چکیده:
قرآن به عنوان کتاب هدایت بشری همواره مورد توجه بوده و به ویژه وجود شخصیت های ممتاز قرآنی، محققان را واداشته تا در مورد این اسوه ها به مطالعه بپردازند. لقمان حکیم یکی از این چهره های برجسته ی قرآن است.در این رساله لقمان از دیدگاه قرآن و مثنوی مولوی مورد بررسی قرار گرفته است. نصایح لقمان در قرآن، شامل آموزه های اخلاقی، اجتماعی و اعتقادی است که به ظاهر به فرزند خود می گوید اما، در واقع شامل همه ی افراد بشری می شود. این شخصیت قرآنی هر چند که پیامبر نیست اما از ایمان قوی برخوردار است تا جایی که حتی شیوه ی درس و پند دادن او مثل پیامبران است. بدون تردید مثنوی معنوی نیز پیرو و تالی همین قرآن مجید است و به نوعی تفسیر قرآن محسوب می شود. مولوی هر جا که توانسته از الفاظ و عبارات و مضامین قرآنی استفاده کرده است. در اکثر داستان ها و قصه های مثنوی رد پای آیات کریمه به چشم می خورد. بدون شک ارزش و اعتبار کنونی مثنوی به خاطر ارتباط تنگاتنگ این دو باهم است.
در این رساله سعی شده حکمت ها و نصایح دهگانه ی لقمان در قرآن و مثنوی مورد بحث و بررسی قرار گیرد و در کنار آن احادیث و روایات مختلفی نیز در آن موارد آورده شود.
فصل اول
کلّیّات تحقیـق
1-1. مقدمه:
«بِسمِ اللهِ الرَّحمنِ الرَّحیمِ اَلحَمدُ لِلّهِ الَّذی جَعَلَ القُرانَ مِفتاحاً لِاَبوابِ مَعرِفَتِهِ وَ اَنزَلَ الفُرقانَ عَلی عَبدِهِ لِیَکُونَ لِلعالَمینَ نَذیراً فَجَعَلَهُ سِراجاً وَ قَمَراً مُنیراً.
به نام خداوند بخشنده ی مهربان سپاس خدایی را که قرار داد قرآن را کلیدی برای درهای معرفت و قرآن را نازل کرد بر بنده ی خود تا جهانیان را بیم دهنده باشد و به عنوان نور و چراغی روشن قرار داد»( شیخ اسلامی، 1376: 8).
«قرآن نور معرفت و هدایت و نجات آدمی و معجزه ی جاوید رسول اکرم(صلوات الله علیه)است . قرآن گنجینه ی رازها و اسرار خداوند است و سخن معبود و معشوق با عاشق است و وظیفه ی هر مسلمان راستین است که در کنار حفظ ظاهر به باطن قرآن نیز نظر داشته باشد و این ودیعه ی گرانبها را با جان و دل پذیرا باشد»(شیخ اسلامی، 1376: 8).
«قرآن کریم، مجموعه ی وحی الهی است که لفظ و معنا و تعبیر و بیان آن عیناً از جانب خداوند یکتا بر حضرت خاتم الانبیاء محمد مصطفی(ص) نازل شده است و از آن حضرت به تواتر نقل شده و به ما رسیده است . قرآن مجید سند زنده و معجزه ی جاویدان اسلام است که در طول اعصار و قرون همه ی اقشار بشری را راهنمایی کرده و می کند و دستور جامع اسلام برای تمامی محورهای زندگی انسان است و با فطرت انسان آنچنان هماهنگ است که گویی از صمیم انسانیت انسان جوشیده است از این رو همواره تأثیری عمیق و خارق العاده بر روح و روان و جان آن عده افراد بشر که جز در برابر حق سر تسلیم فرو نیاورده اند داشته است این انسانهای برگزیده پیوسته به رهبری حکیمانه ی قرآن دل بسته اند و با شوق و شعف ضمن تجلیل و تقدیس آن به مطالعه و تحقیق اش نشسته اند و دست بر سینه ی ادب به طاعت و خدمتش ایستاده اند»(حکیم، 1378: 1).
شناخت زوایاى زندگى درس آموز و حیات عبرت انگیز انبیا و اولیاى الهى از مهمترین وظایف دانش پژوهان دین باور است. از دل هر گفتار و کردار این چهرههاى درخشان چشمهاى جوشان ازمعرفت و ایمان جارى است و هر قطره از این دریا زاینده بسى معرفتها و ایمانها.
«قرآن کریم به مثابه کتاب هدایت بشر و کاملترین مرامنامه دعوت و تبلیغ، چونان ذرهبینى ژرفنگر به کاوش در این زندگىهاى سراسر درس و عبرت پرداخته و با اشاره یا تشریح جنبههایى از حیات شخصیتهاى برجسته تاریخ دین و ایمان، نکتهها و درسهاى ارزشمندى به ابناى بشر گفته و دُرهاى گرانبهایى براى انسانهاى کمالجو و جمالطلب سفته است. قرآن با این کاوش ژرف و وسیع، هم به معلمان بشر درسهایى کارساز و هم به مربیانش رهنمودهایى روشنگر ارایه کرده است؛ هم به مصلحان انسانیت راهکارهاى رفع تباهى را ارزانى داشته و هم به مبلّغان هدایت گستر، شیوههاى دعوت و ترویج دین را آموخته است»(عباسی مقدم، 1390).
کتاب مثنوی نیز از این حیث که در آن از قرآن استفاده شده است از ارزش و اهمیت بسزایی برخورداربوده است چنانکه؛« مولانا کتابش را مفسّر قرآن (کشّاف القرآن) می خواند و آنچه را که خداوند در توصیف کتاب خویش برمی شمرد، مولوی نیز برای شرح و تفسیر خویش قایل است و معتقد است که این چشمابه ی قرآن نیز ، همچون قرآن، به مذاق هرخواننده ای خوش نمی نشیند و تنها نیکان و پاکان از آن سیراب می شوند و مقامگاه آنان است، همچنین کاتبان کتاب نیز با کاتبین کرام قیاس می شوند، این کتاب از آن رو که چشمه و جویی از اقیانوس قرآن است، اوصاف آن کتاب پاکیها و هدایت را به خود گرفته است»(لاهوری، 1381: 16).
در پایان مقدمه لازم به توضیح است که یکى از شیوههاى برجسته تبلیغى قرآن، چهرهپردازى و معرفى اسوههاى حسنهاى است که بهسان چشمههاى نور، کام عطشناک هدایت جویان را سیراب می نمایند، در تحقیق حاضر، بیش از هرچیز به خود لقمان و اندرزهای روشنگر او به فرزندش، مورد بررسی قرار گرفته و در ادامه شیوه های تبلیغی لقمان در نصایح اش پرداخته شده و بالاخره تأثیر این اسوه ی قرآنی بر بزرگ مرد شعر فارسی مولوی بلخی در اثر گران قدر او یعنی مثنوی معنوی پرداخته شده است.
1-2. تعریف مسأله و بیان پرسشهاى اصلى تحقیق:
قرآن مجید، کاملترین کتابی است که در آن روش های بهتر زندگی کردن و سعادت بشر ذکر شده و برای پی بردن به این سعادت باید در آن به مطالعه و تدبّر پرداخت. یکى از مؤثرترین شیوههاى قرآن برای نشان دادن راه رستگاری، آوردن قصه های پیامبران و ارایه اسوههاى حسنهاى است که گاه خداوند ضمن بیان سرگذشت آن ها به شخصیت و سخنان این افراد اشاره کرده است. از این رو در این تحقیق، به دنبال بررسی یکی از این اسوه های قرآنی و سخنان با ارزش او برای سعادت بشر یعنی لقمان هستیم؛ در این تحقیق سعی خواهیم کرد نخست بدانیم که آیا لقمان به عنوان پیامبر از طرف خداوند است به عبارت دیگر آیا او از وحی الهی برخوردار بود یا نه؟ دوم این که حکمتی که خداوند به لقمان داده و از آن هم به صراحت در آیه دوازده سوره ی لقمان یاد کرده، آیا همانند حکمت پیامبران دیگر بوده ؟ سوم ،آیا حکمت های لقمان و نصایح او جنبه ی شخصی دارد یعنی فقط برای فرزندخود و یا فرزندان خود او است یا شامل تمامی افراد بشری می شود؟ و چهارم این که بسامد تاثیر لقمان و اندرز های او در شعر مثنوی مولوی تا چه حدی است؟
1-3. هدف و ضرورت تحقیق:
هدفهاى علمى و نظرى و کاربردی پژوهش حاضر به طور اجمال چنین است:
1. اثبات اهمیت اندرز و نصیحت در سعادت بشری .
2. اثبات ماندگارى و تأثیر سخن در قالب آیات قرآنی.
3. معرفى و شناسایى لقمان به عنوان یک شخصیت قرآن.
4. روشن ساختن زوایاى اخلاقی- اجتماعی اندرز و نصیحت های لقمان در تربیت افراد.
5. استفاده برای دانشجویان رشته ی ادبیات و معارف اسلامی .
6. استفاده از حکمت های لقمان به عنوان مقدمه گامهاى بعدى جهت تربیت فرزندان از طریق فیلم، داستان، مقاله، رمان و غیره.
1-4. روش تحقیق:
نحوه ی جمع آوری اطلاعات و روش تحقیق مورد استفاده در پژوهش فوق بدین ترتیب بوده است که ابتدا،با جمع آوری منابع موجود در مورد لقمان و مطالعه ی آنها، نخست زندگی نامه ی لقمان مورد بررسی قرار گرفت و سپس به سوره ی لقمان از دیدگاه تفاسیر مختلف پرداخته شد و حکمت ها و اندرزهای لقمان از دیدگاه قرآن و احادیث استخراج و هرکدام در قالب عنوان های جداگانه ای مورد بررسی قرار گرفتند. سپس در قسمت بعدی به مطالعه ی منابع موجود در مورد مثنوی معنوی مولانا و شرح مختصری از زندگی نامه و آثار او و هم چنین به تاثیر پذیری مثنوی از قرآن نیز پرداخته شد. و در ادامه آن دسته از ابیاتی که در آنها سخن از لقمان و حکمت های او به میان رفته کاملاً مورد بررسی قرار گرفت. بیشترین منابعى که در طول مطالعات این پژوهش مورد استفاده قرار گرفته عبارتند از:
1. قرآن و تفاسیر قرآن، به ویژه المیزان، مجمعالبیان، تفسیرنمونه، نور، ...؛
2. کتب احادیث و قصص، به ویژه بحار الانوار، قصه های قرآن ؛
3. کتاب حکمت نامه ی لقمان ؛
4. مثنوی و شرح های مثنوی به خصوص شهیدی و زمانی.
در پایان این قسمت، به روند و ترتیب اجمالى مباحث اشاره مىکنیم؛ پژوهش حاضر حاوى نه فصل است. در فصل اول، مباحث مقدماتى و مطالب چندى از قبیل کلیات تحقیق به رشته تحریر درآمده است. فصل دوم، مبانی نظری و پیشینه ی تحقیق را شامل می شود فصل سوم در باره زندگی نامه ی لقمان و شخصیت اوست . فصل چهارم، در مورد اهمیت قصه های قرآن و فصل پنجم، در باره ی سوره لقمان و حکمت می باشد که به سه بخش تقسیم شده است. بخش اول به خود سوره ی لقمان اختصاص دارد و بخش دوم درباره ی معانی حکمت است و بخش سوم نمونه هایی از حکمت لقمان را مورد بررسی قرار داده ایم. در فصل ششم این رساله به بررسی حکمت ها و نصایح لقمان از نظر قرآن و احادیث پرداخته شده و فصل هفتم، به شیوه های تبلیغی لقمان در ارشاد فرزندش اختصاص یافته است. فصل هشتم درباره ی مولوی و مثنوی است که در دو بخش مورد بحث واقع شده ، در بخش اول به زندگی و آثار او و بخش دوم به تأثیر قصه های قرآن بر این کتاب می پردازد. و فصل نهم نیز در دوبخش جداگانه مورد بررسی قرار گرفته است ؛ بخش اول پیوند قرآن با مثنوی را شامل می شود و بخش دوم به بررسی حکمت ها و نصایح لقمان در ابیات مثنوی اختصاص یافته است. در پایان نیز نتیجه گیری و فهرست منابع ذکر شده است.
فصل دوم
مبانی نظری و پیشینه ی تحقیق
2-1. لقمان در قرآن:
یکى از شخصیتهاى بارز و برجسته قرآن ، لقمان حکیم است . پی بردن به ارزش او زمانی خوب فهمیده می شود که از میان تمامی حکیمان تنها نام او در قرآن آمده و علاوه بر آن اندرز های او به فرزندش نیز در قرآن ذکر شده؛ این خود می تواند دلیلی آشکار و محکم بر خدایی بودن این فرد باشد. هم چنین در تاریخ نیز از او بسیار یاد شده است. وى از دانشمندان تیزبین و دوراندیش و ازحکیمان فرزانه جهان بشریت و معاصر حضرت داود نبى بوده است.
«در سوره لقمان از کلمه حکمت و اعطای آن به لقمان سخن به میان آمده ومنظور از حکمت به طوری که از موارد استعمال آن فهمیده می شود به معنای معرفت علمی است . خود لقمان نیز حکمت خود را این گونه تعریف می کند :
«خلاصه معرفت و روح حکمت من آن است که از امور زندگی آنچه به عهده خالق است، تکلف و زحمتی بر خود روا نمی دارم و آنچه به عهده من است در آن سستی و کوتاهی نمی کنم»(جاد المولی، 1386: 450).
نام لقمان تنها دوبار در سراسر قرآن ذکر شده، اما آیات متعددى صفات و مواعظ او را بیان مىکند. مهمترین موضوع درباره این شخصیت قرآنى این است که آیا او پیامبر بوده یا نه؟ و اصولاً حکمتی که به او داه شده است به خاطر چه بوده ؟و چه نوع حکمتی بوده؟ و آیا این همان حکمتی است که خداوند در سوره آل عمران، آیه 81 در مورد آن سخن گفته است؟ آنجا که می فرماید:
«وَ إِذْ أَخَذَ اللَّهُ میثاقَ النَّبِیِّینَ لَما آتَیْتُکُمْ مِنْ کِتابٍ وَ حِکْمَةٍ ثُمَّ جاءَکُمْ رَسُولٌ مُصَدِّقٌ لِما مَعَکُمْ لَتُؤْمِنُنَّ بِهِ وَ لَتَنْصُرُنَّهُ قالَ أَ أَقْرَرْتُمْ وَ أَخَذْتُمْ عَلى ذلِکُمْ إِصْری قالُوا أَقْرَرْنا قالَ فَاشْهَدُوا وَ أَنَا مَعَکُمْ مِنَ الشَّاهِدینَ ؛ و خدا از پیامبران پیمان گرفت که شما را کتاب و حکمت دادهام به پیامبرى که آیین شما را تصدیق مىکند و به رسالت نزد شما مىآید بگروید و یارىاش کنید. گفت: آیا اقرار کردید و عهد مرا پذیرفتید؟ گفتند: اقرار کردیم. گفت: پس شهادت دهید و من نیز با شما از شاهدانم»(قرآن مجید، 3 : 81).
«اما لحن بیان قرآن نشان می دهد که او پیامبر نبوده اما داستان های او وکلمات حکمت آمیز او به صورت روایات و احادیث بسیار نقل شده است»(مکارم شیرازی، 1388: 412). در این خصوص، بیشتر روایات موجود، نبوت وى را نفى کرده و او را عبد صالح خدا معرفى کردهاند. قرآن او را بیش از هر صفت، به فرزانگى ستوده است:
وَلَقَدْ آتَیْنا لُقْمانَ الحِکْمَةَ أَنِ اشْکُرْ لِلَّهِ؛
و به راستى، لقمان را حکمت دادیم که: خداوند را سپاس بگزار(قرآن مجید، 31 : 12).
وَمَنْ یُؤْتَ الحِکْمَةَ فَقَدْ أُوتِىَ خَیْراً کَثِیراً؛
و هر کس فرزانگى داده شود، نیکى بسیار داده شده است(قرآن مجید، 2 : 269).
«در عظمت مقام او همین بس که خدا اندرزهایش را در کنار سخنان خود قرار داده و در لابلای آیات قرآن ذکر فرموده است . آری هنگامی که قلب انسان بر اثر پاکی و تقوا به نور حکمت روشن گردد سخنان الهی بر زبانش جاری می شود و همان می گوید که خدا می گوید و آن گونه می اندیشد که خدا می پسندد»(مکارم شیرازی، 1376، ج17: 36).
2-2. قرآن و لقمان در مثنوی مولوی:
قرآن کتابی است که در طول تاریخ اندیشمندان و هنرمندان بزرگ و پرشماری را به خود مشغول داشته و می دارد. اندیشمندان بزرگی از سفره ی نعمت های قرآن بهره مند شده اند و آثار بزرگی را بر جای گذاشته اند. بی تردید جلال الدین محمد بلخی یکی از این دانشمندان و صاحبان هنر و حکمت است که توانسته است با خوشه چینی از قرآن کریم یکی از بزرگترین و ماندگارترین شبه تفسیر های عرفانی و حکمی قرآن را در قالب زیبای مثنوی بیافریند .
خورشید قرآن در سراسر سرزمین مثنوی تابان است و کمتر ناحیه و خانهای است که نور و روشنی و تجلّی از آن آفتاب رخشان نداشته باشد. قرآن در مثنوی، همجلوهی ظاهریو صوریدارد و هم جنبه و جلوهی باطنی و معنوی. هم الفاظ و حکایتها و امثالش در مثنوی حاضر و پُر بَسامد است و هم روح و معنا و پیامش، مثنوی را معنوی کرده است. هر چند که مولوی معتقد است که نباید به ظاهر قرآن تکیه کرد بلکه باید به بطن قرآن رسید:
تو ز قـرآن ای پسـر ظاهر مبــین دیــو، آدم را نبیــند جــز که طیــن
ظاهر قرآن چو شخــص آدمـی ست که نقوشش ظاهرو، جانش خفـی ست
(مولوی، 1375، دفترسوم: 4247 -4248)
آن چه مولوی در مثنوی، از قرآن میبیند و میخواهد، نه ظاهر و صورت و حروف آن ، بلکه باطن و جان و درون آن است و حکمتی است که با تعلیم و تعلّم کتاب خدا به دست میآید. اگر صورت روشن و تمثیلی قرآن نیز در سیمای مثنوی تابان است، هم به خاطر تقلید و تبعیت از سبک قرآن است و هم، برای تعلیم و دعوت همگانی است که در ظرف تشبیه وتمثیل، ریخته شده است .
یک مثال دیگر اندر کژروی شاید ار از نقل قرآن بشنوی
(همان، دفتر دوم: 2825)
حکایت های مثنوی یا صریح و مستقیم بر گرفته از آیات قرآنی است و یا با تلمیح و اشاره و تمثیلی از آن، روایت و حکایت است. این استمداد و استشهاد و استفاده از قرآن، به گونهها و شیوههای مختلفی صورت گرفته است؛ هم الفاظ و اشارات ظاهری و صوری و تمثیلی قرآن مورد نظر بوده است و هم مطلب و معارف، و اشارات باطنی و معنوی آن.
تأثیر قرآن هم در لغات و تعبیرات مثنوی جلوه دارد، هم در معانی و افکار آن پیداست. کثرت و تنوع تأثیر آن به قدری است که نه تنها مثنوی را بدون توجه به دقایق قرآن نمیتوان درک و توجیه کرد، بلکه حقایق قرآن هم در بسیاری موارد به مدد تفسیرهایی که در مثنوی، از معانی و اسرار کتاب الهی عرضه میشود بهتر مفهوم میگردد . مولوی در دفتر اول می گوید:
تو زقر آن باز خوان تفسیر بیت گفت ایزد: ما رَمَیتَ اِذ رَمَیت
(همان، دفتر اول:615)
استاد زرّین کوب در این باره می نویسد:
« مثنوی گهگاه، همچون تفسیری لطیف و دقیق از تمام قرآن کریم محسوب میشود که هم طالبان لطایف و حقایق از آن بهره مییابند، هم کسانی که به الفاظ و ظواهر اقتصار دارند آن را مستندی سودمند میتوانند یابند. بدین گونه اشتمال بر معانی و لطایف قرآنی در مثنوی تا حدّی است که از این کتاب نوعی تفسیر صوفیانه، موافق با مذاق اهل سنّت میسازد»(زرّین کوب،1364، ج1: 342).
بلخاری در کتاب در دایره ی معنا می نویسد:
«تمام مثنوی صرفاً برای تفسیر سروده نشده ، اما به قول خود مولانا – در ابتدای مثنوی – حکایت آن نی است که از نیستان وجودی خود جدا مانده و در طلب ایام میعاد و میقات و وصل خویش است . در همین مثنوی که نزدیک به 26 هزار بیت است ، آیات قرآن به صورت وسیعی مورد استناد و استشهاد قرار گرفته است . مفسران و شارحان مثنوی ، تعداد آیات مورد استناد در مثنوی را از 700 تا 2200 آیه می دانند . حکیمی چون ملا هادی سبزواری تعداد آیات مورد استناد شده در مثنوی را 1422 مورد به صورت صریح و 720 مورد به صورت غیر صریح می داند »(بلخاری قهی، 1379: 2).
«مولانا به صراحت مثنوی را «کشّاف القرآن » میخواند و اوصافی را برای کتاب تفسیری خویش بر میشمرد که کم و بیش دربارهی قرآن نیز صادق است. از جمله آن که، مثنوی به دست نویسندگان پاک و کریم نوشته شده و جز پاکان هم به حقیقت آن دست درک نمیسایند و حافظ و ناصر و راقب آن خداوند است»(مولوی،1375، دفتر اول: 3).
مولوی در سرودن مثنوی به قرآن نظری ویژه داشت و در اکثر ابیات مثنوی، تجلّی قرآن را می توان دید. کلمه ی لقمان 25 بار در مثنوی آمده است . دردفتر اول 10 بار ، در دفتر دوم 11 بار و در دفتر سوم 4 بار .مولوی در کنار نام لقمان گوشه ای از حکمت های او را نیز یاد آور شده است .
در مجموع، مثنوی میتواند به عنوان یکی از آیینهها و جلوهها ی قرآن کریم، معرفی شود که با عنایت خداوند و با همت و استعداد مولوی، از آن آفتاب روشنی و گرمی و حرکت گرفته و مباحث و مطالب خود را مبارک و میمون کرده است.
2-3. پیشینه ی تحقیق:
تحقیق و نگارش در زمینه علوم قرآنی خیلی زیاد و پردامنه است و قبلاً کتاب ها و تفسیر ها و پایان نامه ها و مقالات فراوانی نوشته شده است؛ اما در زمینه ی خود سوره ی لقمان علاوه بر تفسیر های گوناگون در باره ی این سوره، کتابی است مربوط به محمد محمدی ری شهری با عنوان حکمت نامه ی لقمان و بعد از آن کتاب حکمت های دهگانه ی لقمان نوشته ی محمدی اشتهاردی و چند پایان نامه و مقاله در این زمینه که هرکدام از یک نظر به مطالعه در مورد لقمان پرداخته اند. اما در مورد مثنوی به غیر از کتاب هایی که به شرح و حال مولوی پرداخته اند مجموعه ای که به تاثیر لقمان و حکمت ها و نصایح او در مثنوی بپردازد، و هم چنین تحقیقی که این دو موضوع را در کنار هم بررسی کند، موجود نمی باشد. لذا پژوهش اینجانب در این زمینه می تواند منبعی در راستای بررسی اندرزها و حکمت های لقمان در قرآن و تاثیر این اندرزها در ادبیات به ویژه در مثنوی، باشد ،از سوى دیگر، کتاب های موجود تنها هر یک به بخشی از این موارد اشاره کرداند که در این رساله در کنار نصایح لقمان شواهد شعری از مثنوی نیز آورده شده است.
فصل سوم
زندگی نامه ی لقمان
وَ لَقَدْ ءَاتَیْنَا لُقْمَانَ الحِْکْمَة:به راستی لقمان را حکمت دادیم.
(قرآن مجید، 31 :12)
یکی از بزرگترین حکمای حقیقی که قرآن برحکمت او گواهی داده و برخی از آموزه های حکیمانه او را برای نسل های بعدی روایت کرده لقمان حکیم است . بر همین اساس نخستین سوال در این راستا این است که لقمان کیست؟ اهل کجاست؟ و در چه عصری می زیسته ؟ آیا پیغمبر است یا نه؟
اطلاعات دقیقی از زندگی نامه ی این حکیم در دست نیست اما با توجه به پژوهش های انجام گرفته (عبداله موحدی محب، 1388) می توان به صورت خلاصه این گونه او را معرفی کرد :
3-1. اصل و نسب:
«نامْ «لقمان»، و کنیه او ابوالاسود است، برخی لقمان را فرزند ناحور بن تارح(وی همان آزر پدر خوانده ابراهیم خلیل الله است) ، برخی وی را فرزند باعور بن تارح ، عده ای وی را فرزند باعورا و برخی وی را فرزند لیان بن ناحوربن تارح گفته اند»(محمدی ری شهری، 1386: 20). «سلسله ی نصب لقمان را چنین نوشته اند: «لقمان بن عنقی بن مزیدبن صارون» و به گفته ی بعضی او پسر خاله یا خواهر زاده ایوب(ع) بود»(محمدی اشتهاردی،1380: 16). البته در بررسی شخصیت قرآنی لقمان با شخصیت های تاریخی به این نکته اشاره خواهیم کرد که چرا لقمان را به این افراد نسبت می دهند. انتحاب هر یک از این اشخاص نه آسان است و نه ضروری . اما آنچه که مسلم است این است که او دارای اصل و نسب قوی نبوده فقط به خاطر داشتن ایمان قوی و تقوای الهی (إِنَّ أَکْرَمَکُمْ عِنْدَ اللَّهِ أَتْقاکُمْ (قرآن مجید، 49 : 13) از لیاقت حکمت الهی برخوردار شده است .
3-2. لقمان کیست ؟
«لقمان حکیم، غلام سیاه حبشی بود که در سرزمین نَوبَه (واقع در کشور سودان یکی از مناطق آفریقا) در روزگار داوود نبی (ع) چشم به جهان گشود. بنابراین قیافه تیره و متمایل به سیاه داشت» (محمدی اشتهاردی،1380: 16). به اعتقاد برخی محل زندگی او را بلاد شام (نام مناطق وسیعی شامل اردن ، سوریه ، لبنان و فلسطین فعلی (دهخدا، 1373: 12377)) یا آسیای صغیر(ترکیه امروزی) در دهکده آموریوم دانسته اند .«در برخی منابع محل زندگی او را موصل عراق نیز ذکر کرده اند. عده ای او را بنده ای از بندگان شایسته کردار خدا آفریقایی تبار می پندارند که پوستی رنگین و لبهایی بسان سیاهان داشت و در عصر داود (ع) می زیست»(طبرسی،1380، ج 11: 211). «بعضى دیگر گفتهاند: عبدى حبشى و قاضى در میان بنىاسرائیل بوده است. دیگرى گوید: او قهرمان و حکیمى افسانهاى از عربستان پیش از اسلام است»(خرم شاهی، 1386: 220).
«گرچه او چهره ای سیاه و نازیبا داشت،ولی از دلی روشن، فکری باز و ایمانی استوار برخوردار بود»(جاد المولی، 1386: 441). او که در آغاز جوانی برده ای مملوک بود، به دلیل نبوغ عجیب و حکمت وسیعش آزاد شد و هر روز مقامش اوج گرفت تا شهره ی آفاق شد. او از همان آغاز به راستی سخن می گفت و امانت را به خیانت نمی آلود و در اموری که مربوط به او نبود دخالت نمی کرد .
«او مردی امین بود، چشم از حرام فرو می بست، از ادای حرف ناسزا و بی مورد پرهیز می کرد و هیچگاه دامن خود را به گناه نیالود و همواره در امور زندگی شرط عفت و اخلاص را رعایت می کرد. اوقات فراغت خود را به سکوت و تفکر در امور جهان و معرفت حق تعالی می گذراند و برای گذراندن امور زندگی به حرفه خیاطی و یا درودگری مشغول بود. بعضی گویند لقمان بنده ای بود حبشی که از راه شبانی معیشت خود را می گذراند. او مدتی چوپان و برده ی قَین بن حسر(از ثروتمندان بنی اسرائیل) بود، سپس بر اثر بروز حکمت های سرشار نظری و عملی از او، از طرف اربابش آزاد شد»(محمدی اشتهاردی،1380: 16).« لقمان از خنده بی مورد و استهزاء دیگران پرهیز می کرد و هیچگاه اراده خود را تسلیم خشم و هوای نفس نمی کرد. از کامیابی در دنیا مغرور و از ناکامی اندوهگین نمی شد و صبر و شکیبایی او به حدی بود که با از دست دادن چند فرزند، از سر زبونی دیدگان خود را به سرشک غم نیالود. در اصلاح امور مردم و حل نزاع و مرافعه آنها سعی وافر داشت و هرگز به دو کس که با یکدیگر مخاصمه و منازعه یا مقاتله داشتند نگذشت، مگر آن که در میان ایشان اصلاح کرد. بیشتر وقت خود را در همنشینی با فقها و دانشمندان و پادشاهان می گذراند و مسئولیت خطیر آنها را گوشزد می کرد و آنها را از کبر و غرور برحذر می داشت و خود نیز از احوال ایشان عبرت می گرفت»(جاد المولی، 1386: 441).
3-3. طول عمر:
دوصفتی که لقمان به آنها اشتهار دارد یکی فرزانگی دیگری طول عمر او است .« برخی عمر لقمان را دویست سال دانسته اند . بعضی هم هزار سال عنوان کرده اند . ومشهور است که از نظر طول عمر فقط خضر از او برتری دارد»(محمدی ری شهری،1386: 24).
«به اعتقاد برخی وی در سال دهم سلطنت داوود نبی (971 -1041 ق م) متولد شده و تا زمان یونس پیامبر(750 -820 ق م) زنده بوده ؛ اما برابر برخی روایات دیگر لقمان در زمان داوود پیری سالخورده بود. بعضی بر این باورند که وی در فاصله ی میان بعثت حضرت عیسی وپیامبر خاتم زندگی می کرده است . بر پایه برخی گزارش های دیگر اوج شهرت لقمان با سلطنت کیقباد سر سلسله کیانیان در ایران مقارن بوده است . یک نظریه نیز وجود دارد که لقمان در حدود 554 م متولدشده است . بر این اساس می توان حدس زد که از زمان زندگی لقمان تا کنون بین 2500 تا 3000 سال می گذرد»(محمدی ری شهری،1386: 22). لازم به ذکر است که گاهی هم تشابهات اسمی و یا اشتباهات تاریخی در ثبت نام اشخاص و یا آثار آنها باعث شده است که این گونه تاریخ های متعدد و یا گاهی آثار مختلف به یک نفر نسبت داده شود . به هر حال از بین تمامی این تاریخ ها این نکته استنباط می شودکه لقمان دارای عمر طولانی بوده و در این فرصت سعی بر این داشته تا احکام و اوامر الهی را انجام دهد و در بین مردم به عدالت رفتار کند.
3-4. علت آزادی لقمان از بردگی:
در مورد علت آزادی وی داستان ها و روایت های زیادی نقل شده است که هر کدام به نحوی بر دانش و حکمت لقمان اشاره دارد . و هر منبع یکی از حکمت های او را علت آزادی وی عنوان کرده اند . ما بر این اساس به دو علت که بیشتر آمده اشاره می کنیم . علت آزادی او را در تفسیر نمونه چنین بیان کرده اند که:
«خواجه به لقمان فرمان داد تا گوسفندی ذبح کند و غذایی از بهترین اعضاءِ گوسفند مهیا سازد. لقمان غذایی لذیذ از دل و زبان گوسفند، فراهم نمود. روزی دیگر خواجه امر کرد، از بدترین اعضاءِ گوسفند، غذایی آماده سازد، لقمان بار دیگر غذا را از دل و زبان گوسفند مهیا کرد. خواجه با تعجب پرسید: چگونه است که این دو عضو گوسفند هم بهترین و هم بدترین هستند؟ لقمان پاسخ داد: این دو عضو مهمترین اعضا در سعادت و شقاوتند، چنانکه اگر دل سرشار از نیت خیر و زبان گویای حکمت و معرفت و حلاّل مشکلات و مسایل مردم باشد، این دو عضو بهترین اعضاء هستند و هر گاه دل بداندیش و پست نیت باشد، زبان گویای غیبت و تهمت و محرک فتنه و فساد، هیچیک از اعضا، بدتر و زیان بارتر از این دو عضو نخواهد بود. خواجه ی وی گفت: احسنت حیف است چون تو حکیمی بنده مخلوق باشد وبه همین دلیل او را آزاد کرد . در این شرایط بود که لقمان شایسته پوشیدن جامه حکمت شد» (مکارم شیرازی، 1376، ج17: 48).
در تفسیر سور آبادی علت آزادی لقمان را علاه بر مورد بالا این گونه نقل کرده است که:
«خواجه ی لقمان مردی بود که بیشتر به فکر دنیا بود و برای آخرت خود کاری نمی کرد و این کار باعث ناراحتی لقمان شده بود . روزی به هنگام فصل کشت خواجه ، لقمان را دستور داد تا در فلان جای گندم بکارندودر فلان جای جو و در جای دیگر کنجد . اما لقمان به جای عمل کردن به دستور خواجه اش در جایی که گفته بود گندم بکارید جو کاشت . چون وقت درو رسید خواجه به نظاره کشتزار بیرون رفت و دید که به جای گندم جو روئیده است . ناراحت شد و به لقمان گفت : مگر به تو نگفته بودم که در این جا گندم بکار ؟ لقمان گفت: آری ولی من از خدا امید داشتم که برای تو گندم برویاند . خواجه گفت : مگر این کار ممکن است ؟ لقمان گفت : تو را می بینم که خدای متعال را نافرمانی می کنی در حالی که از او امید بهشت داری ؛ لذا گفتم شاید آن هم بشود . خواجه بدان حکمت لقمان بیدار گشت و توبه کرد و لقمان را آزاد کرد»(عتیق ابن محمد، 1380: 1905 با اندکی تغییر).
3-5. نبوت یا حکمت:
در مورد پیامبر بودن ویا حکیم بودن لقمان با توجه به آیات و احادیث و روایات ، نظر های مختلفی بیان شده است که به غیر از چند نفر ،اکثر علما معتقد بر این هستند که خداوند به لقمان حکمت عطا کرده است. عده ای چون عکرمه و سدی از او به عنوان پیامبریاد کرده اند. در تفسیر الثعلبی آمده است:
«اِتَّفَقَ العُلَماءُ عَلی اِنَّهُ کَانَ حَکیمَاً وَ لَم یَکُن نَبیَّاً إِلّا عَکرَمِه، فَإِنَّهُ قَالَ:کَانَ لُقمانُ نَبیّاً، تَفَرّدُ بِهذا القُولِ؛ علماء اتفاق نظر دارند که لقمان حکیم بوده و پیامبر نبوده است بجز عِکرِمه که گفته است:«لقمان، پیامبر بوده است» و او در این نظر، تنهاست»(تفسیر الثعلبی،1423ق ،ج7 : 312).
علاوه بر ثعلبی این موضوع را طبرسی نیز در مجمع البیان تایید کرده و گفته است که:
«اِختَلَفَ فِی لُقمانَ، فَقیلَ: اِنَّهُ کَانَ حَکیمَاً وَ لَم یَکُن نَبیّاً، عَن اِبنِ عَباسٍ وَ مُجاهِد وَ قَتّادِه وَأَکثَرِ المُفَسِرینِ، وَ قیلَ: اِنَّهُ کَانَ نَبیّاً، عَن عَکرَمِه وَ السُدِّی وَ الشُعَبیِّ :دربارة لقمان، اختلاف است. ابن عباس و مجاهد و قَتاده و اکثر مفسران، برآنند که وی حکیم بوده و پیامبر نبوده است و از عکرمه و سُدی و شعبی نقل است که وی پیامبر بوده است»(طبرسی،1360، ج8 : 439).
اهل بیت(ع) هم به صراحت، نبوت لقمان را نفی کرده اند، چنان که از پیامبر خدا نیز نقل شده است:
«حَقّاً أقولُ:لَم یَکُن لُقمانُ نَبیّاً؛به حق می گویم که لقمان پیامبر نبوده»(طبرسی،1360، ج8 :494).
لحن قرآن نیز حکایت از حکمت لقمان دارد نه نبوت او:
وَ لَقَدْ ءَاتَیْنَا لُقْمَانَ الحِْکْمَة: به راستی لقمان را حکمت دادیم( قرآن مجید، 31 :12).
«همانطور که می دانید در مورد پیامبران سخن از رسالت و دعوت به سوی توحید ومبارزه با شرک و انحرافات محیط و عدم مطالبه اجر و پاداش و نیز بشارت و انذار در برابر امتها معمولاً دیده می شود در حالی که در مورد لقمان هیچ یک از این مسائل ذکر نشده و تنها اندرز های او که با فرزندش مطرح شده و جنبه ی عمومی دارد ، بیان شده این می تواند گواه بر این باشد که او تنها یک حکیم بوده است»(مکارم شیرازی، 1376، ج17: 44). در کتاب های مختلف تفسیر درباره نحوه ی پذیرش حکمت توسط لقمان داستان های تقریباًمشابهی نقل شده است. در تفسیر نمونه این گونه آمده است که:
« لقمان روزی در وسط روز خوابیده بود.جمعی از فرشتگان که لقمان قادر به رؤیت آنها نبود، نظر لقمان را در مورد خلافت و پیغمبری خدا جویا شدند.لقمان در پاسخ فرشتگان گفت: اگر خدای متعال مرا به قبول این امر خطیر امر کند، فرمان او را با دیده منت خواهم پذیرفت و امید و یقین دارم که در آن صورت او مرا در این کار یاری خواهد کرد و علم و حکمتی که لازمه این وظیفه باشد به من عطا خواهد کرد و مرا از خطا و اشتباه حفظ می کند، ولی اگر اختیار رد یا قبول این امر با من باشد، از پذیرش این مسئولیت بزرگ عذر خواهم خواست و عافیت را اختیار می کنم. چون فرشتگان علت امتناع لقمان از پذیرش این مسئولیت را جویا شدند، لقمان گفت: حکومت بر مردم اگر چه منزلتی عظیم دارد، ولی کاری بس دشوار است و در جوانب آن فتنه ها و بلاها و لغزشها و تاریکی های بیکرانی وجود دارد که هر کس را خدا به خود واگذارد گرفتار آن شود و از صراط مستقیم و راه رستگاری منحرف گردد و هر کس از آنها برهد به فلاح و رستگاری نائل خواهد شد. خواری و گمنامی دنیا در برابر عزت و بزرگواری آخرت گوارا است ولی اگر هدف کسی جاه و جلال دنیوی باشد، دنیا و آخرت هر دو را از کف خواهد داد، زیرا عزت و نعمت دنیا موقت و عاریه است و چنین کسی به نعمت و عزت جاودان اخروی نیز دست نخواهد یافت. فرشتگان که به عقل سرشار لقمان پی بردند او را تحسین کردند و خدای تعالی او را مورد لطف و عنایت قرار داد و سرچشمه حکمت خود را بر لقمان روان ساخت تا سیل حکمت و نور معرفت بر زبان و بیان لقمان جاری گردد و تشنگان حقیقت را در خور استعدادشان از زلال معرفت و حکمت خود سیراب سازد» (مکارم شیرازی، 1376، ج17: 45).
3-6. رمز دست یابی لقمان به حکمت:
مهمترین و آموزنده ترین نکته در زندگی نامه لقمان رمز دست یابی وی به حکمت است . به عبارت دیگر باید به این پرسش پاسخ گفت که : لقمان چه کرد که خداوند متعال او را از نعمت حکمت برخوردار نمود ؟ اگر این راز گشوده شود دیگران نیز می توانند به فراخور استعداد و تلاش خود به نور حکمت دست یابند .
پاسخ اجمالی به این پرسش این است که نور حکمت بر پایه سنت الهی مقدمات خاص خود را دارد که مهمترین آنها عبارت است از ایمان ، اخلاص ، عمل صالح ، زهد و غذای حلال . جامع ترین سخن در مقدمات حکمت سخنی است منسوب به امام علی (ع) که می فرماید:
«مَن أَخلَصَ للهُ اَربَعینَ صَبَاحَاً، یَأکُلُ الحَلالَ، صَائِمَاً نَهارَهُ، قَائِمَاً لَیلَهُ، أَجرَِی اللهُ سُبحانَهُ یَنابِیعَ الحِکمَۀُ مِن قَلبِهِ علی لِسانَهُ؛ هر کس چهل روز اخلاص داشته باشد حلال بخورد ، روز را روزه بگیرد و شب را شب زنده داری بکند خداوند پاک چشمه های حکمت را از دلش بر زبانش جاری و روان سازد»(محمدی ری شهری، 1386 : 28).
اما در مورد لقمان در روایات مختلف به نکات متعددی از مقدّمات حکمت اشاره شده است چنان که در حدیث نبوی آمده است که:
«حَقَّاً اَقوُلُ : لَم یَکُن لُقمانُ نَبیاً وَ لکِن کَانَ عَبداً کَثیرُالتَّفَکُّرِ ، حُسنُ الیَقینِ ، اَحَبُّ اللهُ فَاَحَبَّهُ ، وَ مُنَّ عَلَیهِ بِالحِکمَهِ ؛ حقیقتا می گوییم که لقمان پیامبر نبود بلکه بنده ای اندیشمند بود یقینی نیکو داشت ، خدا را دوست می داشت وخداوند هم او را دوست داشت وبا اعطای حکمت به او بر وی منت گذاشت » (طبرسی،1360، ج16: 212).
همچنین در مورد دست یابی لقمان به حکمت در کتاب حکمت نامه لقمان آمده است که:
«به لقمان گفته شد آیا تو برده ی فلان قبیله نیستی ؟ گفت : چرا ! گفته شد : چه چیز تو را به این مقام که ما می بینیم رساند ؟ گفت : راستگویی ، امانتداری ، رها کردن کارهای نامربوط به من ، فرو بستن چشمم ، نگهداری زبانم وپاکی خوراکم . پس هر که کمتر از این ها داشت کمتر از من است و هر که بیشتر داشت ، برتر از من است وهر که همین ها ر انجام داد همانند من است »(محمدی ری شهری، 1386: 28).
جامع ترین سخن در باره رمز دست یابی لقمان به حکمت از امام صادق (ع) روایت شده است که می فرماید:
«هلا ! به خدا سوگند حکمتی که به لقمان داده شده بود نه به خاطر مال بود و نه مقام و طایفه و نه هیکل و زیبایی، بلکه او مردی بود در کار خدا نیرومند، در راه او پرهیزکار، ساکت، با وقار، دقیق، آینده نگر، تیزبین و پند آموز. او روزها نمی خوابید و همیشه بر اعمال خود کنترل و نظارت دقیق داشت. از ترس گناه هیچگاه نمی خندید، غضب و شوخی نمی نمود، خداوند به او اولاد زیادی بخشید و در حالی که همه آنها قبل از وی جان سپردند با صبر و شکیبایی مصائب را تحمل کرد و به رضای خدا راضی بود و برای هیچ یک اشک بر دیدگان جاری نکرد. هر گاه به دو نفر که اختلاف و یا نزاع داشتند برخورد می کرد میان آنان صلح و صفا برقرار می ساخت و آتش کینه و عداوت را در آنها خاموش می ساخت.با اندیشه قلبش را و با عبرت ها جانش را درمان کرد و به سوی جایی کوچ نمی کرد ، مگر آن که سودی داشته باشد. به این جهت بود که حکمت داده شد و عصمت بخشیده شد»(محمدی ری شهری، 1386: 30).
در در تفسیر نمونه آمده است که:
«شخصی به لقمان گفت: مگر تو با ما شبانی نمی کردی؟ در پاسخ گفت: آری چنین است . سوال کننده پرسید: پس از کجا این همه علم و حکمت نصیب تو شد»؟ لقمان در پاسخ گفت :« قَدَّرَاللهُ ، وَ اَداءُ الَامانَهِ ، وَ صِدقُ الحَدیثِ ، وَ الصُمتُ عَمّا لا مَعَیتَنی؛ این به خواست خدا بود و به جا آوردن امانت وراست گویی و سکوت در برابر آنچه به من مربوط نبود»(مکارم شیرازی، 1376، ج17: 45).
«از مطالب مذکور و مطالب دیگر به روشنی فهمیده می شود که لقمان با این که از نظر نژادی، در سطح پایین بود، ولی در پرتو علم و عمل، ریاضت و مجاهدت در راه پاک سازی و طی مراحل کمال، به مقامی عالی حکمت رسید»(محمدی اشتهاردی، 1380: 19). به عنوان مثال سلمان یک نفر عجمی بود، بر اثر ریاضت و خودسازی و پیمودن مدارج تکامل به مقامی رسید که حضرت علی(ع) او را به لقمان تشبیه کرد، و در شأن او فرمود:
«بَخِّ بَخِّ سَلمانُ منّا اهلَ البیتِ، و مَن لَکُم یمثلِ لُقمانِ الحکیم؟ عَلِمَ عِلمَ الاوَّلِ وَ علمَ الآخِر؛ بَه بَه، به مقام سلمان، او از ما اهل بیت است، شما در کجا مانند سلمان را می یابید که مثل لقمان حکیم است، که از علم پیشینیان و آیندگان آگاهی دارد»(علامه مجلسی، 1403ق، ج22 :330).
3-7. آرامگاه لقمان:
در منابع تاریخی از چند نقطه به عنوان مدفن لقمان یاد شده است .«برخی از مورخان ایله(انتهای خلیج عقبه در کشور اردن) را محل دفن اودانسته اند . برخی دیگر آرامگاه وی را در شهر رمله(نام مشترک چند مکان مثل فلسطین ، بغداد و ...) می دانند .برخی سیاحان هم در گزارش سفر خود از زیارت قبر لقمان درشهر اسکندریه در شمال مصرخبر داده اند»(محمدی ری شهری، 1386: 26).
در معجم البلدان آمده است:
«وَفی شَرقٍ بُحِیرَة طَبَریّهِ قَبرُ لُقمانُ الحَکیمِ وَاِبنُهُ، وَ لَهُ بِالیَمَنِ قَبرُ، وَللهُ أَعلَمُ بِالصَحیحِ مِنهُمَا؛در شرق دریاچه ی طبریّه[در فلسطین]، قبر لقمان حکیم و پسرش است و برای او در یمن هم قبری هست و خداوند به درستی هر کدام ، داناتر است»(معجم البلدان،1382، ج4 : 19).
3-8. شخصیت های تاریخی هم نام لقمان حکیم:
از موضوعات بحث انگیزی که از دیرباز در میان قرآن پژوهان مطرح بوده و از چند دهه گذشته صورتی بسیار جدی به خود گرفته است، موضوع شخصیت های نام برده شده در قرآن است.
با توجه به این که بعضی از حکایت ها و حکمت ها را به لقمان نسبت داده اند ، نشان از این است که یا افرادی در دنیا وجود داشته اند که همچون لقمان دارای مراتبی از علم و دانش بودند و یا به خاطر هم نام بودن محققان را به اشتباه انداخته اند و در بررسی های تاریخی گاهی این افراد به جای یکدیگر قرار گرفته اند.در این جا سعی خواهیم کرد تا به چند مورد از این افراد که قبلاً توسط محققان بررسی شده است بپردازیم .
«گاهی لقمان را با « لقمان ابن عاد » یکی دانسته اند که دارای قدرت و نفوذ و تمکن فراوان بلکه برخی ویژگی های منحصر به فرد و برخوردار از عمری طولانی بوده و بر حسب آنچه از امثال جاهلی به دست می آید، به انواع فساد، چون دزدی و آدم کشی و فحشا و...آلوده بوده است»(ابوالفضل میدانی، 1393ق: 77). تردیدی نیست که ساحت مقدس لقمان که تایید خداوندی بر تارک ارج واعتبار او می درخشد، از هر گونه شائبه شرک و فساد و زشتی منزه است. در این باره جاحظ، نویسنده و ادیب و متکلم نام آور عرب( در گذشته 255 ق)، در جایی گفته است:
«والاتر و فراتر از تمامی آنچه از لقمان حکیم روایت شده سه چیز است: یکی ثنای خداوند نسبت به او، دوم اعطای عنوان حکیم از سوی حق به وی و سوم نقل وصایای بلند او در قرآن» (جاحظ، 1987م: 530).
«حاصل سخن این که برابر اسناد و امثال جاهلی و روایات تاریخی موجود، لقمان(ع) را با آن لقمان که امثال و سخنان خرافی مربوط به دوران جاهلی با نام او ساخته شده– و در صورت واقعیت متعلق به قوم عاد و زمان حضرت هود پیامبر(ع) بوده- نسبتی نیست؛ چه صرف نظر از دوگانگی تصویر شخصیت، از نظر تاریخی هم 800 تا 1000 سال میان جناب هود(ع) و داود پیغمبر(ع) – که برابر روایات، لقمان حکیم در زمان وی می زیسته است- فاصله وجود دارد»(موحدی، 1380: 117 - 118).
گروهی هم لقمان را با «ازوپ» افسانه پرداز و فابل نویس افسانهای یا نیمه اساطیری یونان اشتباه گرفته اند. علت یکی دانستن لقمان حکیم با ازوپ به خاطر داستانهایی است که تقریباً به داستانهای حکیمانه لقمان شبیه است و این شباهت باعث شده که این دورا به هم نسبت دهند.عبداله موحدی در بررسی شخصیت تاریخی لقمان در باره این شباهت ها داستانی از هر دو نقل می کند و می نویسد:
«مولای ازوپ «خانتوس» او را گفت که به بازار شو و بهترین چیزها بخر. ازوپ رفت و جز چند زبان چیزی نخرید و گفت: از زبان چیزی بهتر نیست؛ چه زبان رابط مردمان و کلید همة دانشها و رکن حقیقت و خرد و آلت ستایش یزدان است. مولایش برای اینکه او را دچار زحمت سازد، بدو گفت: بدترین چیزها را بخر. ازوپ این بار نیز، چیزی جز زبان از بازار نیاورد و چنین گفت: بدترین چیزها در جهان، زبان است؛ چه مادر همة مجادلات و سرچشمة اختلافات و نزاعها زبان است»(موحدی، 1380: 122).
این داستان را در کتب اسلامی به صورت های مختلفی ثبت کرده اند که از جمله در تفسیر نمونه آمده است که:
«خواجه ی لقمان دستور داد تا لقمان ،گوسفندی ذبح کند و غذایی از بهترین اعضاءِ گوسفند مهیا سازد. لقمان غذایی لذیذ از دل و زبان گوسفند، فراهم نمود و نزد میهمانان آورد. روزی دیگر خواجه امر کرد، ازبدترین اعضاءِ گوسفند، غذایی آماده سازد، لقمان بار دیگر غذا را از دل و زبان گوسفند مهیا کرد. خواجه با تعجب پرسید: چگونه است که این دو عضو گوسفند هم بهترین و هم بدترین هستند؟ لقمان پاسخ داد: إِنَََّهُما اَطیَبُ شَىٌءٍ إذا طَاباً وَأَخبَثُ شَىٍءٍ إذا خَبثَاً؛ این دو پاکترین چیزها هستند اگر پاکشوند و آلودهترین اشیاء هستند اگر ناپاک شوند. این دو عضو مهمترین اعضا در سعادت و شقاوتند، چنانکه اگر دل سرشار از نیت خیر و زبان گویای حکمت و معرفت و حلاّل مشکلات و مسایل مردم باشد، این دو عضو بهترین اعضاء هستند و هر گاه دل بداندیش و پست نیت باشد، زبان گویای غیبت و تهمت و محرک فتنه و فساد، هیچیک از اعضا، بدتر و زیان بارتر از این دو عضو نخواهد بود»(مکارم شیرازی، 1376، ج17: 48).
«نیز داستان شرطبندی ارباب لقمان که درصورت باختن در قمار تمام آب دریاچه را بنوشد و چارهاندیشی لقمان و نظیر آن به صورت شرطبندی کشیش با امپراتور روم؛ و همچنین صورتی از داستان میوه خوردن غلامان و تهمت زدن به لقمان ـ که در منابع تاریخی و تفسیری و روایی کم و بیش آمده و مولانا از آن در مثنوی به مثابة تمثیلی بهره جسته است ـ در داستانهای ازوپ به چشم میخورد»(موحدی، 1380: 123) .
«اساساً سخنان لقمان را به هیچ روی نمیتوان فابل یا مانند آن نامید؛ چه آنکه عمدة آنها از نظر قالب، صورت موعظه دارد و از نظر محتوا، دعوت به توحید و زهد و توجه به حسابگری دقیق خداوند و پاداش روز جزا و ثواب و عقاب الهی و مانند آن است و آنچه از ازوپ در زبانها مشهور است و در کتابها به ثبت آمده، قصههایی ـ بعضاً ابتدایی ـ از زبان سگ و گرگ و الاغ و مانند آن با مضامینی زمینی است که البته میتوان همانندیهای فراوانی از آن را در ادبیات فارسی و عربی و چه بسا ادبیات جهانی پیدا کرد؛ زیرا قصه و افسانه مرز و بوم نمیشناسد»(موحدی، 1380: 125).
«گاهی هم محققان لقمان و« احیقار » را یکی دانسته اند و این هم به خاطر نصیحت هایی است که هر دو به فرزندان خود می کنند. البته گویند احیقار خواهرزاده ی خود را مورد خطاب قرار داده است. به هر حال این اندرز ها و بر حسب اتفاق نصیحت هایی که می کنند- بعضی مواقع عین هم هستند – محققان را بر این داشته تا این دو را به جای هم دیگر پندارند»(موحدی، 1380: 127).
احیقار کیست؟
دکتر عبدالحسین زرین کوب درباره ی این شخصیت می نویسد:
«احیقار وزیر و کاتب «سنا خریب» پادشاه آشور (750 تا 681 ق. م) بوده است. وی در زمان خود دارای قدرت ونفوذ و ثروت فراوان و جامع میان حکم و حکمت به حساب میآمده است؛ به حدی که در موارد یاد شده ضرب المثل بوده است. او پس از ازدواج با زنان زیادی به دلیل عقیم بودن و محرومیت از فرزند، خواهرزادة خود را که «نادان» نام داشت همچون فرزند خویش میپرورد و او را در درگاه پادشاه به عنوان جانشین خود معرفی و توصیه میکند؛ اما «نادان» با بدسگالی، شاه را نسبت به احیقار بدگمان میسازد و او را به قتل وی وادار میکند. احیقار به وسیلة مأموری که برای قتل وی میآید از کشتن نجات مییابد و روی پنهان میدارد، اما وقتی شاه گرفتار تهدید پادشاه مصر میشود و از کشتن احیقار اظهار پ
دانلود مقاله بررسی لقمان در قرآن کریم و مثنوی معنوی مولوی