دانلود کتاب کمیاب القطره(ترجمه فارسی) «القطرة من بحار مناقب النبی والعترة علیهم السلام» - جلد اول
بسم الله الرحمن الرحیم
قطره اى از دریاى مناقب شیر نوشیده از منبع وحى و تنزیل
بازگرفته شده از شیر دانش و شرف جلیل،
مام پاکیزگان از پیشوایان، بزرگِ بانوان جهانیان
حضرت فاطمهٔ زهرا علیها صلوات المصلّین
--------------------------------------------------------------
در کتاب «عیون المعجزات» از سلمان رحمه الله نقل کرده است که گفت :
عمّار به من خبر داد و گفت: آیا مطلب جالب و شگفتى را برایت نقل کنم؟ گفتم: بلى .
گفت: علىّ بن ابى طالب علیه السلام را مشاهده کردم که بر حضرت فاطمه علیها السلام وارد شد ،
همینکه فاطمه علیها السلام آن حضرت را دید عرض کرد :
اُدنُ لاُحدّثک بما کان وبما هو کائن وبما لم یکن إلى یوم القیامة حین تقوم الساعة.
نزدیک من بیا تا از آنچه در گذشته واقع شده ، و از آنچه در آینده واقع خواهد شد و
از آنچه تا روز قیامت هرگز واقع نمى شود برایت خبر دهم .
عمّار گفت: امیرالمؤمنین علیه السلام را دیدم که با شنیدن این سخن به عقب برگشت ، من هم با او به عقب برگشتم و به همراه او رفتم تا اینکه به محضر پیغمبر اکرم صلى الله علیه وآله وسلم وارد شد .
رسول خدا صلى الله علیه وآله وسلم فرمود: اى اباالحسن ! نزدیک بیا .
على علیه السلام نزدیک پیامبر آمد و نشست ، وقتى آرام گرفت رسول خدا صلى الله علیه وآله وسلم به او فرمود:
من قضیّه را بگویم یا خودت مىگوئى ؟ على علیه السلام عرض کرد: سخن گفتن شما اى رسول خدا نیکوتر است .
فرمود : گویا تو را دیدم که بر فاطمه علیها السلام وارد شدى و او برایت چنین و چنان گفت و تو برگشتى .
على علیه السلام بعد از شنیدن آن عرض کرد : آیا نور فاطمه علیها السلام از نور ما است؟
فرمود: مگر تو نمیدانى ؟
على علیه السلام خداوند را براى شکر این نعمت سجده کرد.
عمّار گوید: على علیه السلام از نزد پیامبر اکرم صلى الله علیه وآله وسلم خارج شد و به طرف خانه فاطمه علیها السلام روان گردید ، و من به همراه آن حضرت بودم تا به خانه حضرت زهرا علیها السلام وارد شدیم.
فاطمه علیها السلام شروع به سخن کرد و گفت:
گویا خدمت پدرم رسول خدا صلى الله علیه وآله وسلم رفتى و آنچه به تو گفته بودم براى او نقل کردى؟
على علیه السلام فرمود: بلى همینطور است که مى گوئى.
فاطمه علیها السلام عرض کرد: بدان اى اباالحسن!
خداوند تبارک و تعالى نور مرا آفرید و آن همواره تسبیح خدا مى کرد سپس آن را به درختى از درختهاى بهشت ودیعه نهاد و آن روشن گردید .
هنگامى که پدرم داخل بهشت گردید ، خداوند به او الهام نمود که از میوه آن درخت بچیند و آن را در دهان خود بچرخاند ، او چنین کرد و خداوند نور مرابه صلب پدرم ، سپس از او به مادرم خدیجه منتقل کرد ، تا اینکه از او به دنیا آمدم ، و من از همان نور هستم.
أعلم ما کان وما یکون وما لم یکن یا أباالحسن، المؤمن ینظر بنور اللَّه تعالى.
آنچه در گذشته به وقوع پیوسته و در آینده واقع مى شود و آنچه را که واقع نخواهد شد میدانم، مؤمن با نور خداوندى به حقیقت هر چیز نگاه میکند.