لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
فرمت فایل word و قابل ویرایش و پرینت
تعداد صفحات: 7
تفسیر سوره تحریم (1)
بسم الله الرحمن الرحیم
یا ایها النبى لم تحرم ما احل الله لک تبتغى مرضات ازواجک و الله غفور رحیم.قد فرض الله لکم تحلة ایمانکم و الله مولیکم و هو العلیم الحکیم.و اذ اسر النبى الى بعض ازواجه حدیثا فلما نبات به و اظهره الله علیه عرف بعضه و اعرض عن بعض فلما نباها به قالت من انباک هذا قال نبانى العلیم الخبیر.ان تتوبا الى الله فقد صغت قلوبکما (1) .
سوره تحریم هم مثل سوره طلاق با«یا ایها النبى»شروع شده است.ما در قرآن سه سوره داریم که با«یا ایها النبى»شروع مىشود:سوره تحریم و سوره طلاق و سوره احزاب که قبل از یس بود.سوره تحریم سورهاى است که ابتدا مىشود در حالى که اشارهاى دارد به جریانى که میان پیغمبر اکرم و بعضى از زنهاى ایشان واقع شده است.آنچه که از قرآن فهمیده مىشود-و خیلى جهاتش را تاریخ بیان کرده است و قسمتهاى کوچکى از آن هم هست که از نظر تاریخ خیلى روشن نیست-این است که پیغمبر اکرم یک چیزى را که بر خودش حلال بوده است،بر خود به موجب یک قسم حرام کرده است.این فى حد ذاته یک کار جایزى است.جزء چیزهایى که ما داریم عهد و نذر و قسم است،یعنى انسان به موجب یک نذر مىتواند چیزى را بر خود واجب یا حرام کند،که در باب نذر به شرط رجحان مىشود این کار را کرد،یا یک امر مباح یا مستحب را مىتواند به موجب یک قسم بر خودش واجب کند،یا یک مکروه را بر خودش حرام کند و یا یک مباح را بر خودش حرام کند.مثلا آدمى سیگار مىکشد،مرتب تصمیم مىگیرد که سیگار نکشد،نمىتواند،بعد قسم مىخورد که براى مدت موقتیا براى همیشه سیگار نکشم.همین قدر که قسم خورد،دیگر کشیدن سیگار بر او حرام مىشود،یعنى اگر بخواهد بکشد باید کفاره بدهد،با یک تفاوت مختصرى که در فقه میان نذر و عهد و قسم مطرح است.
مفاد آیات
به هر حال یکى از مسائلى که در فقه مطرح است این مساله است که انسان با قسم مىتواند مستحبى یا مباحى را بر خود واجب کند،مکروهى یا مباحى را بر خود حرام کند.آیه همین قدر نشان مىدهد که پیغمبر اکرم یک امرى را که بر او حلال و مباح بود به موجب قسم بر خودش حرام کرد و این کار را براى جلب رضاى بعضى از زنهاى خودش کرد،حال«براى جلب رضاى بعضى از زنها»یعنى چه؟آیا به این شکل که مثلا آن زن تمایلى نداشت و پیغمبر اکرم براى اینکه میل او را جلب کند[این کار را کرد؟]یا نه،تحت فشار اذیت زنهاى خودش قرار گرفته بود و براى رهایى از آزار آنها این حلال را بر خودش حرام کرد.از آیات استفاده مىشود که این دومى است،چون به دنبال آن فورا به آن دو زن خطاب مىکند:امر شما دائر است میان توبه کردن و ادامه دادن به کار خود.اگر توبه کنید،باید هم توبه کنید که دلهاى شما فاسد شده،ولى اگر بخواهید ادامه بدهید(تهدید مىکند)خدا به حمایت پیغمبر بر مىخیزد.پس معلوم مىشود که مساله مساله آزار بعضى از زنها بوده است،آنهم دو زن بوده است،چون کلمه«ان تتوبا»دارد.و باز از آیه استفاده مىشود که پیغمبر رازى را به یکى از زنها گفت و از او پیمان گرفت که این راز را به کسى نگوید و این زن بر خلاف پیمانى که با پیغمبر داشت رفت به آن دیگرى-که با یکدیگر خیلى رفیق و دوست بودند-گفت.بعد پیغمبر اکرم به حکم وحى الهى آگاه شد که سر میان این دو نفر بازگو شده است.به او فرمود:چرا رفتى این را به او گفتى؟ او تعجب کرد،گفت:چه کسى به تو گفت که من به او گفتهام؟فرمود:خداى آگاه به من خبر داد که تو این راز را فاش کردهاى.
حال در قرآن ضمن اینکه به اصولى در این قضیه تصریح شده است،خصوصیات به ابهام گذاشته شده است:پیغمبر چیزى را به موجب سوگند بر خود حرام کرد،ولى آن چیز چه بود، بیان نشده.پیغمبر به بعضى از زنهاى خودش رازى را گفت و او افشا کرد و به دیگرى گفت.آن که راز به او گفته شده بود چه کسى بود که به دیگرى گفت؟(ولى اجمالا معلوم است که رازى بوده است)و راز چه بود؟این را هم باز قرآن مشخص نکرده است.آنها دو تن بودند که قرآن به شدت به آنها حمله مىکند،یعنى نشان مىدهد آنها در وضعى بودند که علیه پیغمبر توطئه مىکردند،تظاهر مىکردند(تظاهر از ماده ظهر است،یعنى پشت به پشتیکدیگر داده علیه پیغمبر اقدام مىکردند).قرآن مىگوید:شما یا باید از این راهتان برگردید و توبه کنید،که باید هم توبه کنید که دلهاى شما منحرف شده است،و اگر نکنید خدا با قدرت الهى،جبرئیل به قدرت وحى(حتى قدرت اصلى و قدرتهاى وسط را هم ذکر مىکند)،صالحترین فرد مؤمنین و تمام فرشتگان به حمایت او هستند.قرآن آنچنان موضوع را مهم گرفته است که معلوم مىشود وضع خیلى خطرناک بوده است.در عین اینکه تصریح مىکند که اینها دو نفر بودهاند، ولى نمىگوید آن دو زن کدام دو زن بودهاند.آنگاه مىگوید:آن زنى که فاش کرد و بعد پیغمبر به او اطلاع داد که تو فاش کردى،و او حیرت زده شد و گفت:چه کسى به تو خبر داد؟از کجا فهمیدى؟و فرمود:خدا خبر داد،بعد پیغمبر قسمتى از راز را به آن زن گفت و قسمت دیگر را کتمان کرد،یعنى وقتى که به روى او آورد،قسمتى از مطلب را به روى او آورد،قسمت دیگر را کریمانه صرف نظر کرد،آن کارهاى زشتى که آنها کرده بودند،کارهایى از قبیل توطئه، قسمتى از آن کارها را پیغمبر به روى او آورد و قسمت دیگر را به روى او نیاورد(عرف بعضه و اعرض عن بعض)،به تعبیر امیر المؤمنین عمل کریمانه انجام داد.حال آن قسمتى که گفت چه بود و قسمتى که نگفت چه بود،باز قرآن بیان نکرده است.
توضیحات تاریخ و حدیث
پس،از این آیات قرآن ما یک قسمتهایى را در کمال صراحت مىفهمیم ولى یک قسمتهاى دیگر را قرآن به اجمال و ابهام گذرانده و بیان نکرده است.حال که قرآن بیان نکرده است تاریخ چطور؟تاریخ و حدیث و اقوال مفسرین آیا قضیه را افشا کرده استیا نه؟آنچه که از نظر مفسرین،اعم از شیعه و سنى،مسلم و قطعى است این است که آن زنى که پیغمبر به او رازى گفت و فرمود:افشا نکن،حفصه دختر عمر بود،و آن زنى که حفصه راز پیغمبر را به او افشا کرد عایشه بود،و آن دو زنى که قرآن به اینها مىگوید:یا دست از توطئه چینى علیه پیغمبر بردارید و یا توبه کنید،به اتفاق شیعه و سنى حفصه و عایشه بودند.چنین نیست که بگوییم شیعه یک حرف مىزند،سنى حرف دیگرى،در این جهت اختلافى نیست.یکى و دو تا هم حدیث و روایت و تاریخ نیست،از مسلمات است.یکى از احادیثش حدیثى است که در صحیح مسلم و صحیح بخارى و جامع ترمذى-در این سه تا که من مىدانم و از معتبرترین کتب حدیث اهل تسنن است-آمده است،و من به مناسبتى در کتاب مساله حجاب آن را از دو کتاب اول نقل کردم.
داستان این است که ابن عباس مىگوید:من خیلى میل داشتم که یک وقت از خود عمر بپرسم آن دو زنى که قرآن در سوره تحریم مىگوید: ان تتوبا الى الله فقد صغت قلوبکما و ان تظاهرا علیه چه کسانى بودند،تا در یک سفر از سفرهاى حج من همراهش بودم.در یک جایى که عمر پایین آمد و مىخواست به اصطلاح تطهیر و تجدید وضو کند،وقتى که آمد وضو بگیرد،من ابریقى نزد او بردم،من آب مىریختم و او وضو مىگرفت.من این فرصت را نیمتشمردم (2) و گفتم یا امیر المؤمنین!اینکه در قرآن مىگوید: ان تتوبا الى الله فقد صغت قلوبکما آن دو زنى که قرآن اینچنین از آنها انتقاد مىکند کیستند؟رویش را برگرداند و گفت: عجب است از تو که چنین سؤالى مىکنى،عایشه است و حفصه.بعد خود عمر داستان مفصلى را نقل کرد،که البته در این داستان خیلى جهات را روشن نکرده است،ولى قدر مسلم این است که این یک جهت را در کمال صراحت بیان کرده است.
عمر مقدمهاى براى ابن عباس ذکر مىکند،مىگوید:ما زمانى که در مکه بودیم بر زنهایمان مسلط بودیم،زنهایمان در مقابل مردها جرات نداشتند.خلاصه آنجا مرد سالارى حاکم بود، زنها خیلى زبون و ذلیل بودند.در مدنیها قضیه بر عکس بود،زنهایشان بر آنها مسلط بودند و آن اطاعتى را که زنهاى مکه از شوهران داشتند،نداشتند و روزى من دیدم که زن خودم به روى من برگشت(عمر با آن خشونتش،زنش بر گردد،دیگر خیلى کار مشکل است).من حرف زدم،دیدم به من حمله کرد و چند و چون کرد.گفتم:عجب!این اخلاق زنهاى مدینه اخلاق شما را فاسد کرده،در مقابل من این جور حرف مىزنى؟!گفت:زنهاى پیغمبر هم با پیغمبر همین طور حرف مىزنند.گفتم:راست مىگویى؟گفت:بله.گفتم:واى به حال دخترم حفصه. بعد آمدم به مدینه نزد دخترم،گفتم:دخترم!شنیدم که شما پیغمبر را اذیت مىکنید و چنین حرفهایى مىزنید،مثلا با پیغمبر تندى مىکنید و گاهى قهر مىکنید.این کار را نکن،این کار برایتخطر دارد.
اما داستانى که او نقل کرده است این است که مىگوید:من خانهاى داشتم در اوالى مدینه یعنى بالاشهر مدینه (3) .همسایهاى داشتم و چون راه دور بود ما نمىتوانستیم هر روز به مرکز مدینه و مسجد مدینه و خدمت پیغمبر برویم.با آن همسایه نوبت گذاشته بودیم،یک روز او مىرفت،تا غروب در شهر بود و بر مىگشت و تمام خبرها را براى من مىگفت،یک روز من مىآمدم و خبرها را به او مىدادم.در آن ایام خبرهایى که به ما مىرسید خبرهاى وحشتناکى از شمال بود(یعنى از قسمت غسانیها که در سوریه فعلى بودند) (4) .خبرهایى مىرسید که غسانیها دارند مجهز مىشوند،اسبهایشان را نعل مىبندند و براى حمله به مدینه آماده مىشوند.آنها خیلى نیرومند بودند و شوخى نبود.مرتب خبرهاى وحشتناک مىرسید.یک روزى که نوبت رفیق من بود،من در خانه بودم،یک وقت دیدم که در به شدت کوبیده مىشود. بچهها رفتند پشت در که کیست؟دیدم صداى رفیقم است مىگوید:در خانه است، در خانه است؟یعنى من را مىخواهد.دیدم وحشت زده است.آمدم بیرون،گفتم چه خبر است؟گفت: قضیه خیلى مهم و بزرگى است.گفتم:غسانیها حمله کردند؟گفت:نه،از این هم بزرگتر.وقتى که همسایه من این حرف را گفت،گفتم:حفصه بدبختشد،من قبلا به او گفتم این کار را نکن.
مقاله درباره تفسیر سوره تحریم