فایل هلپ

مرجع دانلود فایل ,تحقیق , پروژه , پایان نامه , فایل فلش گوشی

فایل هلپ

مرجع دانلود فایل ,تحقیق , پروژه , پایان نامه , فایل فلش گوشی

دانلود مقاله مواقف قیامت

اختصاصی از فایل هلپ دانلود مقاله مواقف قیامت دانلود با لینک مستقیم و پر سرعت .

 

 

حضرت امیرالمؤمنین علی علیه السلام فرمود:
«در قیامت پنجاه موقف (محل توقف برای رسیدگی به اعمال و حساب) خواهد بود؛ و هر موقفی هزار سال به طول می‌انجامد. اولین موقف، هنگام خروج از قبر است. مردگاه هزار سال با بدن برهنه و پای برهنه با حال گرسنگی و تشنگی در قبر انتظار می‌کشند. هر که از قبر خود بیرون آید در حالی که به خدا و بهشت و دوزخ و بعثت و حساب و قیامت ایمان داشته باشد و پیغمبر و آنچه را از جانب خدا آمده تصدیق کند، از گرسنگی و تشنگی نجات خواهد یافت».

 

امام صادق علیه السلام فرمود:
«روز قیامت پنجاه موقف دارد. هر موقفی به اندازه هزار سال از سال‌های دنیاست.» سپس این آیه را تلاوت فرمود:« تعرج الملائکه و الروح الیه فی یوم کان مقدارة خمسین الف سنة» (ملائکه و روح به سوی خداوند عروج می‌کنند در روزی که پنجاه هزار سال به طول می‌انجامد).

 


مقدمه:
یکی از مراحل قیامت عبور از صراط است که در آیات و روایات مورد توجه قرار گرفته است، در این مقاله مراد از صراط و چگونگی عبور از آن مورد بحث قرار گرفته است.
صراط در لغت به معنی راه و طریق است و در آیات قرآن نیز در همین معنی بکار رفته است چنانکه می‏فرماید:
« و الله یهدی من یشاء الی صراط مستقیم» (بقرة/213) .خدا هر کس را بخواهد به راه راست هدایت می‏کند.
و به همین جهت گاهی در طریق منتهی به دوزخ نیز به کار می‏رود چنانکه می‏فرماید: «احشروا الذین ظلموا و ازواجهم و ما کانوا یعبدون من دون الله فاهدوهم الی صراط الجحیم» (صافات/22ـ 23).
و همسران آنان و آنچه را که غیر از خدا پرستش می‏کردند، محشور نمائید آنگاه همگی را به سوی راه دوزخ راهنمائی کنید.
«راغب اصفهانی» در معنی صراط عنوان سهل و آسان بودن را نیز قید کرده است، طبعا راه بهشت و دوزخ هر دو به گونه‏ای سهل و آسان می‏باشند اما راه بهشت برای این که در گرو عمل به قوانین الهی است، که مطابق با آفرینش انسان بوده و با بعد ملکوتی انسان هماهنگ است، و اما راه دوزخ برای این که در گرو توجه بیش از حد به اعمال قوای بهیمی است که با قاطعیت و بعد حیوانی انسان هماهنگ می‏باشد و در هر حال صراط گاهی نیز به خود جسر و پل که دو راه را بهم پیوند می‏دهد، گفته می‏شود.
صراط یا گذرگاه همگانی
از آیات و روایات استفاده می‏شود که در روز رستاخیز گذرگاهی عمومی وجود دارد که همگان باید از آن عبور کنند و در لسان روایات به آن صراط گفته شده است و در قرآن اگر چه به طور صریح در این مورد مطلب وارد نشده است ولی مفسران آیه یاد شده در زیر را ناظر به صراط می‏دانند:
«و إن منکم الا واردها کان علی ربک حتما مقضیا ثم ننجی الذین اتقوا و نذر الظالمین فیها جثیا» (مریم/71ـ 72).
هیچ یک از شماها نیست مگر این که وارد آن (دوزخ) می‏شود و این مطلب، حکم و تقدیر حتمی خداوند است، آنگاه پرهیزگاران را نجات می‏دهیم و ستمگران را فرو می‏گذاریم تا در آن آتش به زانو در افتند.
در این که مقصود از کلمه «ورود» در آیه چیست؟ مفسران دو نظر دارند:
1ـ مقصود از ورود به دوزخ، اشراف و نزدیک شدن به آن است و گاهی در زبان عرب (و غیر آن) از اشراف و نزدیکی به چیزی به لفظ ورود تعبیر می‏آورند، مثلا کسی که به دروازه شهری رسیده است می‏گویند وارد آن شهر شد.
این گروه به برخی از آیات قرآن نیز استشهاد کرده‏اند:
قرآن درباره موسی (ع) می‏فرماید: «و لما وردماء مدین...» (قصص/23 )
هنگامی که بر آب مدین وارد شد.
مسلما آب در درون چاه بود و مقصود از ورود بر آب مدین، اشراف بر آن و رسیدن بر بالای آن است زیرا به دنبال آیه می‏فرماید: «وجد علیه أمة من الناس یسقون...» گروهی را دید که از آب چاه گوسفندان خود را سیراب می‏نمایند بدیهی است کسی که داخل چاه شود نمی‏تواند بالای آن را نظاره کند.
همچنین در مورد کاروانی که یوسف را در چاه یافت می‏گوید: «و جآءت سیارة فارسلوا واردهم فأدلی دلوه» (یوسف/20).
قافله‏ای فرا رسید، سقای قافله را برای آوردن آب فرستادند او نیز دلو خود را در چاه فرو برد.
در این آیه کلمه «وارد» بر سقا اطلاق شده است که معمولا برای آوردن آب بر سر چاه می‏رود و به وسیله دلو و مانند آن از آن آب می‏کشد اگر چه خود داخل آب نمی‏شود.
بنابراین مفاد آیه مورد بحث «و ان منکم الا واردها...» این است که بهشتیان و دوزخیان همگی بر دوزخ اشراف پیدا می‏کنند و نزدیک آن قرار می‏گیرند سپس اهل بهشت نجات یافته و روانه بهشت می‏شوند و دوزخیان به دوزخ افکنده می‏شوند و اگر در مورد بهشتیان تعبیر «نجات یافتن از دوزخ» بکار رفته است چنانکه می‏فرماید: «ثم ننجی الذین اتقوا» برای این است که آنان تا لب پرتگاه دوزخ می‏رسند، از آنجا که در چنین شرائط بیم سقوط در آتش وجود دارد، به کار بردن لفظ «نجات» کاملا مناسب می‏باشد.
2ـ از نظر اکثر مفسران «ورود» در آیه به معنی دخول است و بر این اساس گفته‏اند همه اهل محشر (حتی اهل بهشت) داخل دوزخ می‏شوند آنگاه ستمکاران در آن رها می‏گردند و پرهیزگاران نجات داده می‏شوند، البته بدون آنکه آسیبی به آنان برسد زیرا به فرمان خدا دوزخ آنان را بسان ابراهیم نمی‏سوزاند.
این گروه نیز به یک رشته از آیات استدلال کرده‏اند که برخی را یاد آور می‏شویم:
الف: قرآن درباره پیشوائی فرعون در روز رستاخیز که فراعنه را پشت سر خود قرارداده و به سوی دوزخ رهبری می‏کند (و در حقیقت رهبری ظالمانه او در این جهان، در آخرت تمثل پیدا می‏کند) می‏فرماید:
«یقدم قومه فاوردهم النار» (هود/98 ).
پیشوائی قوم خود را بر عهده گرفته و همگان را وارد آتش می‏کند.
ب: خدا درباره معبودان دروغین و مشرکانی که آنان را می‏پرستیدند چنین می‏فرماید:
«انکم و ما تعبدون من دون الله حصب جهنم انتم لها واردون لو کان هؤلاء آلهة ما وردوها و کل فیها خالدون» (انبیاء/98ـ 99).
شما و آنچه که غیر از خدا می‏پرستید هیزم دوزخ هستید، و شما وارد آن می‏گردید و اگر این معبودان، خدایان واقعی بودند، هرگز وارد آن نمی‏شدند، و در آن جاودانه خواهید بود .
داوری میان این دو نظریه چندان آسان نیست ولی در عین حال باید گفت قول نخست که ورود در آیه مورد بحث را به معنی اشراف و حضور می‏گیرد، بر خلاف ظاهر است و اگر در سرگذشت موسی (ع) و داستان یوسف ورود به معنی اشراف باشد به خاطر قرائنی است که در آنها وجود دارد.
زیرا در سر گذشت موسی (ع) یادآور می‏شود که موسی گروهی را دید که از چاه آب می‏کشند در حالی که دو دختر دور از غوغای آنان در گوشه بیابان بسر می‏برند و این مطلب گواه بر این است که ورود موسی به آب (چاه) به معنی «اشراف» بر آن بوده است، نه دخول در دل چاه .
و در داستان «یوسف» (ع) کلمه «ادلی دلوه» دلو خود را به چاه افکند، گواه بر این است که مقصود از ورود به آب، همان اشراف بر چاه بوده است نه دخول در آن.
ولی در عین حال آیه تاب آن را دارد که به معنی اشراف و حضور در نزد جهنم نیز تفسیر گردد، زیرا نجات پرهیزگاران از آتش همان گونه که با داخل شدن در آن تطبیق می‏کند، با اشراف بر آن و قرار گرفتن بر پرتگاه دوزخ نیز سازگار است.
برخی در حال که معنی دوم را بر گزیده‏اند می‏گویند دخول در جهنم از آن غیر متقیان است ولی این نظر با جمله «ثم ننجی الذین اتقوا» سازگار نیست زیرا نجات مؤمنان حاکی از ورود آنان است، و اگر ورود به معنی دخول است پس همگان داخل آن می‏گردند و اختصاص به غیر متقیان وجهی ندارد.
و در هر حال برخی از مفسران این آیه را ناظر بر صراطی می‏دانند که همگان باید از آن عبور کنند و در قرآن آیه دیگری که به گونه‏ای ناظر به مسأله صراط در قیامت باشد وجود ندارد، ولی در روایات درباره آن به تفصیل بحث شده است.و ما به طور فشرده روایات مربوط به صراط قیامت را مورد بررسی قرار می‏دهیم.
صراط در روایات
1ـ علی بن ابراهیم از امام باقر (ع) در تفسیر آیه «وجیئی یومئذ بجهنم، یومئذ یتذکر الإنسان و انی له الذکری» (فجر/23 ).
«در چنین روز جهنم آورده می‏شود، در این روز انسان متذکر می‏گردد ولی کجا این تذکر فایده می‏بخشد» ؟
چنین می‏گوید:
«ثم یوضع علیها الصراط ادق من الشعروا احد من السیف» .
آنگاه راهی روی آن نصب می‏شود که از مو باریک‏تر و از لبه شمشیر تیزتر است.
2ـ صدوق در معانی الاخبار می‏گوید: هر کس امام خود را در این جهان بشناسد و از راهنمائی‏های او پیروی کند از صراط می‏گذرد و آن پلی است بر روی دوزخ و آن کس که در دنیا امام خود را نشناسد، قدم او بر صراط می‏لغزد و در آتش دوزخ می‏افتد.
.از این دو روایت استفاده می‏شود که صراط» تعبیر درستی نیست هر چند رائج و معروف است .در کتابهای کلامی نیز صراط به همین نحو تفسیر شده است.
شیخ مفید می‏گوید: در روایات آمده است راه مردم به بهشت در روز رستاخیز بشان پلی است که از آن عبور می‏کنند و نیز در روایت وارد شده است که صراط باریک‏تر از مو و تیزتر از شمشیر است که کافران بر آن لغزیده و در دوزخ فرو می‏افتند.
تفتازانی می‏گوید: صراط پلی است نصب شده بر روی دوزخ و همگی بر آن می‏گذرند پلی که از مو باریک‏تر و از شمشیر تیزتر است.
آنگاه می‏گوید: ممکن است عبور از صراط همان مقصود از ورود همگان در آتش باشد که در آیه «و ان منکم الا واردها...» وارد شده است.
از مجموع این روایات و گفته‏های متکلمان استفاده می‏شود که راه دوزخیان و بهشتیان همین صراط یا پل است چیزی که هست پای کافر بر آن می‏لغزد و در دوزخ فرو می‏افتد ولی مؤمنان از آن عبور می‏کنند.
و مفاد آیه «و ان منکم الا واردها...» نیز این است که همه انسانها از نیکوکار و بدکار، بهشتی و دوزخی وارد دوزخ خواهند شد آنگاه گروه نیکوکار بدون آنکه آسیبی به آنان برسد از آن نجات می‏یابند.
در این صورت، روایات و آنچه که متکلمان اسلامی گفته‏اند، بیانگر مفاد آیه است و در ضمن چگونگی ورود همه انسانها در دوزخ بیان شده است و آن اینکه صراط و راهی بر دوزخ قرار دارد که همگان باید از آن بگذرند پرهیزگاران به مشیت و عنایت الهی از آن عبور کرده و از سقوط در دوزخ نجات پیدا می‏کنند ولی ستمکاران در آن سقوط می‏نمایند.
و اما اینکه مقصود از صراط و طریق یاد شده که بر متن دوزخ نصب می‏شود و همه اهل محشر باید از آن عبور کنند، چیست؟ در این جا دو احتمال وجود دارد:
1ـ مقصود معنی ظاهری آن است یعنی پل یا راهی نظیر آنچه در دنیا می‏باشد، در سرای دیگر بر جهنم نصب می‏شود.
2ـ مقصود این است که صراط اخروی تجسم و تبلور همان صراط دنیوی است و صراط مستقیم در دنیا که پرهیزگاران برگزیده‏اند، تجسم و تجلی اخروی آن این است که آنان را به بهشت می‏رساند و از طرفی راههای باطل که ستمکاران در این دنیا پیموده‏اند؛ در سرای دیگر تجسم و تبلور اخروی یافته و آنان را داخل دوزخ می‏نماید.
گروهی که بیشتر به ظواهر اعتماد می‏نماید، نظریه نخست را پذیرفته، و گروه دوم که با استفاده از قرائن و شواهد نقلی و عقلی از مرز ظواهر گذشته و به باطن این گونه تعابیر نیز نظر می‏نمایند، نظریه دوم را بر گزیده‏اند.
اگر چه داوری در این قبیل مطالب کار دشواری است ولی آنچه از مجموع روایات و تعبیرات معصومان در زمینه صراط و راه وصول به دوزخ و بهشت به دست می‏آید همان نظریه دوم است و در این جا جمله‏ای از امیر مؤمنان علی (ع) نقل می‏نمایم که مؤید نظریه دوم است:
امام درباره تقوی و فرجام پرهیزگاری و نیز برگزیدن راه خطا و منحرف از مسیر تقوی چنین می‏فرماید: «الا و ان الخطایا خیل شمس حمل علیها اهلها و خلعت لجمها فتقحمت بهم فی النار الا و ان التقوی مطایا ذلل حمل علیها اهلها و اعطوا ازمتها فاوردتهم الجنة».
خطاها (پیروی از تمایلات حیوانی) مرکب‏های سرکش و چموشی هستند که صاحبانشان بر آنها سوار شده و عنان آنها از دستشان گرفته شده پس آنان را وارد دوزخ می‏نمایند، و پاکدامنی و خویشتن‏داری در برابر شهوات، مرکب‏های راهوار و مطیعی هستند که صاحبانشان بر آن نشسته و زمام آنان را در اختیارشان قرار گرفته پس از آنان را وارد بهشت می‏نمایند.
از این روایت به خوبی استفاده می‏شود که راه بهشت و دوزخ در حقیقت از هم‏اکنون در این دنیا شروع می‏شود و در نهایت به بهشت و دوزخ منتهی می‏گردد و نه چنین است که در قیامت راه دیگری و رای آن بر جهنم نصب می‏گردد و اهل محشر مکلف بر عبور از آن می‏شوند، بلکه آن کس که در همین دنیا صراط مستقیم تقوی را بر گزیده در سرای دیگر و با تجسم اخروی او را وارد بهشت می‏نماید و آن کس که راه نافرمانی را برگزیده و از طریق وسطی که کتاب و سنت ترسیم گر آن است به یمین و شمال منحرف گردد در جهان دیگر تجسم اخروی آن همان سقوط در درکات دوزخ خواهد بود.و در عین حال، نمی‏توان این خطبه و امثال آن را گواه قاطع بر نفی نظریه نخست گرفت زیرا کلام امیر مؤمنان علی (ع) مملو است از مجاز و استعاره و کنایه و ممکن است بخشی از این تعبیرها یک نوع استعاره باشد که با هر دو نظریه سازگار باشد در این جا شایسته است که دامن سخن را کوتاه کرده و به بحث دیگر از صراط یعنی کیفیت عبور انسانها از صراط، نظر افکنیم:
اختلاف انسانها در گذشتن از صراط در گروهی از روایات چگونگی گذشتن انسانها از صراط و کیفیت خود صراط بیان شده است اما کیفیت آن به قرار زیر است:
1ـ باریک‏تر از مو (ادق من الشعر).
2ـ برنده‏تر از شمشیر (احد من السیف) .
آنگاه کیفیت عبور انسانها به صورتهای یاد شده در زیر در آنها آمده است:
1ـ کسانی به سرعتی مانند برق می‏گذرند و آنان خاندان پیامبر (ص) (معصومان) می‏باشند «فمنهم من یمر مثل البرق» ، «فیمضی اهل بیت محمد و آله زمرة علی الصراط مثل البرق الخاطف».
2ـ افرادی که به سرعت باد عبور می‏کنند (یمضی قوم مثل الریح) .
3ـ گروهی به سرعت اسب دونده می‏گذرند (و منهم من یمر مثل عدو الفرس)
4ـ دسته‏ای به سرعت انسانی که پیاده راه می‏رود (ثم یمضی قوم مثل المشی(
5ـ عده‏ای مانند کسی که با دست و سینه حرکت می‏کند از آن می‏گذرند (ثم قوم مثل الحبو، «و منهم من یمر حبوا)» .
6ـ برخی مانند کسی که بسیار آهسته و به سختی با زانوها حرکت می‏کنند، از صراط عبور می‏کنند (ثم قوم مثل الزحف).
ر متون اسلامی سخن از میزان یا ترازوی عمل فراوان به میان آمده است.
بعضی فکر می‏کنند ترازوئی به همین شکل که در این جهان می‏بینیم در کار است، لذا این زحمت را به دوش خود انداخته‏اند که پیدا کنند چه چیز در این ترازو وزن می‏شود.
1ـ خود افراد؟
2ـ نامه‏های اعمال وزن دارند و توزین می‏شوند؟
3ـ اعمال تجسم یافته وزن دارند!
همه اینها به خاطر آن است که میزان و وزن را به همان مفهوم عادی آن که در زندگی روزانه با آن سرو کار داریم تفسیر کرده‏اند.
در حالی که می‏بینیم در زبان قرآن میزان به یک مفهوم بسیار وسیعتر و جامعتر آمده است :
«و السماء رفعها و وضع المیزان، آسمان را برافراشت و در هر چیز میزان (و حسابی) قرار داد»
«و انزلنا معهم الکتاب و المیزان، ما به همراه پیامبران کتاب و میزان (سنجش حق و باطل) فرستادیم» .
توضیح اینکه: در میان هر قوم و ملتی مقیاس سنجشهائی برای تعیین ارزشها وجود دارد که می‏توان گفت سرنوشت ملتها را همین «مقیاس سنجشها» تعیین می‏کند، فی المثل مقیاس سنجش «علم و عالم» و دانش و دانشمند در دنیای مادی ماشینی چیزی است و در مکتب انبیاء و رجال آسمانی و وحی چیز دیگر.
امروز دانشمند به کسی می‏گویند که فضای مغز و او از فرمولهای بیشتری انباشته شده، و شناخت او از طبیعت و اسرار آن قابل ملاحظه باشد، و طرز بهره‏گیری از آن را به خوبی می‏داند، و مدتی از عمر خود را در دانشگاهها و آزمایشگاهها گذرانده و از عهده امتحاناتی برآمده است.
حالا فرق نمی‏کند که علم او در خدمت انسانها باشد یا در خدمت بمبها و موشکهای قاره پیما یا کلاهکهای اتمی! و یا ساختن هروئین، و یا به عنوان وکیل مدافع برای دفاع از باندهای سارقان بین المللی به هنگامی که در دادگاهها گرفتار می‏شوند، و یا در خدمت سازمانهای استعمار اقتصادی جهانی.
اما همین کلمه در مکتب انسانی پیشوایان الهی همچون علی (ع) رنگ دیگری به خود می‏گیرد او می‏گوید، «عالم کسی است که حامی مردم باشد و دانشش در راه نجات انسانها به کار گرفته شود، آن کس که از درد و رنج مردم آگاه و با آنها سهیم نباشد شایسته نام عالم و دانشمند نیست».
«و ما اخذ الله علی العلماء الا یقاروا علی کظة ظالم و لا سغب مظلوم، خداوند از علما و دانشمندان پیمان گرفته که در برابر شکم خوارگی ستمگران و گرسنگی ستمدیدگان سکوت نکنند».
از اصل بحث دور نشویم، مقیاس سنجشها در میان ملتها در زمینه‏های مختلف، در زمینه علم، در زمینه شخصیت، ارزش‏های انسانی، نیکبختی و سعادت، کاملا متفاوت است و کلید خوشبختی و بدبختی آنها نیز در همین مقیاسها نهفته شده است، محیط عرب جاهلی که شخصیت را در غارتگری و کثرت فرزندان ذکور می‏دانست محصولش یک مشت غارتگر بود تا با تعدد زوجات بی‏حساب، اما هنگامی که علم و تقوی، بعد از ظهور اسلام، مقیاس شناخته شد.وضع بکلی دگرگون گشت و محصول تازه‏ای به وجود آمد.
یکی از رسالتهای پیامبران الهی اعطای ضوابط و مقیاسها و میزانهای واقعی و انسان ساز است و آیه 25 سوره حدید که گذشت می‏تواند اشاره‏ای به همین حقیقت بوده باشد.
بنابر این می‏بینیم میزان، به یک وسیله سنجش معنوی که تنها در «نتیجه» یعنی تعیین «وزن واقعی» با میزانها و ترازوهای حسی شباهت دارد، تبدیل شده است.
جالب اینکه در یکی از زیارتنامه‏هائی که در برابر، تربت پاک امیر المؤمنین علی (ع) خوانده می‏شود.می‏گوئیم:
«السلام علیک یا میزان الاعمال، سلام بر تو ای انسانی که میزان سنجش اعمالی!».
در اینجا یک انسان کامل میزان و ترازوی سنجش می‏گردد، چون هر کس به مقدار شباهت با او در ایمان و عمل و تقوی و عدالت و شهامت می‏تواند وزن و ارزش خویش را دریابد، او یک ترازوی دقیق و یک وسیله سنجش تام و کامل برای ارزشهای انسانی محسوب می‏گردد.
امروز ترازوهای دقیق هست که حتی وزش باد و نوشتن یک کلمه روی آن اثر می‏گذارد، و نیز میزانهائی برای سنجش فشار خون، حرارت بدن، و حتی مقدار استعداد و هوش انسان وجود دارد، اما هیچ میزانی برای سنجش نیکی و بدی عمل و اندازه اخلاص و حسن نیت و چگونگی انگیزه‏های اعمال در دست نداریم، مثلا در روایتی می‏خوانیم که: «ریاکاری و تظاهر، گاهی در نیت و عمل انسان به قدری مخفیانه وارد می‏شود که از حرکت مورچه سیاه بر سنگ سخت در شب ظلمانی هم مخفی‏تر است».
مسلما حرکت چنان مورچه‏ای بر آن سنگ اثر می‏گذارد و از برخورد پای او به سنگ صدائی بلند می‏شود و حتی آن سنگ را می‏ساید، اما بقدری ناچیز است که ما با هیچ وسیله‏ای نمی‏توانیم آنها را اندازه‏گیری کنیم، و به طریق اولی برای نفوذ افکار نادرست و در نیت انسان که از این هم دقیقتر و باریکتر است، هیچ وسیله سنجشی در دست نیست، اما در جهان دیگر چنین مقیاسهایی بطور مسلم وجود دارد، همین اندازه می‏دانیم هست اما از چگونگی و کیفیت آن هیچ اطلاعی نداریم تنها شبحی از دور می‏بینیم.
1ـ سوره الرحمن (55) آیه .7
2ـ سوره حدید (57) آیه .25
این دو آیه خبر می‏دهد از میزانی که عمل بندگان با آن سنجیده می‏شود یا خود بندگان را از جهت عمل وزن می‏کند، از آیات دیگری نیز این معنا که مراد از وزن، حساب اعمال است استفاده می‏شود، مانند آیه"و نضع الموازین القسط لیوم القیامة...و کفی بنا حاسبین (1)".
و از آن روشن‏تر آیه"یومئذ یصدر الناس اشتاتا لیروا اعمالهم فمن یعمل مثقال ذرة خیرا یره و من یعمل مثقال ذرة شرا یره (2) "است، که عمل را ذکر کرده و سنگینی را به آن نسبت داده است.
و کوتاه سخن اینکه منظور از"وزن"سنگینی اعمال است، نه صاحبان اعمال.
آیه مورد بحث اثبات می‏کند که برای نیک و بد اعمال وزنی هست، لیکن از آیه "اولئک الذین کفروا بایات ربهم و لقائه فحبطت اعمالهم فلا نقیم لهم یوم القیامة وزنا (3)استفاده می‏شود که اعمال حبط شده برایش وزنی نیست و تنها اعمال کسانی در قیامت سنجیده می‏شود که اعمال‏شان حبط نشده باشد، پس هر عملی که حبط نشده باشد چه نیک و چه بد ثقلی و وزنی دارد، و میزانی است که آن وزن را معلوم می‏کند.لیکن این آیات در عین اینکه برای عمل نیک و بد ثقلی و وزنی قائل است در عین حال این سنگینی را سنگینی اضافی می‏داند، به این معنا که حسنات را باعث ثقل میزان و سیئات را باعث خفت آن می‏داند، نه اینکه هم حسنات دارای سنگینی باشد و هم سیئات، آن وقت این دو سنگین با هم سنجیده شود هر کدام بیشتر شد بر طبق آن حکم شود، اگر حسنات سنگین‏تر بود به نعیم جنت و اگر سیئات سنگین‏تر بود به دوزخ جزا داده شود، نه، از ظاهر آیات استفاده می‏شود که میزان اعمال از قبیل ترازو و قپان نیست تا فرض تساوی دو کفه در آن راه داشته باشد، بلکه ظاهر آنها این است که عمل نیک باعث ثقل میزان و عمل بد باعث خفت آن است، چنانکه می‏فرماید: "فمن ثقلت موازینه فاولئک هم المفلحون و من خفت موازینه فاولئک الذین خسروا انفسهم بما کانوا بایاتنا یظلمون "و"فمن ثقلت موازینه فاولئک هم المفلحون و من خفت موازینه فاولئک الذین خسروا انفسهم فی جهنم خالدون" (4) و"فاما من ثقلت موازینه فهو فی عیشة راضیة و اما من خفت موازینه فامه هاویة و ما ادریک ما هیه نار حامیة" (5).
این آیات بطوری که ملاحظه می‏کنید سنگینی را در طرف حسنات و سبکی را در طرف سیئات اثبات می‏کند.و امثال این آیات این احتمال را در نظر انسان تقویت می‏کند که شاید مقیاس سنجش اعمال و سنگینی آن، چیز دیگری باشد که تنها با اعمال حسنه سنخیت دارد، بطوری که اگر عمل حسنه بود با آن سنجیده می‏شود و اگر سیئه بود چون سنخیت با آن ندارد سنجیده نمی‏شود، و ثقل میزان عبارت باشد از همان سنجیده شدن و خفت آن عبارت باشد از سنجیده نشدن، عینا مانند موازینی که خود ما داریم، چون در این موازین هم مقیاسی هست که ما آن را واحد ثقل می‏نامیم مانند مثقال و خروار و امثال آن، واحد را در یکی از دو کفه و کالا را در کفه دیگری گذاشته می‏سنجیم، اگر کالا از جهت وزن معادل آن واحد بود که هیچ، و گرنه آن متاع را برداشته متاع دیگری بجایش می‏گذاریم، پس در حقیقت میزان همان مثقال و خروار است نه ترازو و یا قپان و یا باسکول، و اینها مقدمه و ابزار کار مثقال و خروارند که به وسیله آنها حال متاع و سنگینی و سبکی آن را بیان می‏کند، و همچنین واحد طول که یا ذرع است و یا متر و یا کیلومتر و یا امثال آن، که اگر طول با آن واحد منطبق شد که هیچ، و اگر نشد آن را کنار گذاشته طول دیگری را با آن تطبیق می‏دهیم، ممکن است در اعمال هم واحد مقیاسی باشد که با آن عمل آدمی سنجیده شود، مثلا برای نماز واحدی باشد از جنس خود آن که همان نماز حقیقی و تمام عیار است، و برای زکات و انفاق و امثال آنها مقیاس و واحدی باشد از جنس خود آنها، و همچنین برای گفتار واحدی باشد از جنس خودش، و آن کلامی است که تمامیش حق باشد و هیچ باطلی در آن راه نیافته باشد، همچنانکه آیه"یا ایها الذین آمنوا اتقوا الله حق تقاته" (6) به آن اشاره دارد.
بنا بر این، بسیار به نظر قریب می‏رسد که مراد از جمله"و الوزن یومئذ الحق"این باشد، که آن میزانی که در قیامت اعمال با آن سنجیده می‏شود همانا"حق"است، به این معنا که هر قدر عمل مشتمل بر حق باشد به همان اندازه اعتبار و ارزش دارد، و چون اعمال نیک مشتمل بر حق است از این رو دارای ثقل است.بر عکس عمل بد از آنجایی که مشتمل بر چیزی از حق نیست و باطل صرف است لذا دارای وزنی نیست، پس خدای سبحان در قیامت اعمال را با"حق"می‏سنجد و وزن هر عملی به مقدار حقی است که در آن است.و بعید نیست قضاوت به حقی هم که در آیه "و اشرقت الارض بنور ربها و وضع الکتاب و جی‏ء بالنبیین و الشهداء و قضی بینهم بالحق و هم لا یظلمون" (7) است اشاره به همین معنا باشد.و مراد از کتابی که در آن روز گذارده شده و خداوند از روی آن حکم می‏کند همان کتابی است که در آیه"هذا کتابنا ینطق علیکم بالحق" (8) به آن اشاره شده است.
پس کتاب مقدار حقی را که در عمل است تعیین نموده و میزان، مقدار ثقل آن حق را مشخص می‏کند، بنا بر این، "وزن"در آیه مورد بحث به معنای ثقل است نه به معنای مصدریش (سنجیدن) .و اگر در آیه"103"سوره"مؤمنون"و آیه"11"سوره"قارعه"آن را به صیغه جمع آورده برای این است که دلالت کند بر اینکه میزان اعمال یکی نیست، بلکه برای هر کسی میزان‏های زیادی به اختلاف اعمال وی هست، حق در نمازش نماز واقعی و جامع همه اجزا و شرایط است، و حق در زکاتش زکات جامع شرایط است، خلاصه، حق در نماز، غیر حق در روزه و زکات و حج و امثال آن است.
این بود آنچه از بیان سابق ما بدست آمد، و لیکن بیشتر مفسرین آیه را طور دیگری معنا کرده و گفته‏اند: "وزن"در آیه مورد بحث، مبتدا و مرفوع است، و کلمه"یومئذ"ظرف، و"حق "
هم صفت وزن و هم خبر آن است، و تقدیر آیه"و الوزن یومئذ الوزن الحق"است، یعنی وزن در آن روز وزن حق است، و"وزن حق"به معنای وزن عادلانه است، به شهادت اینکه در آیه دیگری از وزن حق به"وزن قسط"تعبیر شده، و آن آیه"و نضع الموازین القسط لیوم القیمة" (9) است.
بعضی دیگر گفته‏اند: کلمه"وزن"مبتدا و خبرش"یومئذ"است، و"حق"صفت وزن می‏باشد و تقدیر آیه چنین است: "و الوزن الحق یومئذ"وزن حق در روز قیامت است (10).
صاحب کشاف گفته: "مرفوع بودن وزن برای این است که وزن در ترکیب مبتدا است، و خبرش"یومئذ "است و حق صفت آن است".آنگاه وقتی آیه را معنا کرده وزن را مبتدا و خبرش را کلمه حق گرفته است، زیرا در معنای آیه گفته است: "معنای آیه این است که در روزی که خداوند امت‏ها و پیغمبران را مورد بازخواست قرار می‏دهد وزن وزن حق است" (11) و این از مانند زمخشری بسیار عجیب است مگر اینکه کلامش را توجیه کرده بگوییم: اینکه در آخر گفت"وزن، وزن حق است"تتمه معنای آیه نیست، بلکه ابتدای کلام دیگری است.
"فمن ثقلت موازینه" ـ "موازین"بنا بر بیانی که گذشت جمع"میزان"است، آیه "47"سوره انبیا هم که قبلا ذکر شد این معنا را تایید می‏کند.و اگر به آن معنایی باشد که جمهور مفسرین گفته‏اند مناسب‏تر آن است که"موازین"جمع"موزون"باشد، و لو اینکه با صرفنظر از معنایی که ما برای میزان کردیم ممکن هم هست آن را به اعتبار تعدد اعمالی که سنجیده می‏شود جمع "میزان"گرفت، و بدین وسیله معنایی را که مفسرین کرده‏اند توجیه نموده لیکن تصور اینکه میزان با حسنات سنگین و با سیئات سبک شود مشکل است، زیرا چنین چیزی که با حسنات سنگین و با سیئات سبک شود تصور ندارد.علاوه بر اینکه"حق"را صفت وزن گرفتن صحیح نیست، زیرا "حق"که همان"قسط"و عدل می‏باشد صفت خداوندی است که اعمال را وزن می‏کند، نه صفت وزن، به شهادت اینکه می‏فرماید: "و نضع الموازین القسط..."، چون ظاهر جمله"فلا تظلم..."این است که خداوند به آنان ظلم نمی‏کند، نه میزان، پس عدالت صفت خدا است نه صفت میزان ـ دقت فرمایید ـ .
غفلت از همین نکته مفسرین را بر آن داشته که به نوعی از تجوز، "ثقل موازین"را به رجحان اعمال تفسیر کرده آن را چنین معنا کنند که"در روز قیامت سنجش، عادلانه است، پس کسی که اعمالش به خاطر غلبه حسناتش رجحان داشته باشد، رستگار و کسی که اعمالش بخاطر غلبه سیئاتش رجحان داشته باشد او از زیانکاران خواهد بود، و به سبب ظلمی که به آیات ما کردند سرمایه‏های‏شان که همان نفس‏شان است از دست می‏رود" (12).
از این مفسرین سؤال می‏شود: آن ملاک و محکی که رجحان حسنات بر سیئات را ـ مخصوصا در آنجا که کسی هم حسنه دارد و هم سیئه ـ معلوم می‏کند چیست؟ و با اینکه حسنات همه مثل هم نیستند و سیئات هم همه از حیث زشتی و مفسده در یک درجه نیستند آن ملاکی که غلبه یکی را بر دیگری معلوم کند کدام است؟ از آیه شریفه بر می‏آید که چنین چیزی در روز قیامت هست، و یقینا میزان عادلانه‏ای که حجت را بر بندگان تمام کند در کار هست، و یقینا آن میزان چیزی است که تنها حسنات بر آن مشتمل است نه سیئه، و در جایی که از هر کدام تعدادی وجود داشته باشد رجحان و غلبه یکی بر دیگری به وسیله آن معلوم می‏شود بدون اینکه گزافی لازم آید.و اینها همه مؤید احتمال ما است که گفتیم میزان همان حق است، و مراد از توزین عادلانه همان است، و اعمال بندگان را به همان محک می‏سنجند، هر کس که اعمالش مشتمل بر مقدار بیشتری از حق بود او رستگارتر است و هر کس میزانش سبک بود یعنی اعمالش مشتمل بر حق نبود او از کسانی است که نفس خود را باخته و خود را زیانکار ساخته‏اند و با ظلم به آیات خدا و تکذیب آن چیزی برای خود باقی نگذاشته‏اند که در مثل چنین روزی با آن اعاشه و زندگی کنند.
از بیان قبلی ما دو نکته روشن گردید:
نکته اول: اینکه معنای وزن اعمال در روز قیامت تطبیق اعمال است بر حق، به این معنا که هر شخصی پاداش نیکش به مقدار حقی است که عمل او مشتمل بر آن است، در نتیجه اگر اعمال شخصی، به هیچ مقداری از حق مشتمل نباشد از عملش جز هلاکت و عقاب بهره و ثمره عایدش نمی‏شود، و این همان توزین عدلی است که در سایر آیات بود.
با این بیان دیگر محتاج به این نمی‏شویم که آیه مورد بحث را تاویل نموده آن را بر خلاف ظاهرش حمل کنیم، و مانند بعضی‏ها بگوییم در آیه یک نوع استعاره به کار رفته و مراد از وزن، عدالت و مراد از ثقل میزان، رجحان عمل است.و یا مثل بعضی دیگر بگوییم:
خداوند در روز قیامت ترازویی نصب می‏کند که مانند ترازوهای معمولی دنیا دارای دو کفه و یک زبانه است، و اعمال نیک و بد بندگان را با آن موازنه می‏کند.و اگر کسی بپرسد که عمل قابل کشیدن و سنجیدن نیست علاوه بر اینکه عمل پس از صدورش معدوم می‏شود، و اعاده معدوم هم در اعراض باطل و محال است، در جواب می‏گویند: اینکه گفتیم عمل کشیده می‏شود مرادمان دفتر اعمال است نه خود آن.و یا می‏گویند: در نشات آخرت برای هر عمل نیک و بدی آثار و علامتهای مخصوصی ظاهر گشته و آن آثار در ترازوها کشیده می‏شود.یا می‏گویند: حسنات به صورت زیبا و سیئات به صورت زشتی مجسم شده بین آن مجسم شده‏ها اندازه‏گیری و موازنه بعمل می‏آید.و یا می‏گویند: خود مؤمن و کافر وزن می‏شوند نه اعمال‏شان.و یا می‏گویند : وزن عبارت است از ظهور مقدار و منزلت آدمی، و ثقل میزان عبارت است از کرامت و جلالت قدر او، و خفت میزان عبارت است از خواری و ذلتش. (13)
نه تنها هیچ کدام از این حرفها با ظاهر آیه نمی‏سازد و از الفاظ آیه دلیل و شاهدی ندارد بلکه اشکالی هم بر همه آنها وارد است، و آن این است که لازمه این حرفها گزاف بودن وزن است، و سابقا گفته شد که میزان در آن روز علاوه بر اینکه گزافی نیست، بلکه آن قدر دقیق است که حجت را بر عبد تمام می‏کند.
نکته دوم: اینکه معلوم شد که برای هر انسانی میزان‏های متعددی است که هر کدام از عمل‏هایش با یکی از آنها سنجیده می‏شود، و میزان هر عملی همان مقدار حقی است که عمل مشتمل بر آن است، چون روز قیامت روزی است که کسی جز حق، سلطنت نداشته و ولایت در حق هم تنها و تنها در دست خدای تعالی است، به شهادت اینکه از یکطرف می‏فرماید"امروز روز حق است" (14) و از طرفی دیگر می‏فرماید: "اینجا ولایت بر حق، تنها و تنها برای خدا است" (15) و نیز می‏فرماید: "هنالک تبلوا کل نفس ما اسلفت و ردوا الی الله مولیهم الحق و ضل عنهم ما کانوا یفترون" (16).
تفسیر و تبیین
اینک به تفسیر و تبیین این روایات می‏پردازیم:
با توجه به تحقیقی که محققان درباره مسائل اخروی دارند مفاد این روایات واضح و روشن خواهد بود و آن این که حقائق و رخدادهای عالم قیامت، تبلور و بازتاب رخدادهای این جهان است، و این دو در امتداد یکدیگر و هر یک جلوه و تجسم خاصی از واقعیت هستی انسان و افکار و اعمال او می‏باشد، غرائز و شهوات انسان واقعیتی است که در دنیا به گونه‏ای خودنمائی می‏کند و در سرای دیگر به صورت دوزخ و عقوبت‏ها و کیفرهای آن و بر این اساس همه انسانها باید از این جهنم بگذرند و پل منصوب بر آن که از آن گذر می‏کنند همان فطرت الهی و بعد ملکوتی انسان است و بدیهی است این صراط و پل که بر جهنم شهوات استوار است، بسیار دقیق، باریک و تیز است و رعایت قوانین و دستورات الهی که بر اساس ندای فطرت انسانی مقرر گردیده است (از یک نظر) بسیار مشکل و توانفرسا است و انسانها در رعایت نمودن آنها متفاوتند .
برخی حتی اندیشه کار ناروا نیز در ذهن آنان راه پیدا نمی‏کند و در برابر زشتی‏ها و پلیدی‏ها چون برق جهنده می‏گذرند.
این گروه در سرای دیگر نیز به همین سرعت راه بهشت را پیموده و از جهنم می‏گذرند و به همین ترتیب افراد دیگر به همان میزان و درجه که درگذشتن از تمایلات حیوانی و مناظر گناه با جدیت و سرعت تصمیم گرفته و از آن می‏گذرند و دعوت و ندای شریعت و فطرت الهی خویش را پاسخ می‏دهند در سرای دیگر نیز به همان درجه و میزان از جهنم می‏گذرند و به بهشت قدم می‏نهند.فقیه و متکلم بزرگ شیعه، (ابو عبد الله مفید) درباره توصیف صراط به باریکتر بودن از مو و تیزتر بودن از شمشیر می‏گوید:
«مقصود این است که کافران از شدت وحشت و هراس که در قیامت بر آنها مستولی می‏شود گامهایشان لغزیده و توان حرکت ندارند مانند کسی که بخواهد بر چیزی حرکت کند که از مو باریکتر و از شمشیر تیزتر است و این در حقیقت تمثیل و تشبیهی است که سختی عبور کافران از صراط را بیان می‏کند» . (9)
«علامه مجلسی» پس از نقل سخن ایشان، آن را استوار ندانسته می‏گوید:
تأویل ظواهر در یک مسأله بدون این که ضرورتی آن را ایجاب کند جائز نیست. (10)
یادآور می‏شویم اگر چه سخن علامه به عنوان یک قاعده کلی صحیح و پا برجا است و هرگاه شاهدی در دست نباشد و ضرورت عقلی هم اقتضاء ننماید، تأویل ظواهر غیر موجه و ناصحیح است ولی باید گفت آنچه این متکلم گرانقدر اسلامی گفته‏اند نیز در جای خود استوار و آزموده است زیرا در خود روایات شواهدی وجود دارد که مقصود از توصیف یاد شده تمثیل و تشبیه است .

 

 

فرمت این مقاله به صورت Word و با قابلیت ویرایش میباشد

تعداد صفحات این مقاله  38  صفحه

پس از پرداخت ، میتوانید مقاله را به صورت انلاین دانلود کنید


دانلود با لینک مستقیم


دانلود مقاله مواقف قیامت