این فایل در قالب ورد و قابل ویرایش در 320 صفحه می باشد.
فهرست
چکیده : ۱
مقدمه ۲
فصل اول : کلیات ۷
۱-۱ بیان مسئله ۸
۱- ۲ ضرورت واهمیت موضوع تحقیق ۱۰
۱- ۳ اهداف وانگیزه انتخاب موضوع ۱۱
۱-۴ سؤالات تحقیق ۱۳
۱- ۵ تاریخچه تحقیق ( پیشینه تحقیق ) ۱۴
۱ – ۶ روش تحقیق ۱۵
۱-۷ ساختار ومحدوده ی تحقیق ۱۶
فصل دوم : مفهوم تربیت فرزند ، واژه های مرتبط با آن و اهمیت واهداف آن از دیدگاه اسلام ۱۹
۲ -۱ واژه شناسی« انسان » و برخی تعاریف در باره ی او ۲۰
۲- ۱- ۲ مفهوم لغوی و اصطلاحی ذریه ۲۴
۲- ۱ -۲-۱ ذریه مومن والحاق اعمال به والدین ۳۱
۲-۱-۳ بدءِ طینت از منظر امام محمد باقر (ع) ۳۴
۲-۱-۴ مفهوم لغوی واصطلاحی واژه صالح ۴۰
واژه صَلَحَ ۴۱
واژه صَلاح ۴۲
اصلح – أصلحوا ۴۴
۲-۱-۶ تربیت وجایگاه آن ازدیدگاه برخی صاحب نظران ۴۹
۲-۱-۷ موضوع تربیت از دیدگاه بعضی از دانشمندان ۵۱
۲-۱-۹ حقیقت تربیت فرزند ۵۸
۱) نشاندن محبت علم وآداب آن در دل ودرون کودک : ۶۰
۲) حفظ کردن قسمتی از قرآن واحادیث توسط کودک : ۶۰
۳) انتخاب معلم نیکوکار برای کودک : ۶۰
۴) آموختن زبان عربی به کودکان : ۶۱
۵) آموختن زبان های مشهور بیگانه به کودکان : ۶۱
۲-۱-۱۰ اهداف وغایت تربیت فرزند ۶۳
۲- ۱- ۱۰- ۱ تربیت اخلاقی ۶۶
۲-۱-۱۰-۲ تربیت جسمی ۶۸
فصل سوم:ویژگیها ،مبانی واصول تربیت نسل صالح از منظرقرآن و روایات ۷۱
۳-۱ ویژگی های نسل صالح از منظر قرآن و روایات ۷۳
۳-۲-۱ راه روشن ۸۷
- فطرت در قرآن وروایات ۹۳
۳-۲-۳ غریزه وتفاوت آن بافطرت ۹۴
خصوصیات غریزه: ۹۵
تفاوت فطرت و غریزه ۹۶
۳-۲-۴ فضایل فطری انسانی ۹۷
۳-۲-۴-۱ حقیقت جوئی ۹۷
۳-۲-۴-۲ گرایش به خیر و فضیلت ۹۸
۳-۲-۴-۳ گرایش به جمال و زیبایی ۹۸
۳-۲-۴-۴ گرایش به خلاقیت و ابداع ۹۹
۳-۲-۴-۵ گرایش به عشق و پرستش خداوند ۹۹
واژهشناسی کرامت ۱۰۲
معنای اصطلاحی ، کاربردی وقرآنی کرامت ۱۰۲
توجه دادن به کرامتها ۱۰۵
۲-۲-۶ توجه دادن به معرفت وتزکیه نفس ۱۰۷
۳-۲-۷ مسئولیتپذیری ۱۰۸
۳-۲-۸ آشنایی با تعالیم و آداب اسلامی و ملکه نمودن آن در فرزند ۱۱۵
۳-۲-۸-۱ گشودن زبان کودک به کلمة توحید (لاالهالاالله) ۱۱۷
۳-۲-۸-۲ آشنا کردن کودک به حلال و حرام ۱۱۷
۳-۲-۸-۳ امرکردن کودک به عبادت در سنین کودکی تا هفتسالگی ۱۱۸
۳-۲-۹ به کارگیری عقل و تدبر (عقل عملی) ۱۱۹
- تفکر ، تفهم وخرد ورزی ۱۲۰
- همرامی عمل با علم ۱۲۲
۳-۲-۱۰ اصلاح عادات و رفتار ناپسند در فرزند ۱۲۵
۳-۳-۲ اصل الگوگیری و عبرت آموزی ۱۲۹
۳-۳-۳ اصل تیسیر ۱۳۳
۳-۴-۳ اصل اعتدال ۱۳۴
۳-۳-۵ اصل گرایش به حق ۱۳۷
۳-۳- ۶ اصل تذکر ۱۳۹
فصل چهارم : ۱۴۳
عوامل مؤثروموانع در تربیت فرزند ونسل صالح از منظر قرآن و روایات ۱۴۳
۴-۱ عوامل درونی ۱۴۵
۴-۱-۱ وراثت ۱۴۶
۴-۱-۱-۱ وراثت در فرزندوتأثیر آن ۱۴۷
۴-۱-۱-۲ انواع وراثت ۱۵۰
۴-۱-۲ نقش همسر شایسته ۱۵۲
۴-۱-۳ انعقاد نطفه ۱۵۵
۴-۱-۳ -۱ نطفة پاک ۱۵۵
۴-۱-۳-۲ ایام سعد و نحس در انعقاد نطفه ۱۵۸
۴-۱-۳-۳ لقمة حلال و حرام و تأثیرات آن ۱۵۹
۴-۱-۴ نقش خانواده ۱۶۴
۴-۱-۴-۱ نقش پدر ۱۶۷
۴-۱-۴-۲ تأثیر معنویات پدر در فرزند ۱۶۹
۴-۱-۴-۳ نقش مادر ۱۷۳
- نقش مادر در ایجاد نسل صالح ۱۷۷
۱) انسانی مسلمان ۱۷۷
۲) نقش همسری ۱۷۸
۳) نقش مادر ۱۷۹
- شیر مادر ۱۸۲
- تأثیر خوراک بر شیر مادر ۱۸۶
۴-۱-۴-۴ تبریک و تهنیت گفتن به مناسبت تولد فرزند ۱۸۸
۴-۱-۴-۵ وظایف والدین نسبت به فرزندان وبرعکس ۱۸۹
۴-۱-۴-۶ اخص وظایف والدین در هفت روز اول تولد ۲۰۰
۱- ذکر اذان و اقامه ۲۰۰
۲- مراسم تنحیک ۲۰۰
۳- تسمیه یا نام نیکو ۲۰۰
۴- تراشیدن موی سر نوزاد ۲۰۴
۵- ختنه ۲۰۴
۶- عقیقه ۲۰۵
- عقیقه و حکمت آن ۲۰۵
۷- ولیمه ۲۰۷
۴-۱-۴-۷ آموزش مراسم مذهبی و قرآنی ۲۰۸
۴-۱-۴-۷-۱ تعلیم نماز ۲۰۸
۴-۱-۴-۷-۲ تعلیم دعا ۲۱۰
۴-۱-۴-۷-۳ آشنایی با علوم اهل بیت ۲۱۱
۴-۲ عوامل بیرونی ۲۱۲
۴-۲-۱ محیط تربیت ۲۱۲
۴-۲-۲ محیط انسانی ۲۱۷
۴-۲-۳ محیط دوستان و رفقا ۲۱۹
۴-۲-۴ محیط اجتماعی ۲۲۲
۴-۲-۵ محیط مدرسه و مربیان آموزشی ۲۲۴
۴-۲-۶ موانع و مقتضیات سیاسی وحکومتی ۲۳۴
۴-۳ موانع تربیت ۲۳۷
۴-۳-۱ حبّ دنیا ۲۳۷
۴-۳-۲ هوی و هوس ۲۴۰
۴-۳-۳ وسوسه های شیطانی ۲۴۳
فصل پنجم شیوههای تربیت نسل صالح از دیدگاه قرآن ومکتب اهل بیت(ع) ۲۴۶
۵-۱ شیوههای تربیت فرزند و نسل صالح از دیدگاه قرآن ۲۴۸
۵-۱-۱ شیوههای انگیزشی و رفتاری ۲۴۸
۵-۱-۱- ۱ محبت به فرزند ۲۴۸
۵-۱-۱-۲ عدم تبعیض بین فرزندان ۲۵۵
۵-۱-۱-۳ الگوی عملی صحیح ۲۵۸
۵-۱-۱-۴ تشویق ۲۶۰
- تشویق از نظر لغوی ۲۶۰
۵-۱-۱-۴-۱ فوائد تشویق ۲۶۲
۵-۱-۱-۴-۲ عدم افراط و تفریط در تشویق ۲۶۳
۵-۱-۱-۵ هماهنگی تربیت با طبیعت فرزند ۲۶۴
۵-۱-۱-۶ شیوه تغافل در فرزند ۲۶۶
۵-۱-۱-۷ پرورش حیا و نجابت در فرزند ۲۶۸
۵-۱-۱-۸ تحریک فرزند به کسب و کار ۲۷۱
۵-۱-۲ شیوههای بازدارنده ۲۷۳
۵-۱-۲-۱ پرهیز دادن فرزند از پنهانکاری ۲۷۳
۵-۱-۲-۲ پرهیزفرزند از تفاخر ۲۷۴
۵-۱-۲-۳ پرهیزفرزنداز زشتیهای گفتاری ۲۷۵
۵-۱-۲-۴ منع فرزنداز سودجوئی ۲۷۷
۵-۱-۲-۵ پرهیز دادن فرزند از تجمّلگرایی ۲۷۸
۵-۱-۲-۶ پرهیز از نازپروری فرزند ۲۷۹
۵-۱-۲-۷ منع فرزند از رذایل اخلاقی ۲۸۰
۵ – ۲ شیوه های تربیت فرزند و نسل صالح در مکتب اهل بیت(ع) ۲۸۱
۵-۲-۱ تربیت و سیرة معصومین ۲۸۱
- تربیت ۷ سال دوم تربیت از نظر پیامبر اکرم ۲۸۳
- روش ملایمت ۲۸۵
۵-۲-۳ سیره تربیتی حضرت علی(ع) ۲۸۷
۵-۲-۳-۱ هدف نهایی تربیت فرزند از منظر حضرت علی (ع) ۲۹۰
۵-۲-۳-۲ ضرورت تسریع در تربیت از منظر حضرت علی (ع) ۲۹۱
۵-۲-۳-۳ نتایج تربیت فرزند از دیدگاه حضرت علی (ع) ۲۹۳
۵-۲-۴ سیرة تربیتی حضرت زهرا (س) ۲۹۵
۵-۲-۴-۱ تربیت از منظر حضرت زهرا (س) ۲۹۸
۵-۲-۴-۲ ارتباط علمی حضرت زهرا با فرزندان ۲۹۸
۵-۲-۴-۳ تأثیر نام نیکو بر شخصیت فرزند از منظر حضرت زهرا (س) ۲۹۹
۵- ۳ حسن ختام - انتظار و تربیت نسل صالح ۳۰۰
نتیجه نهایی ۳۰۲
منابع ومآخذ : ۳۰۷
۲ -۱ واژه شناسی« انسان » و برخی تعاریف در باره ی او
قبل از پرداختن به واژه های مر تبیت با تربیت فرزند ( صالح و ذریه) بهتر است کمی در مورد انسان و شاکله وجودی او بحث شود و سپس ماهیت او مورد بررسی قرار گیرد به راستی انسانی که خود مخلوق خداوند است چگونه می تواند تمامی رموز و رازهای خلقت خویش را بشناسد وبر درون و برون خویش وقوف و آگاهی یابد ؟ لذا برآن شدیم تا ابتدا به واژه شناسی انسان پرداخته آنگاه برخی تعاریف و ماهیت او را بررسی کنیم . در لسان العرب آمده است :
« اذا کان الانسان فی الاصل انسیان فهو افعلان من النسیان و قدحذفت الیاء فقیل الانسان»۱
اگراصل کلمه انسان را انسیان بدانیم بر وزن افعلان از “نسیان” به معنای فراموشی گرفته است و آن درحالی است که حرف یا حذف شده است وگفته شده انسان.بعضی علماءلغت کلمه ی انسان را واژه ای مطلق دانسته اند که به معنی سیاهی وسایه دلالت دارد چنانچه فرید وجدی می نویسد :
«الانسان البشر او آدم و ذریه یطلق علی الذکر و الانثی و فی اللغه یطلق الانسان علی ضل الجبل والارض التی لم تزرع والمثال یری فی سواد العین جمعه اناسی واناسیه و آناس»۲٫
«انسان یعنی آدم وذریه او ، بر مرد و زن بطور یکسان اطلاق می شود . ودرلغت برسایه کوه و زمینی که کشت و زراعت نشده است اطلاق می شود وبعنوان ضرب المثل در سیاهی چشم (مردمک) کاربرد دارد. جمعش اناس – اناسیه و آناس است .»
در مفردات راغب نیز آمده است که « انس» به معنای الفت ومحبت وخلاف تنفر است .لفظ«انسی» اسم منسوب است به مفهوم آنچه موجب انس می شود . کلمه ی « انسان» از آن رو بدین نام نامیده شده
۱ ) ابن منظور، لسان العرب ، ج۱ ، واژه انس
۲)وجدی ، محمد فرید ، دایره المعارف القرآن العشرین ، ج۱،۶۹۸
که خداوند او را چنان خلق کرد که هیچ قوامی برای او نیست ، مگر به واسطه ی انس بعضی انسان ها
نسبت به یکدیگر که این قوام محقق می گردد.
کلمه « انسان » از آن رو بدین نام نامیده شده که وجود و خلقتش ، تنها با محبت به یکدیگر قوام و ثبات خواهد داشت ولذا گفته اند انسانها فطرتاً اجتماعی( مدنی باطبع ) هستند . زیرا قوام و دوام وجودشان به یکدیگر پیوسته است وممکن نیست انسان به تنهایی بتواند تمام نیازها و اسباب زندگی خود را فراهم نماید…و نیز گفته اند اطلاق نام انسان بر او به خاطر این است که او به هر چیزی که با او پیوسته و همراه است الفت دارد و به آن انس می گیرد . و گفته اند انسان ، اصلش انسیان بوده ، یعنی فراموش کردن و به این دلیل او را انسان نامیدند که عهد خویش با خدا را فراموش کرده است «عالم زر».۱
کلمه انسان ۶۵ بار در قرآن مجید به کار رفته است. با توجه به آیات متوجه می شویم که صورت ظاهر مراد نیست بلکه باطن و نهان و استعداد و انسانیت و عواطف او مدنظر است .
« ان الانسان لظلوم کفار۲- لیس للانسان الا ما سعی۳ ووصیناالانسان بوالدیه احسانا ۴».
انسان تا به امروز ، با آن همه رشد و پیشرفت های چشمگیر درباره شناخت جهان طبیعت و چگونگی امکان تصرف آن به سود خویش ، هنوز نتوانسته است معلومات لازم و کافی ، درباره موجودیت خویشتن بدست آورد و همه ابعاد و سطوح خویش را بشناسد. اگر انسان بتواند خود را بشناسد و به ابعاد وجودی خویش آشنا شود که چه گوهری است بهتحقیق خدا وعظمت او را شناخته است که چه گوهری را خلق کرده است .
« من عرف نفسه فقد عرف ربه » ۱
این روایت که از حضرت ختمی مرتبت نقل شده است این حقیقت را می رساند که اگر خود آدمی خوب شناخته شود بزرگترین قدم در راه شناخت خداوند برداشته است .
در روایت است که :
« دخل رجل علی رسول الله (ص) فقال یا رسول الله کیف الطریق الی معرفه الحق ؟ فقال معرفه النفس» ۲
« مردی نزدرسول خدا آمد وعرض کرد ای پیامبر خدا ، راه برای معرفت حق چگونه است ؟ پیامبر (ص) فرمود : شناخت نفس».
امیرالمومنین علی (ع) نیز بر ضرورت انسان شناسی برای تمام انسانها تاکید دارد . تاثیر فراوان نقش شناخت حقیقت انسان ، در درک ارزشهای اخلاقی است .
« یا ایهاالناس اتقوالله فما خلق امرو عبثاً فیلهو ولاترک سدی فیلغوما دنیاه التی تحسنت له بخلف من الاخره التی قبحها سوء النظر عنده ومالمغرور الذی ظفر من الدنیا یا علی همته کالاخر الذی ظفر من الاخره بادنی سهمه» ۳
«ای مردم ! از خدابترسید ، هیچکس بیهوده آفریده نشده تا به بازی پردازد و او را به حال خود وانگذاشتند تا خود را سرگرم کارهای بی ارزش نماید ، ودنیایی که در دیده ها زیباست ، جایگزین آخرتی نشود که آنرا زشت می انگارند و مغروری که در دنیا به بالاترین مقام رسیده ، چون کسی نیست که در آخرت به کمترین نصیبی رسیده است»
این همان است که قرآن کریم می فرماید :
« والعصر ان الانسان لفی خسر الا الذین آمنوا و عملوا الصالحات وتواصوا بالحق و تواصوا بالصبر ».۱
« قسم به عصر زمان همانا انسان در زیان است مگر کسانی که ایمان آوردند و عمل نیک و صالح انجام دادند و یکدیگر را به حق و صبر توصیه کردند .»
در مورد انسان و ماهیت آن مطلب فراوان است ولی در حد مقدمه به اختصار بیان شد برای اینکه یک نسل چگونه صالح می شود ابتدا باید به شناخت انسان می پرداختیم و ابعاد وجودی او را در حد لازم بیان می کردیم وجود و ماهیت انسان باید مشخص می گردید و بعد چگونگی صلاح و رستگاری او مورد بازبینی قرار می گرفت که خود مقدمه بخش دیگری است که به آن خواهیم پرداخت .
۲- ۱- ۲ مفهوم لغوی و اصطلاحی ذریه
ذریه به معنی فرزند میباشد زیرا به صورت مطلق ذکر گردیده است و بالغ و غیربالغ را شامل میشود ، اما فرزندان غیربالغ از این جهت ملحق به پدران و مادران میشوند که آنان در زندگی دنیا به والدین خود نزدیک بوده و به جهت حس تقلید و همانندسازی در آنها افکار ، عقائد ، اعمال و رفتار والدین آنها را تحتتأثیر خود قرار میدهد. علامه مجلسی به نقل از طبرسی در بحارالانوار میفرماید:
منظور از ذریه، اولاد بزرگ و کوچک آنها میباشد، زیرا اولادی که کبیر هستند با ایمان خود از پدرانشان پیروی میکنند و اولاد صغیر از ایمان پدرانشان پیروی میکنند که در این جا فرزند به تبع پدرش مسلمان خواهد بود. ۱
« رَبَنا وَ اجَعَلنَا مُسلِمینَ مِن ذُرّیَتِنا أُمَّهً مُسلمَهً لَکَ وَ اَرنَا مَناسِکَنا وَ تُب عَلَینَا أِنَّکَ التّوابُ الرَّحیم. رَبَّنا وَ ابَعث فیهِم رَسُولاً مِنهُم یَتلُوا عَلَیهم ءایتِک وَ یُعَلّمهمُ الکِتبَ وَالحِکمَه وَ یُزَکیهِم وَ اَنَّکَ أنتَ العَزیزُ الحَکِیم» ۲
« پروردگار ما را تسلیم فرمان خود قرار ده و از دودمان ما، امتی که تسلیم فرمانت باشند به وجود آور و طرز عبادتمان را به ما نشان ده و توبه ما را بپذیر که تو توبهپذیر و مهربانی. پروردگارا در میان آنها پیامبری از خودشان برانگیز، تا آیات تو را بر آنان بخواند، و آنها را کتاب و حکمت بیاموزد و پاکیزه کند زیرا تو دانا و حکیمی (و بر این کار قادری) »
در تفسیر عیاشی از زبیری از امام صادق علیهالسلام روایت آمده که گفت: به حضرتش عرضه داشتم و بفرمائید ببینیم امت محمد (ص) چه کسانی هستند؟ فرمود: امّت محمد(ص) خصوص بنیهاشمند،
عرضه داشتم چه دلیلی بر این معناست که امت محمد (ص) تنها اهل بیت اویند نه دیگران؟ فرمود: قول خدای تعالی که فرموده :
« وَ إذ یَرفَعُ ابراهِیم القَواعِد مِن البَیت وَ اِسمَعِیل، رَبَّنا تَقَبّل منّا، اِنَّکَ أنتَ السَّمیعُ العلیم، رَبَّنَا وَ اجَعَلنَا مُسلِمِینَ لَک، وَ مِن ذُرّیَتِنا اُمَّهً مُسلِمَهً لَک، وَ أرِنا مَناسِکَنا، وَ تُب عَلَینا إنَّکَ اَنتَ التّوابُ الرَّحِیم»۱
که وقتی خدای تعالی این دعای ابراهیم و اسمعیل را مستجاب کرد، و از ذریه او امتی مسلمان پدید آورد و در آن ذریه، رسولی از ایشان، یعنی از همین امت مبعوث کرد، که آیات او را برای آنان تلاوت کند وایشان را تزکیه نموده کتاب و حکمتشان بیاموزد. و نیز بعد از آنکه ابراهیم دعای اولش را به دعای دیگر وصل کرد. و از خدا برای امت، طهارت از شرک و ازپرستش بتها درخواست نمود، تا درنتیجة امر آن رسول در میانه امت نافذ، و مؤثر واقع شود، و امّت از غیر او پیروی نکنند و گفت:
« وَ اجنُبنِی وَ بنی اَن نَعبد الاصَنام، رَبّ انهن اضللن کَثیراً مِن النَاس، فَمَن تَبَعنی فَاَّنه مِنّی، وَ مَن عَصَانی فَاِنَّکَ غَفُورٌ رَحِیم»
درتفسیر المیزان ذیل آیه ی شریفه آمده است : « آن امامان و آن امت مسلمان که محمد(ص) در میان آنها مبعوث شده، به غیر از ذریه ابراهیم نیستند چون ابراهیم درخواست کرد که خدایا (مرا و فرزندان من از اینکه اصنام را بپرستیم دور بدار).
استدلال امام (ع) در نهایت درجه روشنی است. برای اینکه ابراهیم از خدا خواست تا ا مت مسلمهای
در میان ذریهاش به او عطا کند و از ذیل دعایش که گفت: (پروردگارا در میانة آن امت که از ذریة من هستند رسولی مبعوث کن) فهمیده میشود که این امت مسلمان همانا امت محمد (ص) است، اما نه امت محمد (ص) به معنای کسانی که محمد (ص) به سوی آنان مبعوث شده، و نه امّت محمد (ص) به معنای آن کسانی که به وی ایمان آوردند، چون این دو معنا از امّت، معنایی است اعم از ذریّه، ابراهیم از پروردگارش درخواست میکند که ذریهاش را از شرک و ضلالت دور بدارد، و این همان عصمت است. و چون میدانیم که همة ذریه ابراهیم معصوم نبودند زیرا ذریة او عبارت بودند از تمامی عرب مصر و یا خصوص قریش، که مردمی گمراه و مشرک بودند، پس میفهمیم منظورش از فرزندان من (نبی) به خصوص اهل عصمت از ذریه است، که عبارتند از رسول خدا (ص) و عترت طاهرینش (ع) پس امت محمد (ص) ، هم تنها همین امت هستند، که در دعای ابراهیم منظور بودند.
و شاید همین نکته باعث شده که در دعای دوم به جای ذریه کلمة (نبین) را بیاورد. مؤید این جمله احتمالاً (فمن تبعنی فانه منی و من عصانی فانک غفور رحیم) الخ است چون بر سر این جمله فای تفریع و نتیجه را آورده و با آوردن آن پیروانش را جزئی از خودش خوانده و از دیگران سکوت را اختیار نموده دلیل براین ادعا است که اگر من را پیروی نکنند با من هیچ ارتباطی ندارند. و اینکه امام فرمود (پس از خدا برای آنان تطهیر از شرک و بتپرستی درخواست کرد) الخ هر چند که تنها تطهیر از بتپرستی را خواست و لیکن از آنجا که بتپرستی را به ضلالت تعلیل کرد و گفت: (چون شرک و بتپرستی ضلالت است) لذا امام(ع) تطهیر از معاصی را هم اضافه کرد، چون به بیانی که درآیه: (صراطالذین انعمت علیهم) گذشت هر معصیتی شرک است. و اینکه امام (ع) فرمود: (این دلالت دارد براینکه امّه و امّت مسلمان) الخ معنایش این است که آیه دلالت دارد که امام و امّت یکی است و به بیانی که گذشت این امّه و امّت از ذریه ابراهیم هستند.
از این جا اگر بگوئی: در صورتیکه مراد به امّت در این آیات و نظائر آن، مانند آیه (کنتم خیر امه اخرجت للناس) تنها عدهای معدود از امت باشند و کلمة نامبرده شامل حال بقیه نشود، لازم میآید بدون جهتی صحیح و بدون قرینهای مجوز، کلام خدا را حمل برمجاز کنیم علاوه بر اینکه به طور کلی خطابهای قران متوجه به عموم مردمی است که به پیامبر اسلام ایمان آوردهاند و این مطلب آنقدر روشن و بدیهی است که هیچ احتیاج به استدلال ندارد.
در پاسخ گفته میشود: اطلاق کلمة امّت محمد (ص) در عموم مردمی که به دعوت آنجناب ایمان آوردهاند اطلاقی است نوظهور و مستحدث، به این معنا که بعد از نازل شدن قران و انتشار دعوت اسلام این استعمال شایع شد، و از هرکس میپرسی از امت که هستی؟ میگفت از امت محمد(ص) هستم وگرنه از نظر لغت کلمة امت به معنای قوم است همچنانکه در آیه: (علی امم ممن معک و امم سَنُمتِّعُهُم)، به همین معناست حتی در بعضی موارد بر یک نفر هم اطلاق میشود، مانند آیة شریفه (إن ابراهیم کان امه قانتاً لله، ابراهیم امتی بود عبادتگر برای خدا) بنابراین پس معنای کلمه از نظر عمومیت و وسعت و خصوصیت و تابع موردی است که لفظ (امت) در آن استعمال میشود یا تابع معنای است که گوینده اراده کرده است. پس کلمة نامبرده در آیه مورد بحث که میفرماید :
« ربنا و اجعلنا مسلمین لک و من ذریتنا امه مسلمه لک الخ»
با درنظر داشتن مقام آن که گفتیم دعا است. با بیانی که گذشت، جز به معنای عده معدودی از آنان که به رسول خدا (ص) ایمان آوردند نمیتواند باشد.
آیة « کنتم خیر امه أخرجت للناس»که با درنظر داشتن مقامش، که مقام منت نهادن، و تعظیم و ترفیع شأن امت است به طور مسلم شامل تمامی امت مسلمان نمیشود و چگونه ممکن است شامل شود؟ با اینکه در این امت فرعون صفتانی آمدند و رفتند و همیشه هستند و نیز در سایة امت دجّالهای هستند که دستشان به هیچ اثری از آثار دین نرسید مگر آنکه آنرا محو کردند و به هیچ ولی از اولیاء خدا نرسید مگر آنکه او را توهین نمودند. پس آیة نامبرده از قبیل آیه « وانّی فضلتکم علی العالمین» است که به بنی اسرائیل میفرماید (من شما را بر عالمیان برتری دا دم) که یکی از همین بنیاسرائیل قارون است که قطعاً نمیتوان گفت. آیه شامل او نیز میشود. همچنان که (قوم من) در آیه: «وقال الرسول یا رب إن قومی اتخذوا هذا القران مهجورا»« رسول گفت: ای پروردگار من، قوم من این قران را متروک گذاشتند» شامل حال تمامی افراد این امت نمیشود، به خاطر اینکه قران و رجالی که « لا تلهیهم تجاره و لا بیع عن ذکر ا...» نه تجارتی آنان را از یاد خدا به خود مشغول میکند و نه خرید و فروش، در میان همین قوم و امت رسول هستند.
پس هما نطور که گفته شد کلمه امّت برحسب اختلاف، یک جا به معنای یک نفر میآید، جای دیگر به معنای عدّه معدودی و جای دیگر به معنای همة کسانی که به یک دین ایمان آوردهاند. « تلک امه قدخلت، لها ما کسبت و لکم ما کسبتم،» و آنان امّتی بودند که گذشتند، به آنچه کردند رسیدند، شما نیز به آن سرنوشتی خواهید رسید که خودتان برای خود معین کردهاید) که خطاب در آن متوجه به تمامی امّت، یعنی کسانی که به رسول اکرم (ص) ایمان آوردند، و یا بگو به همه ی کسانی که پیامبر (ص) به سوی آنان مبعوث شده است. ۱
قرآن کریم ، در آیاتی دیگر واژه ی « ذریه » را با تعبیر « ذریه طیبه » به کار برده است :
« هُنالَکَ دَعَا زَکَریّا رَبِّه قال ربِّ هَب لِی مِن لَدُنکَ ذُرّیهً طَیّبَهً اِنَّکَ سَمیعُ الدُعَا» ۲
در آنجا بود که زکریّا (با مشاهده آن همه شایستگی در مریم) پروردگار خویش را خواند و عرض کرد:
«خداوند از طرف خود، فرزند پاکیزهای (نیز) به من عطا فرما، که تو دعا را میشنوی»
ودر مواردی نیز بدون آنکه صراحتا ً لفظ ذریه بیاید ، الفاظ مشابه به همان معنا ومفهوم آمده است :
« وَ إنّی خِفتُ المَوالی مِن وَرَاءی وَ کَانَت امَراتِی عَاقراً فَهَب لِی مِن لَدُنکَ وَلیّاً» ۱
« و من از بستگانم بعد از خودم بیمناکم ( که حق پاسداری از آیین تو را نگه ندارند) و از طرفی همسرم نازا و عقیم ا ست تو از نزد خود جانشینی به من ببخش …»
« وَ وَصَینَا الانسَانَ بِوَالِدیَه احسَاناً حَمَلَتهٌ اُمُّهُ کُرهاً وَ وَضعتُهُ کرها ً وَ حَملُهُ وَ فِصالُه ثَلثُونَ شَهراً حَتی إذَا بَلَغَ أشُّدَهُ وَ بَلَغ اَربَعِینَ سَنَه قَالَ رَبِّ اوزِعنی أن اَشکُر نِعمَتَکَ الَتی أنعَمتَ عَلَی وَ عَلَی وَلدّی وَ اَن اَعمَل صالِحاً تَرضَهُ وَ أصلِح لِی فِی ذُرّیتِی إنّی تُبتُ اِلیکَ وَ إنِّی مِن المُسلِمِین» ۲
« ما به انسان توصیه کردیم که به پدرومادرش نیکی کند مادرش او را با ناراحتی حمل میکند و با ناراحتی بر زمین میگذارد. و دوران حمل و از شیر بازگرفتنش سی ماه است. تا زمانی که به کمال قدرت و رشد برسد و به چهل سالگی بالغ گردد میگوید: پروردگارا مرا توفیق ده تا شکر نعمتی را که به من و پدرومادرم داری به جای آورم و کار شایستهای انجام دهم که از آن خشنود باشی و فرزندان مرا صالح گردان من به سوی تو باز میگردم و توبه میکنم و من از مسلمانانم».
« وَ زَکَریّا اِذ نَادَی رَبّهُ رَبِّ لا تَذَرنِی فَرداً وَ أنتَ خَیرُالوَارِثِین.» ۳
« و زکریا را به (یاد آور) در آن هنگام که پروردگارش را خواند وعرض کرد، پروردگارا مرا تنها مگذار و فرزند برومندی به من عطا کن و تو بهترین وارثانی»
این آیه عطف است بر آنچه آیه قبلش عطف بر آن بود یعنی: و به یادآر زکریا را زمانی که پرودرگارش را ندا کرد و از او درخواست فرزندی نمود و اینکه گفت « خدایا من را تنها مگذار» بیان ندای او است و منظور از« تنها گذاشتن» این است که فرزندی نداشته باشد که از او ارث ببرد و جمله « أنت خیرالوارثین» ، ثنا و حمد خدای تعالی است که لطفش آن را افاده میکند و مقامی که این کلمات را گفته تنزیه خدا را میرساند چون وقتی گفت «خدایا من را تنها مگذار» خود کنایه از طلب وارث است و چون خدای سبحان وارث حقیقی است که همه عالم را ارث میبرد.
« ولیخش الّذِینَ لَوتَرَکُوامِن خلفهم ذریه ضِعَافاً خافُوا عَلَیهمِ فلیتّقوا الله و لیقولوا قولاً سدیداً» ۱
« آنهایی که اگر فرزندان ضعیفی از خود به جا گذارند بر آنها بیمناکند باید بترسند و در برابر خدا تقوا پیشه کنند و سخن صواب بگویند »
نتیجة اخلاق و رفتار انسان متوجه خود او نمیشود بلکه به ذریّه او نیز میرسد.
« اَمّا الجدار فَکان لِغُلامین یَتیمَین فیِ المَدینه وَ کانَ تَحتَه کَنزَاًلهُمَا وَ کانَ ابُوُهمَا صالحاً فَأرَاد رَبّک ان یُبلغَا أشّدَ هُمَا و یَستَخرِجا کَنزَهُمَا رَحمه مِن رَبّک»۲
« آن دیوار مال دو بچه یتیم در شهر بود زیر آن گنجی بود و پدرشان مرد صالحی بود خدا میخواست که آنها بزرگ شوند و گنج خود را استخراج کنند و این رحمتی بود از پروردگار تو.»
از این آیه به این مطلب میرسیم که صالح بودن پدرومادر سبب میشود که خضر و موسی بدون مزدکار کنند و دیواری را تعمیر نمایندتاگنج زیر آن محفوظ بماند و فرزندان این پدرومادردر آینده از آن بهره ببرند.
۲- ۱ -۲-۱ ذریه مومن والحاق اعمال به والدین
اگر بنا بفرض ذرّیّه ایمان آوردهاند، بلکه الحاق و لحوق در اعمال است. یعنی عین اعمال حسنۀ پدران و آباء را به ذرّیّه و فرزندانِ ملحق شده میدهیم و آنان را نیز در رتبه و ردیف پدران و نیاکان در میآوریم. و شاهد بر این مطلب آن است که میفرماید:
« وَالَّذِینَ ءَامَنُوا وَ اتَّبَعَتْهُمْ ذُرِّیَّتُهُم بِإِیمَـٰنٍ أَلْحَقْنَا بِهِمْ ذُرِّیَّتَهُمْ وَ مَآ أَلَتْنَـٰهُم مِنْ عَمَلِهِم مِن شَیْءٍ کُلُّ امْرِی بِمَا کَسَبَ رَهِینٌ.» ۱
«کسانی که ایمان آوردهاند و ذرّیّۀ آنها در اصل ایمان از آنها پیروی کردهاند، ما ذرّیّۀ آنها را به آنها مُلحَق میسازیم و از اعمال آنها هیچ نمیکاهیم؛ و هر کس مرهون اعمال خودش میباشد.»
« وَ مَآ أَلَتْنَـٰهُم مِنْ عَمَلِهِم مِن شَیْءٍ» . «بعد از اینکه الحاق نمودیم، از عمل پدران نمیکاهیم.» یعنی چنین نیست که: اعمال حسنۀ آنها را بین آنها و بین ذرّیّۀ آنها قسمت کنیم، بلکه با وجود آنکه تمام اعمال صالحه از آنِ آنهاست، در عین حال، همانند آنها را به ذرّیّه و فرزندان میدهیم؛ این است حقیقت لحوق و الحاق.
و سپس میفرماید: « کُلُّ امْرِیءِ بِمَا کَسَبَ رَهِینٌ» « هر کس در گرو اعمال خودش است.»
یعنی نفس این الحاق و لحوق در اثر طهارت ذات و عقیدۀ پاک و ایمان و نیّت خالص ذرّیّه است که موجب الحاق آنان در عمل به آباء و اجدادشان میشود؛ و چون این عقیده و ایمان و خلوص و نیّت طاهر از مکتسبات ذرّیّه است، بنابراین آنچه از اعمال سیّئۀ آنها زدوده شود و به جای آن از اعمال حسنۀ آباء و پدران جایگزینش گردد، همه و همه در اثر کسب و کارکرد خود ذرّیّه است.
از اینجا خوب روشن میشود که: ایمان موجب اتّصال پائین به بالا میگردد؛ و چون حاجبی و مانعی در بین راه پدیدار شود که مانع از استواء درجات گردد، آن ایمان خود بخود آن مانع را میزداید و از بین میبرد و هر دو را با هم مجتمعاً در درجه و رتبۀ واحده قرار میدهد.و این است مَفعول و عَمَلکرد شفاعت که موجب لحوق مَشْفوعٌ لَه به شافِع است و موجب اصلاح اعمال سیّئه و تبدیل آنها به اعمال حسنه میباشد.
آری مگر نمیبینیم که خداوند میفرماید:
« أُولَـٰٓئکَ یُبَدِّلُ اللَهُ سَیِّـَاتِهِمْ حَسَنَاتٍ.»
«خداوند بدیهای این گروه مؤمن متعهّد را به خوبیها تبدیل میسازد.»
اگر اصل محفوظی بین مُبْدَل و مُبْدَلٌ مِنْه نبود، در این صورت دیگر تبدیل معنی نداشت، بلکه إعدام مبدل و ایجاد مبدلٌ مِنه بود؛ اصل محفوظ همان ایمان و عقیده و ولایت و محبّت و ربط است.
پس شفاعت یک نوع تصرّف بخصوصی در اعمال است، که آنرا تبدیل میکند، با بقاءِ اصل ثابت در هر دو حال که ایمان و ولایت است .
ما دربارۀ لحوق و الحاق شواهد بسیاری داریم؛ در قرآن کریم خداوند بنی اسرائیل آن روز را مورد خطاب و سرزنش قرار میدهد و خود آنها را مخاطب میسازد، و به فعل آباء و اجدادشان مؤاخذه میکند.
از هروی حدیثی نقل شده که بیانگر ذریه کافران بالاخص قاتلان امام حسین (ع) ولحوق آنها به اجدادشان است.
« قُلْتُ لاِبی الْحَسَنِ الرِّضا عَلَیْهِ السَّلَامُ: یَابْنَ رَسولِ اللَهِ! ما تَقولُ فی حَدیثٍ رُویَ عَنِ الصَّادِقِ عَلَیْهِ السَّلامُ، أَنَّهُ قَالَ: إذا خَرَجَ الْقَآئِمُ قَتَلَ ذَراریَ قَتَلَةِ الْحُسَیْنِ بِفِعالِ، ءَابآئِها؟! فَقالَ عَلَیْهِ السَّلامُ: هُوَ کَذَلِکَ.
فَقُلْتُ: وَ قَوْلُ اللَهِ عَزَّ وَجَلَّ «وَ لَا تَزِرُ وَازِرَةٌ وِزْرَ أُخْرَی’» مَا مَعْناهُ؟! قالَ: صَدَقَ اللَهُ فی جَمِیعِ أقْوالِهِ وَلَکِنَّ ذَراریَ قَتَلَةِ الْحُسَیْنِ یَرْضَوْنَ بِفِعالِ ءَابآئِهِمْ وَ یَفْتَخِرُونَ بِها؛ وَ مَنْ رَضیَ شَیْئًا کانَ کَمَنْ أتاهُ، وَ لَوْ أنَّ رَجُلاً قُتِلَ بِالْمَشْرِقِ فَرَضیَ بِقَتْلِهِ رَجُلٌ فی الْمَغْرِبِ لَکانَ الرّاضی عِنْدَاللَهِ عَزَّ وَجَلَّ شَریکُ الْقَاتِلِ. وَ إنَّما یَقْتُلُهُمُ الْقَآئِمُ إذا خَرَجَ لِرِضاهُمْ بِفِعالِ ءَابآئِهِمْ.» ۱
عبدالسّلام هروی میگوید: به حضرت رضا علیه السّلام عرض کردم: یابن رسول الله! نظر شما دربارۀ روایتی که از حضرت صادق علیه السّلام آمده است که چون حضرت قائم ظهور کنند ذرّیّۀ قاتلان حسین را به سبب کار پدرانشان میکشند، چیست؟! حضرت فرمود: همینطور است.
من عرض کردم: پس معنای گفتار خدای تعالی: «هیچ نفس حمل کنندهای بار نفس دیگری را حمل نمیکند» چیست؟
حضرت رضا فرمودند: خداوند در جمیع گفتارش راست میگوید، ولیکن ذرّیّه و فرزندان قاتلان حسین به کارهای پدرانشان راضی هستند و بدان افتخار میکنند؛ و کسی که به کاری راضی باشد مانند آنست که خود او بجای آورده است؛ و اگر چنانچه مردی در مشرق عالم کشته شود و به کشتن او مردی در مغرب عالم راضی باشد، آن مرد راضی در نزد خداوند عزّوجلّ شریک قاتل است. و قائم چون خروج کند آنها را بواسطۀ رضایت آنان به کار پدرانشان میکشد.
پایان نامه نسل صالح ازمنظر قرآن وروایات