فایل مقاله حکایت های عربی با فرمت قابل ویرایش ورد و با نرم افزار word ساخته شده است. پسوند فایل تحقیق آماده با موضوع حکایت های عربی Doc می باشد و بر روی تمام سیستم هایی که نرم افزار ورد روی آنها نصب است قابل اجرا و ویرایش می باشد.لینک دانلود مقاله حکایت های عربی در انتهای صفحه می باشد.این تحقیق با وجود حکایت های عربی بودن آن فقط باید جهت راهنمایی مورد استفاده قرار گیرد و چه خوب است پس از مطالعه تحقیق حاظر اقدام به تهیه تحقیقی در این زمینه با الگو گیری از همین تحقیق کرده و به تولید دانش کمک کنید. تعداد صفحات:9صفحه
در زیر بخشی از تحقیق قرار داده می شود که این بخش صرفا برای این است که بدانید این تحقیق چگونه نگارش یافته و متن کامل در فایل اصلی است که پس از دانلود قابل مشاهده خواهد بود.
حکایت ۱
قالَ الطِّفلُ لِوالِدِهِ متعجِّباً: « عجباً مِن والِدِ صدیقی! »
کَمْ هو بخیل!؟ أقامَ الدُّنیا عِندَما اِبتَلَعَ صَدیقى درهماً.»
کودک با تعجّب به پدرش گفت: از پدر دوستم تعجّب می کنم.
چقدر خسیس است!؟ دنیا را به هم ریخت وقتی دوستم یک سکّه یک درهمی بلعید.»
حکایت ۲
قالَت الوالدةُ لِطَفلَتِها:
« اِذهَبـى إلی ساحةِ المنزل و ﭐنْظُرى هل السَّماءُ صافیةٌ أم غائمةٌ؟
ذَهَبَت الطفلةُ ثُمَّ رَجَعَت و قالَتْ:
« آسفة یا والدتى، لِأنَّنـى ما قَدَرْتُ أنْ أنظُرَ إلی السَّماءِ؛ لِأنَّ المَطَرَ کانَ شدیداً.»
مادر به دختر کوچکش گفت:
« به حیاط خانه برو و ببین آسمان صاف است یا ابری؟
کودک رفت ، سپس برگشت و گفت:
«متأسفم مادر، چون من نتوانستم به آسمان نگاه کنم.آخر باران شدید بود».
حکایت ۳
قالَ الطَّبیبُ لِلمریض:
« یَجِبُ عَلَیکَ أنْ تأکُلَ الفاکِهَةِ بِقِشرِها. لِأنَّ قِشرَ الفاکهة مفیدٌ.»
قال المریض: « حَسَناً ، سَأفعَلُ ذلک.»
سَألَ الطبیبُ: <و الآن. قُلْ لـﻰ أﻯَّ فاکهـﺔٍ تُحِبُّ ؟>
فأجابَ المریض:< الموز و الرَّقّـﻰ.>
پزشک به بیمار گفت:
< باید میوه را با پوستش بخوری. چون پوست میوه مفید است.>
مریض گفت: <بسیار خوب، این کار را انجام خواهم داد.>
پزشک سؤال کرد: « حالا به من بگو چه میوه ای دوست داری؟»
مریض جواب داد: « موز و هندوانه»
حکایت ۴
المعلِّم: ما هوَ جمعُ « الشَّجَرَة».؟
التلمیذ: « الغابة» یا استاذ.
معلّم : جمع درخت چه می شود؟
دانش آموز: جنگل، استاد.
حکایت ۵
قالَ السَّجانُ لِلمُجرمِ الّذى کانَ قَد دَخَلَ السِّجْنَ جدیداً:
« هذا السِّجنُ،سِجْنٌ مثالـىٌّ. نحن نَستَخدِمُ السُّجَناءَ فِى نَفْسِ الشُّغلِ الّذى کانوا مشغولینَ بِهِ قَبلَ دُخولِهِم فِى السِّجْنِ، ماذا کانتَ مِهْنَتُکَ فِى الماضى؟»
أجابَ السَّجینُ بِتَبَسُّمٍ:
« کُنتُ حارساً جَنبَ مَدْخَلِ بِناءٍ.»
زندانبان به جنایتکاری که به تازگی وارد زندان شده بود گفت:
« این زندان، یک زندان نمونه است. ما زندانیان را در همان شغلی به کار می گیریم که قبل از ورودشان به زندان به آن مشغول بودند. شغل تو در گذشته چه بوده؟»
زندانی با لبخند جواب داد:
« نگهبانِ درِ ورودیِ یک ساختمان بودم.»
حکایت۶
تَعِبَت الاُمُّ مِن أعمالِ المنزل. فَذَهَبَتْ إلی غُرفَتِها لِلاستراحة.
فَجأةً صاحَ ولدُهُ:
«ماما، اُریدُ کَأساً مِنَ الماءِ البارِد.»
قالتَ الأمُّ : «أنا تَعِبَةٌ. اِذْهَبْ و ﭐشرَب الماء بِنَفسِکَ.»
صاحَ الوَلَدُ مَرَّةً اُخرَی: « اُریدُ الماءَ.»
فَقالَت الاُمُّ: « اِشْرَبْ بِنَفْسِک و إلّا أضرِبُکَ.»
بَعدَ قلیلٍ قال الوَلَد: « ماما، عِندَما جِئتِ لِضَربـى؛ اُحْضُرى کَأساً مِنَ الماءِ البارد.»
مادر از کارهای خانه خسته شد.
پس برای استراحت به اتاقش رفت.
ناگهان پسرش فریاد زد: «مامان، یک لیوان آب سرد می خواهم.»
مادر گفت:من خسته ام. برو خودت آب بنوش.»
پسر بار دیگر فریاد زد: «آب می خواهم.»
مادر گفت: « خودت آب بنوش و گرنه تو را می زنم.»
بعد از مدّت کمی پسر گفت: « مامان، وقتی برای زدنم آمدی، یک لیوان آب سرد هم بیاور.»
حکایت ۷
قالَت الزوجةُ لِلطَّبیب: « زَوجى یَتَکَلَّمُ و هوَ نائمٌ فـى اللَّیل. ماذا أفعَلُ ؟
أجابَ الطَّبیبُ: «أعْطیهِ فُرصةً لِیَتَکَلَّمَ فـىالنَّهار.»
ادامه مطالب دَر فایل ورد است که پس از پرداخت و دانلود قابل مشاهده است برای خرید پس از وارد کردن ایمیل روی پرداخت کلیک کنید.
دانلود حکایت های عربی قابل ویرایش با فرمت ورد