با ادب چیست، گفت: ((بچه ها، وضوى هر دو شما صحیح است، وضوى من اشتباه بود و شما مرا به اشتباهم آگاه کردید.))


دانلود با لینک مستقیم


واحد شماره نه طرح کرامت امر به معروف و نهی از منکر

واحد شماره یک طرح کرامت آزادگی

اختصاصی از فایل هلپ واحد شماره یک طرح کرامت آزادگی دانلود با لینک مستقیم و پر سرعت .

واحد شماره یک طرح کرامت آزادگی


واحد شماره یک طرح کرامت آزادگی

واحد شماره یک طرح کرامت آزادگی

فرمت فایل: ورد

تعداد صفحه: 4

 

 

 

بخشی از متن:

فعالیت شماره یک :

قصه

عنوان قصه :

نماز کوتاه

معاویه سه نفر را مأمور کرد که بروند و حجر ابن عدی و یارانش را به قتل برسانند. مأموران گفتند: مأموریت داریم به شما ابلاغ کنیم اگر از على (ع) اظهار برائت کنید و او را لعن کنید، رهایتان مى کنیم ، و گر نه کشته خواهید شد. گفتند: هرگز چنین نخواهیم کرد.

یکی از مأموران پیش حجر آمد، گفت : اى سر دسته گمراهى و سرچشمه کفر و سر کشى ، اى دوستدار ابو تراب ! معاویه مرا به کشتن تو و یارانت فرمان داده است ، مگر آن که از کفر خود برگردید و از على (ع) بیزارى بجویید.

حجر و همراهانش گفتند: صبر بر تیزى شمشیر، برایمان آسان تر از چیزى است که ما را به آن مى خوانید.

رفتن به دیدار خدا و پیامبر و على ، برایمان محبوب تر از ورود به دوزخ است .

بارها از آنان خواستند که از امیر المومنین على (ع) بیزارى بجویند تا آزاد شوند؛ولى آنان زیر باز نرفتند و پذیراى شهادت در راه عشق مولا شدند.

قبرهایى براى آنان کندند، کفن هایشان را آماده ساختند.

حجر گفت : مثل این که کافریم ، ما را مى کشند و مثل آن که مسلمانیم ، ما را کفن مى کنند!

غل و زنجیرهایشان را گشودند. آنان همه آن شب را به نماز پرداختند. زمزمه دعا و نمازشان بلند بود و آماده رو به رو شدن با شهادت بودند. شب خوشى داشتند.


دانلود با لینک مستقیم


واحد شماره یک طرح کرامت آزادگی

واحد شماره شش طرح کرامت امیدواری

اختصاصی از فایل هلپ واحد شماره شش طرح کرامت امیدواری دانلود با لینک مستقیم و پر سرعت .

واحد شماره شش طرح کرامت امیدواری


واحد شماره شش طرح کرامت امیدواری

واحد شماره شش طرح کرامت امیدواری

فرمت فایل: ورد

تعداد صفحه: 6

 

 

 

بخشی از متن:

فعالیت شماره یک : قــصــــــه

عنوان قصه : داستان کودک حلوا فروش

این داستان از کتاب مثنوی جلال الدین محمد مولوی گرفته شده است .

شیخ احمد خضری از بزرگان مشایخ بود که کارش گرفتن وام از ثروتمندان و خرج آن برای فقرا بود تا در بستر مرگ افتاد و چون طلبکاران و وامداران با خبر شدند هجوم آوردند تا طلب خود را که چهارصد دینار بود بستانند اما شیخ به جای پرداخت وام آنان در دنیای خیال خوش خویش سیر می کرد و این بی توجهی شیخ به طلب کاران  موجب ترشرویی و ناراحتی آنان   می شد تا اینکه صدای کودک حلوافروشی از کوچه رسید و شیخ به خدمتکارش دستور داد تا برود و همه حلوا را بخرد و خادم همه حلوا را به نیم دینار خرید و به دستور شیخ بین طلبکاران تقسیم کرد تا بخورند و مدتی از ترشرویی غافل شوند.
زمانی که ظرف حلوا خالی شد کودک حلوا فروش پول حلوا را طلب کرد اما شیخ از پرداخت پول حلوا خودداری کرد و کودک دائما التماس می کرد و شیخ از پرداخت بهای حلوا خودداری می نمود که موجب اعتراض بقیه طلبکاران شد که مال ما را خوردی بس نبود دیگر مال این کودک درمانده را چرا می خوری؟ تا آنکه مدتی گذشت و کودک همچنان گریه می کرد و بقیه طلبکاران ناامید و منتظر نشسته بودند که خادم با طبقی که در آن چهارصد دینار زر و نیم دینار دیگر قرار داشت وارد اتاق شد و گفت که این را یکی از کریمان فرستاده است و در اینجا بود که طلبکاران به عذرخواهی برخاسته و راز این کار را از شیخ جویا شدند که شیخ احمد خضری گفت راز این کار در این بود که دریای رحمت الهی به گریه کودک حلوا فروش موکول شده بود:       تا نگرید کودک حلوا فروش                                   بحر رحمت در نمی آید به جوش


دانلود با لینک مستقیم


واحد شماره شش طرح کرامت امیدواری