لینک پرداخت و دانلود در "پایین مطلب"
فرمت فایل: word (قابل ویرایش و آماده پرینت)
تعداد صفحات:31
فارابی برای عقل چهار مرتبه بیان کرده است
عقل هیولائی یا عقل بالقوه
عقل بالملکه
عقل بالفعل
عقل مستفاد
مرتبه نخست: عقل بالقوه
این توانائی ادراک اولا در همهی انسانها وجود دارد.
ثانیاً تا زمانی که عقل چیزی از کمالات و معقولات را درک نکرده است در مرحلهی قوه قرار دارد.
مرتبه دوم: عقل بالملکه
این عقل وقتی در فرد تحقق مییابد که معقولات اولی را درک کرده باشد. یعنی فرد با ادراک میتواند حقایق دیگری را درک کند مثلاٌ درک میکند که جزء کوچکتر از کل است. کل بزرگتر از جزء است.
مرتبه سوم: عقل بالفعل
علاوه بر معقولات اولیه، معقولات اکتسابی نیز در ذهن تحقق یافته اند که در صورت لزوم، ذهن به آنها مراجعه می کند که به آن عقل بالفعل می گویند. در این مرتبه عقل حقایق را در خود دارد ولی فعال نیست فقط وقتی که لازم است سراغ آنها رفته و از آنها استفاده میکند.
مرتبهی چهارم: عقل مستفاد
همان ادراکات اولیه و ادراکات اکتسابی، حالت فعال پیدا کرده و صورتها را تعقل میکند. حتا خود را هم تعقل می کند. انسانی که به این مرحله برسد، او انسان کامل است.
بوعلی سینا ملاک سیر و حرکت فرد را در مدارج و مراحل عقل در عرصهی حدسیات ارزیابی میکند.
فراگیری ممکن است از جانب معلم باشد یا از جانب غیر معلم. فراگیر – معلم – اگر چنانچه دارای استعداد قوی باشد، دارای حدس است. حدس بوعلی سینا، شاید جایگزین تخیل فارابی شده است. الا این که فارابی تخیل را خاص پیامبری دانست، ولی بوعلی سینا حدس را خاص پیامبر نمیداند، بلکه حدس در مراتب، به نحو اشتداد و ضعیف وجود دارد.
برخی چنان با استعداد و باهوش هستند که بسیاری از چیزها را پیش خود و بدون حضور در محضر معلم فرا میگیرند، یعنی اینها حدس می زنند، چون از قدرت حدس بالایی برخوردارند که قوهی حدس آنها جایگزین یادگیری میشود. و خود حدس از اموری است که به لحاظ کمی (تعداد حدس) و کیفی (سرعت حدس) دارای مراتب است:
بعضی از مردم در موارد زیادی حدس میزنند. (مثلاً در مسابقات ورزشی)
بعضی از مردم، اصلاٌ حدس نمیزنند.
بعضی از مردم، گاهی حدس میزنند و گاهی حدس نمیزنند(بدین معنا که حدسهای آنها گاهی مطابق با واقع در میآید و گاه مخالف با واقع میباشد.
بعضی از مردم، قوهی حدس آنها، از سرعت بالایی برخوردار است.
بعضی از مردم در بیش ترین زمان ممکن حدس میزنند.
بعضی از مردم هم در یک زمان متوسط میتوانند حدس بزنند .
اگر توانائی حدس انسان تقویت شود دیگر لازم نیست برای اتصال به عقل فعال آموزش ببیند یا مطالعه کند یا تلاش و کوشش کند. بوعلی سینا به این مرتبه از عقل، عقل قدسی میگوید، جنس آن از عقل بالملکه است. و همهی مردم از آن برخوردار نیستند.
قوهی متخیله، اگر چنانچه جایی باشد که در فرد قوهی حدس قوی باشد حقایق را دریافت می کند و آنها را به حالت زیانی در میآورد.
با توجه به درجات و مراحلی که از مردم برشمردیم. حالت کمال آن این گونه خواهد بود که افرادی هستند که بیشترین حدس را در کمترین زمان ممکن می زنند. و اینان کسانیاند که به جهت برخورداری از روح قدسی و صفا و شدت اتصال به مبادی اولیه، تمام صورتهای عقل فعال در او نقش میبندد. و این گونهای از نبوت است. بلکه بالاترین قوه از قوای نبوت است.
بنابراین بوعلی سینا علاوه بر قوهی تخیل، قوهی حدس را هم به کار گرفت. ولی در این که پیامبر حقایق را درک می کند و به آنها صورت زبانی میدهد با فارابی هم مسلک است.
ابن خلدون
ابن خلدون انسانها را سه دسته میکند:
1 – دانشمندان
2- اولیاء
3- انبیاء
دسته سوم که پیامبراناند را چنین تعریف می کند: پیامبران نفوسی هستند که سرشت آنها مجرد و بریدهی از امور جسمانی و حتا روحانی بشری است، اینها به سوی فرشتگان که در افق بالاتری قرار دارند، ارتقاء مییابند. این صعود و بالا رفتن چنان ادامه مییابد که در لحظهای خاص در شمار فرشتگان قرار میگیرند. در این مرحله است که برای آنان شهود ملا اعلی اتفاق میافتد، در همان جایگاهی که بدان رسیده اند شنیدن سخن نفسانی و خطاب الهی در همان لحظهی خاص حاصل خواهد شد.
ابن خلدون، به نظر میرسد که ماهیت پیامبران را از جنس غیر از جنس بشر میداند. ایشان ذاتاً آنگونه آفریده شده اند که توانائی صعود و ارتقاء را دارند. خداوند در اینها ابن جبلت و سرشت را قرار داده است. حتا زمانی که بشرند که با دیگران تفاوتهای جدی دارند، به جهت آن که از اعتدال و استقامت معنوی برخور دارند، تمایلات دیگران را ندارند.
به جهت برخورداری حالت فرشته سانی و بریدن از جهان بشری، هر وقت که بخواهند میتوانند به آن افق متوجه شوند. و این نیز با تلاش و کوشش به دست نخواهد آمد بلکه سرشت آنها این گونه آفریده شده است. و در ملأ اعلی آنچه را که باید میگیرند. سپس جهت تبلیغ به ادراک بشری و قوای انسانی در میآید.
ابن خلدون پیامبران را اینگونه معرفی می کند:
1 - سرشت غیر بشری دارند
2 – میتوانند به افق برتر و بالاتر راه بیایند
3 - به جرگهی فرشتگان می پیوندند.
4 - کلام خدا را در مییابند
5 - هر وقت که بخواهند میتوانند به این حالت برسند
این که پیامبر در همان موقعیت فرشتگانی خود، چگونه کلام خدا را در مییابد، ابن خلدون معتقد است به روشهای گوناگون اتفاق افتاده است.
1- گاه بانگی رعد آسا میشنوند، این بانک همچون رمزی است که با این بانگ آن مفاهیمی که القاء شده است را استنباط می کند. و چون آن بانگ پایان بیابد، مطلب را درک میکند و آن را می فهمد.
2- گاه فرشته ای به صورت مردی بر او کلام خدا را القاء میکند و با او سخن میگوید و او هم القائات فرشته را در مییابد و حفظ میکند و به مشاعر بشری جهت فهماندن آنها باز میگردد و این هم در یک لحظه اتفاق میافتد. لحظه ای که از یک چشم به هم زدن هم کمتر است. و به جهت همین شتاب وسرعت است که به آن وحی گفتهاند.
ابن خلدون حالت دوم را که دیدن فرشته باشد، کاملتر از اول میداند و معتقد است این حالت فقط برای پیامبران مرسل اتفاق میافتد. ولی حال اول برای همهی پیامبران رخ میدهد.
ابوحامد محمد غزالی م 505
برای دستیابی به دیدگاه غزالی لازم است نظرات او را پیرامون وحی که در سه کتاب به تفصیل از آن بحث کرده، مورد بررسی قرار دهیم:
کتابالمنفذمنالضلال (شک و شناخت)
مقاله عقل از نظر فارابی