لینک پرداخت و دانلود *پایین مطلب*
فرمت فایل:Word (قابل ویرایش و آماده پرینت)
تعداد صفحه9
متن نامه این همیار پلیس که خطاب به فرمانده پلیس نوشته شده، بدین شرح است:
فرمانده محترم پلیس
سلام؛
من یک همیار پلیسم که در سال پیش با یک کارت شناسایی که خانم مدیر به من داد، همکار شما شدم. البته مثل شما و آقای پلیسی که دیروز با ما برخورد کرد، هیچ وقت لباس پلیس نپوشیدم، اما مثل شما و آن آقای پلیس یک دسته قبض جریمه دارم و با همان دسته قبض چند بار جریمه کردم، اما از دیروز آن کارت و دسته قبض را کنار گذاشتهام و دیگر نه همیار پلیسم و نه همکار شما، چون فهمیدم همه اینها الکی است. اگر الکی نبود، چرا آن آقای پلیس حرف من را باور نکرد.
بگذارید ماجرا را برایتان تعریف کنم: دیروز من و مامان و بابا و دخترعمهام که او هم همیار پلیس است از در خانهای در سجادشهر حرکت کردیم. بابا مثل همیشه بسمالله گفت و کمربندش را بست. هنوز 10 قدم جلوتر نیامده بودیم که آقای پلیس ما را نگه داشت و شروع کرد به نوشتن در همان دسته قبض جریمه و بابام پرسید: تخلفم چی بود؟ آقای پلیس گفت: کمربندتون رو نبستید. بابام گفت: نه! من همیشه کمربندم را اول میبندم. ولی آقای پلیس همان طور نوشت و حتی نگذاشت حرف بابا تمام شود.
بابا دوباره حرفش را تکرار کرد و گفت دخترم همیار پلیس است، از او بپرسید، اما آقای پلیس به حرف من گوش نکرد. حرف مامان و دختر عمهام را هم قبول نکرد. من چند بار گفتم: بابا کمربند داشت ولی فایدهای نداشت.
من خجالت کشیدم، چون دیدم همکارم و کسی که برای من الگوی نظم و انضباط بوده است حرف من
تحقیق در مورد همیار پلیس