مقدمه
انسانها تاریخ را بوجود آورده اند اما بسیاری از آنان با گذشت زمان از خاطره ها محو شده اند. در این میان، برخی از آنان به دلیل عظمت و شایستگی، در پیشرفت سایر انسانها کاملا موثر بوده و گذشت زمان آن ها را از یادها نبرده است و در هر زمان چونان خورشید می درخشند و روزگار در کم و کیفیت آنان تأثیر نمی گذارد.
اینان پیامبران، امامان معصوم و یاران و اوصیای به حق هستند که در زندگی کوتاهشان سیره ی گفتاری از خود به یادگار گذاشته اند و الگوی جاودانه ی سعادت بشر هستند.
حکومت پنج ساله ی علی بن ابی طالب (ع) برای آنان که در طول تاریخ به نوعی حاکمیت داشته و یا خواهند داشت اسوه می باشد و حجت را بر آنان تمام کرده است. برای خیرخواهان، صلح و صفای امام حسن (ع) و برای آزاد مردام قیام امام حسن (ع) و در نهایت شهادت مظلومانه ی آن حضرت مهمترین و درخشان ترین حوادث تاریخ اسلام است که در ابعاد گوناگون اثر بسزایی در پیشرفت انسانها و فرهنگ اصیل اسلایم داشته است.
حضرت امام خمینی می فرمایند:
هر چه داریم از حسین (ع) داریم.
اسلام را تا حالایی که شما می بینید سیدالشهداء (ع) نگه داشته است.
همچنین از طرفی دیگر این شهادت مظلومانه و مسأله ی عزاداری در شکل گیری و رواج آداب و رسوم خاص و هنرهای متداول مذهبی، تکیه ها و حسینیه ها اثر مستقیم داشته است و در پیدایش اجتماعات تبلیغاتی، تعذیه و عزاداری و در یک جمله می توان گفت در ادبیات عاشورا نیز چیزی جز جریان کربلا موثر نبوده است.
گفتار گویندگان که در مجالس عزاداری و محافل مختلف در طول زمان عرضه می شود. این گفتارها و نوشتارها با گذشت زمان پیوسته رو به گسترش بوده و در روزگار ما چندین برابر شده است، چرا که خورشید تابان وجود امام حسین را غروبی نیست. آری بانگ «کل یوم عاشورا و کل ارض کربلا» در هر زمان و مکان طنین انداز است.
آیا حسین را می شناسید؟
او نوری مطلق بود که بر طالبان حقیقت و پویندگان از سرشاری و خود ریزش می نمود.
امواج این دریای ژرف و بیکران، توحید و معرفت بود و فراورده های آبهای فراوان آن، حجت و برهان، کشف و شهود و استواری و اتقان (که چون دنیا موج نیرو، و با آن نور علم، روشنی و استیضاح. مینائی و عرفان نمودار می شد و تعنیتش را بر جویندگان راه حق و سالکان در ذات احدیت نشان می داد. حلم و بردباری، صبر و شکیبای، عقل و استقامت در شدائد و مصائب حکم دو کناره و دو ساحل این شط وسیع و دریای عریض بود که حافظ و نگهبان و پاسدار و مرزبان این دریای مواج و پر خروش و سرشار از علمت بود که نمی گذاشت آنها بیرون بریزد و کثرت علم طغیان کند و زمام از دست برود و گفتاری با کلامی را مافوق طاقت اصل عالم بر آنان تحصیل نماید.
و آنچه در زمره ی جواهرات و اشیاء نفیس و در و مرجان و مروارید این دریا به شمار می آید و گوهر گرانبهای حاصل این بحر عشق بود همانا تقوی و طهارت و نور و عرفان بود که بر جهان انسانیت به عنوان صاف ترین ارمغان ملکوتی ارزانی می شد.
رسید مژده رحمت که در سرای علی
قدم نهاد عزیزی که مادرش زهراست
چه نور کرده تجلی که دسته دسته ملک
روان به عالم سفلی زعالم بالاست
وقتی پیامبر این موضع را با فاطمه دخترش در میان می گذارد فاطمه به شدت می گرید و می فرماید: چه روزی این اتفاق خواهد افتاد. پیامبر پاسخ دادند در زمانی که من و تو و پدرش علی (ع) در دنیا نیستیم. فاطمه (س) پرسید پس چه کسی بر پسرم می گرید. پیامبر فرمودند: زنان اهل بیتم می گریند و مردمانشان برای مردان اهل بیتم ناله و زاری می کنند.
در همه زمانها و در همه نسل ها در طول تاریخ آینده این مسأله همچنان برقرار و پایدار خواهد ماند.
«سلام بر حسین»
سلام بر حسین که با خون خویش جانش را برای دین خدا بخشید
سلام بر کسی که خدا را در پنهان و پیدا فرمانبری کرد.
سلام بر آنکه خداوند شفای بیماریها را در خاک هزار او قرار داد.
سلام بر کسی که در زیر گنبد حرم او دعا مستجاب است.
سلام بر آنکه امامان از خاندان و نسل اویند.
سلام بر فرزند خاتم پیامبران، سلام بر فرزند سرور اوصیاء
سلام بر فرزند فاطمه زهرا (ع)
سلام بر آنکه پیکرش به خون آغشته شد.
سلام بر آنکه حرمت خنیه گاهش شکسته شد.
سلام بر پنجمین از اصحاب کساء.
سلام بر غریب غریبان.
سلام بر ساکن کربلا.
سلام بر آنکه فرشتگان آسمان بر او گریستند.
سلام بر آنکه نسل او، همه از پاکانند.
سلام بر سرور و سالار دین.
سلام بر آن گریبان های دریده.
سلام بر آن لبان خشکیده.
سلام بر آن جسدهای عریان مانده.
سلام بر آن خون های جاری.
سلام بر آن اعضای قطعه قطعه پیکرها.
سلام بر آن سرهای بالای نیزه رفته.
سلام بر آن کسی که خداوند بزرگ او را پاک و مطهر قرار داد.
محبوب زمین و آسمان
قال النبی: «من احب آن ینظر الی احب اهل الارض و الی ا هل السماء فلینظر الی الحسن. هر کس دوست دارد به محبوبترین شخص زمین و آسمان نظر کند به حسین (ع) نگاه کند.»
شناسنامه حسین (ع)
نام: حسین علیه السلام
پدر و مادر: علی و فاطمه
شهرت: سیدالشهداء
کنیه: ابا عبدالله
زمان و محل تولد: سوم شعبان سال چهارم هجرت در مدینه
زمان و محل شهادت: روز عاشورا سال 61 هجری قمری در کربلا در سن 57 سالگی.
مرقد شریف: کربلا
دوران زندگی: در چهار بخش 1- عصر رسول خدا ( حدود 6 سال) 2- دوران ملازمت با پدر (30 سال) 3- ملازمت با برادرش (حدود 10 سال) 4- مدت امامت (10 سال)
تولد حسین
در سوم شعبان نوری پاک و درخشان منزلگاه امام علی (ع) را در خود فرو برد. در واقع خداوند او را انتخاب کرد تا تداوم بخش رسالت باشد. و انسانها و مردمان را از جهل و نادانی رها کند که آن حضرت محمد با شادی که داشت غمی درون او را فرا گرفته بود.
گویی او از رازی پنهان از همه خبر داشت از ایشان پرسیدند که یا رسول الله چه حادثه ای رخ داده است. آیا این نوزاد عیب و نقصی دارد. ایشان پاسخ منفی دادند. عجیب است که پیامبر با آن همه شجاعت و دلیری می گرید در حالیکه او کسی بود که حضرت علی بن ابی طالب شجاعترین و دلاورترین مرد قریش در دشوارترین و سخت ترین شرایط به ایشان پناه می بردند. پیامبر وقتی موضوع را با فاطمه دخترش در میان گذاشت فاطمه به شدت گریست و اما اینک در میان زنانی که در مراسم تولد این کودک گرد آمده اند، می گرید. اسما خدمتکار اهل بیت گوید: از آن حضرت پرسیدم پدر و مادرم به فدایت چرا گریه می کنی؟ پیامبر پاسخ داد: بر این فرزند می گریم. گفتم او همین ساعت به دنیا آمده است ای رسول خدا.
فرمودند: مردمان سرکش پس از من او را خواهند کشت. خداوند آنان را از شفاعت من بی بهره کند.
جبرئیل علیه السلام پیش او می آید و می گوید: ای محمد خداوند تو را سلام می رساند و می فرماید: علی برای تو به منزله ی هارون است برای موسی جز آنکه پیامبری پس از تو نیست پس این فرزندت را به نام پسر هارون بخوان. پیامبر می فرماید: نام فرزند هارون چیست؟ جبرئیل پاسخ داد: شبیر. اما زبان من عربی است. پس پیامبر وی را حسین می نامد.
خداوند کریم به خاطر حسین (ع) فطرس را که فرشته ای شکسته بال بود و از درگاه خدا رانده شده بود سلامت بالهای فطرس را به او داد.
جشن که تمام شد پیامبر دست این کودک را می گیرد و می فشارد و در یک گوشش اذان و در گوش دیگرش اقامه می گوید و آنگاه زبانش را در دهان کودک می گذارد و از آب دهان خود کودک را تا آنجا که می خواهد تغذیه می کند.
آیا نباید به این سخن خداوند در قرآن قانع شد که فرموده است: اوست که دو دریا را به هم آویخت و میان آن دو دریا برزخ و فاصله ای است که تجاوز به حدود یکدیگر نمی کنند. الا ای جن و انس کدامین نعمت های خدایتان را انکار می کنید. از آن دو دریا لولو و مرجان بیرون آید. مقصود از دو دریا یکی دریای نبوت است که منبع آن از جانب پیامبر حضرت فاطمه می باشد و دیگری دریای وصایت است که از طرف علی نشأت می گیرد. این دریا چون با یکدیگر درآمیزند، بدیهی است که لولو (حسن) و مرجان (حسین) از آن بیرون خواهند آمد.
توجه پیامبر به حسین (ع)
توجه پیامبر به حسین (ع) بسیار زیاد بود به طوری که حتی یک درخواست امام را هم رد نمی کردند. پیامبر (ص) حسین را به اندازه ای دوست داشت که اگر خاری به پای وی می رفت ایشان بیشتر از حسین زجر می کشیدند. برای نشان دادن میزان توجه پیامبر نسبت به تربیت حسین (ع) می توان به دو حدیث ذیل اشاره کرد:
این احادیث بر این تأکید می کنند که حسین تنها پرورده ی علی و فاطمه نبود بلکه علاوه بر تربیت آن دو زیر نظر پیامبر هم پرورش یافت.
1- از یعلی نقل شده است که رسول خدا برای رفتن به میهمانی بیرون آمد ناگهان با حسین (ع) روبرو شد که با کودکان سرگرم بازی بوده حسین (ع) با دیدن پیامبر به استقبال آن حضرت آمد آنگاه پیامبر دستانش را دراز کرد اما کودک جست و خیز می کرد و این سو و آن سو می رفت و پیامبر به حرکات او می خندید تا آنکه بالاخره او را گرفت آنگاه یکی از دستهایش را زیر چانه و دست دیگرش را پشت گردن او گذاشت و دهانش را در دهان او قرار داد و بوسیدش.
2- حسین (ع) آب خواست پیامبر (ص) برخواست و برای او آب آورد. حسن نیز گفت «پدر من هم آب می خواهم» اما پیامبر نخست آب را به حسن داد آنگاه برای حسین نیز آب آورد. فاطمه که شاهد این صحنه بود گفت گویا حسن را بیش از حسین دوست داری؟ پیامبر پاسخ داد حسن پیش از وی آب خواسته بود و بدان که من و تو و این دو و آن خوابیده، به علی (ع) اشاره کرد در جایی از بهشت جای داریم. بسیار اتفاق افتاد که پیامبر با سخنان روشنایی بخش خود به صدها تن از مسلمانان گوشزد می کرد که حسن و حسین سرور جوانان بهشتی اند و یا می فرمود حسن و حسین هر دو امامند چه قیام کنند و چه بنشینند و نیز می فرمود: حسین از من و من از حسینم. ایشان امام حسین را بالا می برد و خطاب به مردم می فرمود ای مردم این حسین پسر علی است او را بشناسید.
آنگاه در ادامه گفتار خود می افزود: سوگند به کسی که جانم به دست اوست او بهشتی است و دوستدارانش نیز با اویند. گاه نیز پیامبر او را در دامن خود می نشاند و می فرمود: «خداوندا من حسین را دوست دارم و تو هم حسین را دوست بدار» و گاهی اوقات آن دو را بر دوش مبارک خود می نشاند و در برابر چشم مسلمانان به این طرف و آن طرف می برد.
بدین سان این موارد گرامی در سایه رسالت و در کنف تربیت پیامبر پرورش یافت و به این طریق از مجد و بزرگی بهره ای کامل برد.
این کودک هوشمند (حسین) تحت نظر پیامبر در زیر سایه پدر و مادر پاکش رشد می کرد. در طی مراحل زندگی امام حسین (ع) و بزرگ شدن وی به ویژگی اخلاقی این بزرگوار می رسیم.
بزرگواری حسین
ایشان بزرگواری بخشنده و مهربان بودند امام حسین (ع) در بزرگواری و مهربانی و بخشندگی نظیر نداشتند.
1- اعرابی یکی از یاران و دوستداران امام حسین (ع) نزد امام آمد و عرض کرد: ای فرزند رسول خدا من پرداخت دیه ای کامل را ضمانت کرده ام اما از ادای آن ناتوانم. با خود گفتم که از بزرگوارترین مردم، آن را تقاضا می کنم و از خاندان رسول خدا کسی را بزرگوارتر و بخشنده تر از تو نیافتم.
سپس امام حسین به وی فرمود: ای برادر عرب از تو سه پرسش می کنم اگر یکی از آنها را پاسخ گفتی ثلث آن دیه را به تو می دهم و اگر دو پرسش جواب دادی دو ثلث آن را به تو می دهم و اگر هر سه پرسش را پاسخ دادی تمام مالی را که می خواهی به تو می دهم.
اعرابی عرض کرد: آیا کسی مانند تو که اهل علم و شرف است از چون من می خواهد بپرسد.
حضرت فرمود: آری، از جدم رسول خدا شنیدم که می فرمود: معروف به اندازه معرفت است. اعرابی عرض کرد: آنچه می خواهی بپرس اگر پاسخ دادم (که هیچ) وگرنه جواب آنها را از تو فرا خواهم گرفت. و لا قوه الا باسر. امام علیه السلام پرسید: برترین اعمال چیست؟ اعرابی گفت: ایمان به خداوند حضرت سوال کرد: راه رهایی از نیستی و نابودی چیست؟ اعرابی گفت: اعتماد به خداوند. امام پرسید: زینت دهنده انسان چیست؟ گفت: علم همراه با حلم. امام پرسید: اگر این نشد. گفت: حال همراه با مروت.
- اگر این نشد؟ گفت: فقر همراه با صبر. امام گفت اگر این نشد؟ اعرابی گفت: در این صورت صاعقه ای از آسمان بر او فرود آید و سوزاندش که او سزاوار آن است آنگاه امام حسین خندید و کیسه ای که در آن هزار دینار بود، به او داد و انگشتر خود را که نگین آن به دویست درهم می ارزید، بدو بخشید و فرمود: ای اعرابی این طلا را به مصرف خود برسان. اعرابی تمام آنها را گرفت و گفت: خدا داناتر از آن است که رسالتش را در کجا نهد. بردباری آن حضرت: شکیبایی آن است که انسان در سخت ترین شرایط بر اعصاب خود مسلط باشد. بی گمان امام حسین در روز عاشورا در دشوارترین و سخت ترین حالتی بود که انسان در برابر ظلم و ستم پایداری کرده است. اما با این همه آن حضرت شکیبایی ورزید. آن گونه که حتی فرشتگان آسمانی از مقاومت سنتوهانه و قدرت و اراده ی او و عزم پولادین وی به شگفت آمدند.
حضرت تا آنجا در بزرگواری و بخشندگی پیش رفته بود که حتی دشمن وی که بسیار دروغگو بود و از کشتن امامان و هیچ بی گناهی ترسی نداشت و به محض کوچکترین گناهی (اتهامی) آن ها را از میان می برد و حتی کسانی همچون علی سرور پاکان و امام حسن را از بین می برد و از سر راه خودش برداشت، بر بالای منبر می رفت و از فضایل امام حسین سخن می گفت و آن امام را می ستود.
امان حسین (ع) در طول زندگانی خود با خداوند رابطه ی بسیاری داشتند و دائماً به عبادت و نماز می پرداختند و هر ساله زیارت خدا را برای سبک شدن و تازه شدن روحیه خود و راز و نیاز کردن بار او را انتخاب می کرد.
زائری عابد:
امام حسین هر ساله به زیارت خانه ای خدا (کعبه) می رفت مگر هنگامی که شریاط تیره آن روزگار کار را بر وی سخت کرده بود. پیاده به حج می رفت و در کنا رخود دهها شتر بدون سوار را همراه می آورد.
هر تهیدست و مستمندی را که می دید آنقدر به او می بخشید که توشه اش خالی می شد و آنگاه از دیگر شترانی که به همراهش بود، توشه و آذوقه خویش را تأمین می کرد. هر شب هزار رکعت نماز می گذارد.
از امام زین العابدین (ع) فرزند بزرگوارشان می پرسند. که چرا پدرت کم فرزند داشت؟ پاسخ داد: او هر شب هزار رکت نماز می گزارد پس چگونه می توانست فرزندان بیشتری داشته باشد. ایشان سخنوری بدیهه بودند و سخنان وی بسیار صفیح و گهربار بود ولی در کلام و گفتار در عصر دوران خود بی نظیر و بی همتا بودند.
سخنور بدیهه:
در کتابهای تاریخی گنجینه ای از سخنان فصیح و گهربار حسین بن علی (ع) گردآوری شده است. اما در اینجا به قسمتی از آنها اشاره می کنیم.
اعرابی نزد امام حسین آمد و گفت: من از هر «قل» و «جعلل» و «انیم» و «مهمهم» خدمت تو آمده ام. امام حسین خندید و فرمود: ای اعرابی به گونه ای سخن گفتی که جز دانایان آن را نیابند. اعرابی گفت: من بیش از این نیز توانم گفت آیا تو نیز می توانی چنان که من می گویم پاسخ دهی؟ امام به او اجازه سخن داد. پس اعرابی به خواندن این اشعار آغاز کرد:
هفا قلبی الی اللهو و قدودع شرخیه
و در ادامه نه بیت بر همین وزن خواند پس از آنکه اعرابی اشعار خود را خواند امام حسین اشعاری بر همان وزن و قافیه در سخن و پاسخ او سرود:
فما رسم شیطانی قد تحت آیات رسمیه
سنور درجت ذیلین فی بوغاء فاعیه
هتوف حرجف تتری علی تلبید توبیه
آنگاه امام حسین به تفسیر کلمات دشوار اعرابی پرداخت و فرمود: مقصود از هرقل، پادشاه روم و از جعلل، نخلهای کوتاه و از امنیم، پشه ی درخت و از مهمهم چاه پر آب است. این اوصاف سرزمینی بود که آن اعرابی از آنجا آمده بود. پس اعرابی گفت: تا امروز کسی را از این جوان سخن ور و گشاده زبان و خوش فکرتر ندیده بودم.
حضرت امام حسین (ع) در ضمن دعای عرفه عرض می کند:
و متعنی بجوارحی و اجعل سمعی و بصری الوارثین منی.
خدایا مرا از تمام اعضاء و جوارحم بهره مند فرما و گوش و چشم مرا وراث من قرار بده یعنی تا موقع مرگ مرا از کوری و کری و نقص عضوی محفوظ بدار.
در اینجا به قیام امام حسین (ع) می رسیم قیام وی فقط برای خدا و رضایت و خشنودی او بود.
فرزند پیغمبر با قیام مردانه خود محبت ورزی با خداوند عالم را که به طوری لازمه ی ایمان است را به مردم یاد دادند. در اینجا می فهمیم کسانیکه ایمان می آورند خدا را بسیار دوست دارند و کسانیکه جز خداوند را بیشتر دوست دارند فاسق خوانده می شوند و با مراجعه به اصلاح قرآن فاسق گاهی در برابر مومن ذکر می شود. پس چنین نتیجه می گیریم که کسانیکه خدا را بیشتر از غیر خدا دوست نمی دارند ایمان ندارند. بنابراین میان دوستی خدا و آنچه مربوط به خداست با ایمان نسبت مستقیم وجود دارد یعنی هر اندازه که ایمان بیشتر باشد دوستی نیز بیشتر است.
هدف امام حسین از قیام هایش جز خدا نبود برای همین چنان عمل می کرد که خداوند می خواست صریح و واضح و بدون مکر و نیرنگ.
آنچه از مطالعه و بررسی تاریخ نهضت حسینی به دست می آید آن است که سبب سقوط آن، همین وعده های دروغین و تهدیدهای پر حیله و نیرنگ بوده است.
هرگونه دعوت راستین و صادقی در این دوران دراز، جوشیده از نهضت امام حسین بوده است. بدین سان می توان گفت که قیام امام حسین همواره به عنوان پایگاهی اصیل برای حرکات اصلاح طلبانه در تاریخ اسلام مطرح بوده است و تا ابد نیز چنین خواهد بود.
قیام ابی عبدالله الحسین (ع) نقطه ی عطفی در تاریخ اسلام می باشد که چون کودک درخشانی جلب توجه می نماید و فصل جدیدی در زندگی بشریت می گشاید. انقلابی که مبداء و منشاء انقلابات دیگر و حرکتی شگرف که در موجب تحرک بیشتر گروهها و جنبشی فوق العاده که سبب بیداری توده ها و پیدایش افکار جدید و آزادیخواهیهای حقیقی که در بندگی خدا خلاصه می شود، گردید با فریاد «مرگ با شرافت» بهتر از زندگی ننگین است.
و اگر دین ندارید، در زندگی دنیایتان آزاد مرد باشید. روح حمیت وجوانمردی را در غافلان و بیخبران بیدار می کند و با نامه «خدایا بخواست تو خشنودم و برای فرمانت فرمانبردار، جز تو معبودی ندارم» راه بندگی را در رضا و تسلیم برای خدا می نمایاند و با مناجات همه ی مردمان را بجملگی در راه دوستی تو رها نمودم و خانواده ام را برای دیدار تو باسارت دادم، خداوندا اگر مرا در راه دوستیت پاره پاره کنی، دلم بغیر تو حایل نمی گیردد. راه محبت ورزی و عشقبازی حقیقی را نشان می دهد.
امام حسین بعد از پیامبر:
بعد از رحلت پیامبر اتفاق ها و پیشامدهای بزرگی به وقوع پیوست. اما در این حال که نعره ها و فریادهای تفقره و چنددستگی از هر گوشه و کناری برمی خاست. حسین (ع) دوش به دوش پدر بزرگوارش بر کنار حق ایستاده و با روشن ترین دلایل به اعلان و تبلیغ آن می پردازد. ایشان فرماندهی سپاهیان خروشان پدرشان در مقابل ضد طاغوت شام معاویه بن ابی سفیان را بر عهده داشتند.
نقشه ی پلید قتل امیرمومنان علی (ع) به اجرا در مد و منجر به شهادت دردناک آن امام شد. با شهادت علی (ع) مسئولیتهای حساس و خطیر امت را ادامه داد. دوران زندگی امام حسن نیز به پایان رسید و وی با زهری که در غذایش به دستور معاویه ریخته شد به شهادت رسید. پس از شهادت امام حسن سلطان خلافت الهی به دست امام حسین می افتد. در اوایل سال پنجم هجری امام حسین پیشوایی و امامت مسلمانان را عهده دار شد.
معاویه فهمید که علی و دوستداران علی و خاندان او، از حکومت بنی امیه ناخشنود و گریزانند. سپس می باید در گام اول دوستی علی را از دل دوستدارانش بیرون کند. معاویه با شناخت و آگاهی از تمام امور نقشه منفور و خائنانه خویش را طراحی کرد.
امام حسین در چنین فضای دهشت باری زندگی می کرد. او منصب خلافت الهی را به دوش می کشید و بی گمان اجرای این دستور معاویه در مورد یاران و دوستدارانش دل او را به درد می آورد.
معاویه در طول این نقشه ها و حیله ها و نیرنگ ها بسیاری از مردم را می کشت. زندگی سراسر ننگین معاویه سپری شد و پرونده دوران حکومتش برای همیشه بسته شد.
پس از او پسرش یزید آن هوسران عیاشی که همشه مست بود هم بازیهایش سگ ها و میمونها بودند و وجودش پر از حیله و نیرنگ و کثافت و پلیدی ها بود بجای پدرش حکومت را بر دست گرفت. از کسی که هم بازیهایش سگ ها و میمون ها هستند چه انتظاری می توان داشت؟
جامعه ای که پیامبر گرامی ما برای بوجود آوردنش سالها رنج و سختی را تحمل کردند و در آن خونها ریخته شد و سرهای بسیاری از مردم پای دار رفت، رهبرش را مردی بدست بگیرد که شراب می خورد و جز عیاشی و هرزه گری کاری نمی داند. حسین (ع) کسی نبود که یزید بتواند او را با سکه های طلا و کرسی های حکومت به طمع اندازد و یا برق نیزه و شمشیر بتواند در او ترسی بوجود آورد.
پس از اینکه یزید سرپرستی حکومت اسلامی را بدست آورد، نامه ای به تمام فرمانداران و استاندارانش در سراسر کشور نوشت تا از همه ی مردم و تمام کسانی که تحت حکومت او بسر می برند بیعت بگیرند.
به این معنی بود که همه تسلیم او و حکومت او شوند و هر دستوری را بدون چون و چرا انجام دهند.
امام حسین (ع) در زمان یزید در مدینه منوره در جوار مقبره ی مطهر حضرت رسول اکرم (ص) جد بزرگوارش اقامت داشت. در این موقع نامه ای به ولید فرماندار مدینه فرستاده شد تا او از تمام مردم مدینه مخصوصاً با تحت فشار قرار دادن امام حسین بیعت بگیرد. یزید خونخوار در پایان نامه اجباری بر گرفتن تبعیت امام حسین داشت و در غیر این صورت سر بریده ی امام حسین را درخواست می کرد. او می خواست حسین (ع) را در برابر عنصری پست مجبور به تسلیم نماید. نه هرگز حق و باطن هیچ زمان با هم متحد نمی شوند. حسین (ع) هم که مظهر پاکی و عدالت است نیز هیچ زمان با یزیدکه مظهر کثافت و جنایت است، متحد نمی شود. اگر حسین (ع) با یزید بیعت می کرد قطعاً بسیاری از مردمان که چشم بر حسین دوخته بودند نیز با یزید متحد می شدند زیرا حسین رهبر و پیشوای آنان بود.
وقتی ریاست و فرمانداری پیش می آید انسانها همه چیز را فراموش می کنند و حتی به کثیف ترین بیهوده ترین کارها نیز تن می دهند . بزرگترین جنایت را مرتکب می شوند . یزید نیز نمونه زشت از این انسانها می باشد . که برای رسیدن به مقاصد سوء خود ، می خواهد عزیز ترین و پاک ترین انسان زمان خود را از بین ببرد ، دست انتقام که همیشه بر روی جلوی چنین انسانهای رذل و کثیفی کمین کرده است روزی گلویشان را می فشارد و انتقام تمام جنایت هایشان را می گیرد ..
حسین (ع) با تمام شهامت و صراحت خود در مقابل یزید ایستادگی کرد و هیچ گاه دست کثیف یزید آن مرد خونخوار و شرابخوار را برای بیعت نمی فشرد و همچنین اعلام می دارد که شخص منحرف و گناهکاری چون یزید ، صلاحیت و شایستگی خلافت را ندارد . وقتی که جواب نامه که مخالفت امام با بیعت کردن بود به دست یزید بن معاویه رسید او را به شدت عصبانی کرد و بلافاصله نامه ای به دست ولید داد . یزید از ولید در پاسخ نامه ی خود سر بریده ی امام حسین بن علی را درخواست کرد .
بی ارزش داستن جان و هستی خود را فدا کردن شیوه ی مردمان الهی از جمله امام حسین برای رسیدن بحق و طرفداری از حقیقت بود .
هر زمان که غم وجود حسین را فرا می گرفت و احتیاج به یک همزبان داشت بر سر قبر جد بزرگوارش رسول اکرم می رفت و با او درد و دل می کرد .
حسین (ع) تصمیم به ترک مدینه می گیرد و مدینه را ترک می کند و این خبر به سرعت در سراسر مدینه منتشر شد و هیجانی عجیب در مردم بوجود آورد .
امام همچنان محکم و استوار بر قول خود وفادار ماند و همچنین در پاسخ برادر خود چنین گفت : ای برادر به خدا سوگند که اگر در سراسر جهان هیچ پناهگاهی برای من پیدا نشود باز هم با یزید بیعت نخواهم کرد و در برابر وی تسلیم نخواهم شد .
در همان نیمه شب در حالیکه مدینه غرق در هیجان و اضطراب بود، کاروان حسین بن علی برای رسالتی بزرگ مدینه را به سوی مکه ترک کرد. امام از اینکه نایبی به نام مسلم بن عقیل به سمت کوفه فرستاد و نامه ای به مردم کوفه بردند.
مسلم بن عقیل برای امام حسین نامه ای به شرح زیر نوشت:
من هم اکنون بیست هزار سرباز مسلح در اختیار دارم. آن ها همه با من بیعت کرده اند و ممکن است تعداد آن پس از این نامه به هفتاد یا هشتاد هزار نفر برسد، خیلی زود به سوی کوفه حرکت فرمائید که شیعیان شما سخت در انتظارند.
طرفداران و جاسوسان حکومت یزید اوضاع شهر را فوراٌ به یزید خبر دادند. مردان خدا وقتی در برابر دشمن قرار می گیرند چون مرغ پر بسته خود را تسلیم نمی سازند. پیکار می کنند تا آخرین قطره ی خون، در راه خدا می جنگند.
حسین (ع) با یک جهان عزم و اراده، و با یاران خانواده خود از مکه بجانب عراق حرکت نمود. در بین راه حرت ها و حکایات بسیاری داشت. تصمیمی که امام گرفته بود تصمیمی نبود که با خواهش و تمنای مردم عوض بشود.
زیرا امام بر تمام اوضاع سیاسی جامعه آگاهی دارد و می داند صلاح کار در چیست، پاسخی که آنحضرت به مردم می داد چنین بود من باید بسوی عراق که مردم مأموریت من خدائی است و از پایان کار هم بخوبی آگاهم.
امام حسین (ع) با اطمینان از شهادت خود خبر داد. و از مرگ و کشته شدن سخن گفت، و ضمن اعلام شهادت مسلم، اوضاع آینده را برای اطرافیانش مجسم کرد و به آنها گفت که اگر می خواهند می توانند منصرف بشوند و بخانه ی خود باز گردند.
لغت مرگ ترسناک دلها را از وحشت پر می کند، اما نه برای حسین و یاران آزاده روی.
روز نهم سربازان یزید از چهل و پنج هزار نفر نیز بیشتر شده بود و در مقابل آن همه سرباز، حسین (ع) هزار نفر سرباز و یک صد نفر پیاده داشت. شب عاشورا، هنگامیکه تاریکی چون شبحی مبهم و کدر، سرزمین کربلا را فرا گرفت، امام حسین همه را در اطراف خود جمع کرد و ابتدا سپاس خود را گفت. سکومت در خنیه حسین حکم فرما شد. همه با توجه مخصوصی به سخنان آن حضرت گودش فرا دادند. از آن جمعیت تنها هفتاد و سه نفر از یاران باوفای حسین باقی ماندند. مردانی که شجاعت در چهره آن ها نوری را منتشر می کرد. روز عاشورا فرا رسید لحظه ی که همه منتظر نثار کردن جان خود در راه حق بودند و فرا رسیده بود.
و یاران باوفای حسین حتی با دانستن مرگ حتمی خود مقاومت کردند و ایستادند. روز عاشورا، روز میان نور و ظلمت، ظلم و عدالت آزادگی و اسارت بود. قیافه یاران از بی خوابی و تشنگی، خسته به نظر می رسید اما قلب ها برای شهادت می تپید و انتظار می کشیدند.
امام حسین با سخنان روح بخش و نیرو آخرین خود ترس و اضطراب را از آنها دور نمود و به آنها آرامش بخشید.
یاران حسین و حتی پسر کوچکش قاسم نیز به جنگ پرداختند مرگ از نظر پسر کوچکش شیرین تر از عسل بود. ما را به جنگ و پیکار انداختند، کشتند و پس آنگاه کشته شدند. تا آنجا که دیگر کسی از یاران و دلاوران باقی نماند.
آفتاب آن روز غروب کرد در حالیکه افق تیره و سیاه بشریت آرام آرام می رفت تا روشنی بگیرد. چه شیرین جانانی بودند.
و در پایان:
خواستم بگویم که حسین مرد شهامت است
دیدم حسین نیست
خواستم بگویم که حسین عشق جاویدان است
خواستم بگویم که حسین مرد استقامت است ولی نتوانستم
خواستم بگویم که حسین برای خداست.
خواستم بگویم که حسین پسر علی بن ابی طالب است.
اما باز دیدم که حسین نیست
فرمت این مقاله به صورت Word و با قابلیت ویرایش میباشد
تعداد صفحات این مقاله 36 صفحه
پس از پرداخت ، میتوانید مقاله را به صورت انلاین دانلود کنید
دانلود مقاله از شهامت تا شهادت - مقام و منزلت امام حسین (ع)