فمینیسم
فرمت فایل word و قابل ویرایش
تعداد صفحات 27صفحه
قیمت 2000 تومان
قسمتی از مجموعه
مقدمه
بی گمان ستم به زنان یکى از سیاهترین نقطههاى تمدن بشرى است؛ چه آن زمان که زن، انسان شناخته نمىشد و مانند حیوانات اهلى به شمار مىآمد و هنگام قحطى براى استفاده از گوشتش به قتل مىرسید؛ و چه همین اواخر که قوانین اروپا زن را از اغلب و اهمّ حقوق محروم مىساخت. هر گونه تلاش در بهبود این روند موجّه و معقول مىنماید.[1]
«تبعیض جنسی»،یعنی اعمال و رفتار،پیشداوری ها و ایدئولوژی هایی که زنان را فرودست تر و کم ارزش تر از مردان و مردان را مسلط بر زنان می دانند،هنوز نیز در ردیف بدترین مصیبت هایی هستندکه مایه درد و رنج و محرومیت بشر می شوند،زیرا که از یک سو،زنان از این وضعیت عذاب می کشند و از سوی دیگر تمام جوامع ذخیره ای عظیم از توانایی های فکری و انسانی را که نادیده گرفته شده یا تحقیر گشته اند،از دست می دهند.تحت تاثیر جنبش های طرفدار حقوق و آزادی زنان است که مفهوم «تبعیض جنسی» رواج یافته است. اما در پی ابداع عبارت تبعیض جنسی برای رسوا کردن همه انواع این تبعیض ها،پیشرفت اجتماعی بزرگی حاصل شده است.رواج این عبارت نشاندهنده آنست که تفاوت های تحقیر کننده جنس زن نه ناشی از اراده خداوند است،نه حاصل یک نظم طبیعی،نه مبتنی بر زیست شناسی،بلکه نتیجه رفتار اجتماعی نادرست و ناعادلانه با زنان است و چنین رفتاری از این پس باید کنار گذاشته شود و موقعیت عادلانه و شایسته زنان جایگزین آن گردد،موقعیتی که در آن جایگاه زن،همتای مردان در تمام عرصه های جامعه باشد.مثل همیشه طرفداران حقوق و آزادی زنان«فمینیستها» بودند که نخستین گام ها را برای افشای انواع تبعیض نسبت به زنان،برداشتند.[ 3(ص17)]
«فمینیسم» (feminism) واژهاى فرانسوى است که در سال 1837 وارد زبان فرانسه شدو فرهنگ لغت رٌبر این کلمه را چنین تعریف می کند:«آئینی که طرفدارگسترش حقوق و نقش زن در جامعه است»؛حدود 15 سال است که نظریه فمینیستی مفاهیم جدیدی را به منظور تحلیل وضعیت زنان مطرح نموده،مفاهیمی که خود را به زبان فرانسه تحمیل کرده اند و فرهنگ رٌبر بدان مشروعیت بخشیده است.همانگونه که سیاهان در ایالات متحده و یا کارگران رنگین پوست در فرانسه نژاد پرستی را متهم می کنند،فمینیستهای امروزه تبعیض جنسی را مردود می شمارند. تبعیض جنسی نتیجه سروری نرینگی است که اینگونه تعریف میشود: «واژه مونث، نیمه قرن بیستم، تسلط مردان (و نماد نرینگی) بر زنان.» اما برای فمینیستها، سروری نرینگی که بعضی آن را «مرد سالاری» و یا نظام «پدر سالار» معنا کردهاند فقط نوعی تسلط نیست بلکه نظامی است که، خواه آشکار و خواه نهان، تمام مکانیسمهای نهادی و ایدئولوژیکی در دسترس خود مانند حقوق،سیاست، اقتصاد، اخلاق، علوم، پزشکی، مد، فرهنگ، اموزش و پرورش، رسانههای گروهی و غیره را به منظور تحقق سلطه مردان بر زنان به کار میگیرد همان گونه که سرمایهداری از این ابزار برای تثبیت خود استفاده میکند. پس میبینیم که در ده سال اخیر تعاریف مربوط به فمینیسم و مفاهیم تحمیل شده بر زبان فرانسه توسط مبارزه فمینیستی، بسیار متنوع بوده و از معانی موجود در فرهنگهای لغت بسی فراتر میرود.[2(ص11)]
جنبشهاى دفاع از حقوق زنان در آغاز براى اعتراض به برخى نابرابرىهاى اجتماعى شکل گرفتند، اما با گذشت زمان به جریانى فرهنگى و سیاسى تبدیل شدند؛ جریانى که بر اساس انگارههاى مشخص ایدئولوژیکى به تحلیل نابرابرىهاى زنان و آرمانهاى زنانه (feminine) مىپرداخت و راهبردهایى خاص مطرح مىکرد. نهضت برابرىطلبى زنان که به صورت جنبش سیاسى سازمان یافته و منسجم از سابقهاى کمتر از دو قرن برخوردار است، در ذات خود گرایشهاى مختلف سیاسى، اجتماعى و ایدئولوژیک(را پرورانده است) تا آنجا که مبتکرى چون «ریک ویلفورد» تصریح مىکند، بهتر است به جاى واژه «فمینیسم» از واژه «فمینیسمها» استفاده کرد با وجود این مهمترین دغدغه آنان ارتقاى موقعیت زنان در جامعه و ایجاد برابرى و همسانى بین زن و مرد است.«البته این نکته حائز اهمیت است که بدانیم همه کسانى که صادقانه مىگویند براى منافع زنان اهمیت قائل هستند، فمینیست نیستند. مسأله مهم نحوه تفسیر این منافع است. کسى که منافع زنان را بر اساس نگرش سنتى به زن تفسیر مىکند، فمینیست نیست. چنین شخصى ممکن است واقعاً به حمایت از منافع زنان بپردازد، اما از دیدگاه یک فمینیست اساساً در شناخت این منافع دچار خطا شده است. از نظر فمینیستها، جامعه تحت حاکمیت مردان، به نفع مردان و علیه منافع زنان و در یک کلمه «مرد سالار» بوده است»و فمینیسم در اصل شورشى است علیه نگرش سنتى به زنان و نقش آنان در جامعه؛ با این باور که استناد به عوامل بیولوژیکى یا روانشناختى در تقسیم وظایف و تفکیک برخى کارکردها به زنانه و مردانه، توجیهى ساختگى براى موقعیت پایینتر زنان در جامعه است».
دانلود مقالات دانشجویی با موضوع فمینیسم