لینک پرداخت و دانلود *پایین مطلب*
فرمت فایل:Word (قابل ویرایش و آماده پرینت)
تعداد صفحه: 38
آغاز صنعتىشدن
معمولاً انسان تحت عنوان صنعتى شدن انتقال از یک مرحله بهخصوص تولید کشاورزى و جامعه روستائى مبتنى بر کار دستى به جامعه صنعتى و تولید کارخانهاى و ماشینى مبتنى بر جامعه صنعتى را مىفهمد و در آن موضوع مربوط به یک فرآیند رشد سریع غیرمستمر و طولانى مدت مىشود که در عین حال با تحول عمیق و بنیادى ساختارى توأم مىباشد (رجوع کنید به: زوندورف - Zündorf - در ۱۹۸۱، ص ۲۱۳). این عدم استمرار گاهگاهى با اصطلاح ”انقلاب صنعتی“ بیان و منعکس مىشود که البته نمىتوان آن را با انقلاب سیاسى مقایسه کرد. از این لحاظ ”انقلاب صنعتی“ البته نوعى تکامل است گرچه با ”جهشهاى ذرهاى و خرد“ (Quantensprüngen) گوناگون توأم مىباشد.
در ارتباط با مسئله صنعتىشدن مجموعه مسائل زیر نیز مهم هستند:
- مهمترین مقدمات یا شرایط آغازین صنعتىشدن.
- علل اصلى صنعتىشدن.
- چگونگى هر مرحله از فرآیندهاى صنعتىشدن.
- نقش دولت در فرآیند صنعتىشدن.
- مهمترین نتایج صنعتىشدن.
- مسئله غامض و موضوع مسئلهآفرین صنعتىشدن کشورهاى کمرشد.
مهمترین مقدمات فرآیندهاى صنعتىشدن در قلمروهاى زیرین مىتوانند از این قرار باشند:
- ”پیششرطهاى سیاسی“، فىالمثل انقلاب فرانسه با درهمشکستن نظام فئودالى قدیم جامعه که بههمراه خود بازخیزى بورژوازى و طبقه متوسط را بهدنبال داشت (رجوع کنید به: نیسبت، ۱۹۶۹ و هیل، ۱۹۷۷)؛
- ”پیششرطهاى اقتصادی“ که بهویژه از لحاظ حداقل مقیاس کارآئى و ثمربخشى در چندین بخش مرکزى اقتصاد ماقبل صنعتى وجود داشتند (مثل زیربنا، وجود عرضه متناسب نیروى کار، بازارهاى داراى قابلیت جذب و پذیرش و غیره)، بهطورى که صنعتىشدن بتواند بهطور بالقوّه شکوفا باشد (رجوع کنید به: کوزنتز - Kuznets در ۱۹۷۲).
- ”پیششرطهاى فرهنگی“، بهویژه از لحاظ سازگارى سیستمهاى ارزشى موجود با ادعاها و هدف نشانىهاى سیستم صنعتى و نیز آمادگى براى انجام جهتگیرىهاى ارزشى جدید که با شکل جدید تولید مناسب هستند.
در هر موارد مشکل است بین مقدمات و علل اصلى فرآیندهاى صنعتىشدن تفاوت بگذارند. ویسوده و کوچ (۱۹۷۸، ص ۳۷) حداقل شرایط مقدماتى و پیشزمینههاى (Antecedenzbedingungen) زیرین را که فرآیند صنعتى را نیز القاء کرده و یا بهنوعى الهام بخشیدهاند، مىبینند:
- ”برداشت و فهم شخصی“ ماقبل اصلاح دینى (رفورماسیون). برخلاف تعبیر بعدى کالوینیستى از مسیحیت و ارزیابى آن از شغل و کار و فعالیت که آنها را بهمنزله ”عمل مورد قبول و رضایت پروردگار“ دانست.
- تغییر ”فلسفه حاکم قبلی“ بهویژه درک شخصى تغییریافته از نوزایش و روشنگرى.
- ”سیستم ادارى خردمندانه و درست دولت“ و وجود اقتصاد ملى مرکانتىلیستى (merkantilistische، براى اطلاع از این مکتب مراجعه کنید به کتاب تاریخ عقاید اقتصادى از جمله تاریخ عقاید ده استاد، ترجمه مترجم، چاپ ۱۳۷۵.) با نتایج تمرکز قدرت در ارتباط با کثرتگرائى کشورهاى اروپائى رقیب.
- ”انقلابات دموکراتیک“ در انگلستان و فرانسه و توأم با آنها آزادسازى سیاسى ابتکارات و تحرک مردم.
- ”انباشت و تراکم نوآورىها“ در قلمرو فنى و ”ابتکارات و اختراعات کلیدی“ و واردکردن آنها به عرصه وسیع زندگى (مثلاً اختراع ماشین نخریسى و بهویژه اختراع ماشین بخار) و نیز اشکال فراهم شده سازماندهىهاى جدید بهوسیله آنها فىالمثل کارخانه بهمنزله شکل و ترکیب شکلى مناسب آن.
- ”ارزشفزائى کار و شغل“ بهوسیلهٔ طبقه متوسط تجارى و صاحبان مشاغل دستى و نیز مبارزه درباره آزادى شخصى و قابلیت و توانمندى تشکیل اتحادیه شغلى.
البته مىتوان فهرستکردن این ”عوامل“ یا ”علل پنهانی“ را ادامه داد. در هر حال آشکار مىشود که صنعتىشدن غربى بههیچوجه الگوى توضیحى سببیابى منحصر بهفرد را در پى ندارد بلکه حداکثر مبتنى بر بافتها و نسجهاى پیچیده شرایط و عوامل گوناگون و نیز سامانمندىها و ترتیبات تاریخى است.
اندیشههاى نظرى طرح شده قبلى از لحاظ عمومیت داشتن، متفاوت هستند. طرح توضیحدهنده ماکس وبر (۱۹۶۵) دو دسته عوامل اصلى توسعه سرمایهدارى را ذکر مىکند: یکى توسعه ”سیستم حقوقى قابل محاسبه و عقلائی“ (یا حقوق قابل محاسبه) و دیگرى ”اخلاق جهانگرا“ و غیر دوآلیستى یا بیگانه (منظور از غیر دوآلیستى در اینجا این است که تفاوتهائى را که بین اخلاق داخلى (فىالمثل بین خویشاوندان) و اخلاق خارجى - که در آن همه چیز مجاز است - موجود است از میان بردارند). شرط اصلى براى توسعه اخلاق غیر دوآلیستى از یک طرف و عقل سرمایهدارى (Ratio des Kapitalismus) از طرف دیگر عبارت است از اخلاق پارسائى پاکاندیشان (اخلاق پوریتانی) و نیز تقدس درونى ریشهدار در آن. وبر آشکار مىکند که پروتستانیسم، بهعلاوه در اشکال افراطى کالوینیسم یا پارساگرا (Puritanismus)، کار اقتصادى را بهمنزله ”امرى الهى و خداوندی“ و فعالیت و موقعیت را در این جهان بهمنزله شاخص رستگارى براى آن جهان بشر مىداند و کامیابى مادى را تاحدى بهمنزله کارت ورود به بهشت تلقى مىکند. انجام وظایف دنیاى درونى وسیله مشروع و قانونى مىشود تا طبق دستور خداوند زندگى کنند و موفقیت مادى اینگونه عمل کردن را بهمنزله دلیل فضاى الهى بشمارند و معتبر بدانند.
طرح توضیحى ایجاد سرمایهدارى از نظر ماکسوبر
مککلهلند (۱۹۶۱) الگوى تعمیمیافته تاریخى محدود شده وبر را عرضه مىدارد. او تأکید مىکند که نه فقط شیوههاى رفتارى سوگرفته پروتستانى به موفقیت اقتصادى کمک مىکنند، بلکه همچنین شرایط اولیه متعددى مىتوانند سبب افزایش انگیزهها شوند. نظریه اصلى او عبارت است از اینکه باورداشت پروتستانى فقط وقتى سبب ایجاد سرمایهدارى مىشود که این اعتقاد ”سبب استقرار شیوههاى تربیتى معین“ شود و اگر این تکنیکهاى اجتماعی، سبب انگیزش فعالیت بیشتر شوند، درنتیجه موجب افزایش رشد اقتصادى خواهند شد. براین اساس شیوههاى تربیتى انگیزشدار و برانگیزاننده فعالیت و تلاش نقش تعیینکننده دارند که با وجود این آنها غیر از آنچه ممکن است از طریق ارزشهاى پروتستانى راهگشا و القاءکننده باشند، هستند. بهعنوان عامل تکمیلکننده، به این امر اشاره شده است که شرایط و اوضاع هم نقشى بازى مىکنند، بدین صورت که آیا و تا چه اندازه افراد عملکننده بتوانند نتایج معینى را به تلاشهاى خاص خود نسبت دهند (بهصورت مجموعه مهارتها - mastery complex - یا اعتقاد بر اینکه بتوانند محیط را بهطور فعال به مسئولیت خود تغییر دهند) و یا اینکه آیا آنان مىپذیرند که نتوانند محیط خاص خود را مورد نظارت قرار دهند؟ (یعنى اعتقاد به نظارت خارجى داشتن).
فهرست و صورتبردارى جدید از تحقیقات تجربى موجود در مورد این مبداء توضیحدهنده، از لِى (Lea) و همکاران او (۱۹۸۷) مىباشد که فقط روابط متقابل ضعیف و غیرمستحکم بین مقدار تلاش و فعالیت طراحى شده و توفیق اقتصادى را حتى در حوزه کشورهاى در حال رشد نشان مىدهد. همچنین خیلى روشن نیست که چگونه افزایش نیازهاى تلاشگرانه چندین شخص مهم، درست بهشکل خاصى از شیوههاى فعالیت (بهصورت در مسیر قراردادن و کانالیزه کردن در جهت هدفهاى مدیریتى یعنى فعالیتهاى مدیریتی) منجر شده است و سرانجام تاحد زیادى روشن نیست که آیا باید توسعه انگیزشهاى فعالیتى بهمنزله علت توسعه اقتصادى و یا بهمنزله نتایج آن دیده شود.
طرح توضیحدهنده مک کلهمند براى توسعه اقتصادى
در یک مرحله عمومى بالاتر، نظریه توسعه اقتصادى کونکل قرار دارد (۱۹۷۰) که قبلاً ما را بهعنوان الگوى عمومى توضیحدهنده تحول اجتماعى بهخود مشغول داشت (رجوع کنید به: مبحث موضوعات اصلى جامعهشناسى - مسائل بنیادى جامعهشناسى کلان). همچنان که بهخاطر داریم کونکل به این نتیجه مىرسد که توسعه اقتصادى بهوسیله تغییر منظم عوامل، مورد مساعدت و پشتیبانى قرار مىگیرد. این عوامل خود براى استقرار شیوههاى رفتارى جدید و نیز براى اضمحلال و از میان بردن شیوههاى رفتارى قدیم، همکارى کرده و مؤثر واقع مىشوند. آنچه از سوى او بهعنوان اصل محورى تقویتکننده رفتارى مورد توجه قرار مىگیرد، بر این امر دلالت دارد که در هر تحول اجتماعى ابتدا مىباید تغییرات ”در نتایج رفتاری“ بروز کنند. با وجود این در اینجا شرایط حاشیهاى تعیینکننده که جابهجائى و نقل مکان اینگونه گرایشهاى تقویتى را مىتوانند توضیح دهند، ناروشن و بىرنگ باقى مىمانند. در حقیقت، ما با مبناى کونکل طرح و شکلواره عمومى گویا و کافى را در اختیار داریم (با کلیه تکمههاى ممکن آن از جمله بهوسیله اندیشه معرفتى و واردکردن نظریه الگوى آموزشی) مشعر بر اینکه چگونه توسعه اقتصادى بهوسیله فرآیندهاى متوالى آموزشی، انجام مىشود؟ با این همه ما در مورد ماهیت و چگونگى ”محیطهاى آموزشى جدید“ و ترتیبات خاص علتهاى آن کمتر اطلاع حاصل مىکنیم.
مبنا و مبداء نظریه کونکل براى توضیح توسعه اقتصادى
صنعتى شدن جوامع
صنعتى شدن جوامع، مسئله تقسیم کار در مؤسسات و سازمانهاى مختلف را مطرح نمود. فرآیند تقسیم کار در کشورهاى صنعتی، ابتدا قبل از اختراع ماشین بهوجود آمد. نظام مانوفاکتورى که در غرب بهوجود آمد در حقیقت تمرکز عدهاى کارگر پیشهور در زیر یک سقف بود که برخلاف رژیم پیشهورى سنتی، تولید یک کالا توسط یک نفر انجام نمىگرفت. در سیستم مانوفاکتوری، بین کارگران پیشهور تقسیم کار بهوجود مىآید. هر کارگر بخشى از کار تولید کالا را انجام مىداد.
نفوذ ماشین در روند تولید کالا و تخصصى شدن امور و فعالیتهاى مؤسسات و سازمانها، کمیت و کیفیت کار را دگرگون مىنماید. هر واحد کار به بخشها و اجزاء کوچکترى تقسیم مىشود و این اجزاء نیز با کمک ماشین (توسط فرد ماهر و متخصص) انجام مىپذیرد. در مطالعات آدام اسمیت اقتصاددان معروف، تأثیر و تقسیم کار در افزایش تولید و فزونى بهرهورى کار در این دوران به ثبوت رسید.
امیل دورکیم جامعهشناس برجسته فرانسوى در تز دکتراى خود تحت عنوان ”تقسیم کار“ به ویژگىهاى تقسیم کار در جامعه بشرى توجه جدى مبذول مىدارد. دورکیم تقسیم کار در جوامع ابتدائى را که بهصورت گروههاى پراکنده و با سطح نازل تولید انجام مىگرفت را، تقسیم کار ساده و مکانیکى مىنامد. کارها در جوامع ابتدائى بسیار به یکدیگر شباهت داشتند و تقسیم کار با جنبه اجتماعی، براساس جنس و سن افراد استوار بود.
دورکیم شکل تقسیم کار در جوامع ابتدائى را به ماشین تشبیه مىکند که اجزاء همسان آن بهصورتى ساده به یکدیگر ارتباط داشته و افراد با مشاغل مشابه و نوع کار کم و بیش یکسان، از نظر سنن، آداب، خصوصیات روحی، فکرى و ذوقى به یکدیگر شباهت زیادى دارند. این ارتباط و همبستگى مکانیکى افراد در جوامع سنتی، به افراد و گروهاى کاری، نوعى استقلال نسبت به سایر گروهها مىدهد.
این فقط قسمتی از متن مقاله است . جهت دریافت کل متن مقاله ، لطفا آن را خریداری نمایید
دانلود تحقیق کامل درمورد تأثیرات صنعتی شدن در جوامع