لینک پرداخت و دانلود *پایین مطلب*
فرمت فایل:Word (قابل ویرایش و آماده پرینت)
تعداد صفحه: 68
شیوه آذری
سرزمین آذربایجان در معماری ایران در رده نخست اهمیت جای دارد. چرا که سه شیوه معماری ایران (پارسی، آذری و اصفهانی)از آنجا سرچشمه گرفته و به سراسر کشور رسیده است. در شیوه پارسی، هنگامی که قوم آریایی کوههای آران را پشت سر میگذاشتند تا به جنوب سرزمین ایران رهسپار و ماندگار شوند، سر راه خود ستاوندهای[1] چوبین و شبستانها[2] و نهانخانههای[3] دوربسته[4] و کوشکی آذربایجان را پسندیدند و چون ارمغانی، نخست به سرزمین انشان و سپس به سرزمین پارس بردند و با آن شیوه، همراه با برگیره از شیوههای گوناگون ملتهایی که به پیروی پارسیان در میآمدند، شیوه تازهای پدید آوردند که شیوه پارسی نام گرفت و از آغاز شاهنشاهی ایران تا پایان روزگار هخامنشیان (و حتی اندکی پس از آن) برای ساختن کاخها و کوشکها به کار گرفته میشد.
با اینکه آب و هوای سرد و کوهستانی آذربایجان این شیوه را پدید آورده بود (که شاید با آب و هواهای دیگر سازگار نبود) باز هم پرداختگی و مردمواری شیوه پارسی چنان چشمگیر بوده که حتی در سرزمینهای سوزانی چون انشان و سپس کرانههای دریای پارس نیز با همه ویژگیهایش خودنمایی کرده است.
بار دومی که آذربایجان پدید آورنده شیوهای نو در معماری ایران شد پس از یورش خونین مغولان بود. این یورش، سراسر ایران و بویژه خراسان را از هنرمندان و معماران تهی ساخت. هنرمندانی که از چنگال درندگان به در رفته بودند در سرزمینهای جنوبی ایران به پناه فرمانروایان بومی رفتند. همانها که نگذاشته بودند سرزمینشان تاختگاه ویرانگران شود. در آنجا معماران از شیوههای روایی در جنوب ایران هم بهره جستند و بر کارایی هنر خود افزودند.
هنگامی که ایلخانان (جانشین چنگیز در ایران) خواستند یا نیاز پیدا کردند که ویرانیهای نیاکانشان را بازسازی کنند یا دست کم به خاطر نیازی که به کاخ و خانه و گرمابه و ... در پایتخت خود داشتند، معماران را از سرزمینهای جنوبی به دربار خود فرا خواندند.
این بار از آمیزش ویژگیهای معماری مرکز ایران و جنوب با سنتها و روشهایی که از روزگاران کهن، بومی آذربایجان شده بود، شیوه معماری پدید آمد که به درستی نام شیوه آذری گرفت و تا هنگامی که شیوهای تازه که باز هم برگیره از معماری آن سرزمین بود، به جای آن آمد، در سراسر ایران و کشورهای همسایه به کار رفت.
همانگونه که پارسیان هخامنشی در سر راه خود به جنوب، ستاوندهای آذربایجان را دیده بودند و آنرا در معماری خود بکار بردند، شگفت است که شاهان صفوی نیز ستاوندهای بناب و مراغه[5] را به اصفهان بردند و در جلوی کاخهای تازه ساز خود، همانند چهلستون و عالی قاپو، نهادند. روشن است که افزودن این ستاوندها به کاخهای اصفهان شکوه ویژهای داده است.
در اواخر قرن ششم هجری و اوایل قرن سیزدهم میلادی، در قسمتی از سرزمینهای شمال و شمالغربی چین یعنی در نزدیک مغولستان کنونی قبایلی از اقوام زردپوست آسیا زندگی میکردند. از میان این طوایف در قرن ششم هجری دو طایفه از همه مهمتر و دارای حکومت بر دیگر قبال بودند. نخست قره ختاییان در مغرب و دوم کراییت در مشرق. بعضی از این اقوام هم مانند قبیله قیات باجگزار فرمانرویان چین بودند. از این قبیله بعدها در سال 549 هجری کسی پای به دنیا گذاشت که بعدها به چنگیزخان مشهور شد. او بعد از فوت پدر به زحمت فراوان بسیاری از قبایل را مطیع خود ساخت.
چنگیز برای رابطه بیشتر با ایران گروه بزرگی از تجار مغول را به ایران فرستاد. اکثر اعضای این گروه با اجازه سلطان محمد به قتل رسیدند. خبر این واقعه به چنگیز رسید. او در سال 616 با تمام پسران و لشگریان خویش به ماورالنهر حمله کرد و بیشتر شهرهای خراسان را نیز به تصرف درآورد. شهر خوارزم نیز در سال 618 ویران و قتل عام شد. در سال 618 و 619 چنگیز و پسران و سرداران او به تسخیر شهرهای بزرگ خراسان مانند بلخ، مرو، نیشابور و هرات سرگرم و در بیشتر آنها به قتل عامهای فجیع مشغول بودند. قتل عام مغول در فرارود و خراسان بسیار شگفت و وسیع بود. بعد از چنگیز سرزمینهای بدست آمده میان پسرانش قسمت شد. جاهای دیگر ایران را هم حکام بزرگی که از طرف خانهای مغول تعیین میشدند اداره میکردند.
پیشرویهای مغولان بعد از مرگ چنگیز بویژه از سال 626 به امر اوگتای قاآن ادامه یافت. در سال 652 هولاگو برادر منگوقاآن فرمانروای ایران شد. دژهای اسمعیلیان را در سال 654 و بغداد را در سال 656 فتح کرد.
هولاگو بعد از فتح بغداد تمام غنایمی را که از جاهای گوناگون و بویژه از بغداد به چنگ آورده بود با خود به آذربایجان برد و مراغه را پایگاه خویش کرد. هولاگو در سال 663 درگذشت. پس از او سلسله جدیدی از سلاطین مغول در این سرزمین تشکیل شد که به ایلخانان نام دارد. آنها تا سال 736 با قدرت و بیست سال دیگر با ضعف و زبونی بر ایران حکومت کردند، از جمله آنها غازان خان (694-702) و سلطان محمد خدابنده الجایتو (703-716) میباشند. در این دوران تبریز و سلطانیه کانون سیاسی، اجتماعی و فرهنگی ایران بودند.
هم زمان، با حکومت ایلخانان، دودمانهای دیگری نیز بودند که برخی از مغولان اطاعت میکردند و خراجگذار ایشان بودند. این خاندانها عبارتند از: آل کرت، اتابکان فارس، اتابکان یزد، قراختاییان کرمان، خاندان اینجو، آل مظفر و اتابکان لر.
در سال 782 تیمور، سپاهی بزرگ را به خراسان فرستاد و سپس خود نیز با آن سپاه بزرگ رفت و پس از جنگهای متعدد تمام خراسان، سیستان و افغانستان را تسخیر کرد و در این جنگها از کشتارهای بزرگ و خونریزیها ابا نکرد.
در سال 788 تیمور دیگر سرزمینهای ایران را گرفت و با سه سال جنگ پیاپی، فارس، عراق عجم، کرمان، آذربایجان، مازندران، عراق عرب، گرجستان و ... را گرفت. یورش دوم تیمور از سال 794 تا 799 به طول انجامید و بسیاری از نقاط دیگر را نیز تسخیر کرد. یک سال بعد یعنی در اواخر سال 800 حمله تیمور به هندوستان آغاز شد و در سال 801 به پایتخت بازگشت. پس از بازگشت، یورش سوم خود را که هفت سال زمان گرفت آغاز نمود (802) و به سرعت خود را به گرجستان رساند و آنجا را دوباره مطیع خود ساخت. در سال 806 به پایتخت – سمرقند- بازگشت و در سال 807 به عزم تسخیر چین، در راه بیمار شد و در سن هفتاد و یک سالگی درگذشت.
موضوع مهمی که در لشکرکشیهای تیمور باید مورد توجه قرار گیرد آن است که او همواره میکوشید هنگام فتح بلاد علما و اهل حرف و صنعت گرانی را که در کار خود شهرت داشتند به سمرقند گسیل دارد.
از میان پسران و نوادگان تیمور، شاهرخ که در حیات پدر حکومت خراسان و طبرستان و ری را بر عهده داشت، تنها کسی بود که علاوه بر لشکرکشی و اداره مملکت به معاشرت با علما و ادبا وقت میگذرانید. در سال 850 در ری درگذشت و پسران او هم مانند پدر دوستدار علم و علما و خود مردمی دانشمند بودند و مشهورترین آنها یکی میرزا بایسنقر بود که در هرات سکونت داشت. پسر دیگر شاهرخ، میرزا الغ بیک بود که به ریاضیات و نجوم علاقه وافر داشت. مقر حکومت او شهر سمرقند بود. آخرین حاکم تیموری سلطان حسین بایقرا بود که در عهد سلطنت این پادشاه، تمام نواحی ایران و ماورالنهر دچار اغتشاش و انقلاب بود.
طبیعی است که چنین هجوم بزرگ و قتل و غارتی به آن نحو که در تاریخ بیسابقه بوده و هنوز هم نظیری پیدا نکرده است، آثار بسیار نامطلوبی از جهات مختلف در مغلوبین باقی میگذارد. اگر آغاز دوره مغول را با پایان آن مقایسه کنیم از همه حیث به تفاوتهای فاحشی میخوریم. در آغاز این عصر دانشمندان و ادبا و شعرای بزرگ زندگی میکردند و حال آنکه در پایان این عهد از شمار شعرای بزرگ و مردم متفکر و دانشمندان مشهور بسیار کاسته شد. پس رونق علمی و ادبی آغاز دوره مغول را باید مرهون دوره قبل یعنی دوره پرورش این مشاهیر علم و ادب دانست.
دانشمندان، ادبا، و دیگر متفکران این دوره که میتوان مختصرا در اینجا نامی از آنها آورد عبارتند از:
در علم تاریخ عطاملک جوینی، رشید الدین فضل الله، وصاف، حمدالله مستوفی و بیضاوی، در نظم فارسی، شیخ فریدالدین عطار، مولوی، سعدی، کمالالدین اسماعیل، عراقی، خواجوی کرمانی، عبید زاکانی، حافظ شیرازی، شاه نعمت الله ولی، جامی و دانشمندان بزرگی چون خواجه نصیرالدین طوسی، غیاث الدین جمشید کاشانی، علامه حلی، قطب الدین شیرازی و ...
بخارا، از شهرهای مهم و بزرگ ایران در زمان تیموری، در طرح مسجد کالیان یا کلان و مدرسه میرعرب دیده میشود (از کلاوس هردگ).
معماری
شیوه آذری دارای دو دوره است: دوره نخست از زمان هولاگو و پایتخت شدن مراغه و دوره دوم آن از زمان تیمور و پایتختی سمرقند آغاز میشود. در دوره دوم بود که معماران بزرگی چون قومالدین شیرازی و پسرش غیاثالدین و زینالعابدین شیرازی، در خراسان بزرگ بکار گمارده شدند و سازنده ساختمانهای بزرگی در آنجا بودند.
ویژگیهای زمانی در این شیوه بسیار کارساز بود. در آن زمان نیاز به ساخت ساختمانهای گوناگونی بود که باید هر چه زودتر آماده میشدند. از همین رو در روند ساختمانسازی شتاب میشد. پس به پیمونبندی و بهرهگیری از عناصر یکسان ]مانند کاربندی در سازه و آرایه[ روی آوردند تا دستاوردشان باندام و ساز وار باشد.
افزون بر این با از میان رفتن شماری از هنرمندان و معماران، در دوره نخست این شیوه، ساختمانهایی ساخته شد که در آن کاستیها و نادرستیهایی هم پدید آمد حتی در گزینش جای برخی شهرها اشتباه کردند. برای نمونه، الجایتو چون چمنزار سلطانیه را دوست داشت، آنجا را پایتخت خود کرد. اما جایگاه شهر کشش طبیعی نداشت و با اینکه او برای آبادانی شهر، راه دسترسی آن را دگرگون ساخت، اما پس از مرگ او، شهر نیز از آبادانی افتاد و در زمان صفویان لشگریان در آن اتراق کردند.
یکی از ویژگیهای دیگر معماری این شیوه بهرهگیری بیشتر از هندسه در طراحی معماری است. گوناگونی طرحها در این شیوه از همه بیشتر است. بهرهگیری از هندسه و تنوع در طراحی در تهرنگ ساختمان در نهاز یعنی بیرونزدگی در کالبد و نخیر یعنی تو رفتگی در آن نمودار میشود.
همچنین در این شیوه ساختمانهایی با اندازههای بسیار بزرگ ساخته شد که در شیوههای پیشین مانند نداشت، همچون گنبد سلطانیه و مسجد علیشاه در تبریز انواع نقشه با میانسرای چهار ایوانی برای مسجدها و مدرسهها بکار رفت. آرامگاهها همچون گذشته، برونگرا و بیشتر با تهرنگ چهار گوشه، بویژه در دوره دوم ساخته شدند. نمونه آن در آرسن[6] شاه زنده سمرقند بود که آرامگاه بسیاری از فرمانروایان تیموری است. بیشتر آنها چهار گوشه و دارای گنبدهای دو پوسته گسسته ناری هستند.
دانلود مقاله کامل درباره شیوه آذری معماری