دانلود با لینک مستقیم و پر سرعت .
با پایان یافتن مهلت مقرر در قطعنامه سازمان ملل برای توقف کلیه فعالیت های هسته ای ایران و عدم تمکین متقابل ایران، انتظار برای سرانجام این پرونده به مرحله جدیدی رسیده در واقع دو طرف مهم درگیر در این پرونده، ایران و غرب، تمام تحرکات و اقدامات خود را در جهت عکس خواسته طرف مقابل به انجام رسانده و در این مسیر تا جایی که امکان داشت و شرایط منطقه ای و جهانی اجازه می داد پیش رفته اند. ایران چرخه غنی سازی اورانیوم را تکمیل و مجتمع آب سنگین اراک را افتتاح کرده و در مقابل غرب نیز طی یک دوره لابی فشرده با روسیه و چین موفق شده پرونده ایران را به شورای امنیت بکشاند. اما در عمل وضعیت فعلی بسیار آرام تر از چیزی است که انتظار آن می رود و مجموعه حرکات و تحرکات تبلیغاتی و اجرایی بلوک غرب نشان از شکل گیری یک اقدام جدی و خشن علیه ایران ندارد.وضعیت فعلی بنا به دلایل عدیده بیانگر یک وضعیت نگران کننده و خشونت بار علیه ایران نیست. درباره اینکه چرا چنین شرایطی شکل گرفته و به چه دلایلی به رغم عدم تمکین ایران به خواسته های غرب و وجود قطعنامه روشن علیه آن، فضا به سمت خشونت پیش نمی رود، می توان موارد مهم و متعددی را مورد توجه قرار داد، که به نظر می رسد برای تحلیل ماجرا و ارائه چشم انداز نسبتا روشن به پایان آن لازم است برخی از موارد بررسی شده با نگاه به تجربه و شیوه عملکرد طرفین طی سال های اخیر، افق روشن تری را از نهایت ماجرا و چگونگی فیصله پیدا کردن و یا نکردن نهایی آن ترسیم کرد. در تحلیل شرایط امروز اولین موضوعی که باید مورد توجه قرار گیرد، توازن قوا در بعد منطقه ای است. اما به نظر می رسد مهم ترین عامل تاثیرگذار در شرایط امروزین پرونده هسته ای میزان قدرت و نفوذ ایران در منطقه خاورمیانه، جهان اسلام و عرب است که موجب شده است معادلات در این چارچوب در جهت منافع ایران به هم بخورد. در واقع صحبت درباره اینکه سیاست علم قدرت و تاثیرات آن است بحثی وجود ندارد. وقتی ما از سیاست صحبت می کنیم، منظور چگونگی حفظ، تداوم و افزایش قدرت و روش های مختلف برای این فرآیندها است. اما مشکل در اینجا است که تعریف همین مفهوم اولیه ساده نیست و نیاز به پیش فرض ها و شواهد متفاوتی دارد. در واقع قدرت به رغم آنکه لغتی آشنا و ملموس برای آحاد جامعه است، در عمل مفهومی ذهنی و غیرقابل تعریف و شاید به کلامی بهتر با تعریفی مشکل و مرحله ای است. به بیان دیگر هر وقت ما از قدرت سخن می گوییم مرادمان از این مفهوم، میزان توانایی عناصر و فعالان مختلف در عرصه های داخلی و بین المللی برای تاثیرگذاری در افعال و اعمال دیگران است. یعنی قدرت میزان توانایی افراد، سازمان ها، کشورها و به طور کلی تمام افراد و نهادهای داخلی و بین المللی در تاثیرگذاری بر اعمال سایر فعالان متناظر در سیاست داخلی و خارجی است. اما یک فعال سیاسی در عرصه بین المللی چرا باید از فعالی دیگر تاثیر بپذیرد. این موضوع می تواند دلایل مختلف و متفاوتی داشته باشد. بدیهی است ترس یکی از مهم ترین عوامل تاثیرپذیری فعالان از یکدیگر است و نیازی به گفتن نیست که به ویژه در عرصه بین المللی و با توجه به فقدان قواعد موضوعه و لازم الاجرا و میزان اندک و ناکافی نظارت بر فعالان این عرصه، ترس یکی از مهم ترین عوامل تاثیرگذاری یک عنصر حقوقی بر عناصر دیگر است. چنان که در طول تاریخ بشری همواره قدرت نظامی مهم ترین عامل تعیین کننده در شکل گیری قواعد نظام بین الملل بوده است. اما از سوی دیگر فعالان نظام بین الملل نیز با توجه به تصمیم گیری در فضایی متغیر و عقلانی و با توجه به عوامل داخلی و خارجی متعدد، به ویژه در زمان فعلی، موارد متعدد دیگری را برای تصمیم گیری و میزان تاثیرگذاری و تاثیرپذیری بر سایر فعالان در نظر گرفته و براساس آن عمل می کنند، چنانچه با نگاهی به شکل رفتار کشورها در عرصه سیاست بین الملل می توان دریافت که دولت ها در جهان امروز کمتر براساس ترس و بیشتر به علت منافع، آینده نگری فضای داخلی، منطقه ای و بین المللی تصمیم گیری و عمل می کنند. با در نظر گرفتن موارد فوق می توان نگاهی به شرایط ویژه امروز منطقه انداخته و متعاقب آن جایگاه ایران و رقبای فرامنطقه ای آن را در سلسله مراتب قدرت منطقه ای در خاورمیانه پس از جنگ اسرائیل با لبنان مورد بررسی قرار داد. حمله اسرائیل به لبنان و مقاومت حساب شده و غیرقابل تصور حزب الله در برابر ارتش منظم اسرائیل اعتباری را در افکار عمومی منطقه برای این گروه پدید آورد که کمتر قابل تصور بود. در واقع با توجه به تجربیات ناخوشایند اعراب در رویارویی های گذشته با اسرائیل، ناکامی این کشور در رسیدن به اهداف اعلام شده خود در نبرد با لبنان، موجب شد که حزب الله اعتبار نوینی را در افکار عمومی منطقه کسب کند. این مقبولیت هر چند با توجه به ساختار سیاسی حاکم در خاورمیانه، در کوتاه مدت امکان بروز نخواهد داشت، اما در میان مدت و بلندمدت باعث هماهنگی بیشتر مواضع جهان اسلام با ایران خواهد بود. در واقع با توجه به اهمیت ایران در جهان شیعه و ایده سیاسی رایج در آن، گروه های اسلامگرای شیعی در خاورمیانه در موضع گیری هایشان به دیدگاه های ایران نظر داشته و به طور کلی همراه و هماهنگ با ایران حرکت می کنند. در این شرایط افزایش مقبولیت حزب الله و رهبر آن در منطقه و نفوذ بیش از پیش این گروه سیاسی نظامی در افکار عمومی جهان اسلام و عرب موجب پیش آمدن معادلات قدرت نوینی در عرصه سیاسی منطقه شده است که این شرایط نوین بی تردید تاثیر خود را در شکل عمل و چگونگی واکنش دول غربی نشان می دهد. موضوع دیگری که البته به میزان کمتر در شرایط فعلی نقش خود را ایفا می کند فقدان دلایل حقوقی و منطقی کافی و متقن از فعالیت هسته ای ایران است. در واقع هر چند معادلات و قواعد حقوقی جهانی همواره در سایه معادلات قرار گرفته و مجال کافی را برای نقش آفرینی پیدا نکرده، اما تحولات ۱۵ساله اخیر و شرایط سیاسی جهان پس از تجزیه بلوک شرق موجب شده است ارزش ها و مفاهیم عرفی و اخلاقی اهمیت بیشتری در شکل بندی معادلات جهانی داشته باشند. به بیان دیگر نهادهای حقوقی جهانی همچون سازمان ملل هر چند همواره به معادلات قدرت توجه داشته و شرایط سیاسی را در تصمیم گیری هایشان لحاظ کرده اند، اما این نهادها در نهایت ریشه حقوقی و عدالت محور خود را فراموش نکرده و در هر حالت و در صدور هر قطعنامه ای ناچار به تاکید بر دلایل متقن و مشخص بین المللی هستند. در این مسیر نگاهی به سیر وقایع گذشته مشخص می سازد، سازمان ملل وقتی قاطعیت و توان کافی برای برخورد با وقایع را در خود دیده که همچون بحران عراق و یا یوگسلاوی دلایل قطعی و غیرقابل انکار برای محکومیت و تخلف یک طرف از موازین انسانی و دلایل عرفی و قانونی وجود داشته و یک عضو جامعه جهانی قواعد بین المللی مورد پذیرش همه را به روشنی به چالش کشیده باشد. اما در سایر موارد که یافتن چنین دلایلی ممکن نبوده، عملا سازمان ملل در پیروی از قدرت های بزرگ تعلل کرده و اقدام قاطعی را انجام نداده است. مقایسه عملکرد شورای امنیت و نحوه برخورد آن با بحران عراق در دهه ۹۰ و ۲۰۰۰ میلادی که هر دو حمله به عراق یکی با مجوز و دیگری بدون مجوز سازمان ملل بود، می تواند نشانگر مشی نسبتا عدالت محور و قانونمند نهادهای بین المللی همچون سازمان ملل باشد.در این شرایط فقدان دلایل حقوقی و محکمه پسند علیه ایران و نبودن دلیلی قاطع برای محکومیت ایران برای فعالیت غیرمجاز هسته ای عاملی بوده که برخورد با ایران را از مجرای شورای امنیت با مشکلات جدی مواجه کرده است. این موضوع وقتی در کنار توان تازه یافته ایران در منطقه قرار گیرد برخورد با ایران را در صحنه عمل دست نیافتنی تر می کند، به نحوی که نه تنها برخورد نظامی از برنامه کار خارج شده بلکه تهدیدات آن هم در سطح نازل آن، به رغم اشاره صریح در قطعنامه ۱۶۹۶ شورای امنیت، با تردیدهای جدی روبه رو است، در این راستا اگر شرایط امروز پرونده هسته ای با وضعیت آن در سال های پیش مقایسه شده و عملکرد ایران در هر دو مقطع با میزان تهدیدات موجود سنجیده شود، می توان تحلیلی صائب از تغییر وضعیت بین المللی به دست آورد. در واقع به رغم غیرقابل مقایسه بودن توان سخت افزاری ایران با مجموعه غرب، شرایط سیاسی منطقه، توان ایدئولوژیک و حقانیت حقوقی ایران موجب شده که معادلات قدرت منطقه ای به میزان زیادی کم اثر شود و روند حوادث سیر مطلوب را در جهت خواست ایران طی کند.در نهایت می توان گفت برخلاف آنچه ابتدا پیش بینی می شد، شرایط پیش آمده بیش از همه وضعیت را برای مذاکره و حل وفصل نهایی تمام مسائل پشت میز مذاکره آماده کرده است. در واقع به رغم تمام برخوردهای پیش آمده، توازن قوا در ابعاد منطقه ای در کنار حقایق جهانی و وضعیت پرونده هسته ای شرایطی را فراهم آورده که به نظر می رسد با کمی درایت، هوشیاری و البته اندکی انعطاف می توان از وضعیت پیش آمده برای حل وفصل تمام مسائل با جهان غرب سود برد. به بیان دیگر سیر پرونده هسته ای در بستر زمان چنان بوده که عملا این موضوع به عامل مناسبی جهت ابطال تئوری های قدرت محور و خشونت طلب عناصر اصلی طراح و مجری سیاست خارجی آمریکا تبدیل شده است که می توان امیدوار بود با حل وفصل مطلوب و مثبت مسئله برای هر دو طرف، تفکرات خشونت طلب از حالت فعلی نیز منزوی تر شوند. در این شرایط ارائه چهره ای قابل اعتماد و مسئولیت پذیر از ایران و اجتناب از هرگونه عمل تنش زا و تهدیدکننده، مکمل نتایجی خواهد بود که سیاست خارجی ایران تاکنون به دست آورده است. دستاوردهایی که بدون هیچ منبع نظامی و فقط با تقویت ایدئولوژی و اعتبار افزون تر ایده های بنیادی نظام سیاسی ایران حاصل شده است و مجریان سیاست خارجی ایران وظیفه دارند که با اجتناب از هرگونه تحرک تهدیدکننده، نظامی و تنش زا زمینه های لازم را برای رفع نگرانی افزون تر طرف های غربی فراهم آورده و با مدیریت مطلوب ماجرا، سرانجام پرونده را به نفع خود، منطقه و صلح جهانی رقم زنند
سیاست ایالات متحده در قبال ایران
آر. نیکولاس برنز ، معاون وزیر در امور سیاسی سخنرانی مایکل استاین درباره سیاست خاورمیانه ای ایالات متحده در سمپوزیوم سالانه سورف در انستیتو واشنگتن
واشنگتن دی سی
11 می 2006
من امروز قصد دارم با شما درباره بعضی عقاید و نظرات در زمینه روش های مواجهه با ایران امروزی، تهدیداتی که از طرف آن برای ایالات متحده مطرح می باشد، اینکه ما آمریکایی ها چگونه باید با این تهدیدات مواجه شویم و اینکه دولت شما در این زمینه ها درحال انجام چه کارهایی است و یا چه تدابیری را باید اتخاذ نماید، صحبت نمایم. و می خواهم وقت زیادی را به بحث اختصاص دهم زیرا همواره دریافته ام، و مطمئن هستم که شما هم خواهید دید که بهترین بخش شبی مانند امشب اثرات متقابل بحث ها می باشد که همواره برای من بسیار خوشایند است.
در ابتدا مایلم تا درباره دولت پرزیدنت بوش و معاون ایشان آقای دیک چینی و فعالیت های وزیر امور خارجه خانم رایس در مورد مسایل بین المللی صحبت نمایم. من برای سالهای متمادی نزد جناب سفیر دنیس راس مشغول به کار بوده ام. ما هر دو در دوران ریاست جمهوری پرزیدنت ریگان مشغول به خدمت بودیم. هنگامی که من به عنوان سر کنسول آمریکا در اورشلیم(بیت المقدس) مشغول فعالیت بودم، در تقابل تنگاتنگ کاری با دنیس بودم که اغلب جهت ملاقات به نزد من می آمد و ما هر دو در دوران ریاست جمهوری پرزیدنت بوش پدر و دولت پرزیدنت کلینتون نیز مشغول به خدمت بودیم.
برای من مهم است که به آن روزها بازگردم و به یاد بیاورم که در آن زمان چه مسائلی برای سیاست گذاران در صدر اهمیت قرار داشت و اینکه آن موارد تا چه اندازه با موارد فعلی متفاوت می باشند. من هشت سال اخیر را—پیش از آنکه سال قبل برای تصدی پست فعلی بازگردم— در اروپا بعنوان سفیر در ناتو و پیش از آن نیز بعنوان سفیر در یونان به خدمت پرداخته ام. و پس از پایان آن هشت سال فکر می کردم که همه چیز در حول و حوش اروپا دور می زند. حال من به واشنگتن بازگشته ام و می بینم که یک دولت، یک شهر و یک کنگره در جهتی کاملا متفاوت از آنچه ما به دنیا می نگریستیم، متمرکز می باشد.
اروپا همواره مهم بوده و مهم هم باقی خواهد ماند، در حقیقت نقش اروپا برای ایالات متحده حیاتی است زیرا بسیاری از متحدان ما در ناتو و در اتحادیه اروپا قرار دارند. اما اگر این گونه به مسئله بنگرید، در صورتی که ده سال قبل شما از آقای وارن کریستوفر، وزیر امورخارجه وقت، سئوال می کردید، می دیدید که روز وی با قرار هایی مرتبط با اروپائیان پر بود. و برنامه وی البته، تمرکز بر خاتمه جنگ سرد و جنگ در منطقه بالکان، مداخله موفق ما در بوسنی چند ماه پیش از آن تاریخ، و از موارد پیش رو موارد اولیه شروع بحران در کوزوو بود. در صورتی که شما به سرعت از 10 سال پیش به زمان حال بیائید و نگاهی به برنامه کاری وزیر امور خارجه خانم کاندالیزا رایس بیاندازید، خواهید دید که با قرار ها، موارد و افرادی مرتبط با طرح خاورمیانه بزرگ پر شده است. این بدان علت است که منافع ملی ایالات متحده اکنون در این مکان متمرکز شده، زیرا اینجا مکانی است که منافع ما در خطر می باشد. و اینجا مکانی است که بسیار ارزشمند بوده و در آن چالش هایی شوم در زمینه امنیت ما وجود دارد.
لطفاً کمی درباره برنامه ای که ما درباره خاورمیانه بزرگ داریم و توسط پرزیدنت بوش در پنج سال اخیر درباره اش بحث شده فکر کنید. ما جنگ در عراق و پی آمد های آن را پیش رو داریم و تمامی تلاش و هدف ما، حمایت از دولت عراق، مخصوصاً دولت اخیر که به تازگی قدرت را در دست گرفته می باشد، تا به آنها کمک نمائیم روی پای خود ایستاده و خود را به جهانیان معرفی نماید، با چالش های امنیتی اش برخورد نموده و از دولت های دوست در جهان عرب بخواهیم که این دولت را به لحاظ مالی و سیاسی پشتیبانی نمایند. اینکه به تمامی دوستانمان در سرتاسر جهان— من تعداد زیادی از دیپلمات های اروپایی و کشورهای شرق آسیا را در این مکان مشاهده می نمایم— اعلام نمائیم که اکنون وقت ایستادن و حمایت از دولت عراق می باشد. و همان گونه که شخص رئیس جمهور بطور کاملاً واضح عنوان نموده اند، ما تصمیم داریم در عراق باقی بمانیم و می خواهیم که آنچه وی از ما خواسته است را به درستی به انجام رسانیم و می دانیم که باید از منافع آمریکا در این بخش از جهان دفاع نمائیم.
به این مطلب باید این حقیقت را که یکی از مسئولیت های عمده ما ادامه رابطه نزدیک دوستی با دولت اسرائیل می باشد، و جهت کمک به اسرائیل در مذاکره با شریک دشوار خود در تشکیلات خود گردان فلسطینی، و کسب اطمینان از این امر که ایالات متحده در حال انجام حرکتی صحیح در حمایت از مردم فلسطین است، باید راهی در نظر گرفت که کمک های انسان دوستانه و اقتصادی به آنها از طریقی غیر از حماس وبه دور ازهرگونه راه و روشی که به تقویت حماس بیانجامد، صورت پذیرد. این یکی از الزاماتی است که خانم رایس در این هفته در نیویورک به هنگام ملاقات با همتایان چهارگانه خود در شورای امنیت روی آن تأکید نمود.
اگر شما درباره اهداف وسیع تر ما فکر کنید، خواهید دید که ما درگیر چالشی نسل اندر نسل می باشیم و آن کمک به پاشیدن بذر دموکراسی، تحول و حقوق بشر در سرتاسر جهان عرب و خاورمیانه می باشد. هیچکدام از ما دچار این خیال باطل نیستیم که این کاری ساده می باشد بلکه به خوبی می دانیم که اجرای این امر بسیار مشکل است. اما همگی ما درک می کنیم که به عنوان یک آمریکایی ما باید موارد اصلی اعتقادات خود را نه تنها در بخش های انتخابی جهان مانند اروپا، بلکه در بخشی هایی از جهان که این عقاید اغلب به چالش طلبیده می شوند، ارائه نمائیم. اما از آنجا که مطمئن هستیم که این اعتقادات صحیح و درست می باشند ما وظیفه داریم و درعین حال فرصتی تاریخی نیز دست داده تا تلاش نمائیم دموکراسی، آزادی و حقوق بشر را در سطح منطقه ای ارائه نمائیم. و این همان چیزیست که پرزیدنت بوش در دومین سخنرانی تحلیف خویش بدان اشاره نمود و ما را متصدی انجام آن قرار داده است.
و از آنجا که معاون رئیس هیات اعزامی، جناب جاسال ، سفیر هندوستان، در این جمع حضور دارند، من همچنین می خواهم به این نکته اشاره نمایم که ما اکنون فرصت های استراتژیکی جدیدی در جهان در اختیار داریم که به ما امکان می دهد تا نگاهی کمی فراتر به ما وراء شرق داشته باشیم و من فکر می کنم که یکی از مهمترین و استراتژیک ترین اهداف سیاست خارجی پرزیدنت بوش، جستجو جهت یافتن روشهای مشارکت استراتژیک با هندوستان می باشد. ایشان شش هفته پیش از هندوستان بازدید نمودند و دست اندر کار طرحی جهت مشارکت جهانی بین دو کشور می باشند. ما اکنون توافقنامه مهمی در زمینه همکاری های اتمی صلح آمیز بین دو کشور را به کنگره ارائه نموده ایم و جناب سفیر، جاسال و من در شش هفته اخیر اغلب وقت شخصی خود را به این مسئله و متقاعد نمودن کنگره به تصویب آن اختصاص داده ایم. در اینجا فرصتی مهم برای ایالات متحده بوجود آمده تا موقعیت استراتژیک خود در منطقه جنوب آسیا را از راه همکاری با هندوستان و صد البته رابطه دوستی مداوم و حمایت از پاکستان که درگیر جنگی سخت با طالبان و القاعده می باشد، تقویت نماید .
من می توانم به این مطلب ادامه داده و درباره کارهایی که در شرق آسیا در حال انجام است و برای منافع ما حیاتی می باشد به صحبت بپردازم. دیگر مسئله ای که در حال حاضر به عنوان موردی مرتبط با امنیت ملی در نگاه به آفریقا وجود دارد، مشکل دارفور می باشد. اما من می خواستم در ابتدای این سخنرانی اشاره نمایم که ما به مشکل و چالش ایران در سیاست خارجی آمریکا از دریچه ای متفاوت نگاه می کنیم زیرا اینجا مکانی از جهان است که متحد و دوست ما اسرائیل، و دوستان و شرکای ما مصر و عربستان سعودی و دیگر کشورها به زندگی مشغول می باشند. و به نظر من مهم است که این چهارچوب بزرگتر را برای این سیاست منطقه ای در نظر بگیریم. در حال حاضر برای ایالات متحده چالشی بزرگتر از مواجهه با این خطر واحد از طرف دولت ایران و بالاخص از طرف دولت جدید و رادیکال آقای احمدی نژاد وجود ندارد.
ما به این مسئله از سه منظر نگاه می کنیم. چالشی که در این میان وجود دارد این است که ایران بدون شک در حال رسیدن به توان تولید جنگ افزارهای هسته ای می باشد و اگر این اتفاق بیافتد چالشی مستقیم در برابر تمامی آنچه ما می خواهیم در منطقه خاورمیانه به دست آوریم محسوب خواهد شد و امنیت دوستان و متحدان ما در خاورمیانه بزرگ نیز به خطر خواهد افتاد. چالش تروریسم نیز همواره وجود داشته و اغلب ما که از اواخر دهه 70 و اوائل دهه 80 در دولت ایالات متحده خدمت نموده ایم به خوبی به خاطر می آوریم که این ایران بود که اولین بار موج تروریسم را توسط حزب الله در اوائل دهه 80 به سمت ایالات متحده نشانه رفت. و این چیزی است که تا به امروز نیز متوقف نشده است. ایران کماکان به نقش خود به عنوان بانک مرکزی برای اغلب گروه های تروریستی عمل می نماید که مستقیماً با کشور، سربازان، دیپلمات ها و شهروندان ما و همچنین اسرائیل، لبنان و دیگر کشورهایی که می خواهند در خاورمیانه در صلح و آرامش زندگی نمایند، درگیر می باشند.
و در نهایت در داخل ایران نیز چالش و یا به عبارتی نبود دموکراسی به چشم می خورد و در این زمینه ایالات متحده، متحدان اروپایی آن و دیگر کشورها باید تمامی تلاش خود را به خرج دهند تا از آن دسته از افرادی در داخل کشور که اعتقاد دارند، آینده ایران باید آینده ای دموکراتیک باشد، حمایت نمایند.
این برای کشوری که ما با آن غیر معمول ترین نوع رابطه را در سرتاسر جهان دارا می باشیم برنامه ای کاملا تهدید آمیز می باشد. ایران تنها کشوری است که ما عملاً با آن هیچ گونه رابطه ای نداریم. ما در ایران دارای سفارت نمی باشیم. ما از سال 1979 و 1980 به بعد در ایران دارای مستشار نظامی نمی باشیم و شما همگی دلیل آن را می دانید. تعداد بسیار معدودی از شهروندان آمریکایی در ایران زندگی کرده یا به کار مشغولند. این کشوری است که ما از 25 سال یا به عبارتی ربع قرن قبل، تماس خود را با آن از دست داده ایم. بنابراین تصور نمائید که چگونه دولت های پرزیدنت ریگان و دولت های پس از وی سعی نموده اند تا سیاستی را در قبال کشوری وضع نمایند که هیچ گونه رابطه مؤثر و فعالی با آن ندارند.
ما بحث را با پرونده اتمی ایران آغاز می کنیم. و در ابتدا به قضیه ای اشاره می کنیم که کاملا در تضاد با منافع آمریکا می باشد: دسترسی ایران به ظرفیت تولید سلاح های هسته ای. و همانگونه که معاون رئیس جمهور و شخص ایشان اشاره نموده اند، ما مصمم هستیم تا از دستیابی ایران به سلاح های هسته ای جلوگیری نمائیم. و آنچه ما در خلال سال گذشته مشغول به انجامش بودیم، کسب اجماع جهانی در فرستادن پیامی شفاف و واحد به دولت ایران است با این مضمون که فعالیت های غنی سازی فعلی در نطنز باید متوقف گردد. ایران باید به سر میز مذاکره با سه قدرت اروپایی بازگردد و به الزاماتی که توسط سازمان بین المللی انرژی اتمی و شورای امنیت وضع می گردد و آن کشور ادعای رعایت شان را دارد ولی در عمل انجام نمی دهد، متعهد گردد.
تا 14 ماه قبل ایالات متحده از اقدامات دیپلماتیک بین المللی در ارتباط با ایران بسیار دور بود. پس از سفر پرزیدنت بوش به ناتو و آلمان در فوریه 2005 و پس از بحث و مذاکره با رهبران آلمان، فرانسه و انگلیس وی متقاعد شد که ما باید وزن سیاسی خود را در پشت این مذاکرات قرار دهیم، اما نه بدین معنی که ما مستقیماً درگیر مذاکرات شویم و یا اینکه پشت میز مذاکره قرار بگیریم بلکه هدف این بود که تمامی تلاش خود را به کار گیریم تا انگلستان، فرانسه و آلمان بتوانند به گونه ای مؤثر با مقامات دولت ایران مذاکره نمایند و از 11 مارس 2005 تا آگوست 2005 ما بدین گونه عمل نمودیم و من این شانس را داشتم که توسط خانم رایس به عنوان مسئول روابط با سه کشور اروپایی انتخاب گردم. من در خلال یک دوره شش ماهه 11 بار به اروپا سفر نمودم و تلاش کردم به آنها کمک نمایم تا موضع خود را در قبال مذاکرات تقویت کرده و از آنچه آنها در قبال دولت ایران انجام می دادند، حمایت نمایم.
اما در آن هنگام اتفاق مهمی در ایران روی داد و آن انتخابات 4 آگوست تابستان قبل و به قدرت رسیدن احمدی نژاد به عنوان رئیس جمهور بود و این نکته که او و دولتش پس از دو سال و اندی بطور یک جانبه مذاکرات را ترک کردند و 3 قدرت اروپائی را با مذاکراتی بی حاصل تنها رها نمودند. بنابراین در زمستان سال قبل ما به این نتیجه رسیدیم که از راه تلاش های دیپلماتیک قادر به رسیدن به توافقی جهت رفع مشکل اتمی ایران نمی باشیم. بنابراین شروع به مذاکره با دولت های روسیه، چین، هند و دیگر کشورها نمودیم تا ائتلافی بزرگ را شکل دهیم که دو هدف را دنبال می نمود: منزوی نمودن تلاش های دیپلماتیک ایران در این زمینه، و شروع به ارجاع پرونده ایران از سازمان بین المللی انرژی اتمی به مراکزی قدرتمندتر مانند شورای امنیت سازمان ملل تا بتوان فشار های مستقیمی را در این زمینه بر ایران اعمال نمود و دیدیم که چنین هم شد.
در این میان دولت روسیه در اکتبر سال گذشته طرحی را جهت خروج از بن بست بوجود آمده ارائه نمود که از آن می توان به عنوان راه خروجی بسیار بزرگ یاد نمود. آنها گفتند که جامعه بین الملل نمی تواند بپذیرد که نگهداری و یا گسترش فعالیت های مربوط به چرخه سوخت یعنی غنی سازی و بازیافت در داخل خاک ایران صورت پذیرد، زیرا ممکن است به قابلیت تکنیکی، علمی و تولیدی ایران جهت تولید مواد قابل شکافت و نتیجتاً ساخت کلاهک های هسته ای بیانجامد. بنابراین روسیه گفت که ما سوخت نیروگاه های صلح آمیز شما را تأمین می نمائیم. و بنابراین ما هر چه ایرانیان بخواهند و در چهارچوب اهداف سیاسی اعلام شده توسط آن مبنی بر استفاده صلح آمیز از انرژی هسته ای باشد را در اختیارشان قرار خواهیم داد. اما بخش های حساس چرخه سوخت را به ایران نخواهیم داد.
فرمت این مقاله به صورت Word و با قابلیت ویرایش میباشد
تعداد صفحات این مقاله 27 صفحه
پس از پرداخت ، میتوانید مقاله را به صورت انلاین دانلود کنید