فایل هلپ

مرجع دانلود فایل ,تحقیق , پروژه , پایان نامه , فایل فلش گوشی

فایل هلپ

مرجع دانلود فایل ,تحقیق , پروژه , پایان نامه , فایل فلش گوشی

دانلود مقاله تفسیر سوره جن

اختصاصی از فایل هلپ دانلود مقاله تفسیر سوره جن دانلود با لینک مستقیم و پر سرعت .

 

 

 

قل اوحی الی انه استمع نفر من الجن فقالو انا سمعنا قرآنا عجبا یهدی الی الرشید
در این آیه شریفه رسول گرامی خود را دستور داده که داستان زیر را برای امتش نقل کند. و منظور از اینکه بگوید به من وحی شده این است که خدا به من وحی کرده، و مفعول کلمه استمع قرآن است، البته در ظاهر آیه نیامده است، چون کلام بر آن دلالت داشته و کلمه نفر به معنای جماعت است که شامل سه نفر تا نه نفر می شود. این طور مشهور است، ولی بعضی گفته اند که از سه تا چهل نفر را شامل می شود.
و کلمه عجب بفتحه عین و فتحه جیم به معنای چیزی است که بخاطر غیر عادی بودن آن آدمی را به تعجب وا دارد. و اگر قرآن را عجب خواندند برای همین بود که کلامی است خارق العاده هم در الفاظش و هم در معانی و معارفش، مخصوصا با در نظر گرفتن اینکه این کلام از شخصی صادر شده که بی سواد است نه می تواند بنویسد و نه می تواند بخواند.
کلمه رشد بمعنای رسیدن بواقع در هر نظریه است که خلاف آن یعنی به خطا رفتن از واقع راغی می رساند.
و معنای آیه این است که ای رسول به مردم بگو به من وحی شده یعنی خدا به من وحی کرده که چند نفری از« جن» قرآن را شنیدند و وقتی به قوم خود بر گشتند بایشان گفتند: ما کلامی را شنیدیم خواندنی که کلامی خارق العاده بوده است و بسوی عقائد و اعمالی دعوت می کرد که دارنده آن عقائد و اعماتل را باصابه واقع و رسیدن بحقیقت سعادت پیروز می گرداند.

 

 

 


گفتاری پیرامون جن
کلمه جن بمعنای نوعی از مخلوقات خدا است که از حواس ما مستوراند و قرآن کریم وجود چنین موجوداتی را تصدیق کرده است و در آن باره مطالبی را بیان کرده است اول اینکه: این نوع مخلوقات قبل از نوع بشر خلق شده اند و دوم اینکه این نوع مخلوقات از جنس آتش خلق شده اند.و در این باب فرموده: جان را ما قبلا از آتشی سموم آفریده بودیم.
و سوم اینکه این نوع مانند انسان زندگی و مرگ و قیامت دارند ودر این باب فرمود: اولئک الذین حق علیهم القول فی امم قد خلت من قبلهم من الجن والانسان اینان کسانیند که همان عذابها که امتهای گذشته جنی و انسی را منقرض کرده بود برایشان حتمی شده.
و چهارم اینکه این نوع از جانداران مانند سایر جانداران نر و ماده و ازدواج و توالد وتکاثر دارند ودر این باره فرمود: و انه کان رجال من الانس یعوذون برجال من الجن واینکه مردانی از انس بودند که بمردانی از جن پناه می بردن «جن_6». پنجم اینکه این نوع مانند نوع بشر دارای شعور و اراده است و علاوه بر این کارهائی سریع و اعمالی شاقه را میتواند انجام دهند که از نوع بشر ساخته نیست همچنانکه در آیات مربوطه بقصص سلیمان علیه السلام و اینکه جن مسخر آنجناب بودند و نیز در قصه شهر سبا آمده است. ششم اینکه جن هم مانند انس مؤمن وکافر دارند بعضی صالح و بعضی فاسدند ودر این باره آیات زیر را میخوانیم وما خلقت الجن والانس الالیعبدون من جن والانس را خلق نکردیم مگر برای اینکه مرا عبادت کنند انا سمعنا قرانا عجبا یهدی الی الرشد فامنا به جن وانا منا المسلمون و منا القاسطون واین مائیم که مسلمانان و دادگران از مایند جن قالوا یا قومنا انا سمعنا کتابا انزل من بعد موسی مصدقا لما بین یدیه یهدی الی الحق و الی طریق مستقیم یا قومنا اجیبوا داعی الله گفتند ای قوم ما آگاه باشید که ما کتابی را شنیدیم بعد از موسی نازل شده که کتابهای آسمانی قبل را تصدیق دارد کتابی است که بسوی حق و بسوی طریق مستقیم هدایت می کند ای قوم ما منادی خدا را اجابت کنید.
آیات دیگریکه به سایر خصوصیات جنیان اشاره می کند. از کلام خدایتعالی استقاده می شود که ابلیس از طائفه جن بوده و دارای فرزندانی و قبیله ای است چون در قرآن میخوانیم:
کان من الجن ففسق عن امر ربه او از جن بوده و در آخر از امر پروردگارش سر پیچی کرد و نیز میخوانیم: افتخذونه و ذریته اولیاء من دونی آیا ابلیس و ذریه او را بجای من اولیاء خود میگیرید و نیز میخوانیم: انه یراکم هو و قبیله من حیث لا ترونهم. و او و قبیله اش از جائی که شما ایشانرا نبینید میبینید
فامنا به ولن نشرک بربنا احدا
این جمله از ایمان جنیان بقرآن و تصدیق آن باینکه حق است خبر میدهد و جمله ولن نشرک بربنا احدا بمعنای ایمانشان به قرآنرا تاکید می کند و می فهماند که ایمان جنیان بقرآن همان ایمان به خدائی است که قرآن را نازل کرده در نتیجه رب ایشان هم همان خدا است و ایمانشان به خدای تعالی ایمان توحیدی است یعنی احدی را ابدا شریک خدا نمی گیرند.
وانه تعالی جد ربنا ما اتخذ صاحبةو لاولدا
مفسرین کلمه جد را بعظمت و بعضی به بهره معنا کرده اند و آیهء شریفه در معنای تاکیدیست برای جملهء: ولن نشرک بربنا احدا و قرائت مشهور کلمه انه را بفتحه همزه خوانده و بعضی آنرا در خصوص این آیه بکسره همزه و در آیات بعدش که دوازده آیه است بفتحه همزه خوانده اند و درست هم همین است چون سیاق ظهور در این دارد که آیات حکایت کلام جن است. و اما قرائت بفتحه وجه روشنی ندارد بعضی ها آنرا توجیه کرده اند باینکه جمله وانه الخ عطف است بر ضمیر مجرور در جملهء آمنابه و تقدیر کلام آمنابه وبا نه تعالی جدربنا الخ است میخواهد از جنیان خبر دهد که باینکه نسبت بنفی صاحب و ولد برای خدا که بت پرستان بدان معتقدند ایمان دارند.
لکن این توجیه بر اساس نحویین کوفی درست در می آید که عطف بر ضمیر متصل مجرور را جایز دانسته اند و اما بنا بر مذهب بصریها که آنرا جائز نمیدانند بعضی از قبیل فرا و رجاج و ز مخشری بطوریکه از ایشان حکایت شده گفته اند: که کلمه وانه عطف است بر محل جارو مجرور و محل جارومجرور آمنابه نصب است چون این جمله در معنای تصدیق داریم آنرا می باشد که کلمه آنرا مفعول ایمان بمعنای تصدیق است و تقدیر کلام و صدقنا انه تعالی جدربنا الخ ولی خواننده خود میداند که این توجیه توجیه زورکی است. بعضی دیگر این قرائت را توجیه کرده اند باینکه در جملهء عطف شده حرف جری در تقدیر است و چنین در دو حرف ان و ان شایع است و تقدیر کلام آمنا به با تعالی جد ربنا الخ میباشد. یک اشکال بهمهء این وجود وارد است چه آنوجهی که می گفت جمله وانه الخ عطف بضمیر مجرور است و چه آنکه می گفت عطف بمحل آنست وچه آنکه می گفت حرف جری در جمله معطوف در تقدیر است وآن اشکال اینست با این سه وجه تنها میتوان دو آیه: وانه تعالی جد ربنا الخ و آیه و انه کان یقول مفیهنا علی الله را توجیه کرد واما بقیه آیاتی که کلمه ان در اول آن آمده مانند آیهء و انا ظننا ان لن تقول الخ و آیه وانه کان رجال من الانس الخ و آیهء: و انا لمسنا السماء.
قطعا چاره ساز نیست چون معنا ندارد اجنه بگویند ما ایمان آوردیم و یاتصدیق کردیم که گمان کردیم انس و جن علیه خدا دری وری نخواهند گفتو باز معنا ندارد گفته باشند ما ایمان آوردیم و تصدیق کردیم که رجالی از انس همواره برجالی از جن پناه میبردند و یا گفته باشند:ما ایمان آوردیم و تصدیق کردیم که ما بآسمان نزدیک شدیم ودیدیم که چنین و چنان بود. پس با آن سه توجیه هیچ دردی دواء نمی شود تنها چاره در همانست که بعضی ازمفسرین ابراز داشته اند وآن اینستکه اگر دو آیه اول با تقدیر گرفتن ایمانو یا تصدیق تو جیه نمود.
بعضی دیگر از مفسرین مفتوح بودن کلمه انه در آیه مورد بحث را اینطوری توجیه کرده اند: که این آیه و همه آیاتی که کلمه ان در آغاز آن آمده عطف است بر جمله: انه استمع نفر الخ و فساد این توجیه بر کسی پوشیده نیست برای اینکه در این صورت باید بگوییم همه آیات در مقام خبر دادن از مطالبی استکه برسولخدا ص وحی شده که جنی ها چنین و چنان گفتند: قل اوحی الی انه استمع الخ بمردم بگو که بمن وحی شد که چند نفر از جنیان بصدای تلاوت قرآن گوش دادند و نزد قوم خود شده گفتند که چنین و چنان گفتند:که چنین و چنان شده و نیز بمن وحی شده و نیز بمن وحی شده که انه جد ربنا که او پروردگار عظیم ماست و نیز به من وحی شده که بعضی از سفیهان ما علیه خدا دری وری می گفت. آنوقت این سوال پیش می آید که کلمه انه و انهم و انا اگر جزء کلام جنیان نبوده و قرآن آنرا زیاد کرده که این یک زیادی مخل است و نظم کلام را بهم میزند و اگر جزء گلمات خود جنیان است که قرآن حکایتش کرده آنوقت رو بر هم ان و ما بعد آن کلام تامی نخواهد بود و باید چیزی تقدیر گرفته شود تا حکایت آ ن صحیح باشد و اگر چیزی تقدیر نگیریم عطف شدنش بر جمله ان استمع الخ دردی را دواء نمیکند و دقت فرمایید واز این نکته غفلت نورزید ساده تر بگوییم که اگر جنیان گفته بودند: ما قرآنی عجیب شنیدیم که چنین و چنان بود وخدایتعالی پروردگار عظیم ما است الخ و افراد نادان ما علیه خدا چنین و چنان گفتند
در این صورت چند جمله تام از «جنیان» حکایت شده بود و دیگر احتیاج نداشت قرآن کریم از ناحیه خودش در سر هر جمله بگوید و اینکه واینکه و اینکه انه انهم انا و اگر چنانچه خود چنین گفته اند:
ما قرآنی عجیب عجیب شنیدیم که چنین و چنان بود و اینکه خدایتعالی پروردگار عظیم ماست و اینکه افراد نادان ما علیه خدا چنین و چنان گفته اند در این صورت تمامی این جمله ها ناقص میبود و یک خبری می خواست تا جمله را تمام کند مثلا گفته باشند و اینکه خدای تعالی پروردگار عظیم ماست اعتقاد ماست و این که نادان ما علیه خدا دری وری گفتند باعث شرمندگی ما است و اینکه ما خیال کردیم که انس و جن علیه خدا دروغ نمیتراشند خیال خام ماست.
وانه کان یقول سفیهنا علی الله شططنا
کلمه سفه بطوریکه راغب گفته بمعنای خفت نفس است که از کمی عقل ناشی می شودو کلمه شطط بمعنای سخن دور از حقیقت است. این آیه هم در مقام تاکید جملهء لن نشرک بربنااحدا است. و منظورشان از جمله سفی ما مشرکینی است که قبل ایشان در میان جنیان بوده اند.
بعضی هم گفته اند: منظور ابلیس است که او نیز از جنیان بوده لکن این احتمال از سیاق آیه بعید است چون از جمله: کان یقول سفیهنا این معنا استفاده می شود که در سابق در بین ما سفیهی بود که پیش روی ما بخد ا دری وری می گفت نه اینکه قرنها قبل از ما ابلیس چنین و چنان گفت:
وانا ظننا ان لن تقول الانس و الجن علی الله کذبا
این آیه اعترافی است از« جنیان» باینکه خیال کرده بودندانس و جن هر چه می گویند راست است و هرگز علیه خدا دروغ نمیگویند در نتیجه وقتی برخوردند به مشرکین و شنیدند از ایشان که نسبت داشتن زن وفرزند بخدا میدهند باور کردن وآن وقت بان نسبت های ناروا ایمان آورده در نتیجه مثل خود آنان مشرک شدند و همچنان در شرک بودند تا اینکه قرآن را شنیدند و حقیقت برایشان روشن گردید واین اعتراف جنیان در حقیقت تکذیب مشرکین وجنی است.
وانا کان رجال منالانس یعوذون برجال منالجن فزادهم رهقا
راغب میگوید:کلمه عوذ بمعنای ملتجی شدن بغیر است و جمله رهقه الامر معنایش اینست قهر فلان امر بر او احاطه کرد این بود گفتار راغب کلمه رهق بگناه و طغیان هم تفسیر شده بعضی هم آنرا بترس و شر معنا کرده اند بعضی دیگر گفته اند:بمعنای ذلت و ضعف است و همه این معانی لازمهء معنای اصلی کلمه است. ومراد به پناه بردن انس به جن بطوریکه گفته اند اینستکه در عرب رسم بوده که در مسافرت در شب به بیابانی بر میخوردند از شر جانوران و شر سفیهان« جنی »بعزیزی آن بیابان که سرپرست جنیان است پناه میبردند و می گفتند: من پناه می برم بعزیز این وادی از شر سفها قومش و از مقاتل نقل شده که گفته اولین کسی که پنا هنده «بجن» شدطایفه ای از یمن و سپس قبیله بنوحنیفه بودند وآنگاه در همه عرب شایع گردید. و بعید نیست مراد به پناهنده شدن بجن این شدن که برای رسیدن به بکاهنی مراجعه نموده از او بخواهند اجنه را بکمک دعوت کند داستانی هم که از بعضی ها نقل می کنند و ذیلا از نظر خواننده می گذرد بهمین معنا برگشت می کند وآن داستان اینستکه رسم بوده هر گاه از اذیت و مضرت «جن» می ترسیدند.
برجالی از انس مراجعه می کردند. ودو ضمیر در فزادهم اولی بر جالی از انس و دومی برجالی از جن برمیگردد و معنای جمله اینستکه رجال جن گناه رجال انس و طغیان و یا ذلت و ترس آنان را زیادتر کردند. وانهم ظنوا کما ظننتم ان لن یبث الله احدا ضمیر انهم برجالی از انس بر میگرددو خطاب در ظننتم متوجه قوم جنی ایشان است و مراد به بعث بعث رسول بر رسالت است.که مشرکین منکر آنند بعضی گفته اند: مراد به بعث هم زنده کردن مردگان است ولی سیاق آیات معنای اول را تایید میکند. و از بعضی نقل شده که گفته اند:
این آیه و آیه قبلش اصلا جزء کلام جنی ها نیست بلکه خدایتعالی است که در وسط آیات حاکی کلام جنیان بعنوان جمله معترضه قرار گرفته و بنابراین نظریه ضمیر انهم « بجنیان» بر می گردد و خطاب در ظننتم بمردم است ولی این نظریه از سیاق آیات بدور است.
وانا لمسنا السماء فوجدناها ملئت حرسا شدیدا و شهبا
لمس سماء بمعنای نزدیک شدن بآسمان بوسیلهء صعود بدان است و کلمه حرس بطوریکه گفته اند اسم جمع کلمهء حارس است و بهمین جهت با صفت مفرد توصیف شده و مرا بحرص شدید نگهبانان قویی است که نمی گذارند شیطانها در آسمانها استراق سمع کنند و بهمین جهت دنبالش فرمود: و شهبا که منظور از شهاب ها سلاح آن نگهبانان است.
و انا کنا نقعد منها مقاعد للسمع فمن یستمع الان یجدله شهابا رصدا
صدر این آیه اگر منضم با آیهء قبلی در نظر گرفته شود این معنا استفاده می شود: پر شدن آسمان از حارسان شدیدا اخیرا پیش آمده و قبلا چنین نبوده بلکه « جنیان» آزادانه به آسمان بالا می رفتند ودر جاییکه خبر های غیبی و سخنان ملائکه بگوششان برسد می نشستند و از ذیل آیه که با فاء تفریح فرموده فمن الخ و ذیل آیه را متفرع بر همه مطالب گذشته نموده استفاده میشود که جنیان خواسته اند بگویند: از امروز هر کس از ما بخواهد در آن نقطه های قبلی آسمان بگوش بنشیند تیر های شهابی را می یابد که از خصوصیاتش اینستکه تیر اندازی در کمین دارد.
در نتیجه از مجموع دو آیه این خبر بدست می آید که جنیان بیک حادثه آسمانی برخورده اند حادثه ای جدید که مقارن با نزول قرآن وبعثت خاتم الانبیاء صلوات الله علیه رخ داده و آن عبارت از اینستکه با بعثت آن جناب جنیان از تلقی اخبار غیبی آسمانی واستراق سمع برای بدست آوردن آن ممنوع شده‌اند.
در اینجا باستدلال عجیبی از بعضی ازمفسرین بر می خوریم و آن اینستکه این دو آیه رد بر کسانی استکه معتقدند داستان رجم شیطانها از آسمان قبل از بعثت رسول خدا ص هم بوده و آنچه بعد از بعثت رخ داده پر شدن آسمان از نگهبان است چون فرموده: ملئت حرسا و این جمله ظهور دارد در اینکه اصل نگهبانان آسمان بوده اند آنچه بعد از بعثت رخ داده پر شدن آسمان از نگهبان است ونیز فرموده: نقعد منها مقاعد للسمع و این جمله ظهور دارد در اینکه ما در آسمان بعضی از ننشیمنگاها را خالی از حارس و شهب می یافتیم و اما امروزهیچ جای خالی نیست همه جا پر شده بطوریکه در هر نقطه بنشینی برای استراق سمع شهابی را در کمین می بینی. واین استدلال همانطوریکه گفتیم عجیب است برای اینکه اگر این دو آیه می خواستند از پر شدن آسمان از حارسان و زیاد شدن عدد آنان بحدیکه جای خالی در آن نمانده خبر دهد باید نفی را متوجه شنیدن از تمامی نقاط کند در قبال وضع گذشته که جنیان میتوانستند در بعضی نقاط بنشینند و اسرار را بشنوند نه اینکه نفی را متوجه صرف شنیدن کند و ما میبینیم در آیه شریفه فمن یستمع الان یجدله شهابا رصدا سخنی از همه نقاط و بعضی نکرده تنها فرموده هر کس از جنیان بخواهد چیزی بشنود شهابی را در کمین می بینید. و بفرضی که قبول کنیم که از این عبارت نفی کلی استفاده میشود و می خواهد سمع را علی الاطلاق نفی کند و همین مقدار در نفی کلی کافی است لکن همینکه می دانیم غرض خبر دادن از پر شدن آسمان از حارسان است
با اینکه قبلا بعضی از نقاطش خالی بوده و همچنین اینکه جملهء: فمن یستمع الخ را مقید کرد بقیه الان خود دلیل بر اینست که امر جدیدی در بارهء رجم جن رخ داده و آن امر جدید اینستکه که اجنه را از تمامی نقاط رجم می کنند و از بگوش نشستن آنان بطور مطلق جلوگیری می شود در در حالی که قبلا اینطور نبوده و اجنه می توانسته در بعضی از نقاط استراق سمع کنند وکسی جلوگیری ننماید واین مقدار برای اثبات دعوی مدعی کافی است. وباید این را هم متوجه بود که مفاد آیه رخ دادن رجم جن به وسیله شهاب رصد است نه رخ دادن اصل شهاب آسمانی پس این اشکال وارد نیست که کسی بگوید شهابها قبل از زمان رسول خدا ص و نزول قرآن هم بودندچون آنچه از قرآن استفاده می شود این استکه در عهد رسول خدا ص این حادثه رخ داد که شیطانها بوسیله شهاب رجم شدند و قرآن در هیچ موردی معترض اصل شها بها نشده و ما در اول سوره صافات هم مطالبی مربوط باین بحث ایراد کردیم.
وانا لاندری اشر ارید بمن فی الارض ام اردبهم ربهم رشدا
کلمه رشد با دو فتحه و کلمه رشد با ضمه راء و سکون شین بمعنای رسیدن بواقع است بر خلاف کلمه غی که بمعنای خلاف آنست و نکره آوردن رشدا برای این است که بفهماند خدای تعالی نوع خاصی از رشد برای آنان خواسته. و اینکه جنیان گفتند ما نمی دانیم آیاخدای تعالی شر اهل زمین را خواسته یا رشد آنان را برای جهل وتحیری است که نسبت به مساله رجم و جلوگیری از اطلاع یافتن شیطانها ازاخبار اسمانی داشته اند چیزی که هست این مقدار را فهمیده بودند که این حادثه که در آسمان رخ داده مربوط به اهل زمین است.
حال یا برای خیر است یا شر شان،و اگر خدای تعالی از پدید آوردن این حادثه خیر اهل زمین را خواسته باشد قطعا آن خیر یک نوع هدایت و سعادت زمین خواهد بود و به همین جهت در لنگه دوم احتما ل خود که جا داشت بگویند و یا خیر ایشان را گفتند و یا رشد مؤید این معنا جمله او را د بهم ربهم است که اشعار بر حمت و عنایت دارد.
جنیان در این کلام خو د فاعل اراده رشد را ذکر کردند ولی در جانب شر فاعل را ذکر نکردند،و نگفتند: اشرار اد بمن فی الارض بلکه فعل اراده بصیغه مجهول آوردند، تا هم رعایت ادب را نسبت به خدای تعالی کرده باشند، و هم فهمانده باشند خدای تعالی شر کسی را نمی خواهد مگر انکه خود انسان کاری کرده باشد که مستحق شر خدای شده باشد.
وا نا منا الصالحون و منادون ذلک،کناطر ائق قددا
کلمه صالح به معنای شایستگی است، در مقابل کلمه طلاح که به معنای نا شایستگی است، و مراد به کلمه دون ذلک به طوری که گفته شده رتبه ای پایین تر و نزدیک به رتبه صالحان است،ولیکن انچه به نظر ما ظهور دارد این است که مراد به کلمه دون به معنای غیر است، خواسته اند بگویند: بعضی از ما صالحان، و بعضی دیگر غیر صالح،موید این ظهور جمله بعد است که می فرماید: کناطر ائق قددآ. ما دارای مسلک های متفرق بودیم،و این عبارت بر تفرقه و تشتت دلالت دارد و کلمه طرائق جمله طریقه است که به معنای روشهایی است که مورد عمل واقع شده و کلمه قدد جمع قده است که از مصدر قد_قطع و به معنای قطعه است
و اگر طرائق را به وصف قدد توصیف کرده،به این مناست بود که هر یک از آن طریقه ها مقطوع از طریقه دیگر است و سالک خود رابه هدفی غیر هدف دیگری می رساند،آن مفسری هم که کلمه قدد را براههای متفرق تفسیر کرده برگشت کلامش به همین معنا است.
و ظاهرا مراد به کلمه الصالحون صالحان به حسب طبع اولیه است آنهایی که در معاشرت و معامله طبعا اشخاصی سازگارند، نه صالحلان بر حسب ایمان، چون اگر منظور صلاحیت به حسب ایمان بود مناسب تر آن بود که این آیه بعد از آیه: وا نا لما سمعنا الهدی آمنا به الخ قرار گیرند که در آن سخن از ایمان آورده اندبعد ار شنیدن هدایت رفته اند.
بعضی از مفسرین گفته اند کلمه طرائق قددا اگر به صدای بالا خوانده می شود، به خاطر ظرفیت است،و حرف فی در تقدیر ان است، در حقیقت فی طرائق قدد بوده، یعنی در مذاهب متفرق، بعضی دیگر گفته اند: صدای بالای ان به خاطر حذف مذاف و تقدیر ان ذوی طرائق قدد_صاحبان راههای متفرق بوده، این احتمال هم بعید نیست، که جمله نام برده استعاره باشد و خواسته باشند خودشان را در اختلاف و تضادی که دارند تشبیه به طرقی کنند، که هر یک سر از جائی جداگانه در می اورد.
ومعنای ایه این است که بغضی از ما صالحان با لطبعند، و بعضی غیر صالحند، وما در مذاهب مختلفه بوده ایم،بنابر اینکه فی در تقدیر بگیریم و یا ما صاحب مذاهب مختلفه بوده ایم و بنا بر اینکه کلمه ذوی را تقدیر بگیریم و یا ما خودمان مثل راههای بریده از هم هستیم که هر کدام از یک جا سر در می اورد بنابر اینکه جمله استعاره باشد.
وانا ظننا ان لن نعجز فی الارض، ولن نعجزه هربا
در اینجا کلمه ظن که ظننا ماضی ان است به معنای علم تعیینی است،و مناسب تر ان است که مراد به اینکه گفتند: هرگز خدا را در زمین عاجز نمی کنیم این باشد که نمی توانیم درزمین از راه فساد در ارض جلوی خواست خدا را بگیریم،و او را عاجز سازیم، و نگذاریم نظامی که در زمین جاری کرده جاری شود چون افساد خود آنان هم اگر محقق شود تازه یکی از مقدرات خود خدا است، نه اینکه خدا را عاجز ساخته باشند، و و نیز مراد به جمله ولن نعجزه هر با این باشدکه اگر خدا خدا بخواهد ما را دستگیر کند منی توانیم از چنگ او بگریزیم و او نتواند به ما دست یابد. ولی بعضی از مفسرین گفته اند معنای جمله اول این است که ما تا چندی که در زمین هستیم نمی توانیم خدا را عاجز سازیم، و معنای جمله دوم این است که نمی توانیم به آسمان بگریزیم،در نتیجه معنای آیه این است که نه در زمین می توانیم خدا را عاجز کنیم نه در آسمان، لیکن خواننده خود می داند که این معنا درست نیست.

 

و انا لما سمعنا الهدی آمنا به،فمن یومن بر به فلا یخاف بخسا ولا رهقا
منظور از کلمه هدی قرآن است که به این اعتبار که متضمن هدایت است،و کلمه بخس بمعنای نقص است، اما نه هر نقصی، بلکه نقص بر سبیل ظلم، و کلمه رهق بمعنای فرا گرفتن و احاطه کردن نا ملایمات به انسان است.
و حرف فاء که در جمله فمن یومن آمده است برای این است که مطلب را نتیجه و فرع مطالب قبلی کند البته در اینجا علت را تفریع بر معلول کرده است تا بفهماند حجت و علت ایمان آوردنشان به قرآن به محض شنیدن آن و بدون درنگ، این بود که هر کس به پر ور دگار خود ایمان داشته باشد،نه دچار ترس از بخس می شود و نه ترس از رهق.
و حاصل معنای ایه این است که ما وقتی قران را که کتاب هدایت است شنیدیم، بدون درنگ ایمان اوردیم،برای اینکه هر کس به قران ایمان بیاورد،در حقیقت به پرور دگار خود ایمان اورده و هر کس به پروردگار خود ایمان بیاورد،دیگر ترس ندارد،نه ترس از نقصان در خیر،که مثلا خدا بظلم خیر او را ناقص کند،و نه ترس از اینکه مکروه احاطه اش کند،چنین کسی دیگر چرا عجله نکند،و بدون درنگ ایمان ن یاورد ؟ ودر اقدام در ایمان اوردن تردید کند ؟ که مثلا نکند ایمان بیاورم ودچار بخس و رهق شوم.
وانا منا المسلمون،و منا القاسطون،فمن اسلم فاو لئک تحرو ار شدا
مراد به کلمه مسلمون این است که ما تسلیم امر خدائیم، پس مسلمین کسانی اند که امر را تسلیم خدا کردند،و مطیع او در هر چه بخواهد ودستور دهد هستند،و مراد به کلمه قا سطون ما یلین به سوی باطل است، در مجمع البیان گفته که قاسط به معنای عدول کننده از حق است بر خلاف کلمه مقسط که به معنای عدول کننده به سوی حق است،این بود گفتار صاحب مجمع.
و معنای آیه این است که ما گرو ه جنیان بدو طائفه تقسیم می شویم یک طائفه آنهایی تسلیم امر خدا و مطیع او هستیم و طائفه دیگر کسانیکه از تسلیم شدن برای امر خدا با اینکه حق است عدول کرده، و منحرف شده اند.
و کلمه تحری در جمله فمن اسلم فا ولئک تحرو ارشدا در مورد هر چیزی استعمال شود به معنای کشتن برای جستن آن است و معنای جمله این است که کسانی تسلیم امر خدا شدند آنها در صدد یافتن واقع و ظفر جستن به حق بر آمدند.
و اما القاسطون فکانو الجهنم حطبا
و اما منحرفین هیزم جهنم اند و در دوزخ با سوختن موذب می شوند، جانشان مشتعل می گردد،عینا نظیر منحرفین از انس که قرآن کریم آتش گیرانه دوزخشان خواند ه، و فرمود فا تقوا النار التی وقودها الناس.
بسیاری از مفسرین جمله فمن اسلم فاو لئک. لجهنم حطبا را تتمه کلام «جن» دانسته اند خواسته اند بگو یند، مومنین از «جن» با این کلام خود قوم خود را مخاطب قرار داده اند و لی بعضی گفته اند که این قسمت کلام خدای تعالی است و خطاب در آن به رسول خدا ص دارد.

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

سعادت‏»; مطلوب فطرى انسان
همه مردم طالب سعادت و فطرتا دنبال خوشبختى‏اند، از گرفتارى‏ها به تنگ مى‏آیند و در صدد نجات از آن‏ها برمى‏آیند. اما در چند زمینه با همدیگر اختلاف‏نظر دارند; یکى از آن‏ها تعیین مصداق «سعادت‏» - همان گمشده فطریشان - است. همه مى‏خواهند خوشبخت‏باشند و هیچ وقت دچار گرفتارى و بدبختى نشوند، اما بسیارى از آن‏ها نمى‏دانند که خوشبختى واقعى کدام است.
بسیارى از مردم تصور مى‏کنند مطلوب‏فطرى‏آن‏هاهمین لذت‏هاى زودگذر دنیوى است. بنابراین، همه توان خود را صرف رسیدن به آن مى‏کنند و دنبال چیز دیگرى نمى‏روند. این‏ها تلاش نمى‏کنند تا دریابند سعادت واقعى کدام است.
دسته‏اى دیگر از مردم اجمالا مى‏دانند که لذت‏هاى زودگذر لیاقت دل‏بستگى را ندارد، مى‏بینند که هر روز مردم به یک چیز دل مى‏بندند و توجهشان را صرف به دست آوردن آن مى‏کنند ولى هر قدر هم نسبت‏به چیزى علاقه‏مند بوده و از رسیدن به آن خرسند شده باشند، برایشان باقى نمى‏ماند و از بین مى‏رود، مى‏بینند که آنچه مردم‏زندگیشان را صرف به دست آوردن آن کرده بودند پایدار نمى‏ماند و به اصطلاح، «آنچه را نپاید دل‏بستگى را نشاید»، در مى‏یابند که آن‏ها لیاقت دل‏بستن ندارند، اما نمى‏دانند آنچه را باید دنبال کنند چیست. این قبیل افراد دو دسته‏اند:
یک دسته کسانى‏اند که به کمک عقل و راهنمایى‏هاى افرادى که از سوى خداوند آمده‏اند هدف اصلى‏شان را مى‏شناسند و مى‏فهمند سعادت واقعى چیست; همان که در اصطلاح، از آن به «قرب خداوند» تعبیر مى‏کنیم. «فمنهم شقى و سعید فاما الذین سعدوا ففى الجنة خالدین فیها ما دامت السماوات و الارض.» پس سعادت واقعى این است که انسان نزد خداوند از خوشبختى ابدى و بى‏نهایت‏بهره‏مند باشد.
اما دسته دیگر وقت صرف مى‏کنند، فکر مى‏کنند، بحث مى‏کنند، اما در شرایطى قرار مى‏گیرند که موفق نمى‏شوند بفهمند، دچار شک و شبهه‏هاى واهى و وسوسه‏هاى شیطانى مى‏شوند; نه خدا را درست مى‏شناسند و نه قیامت را رست‏باور دارند; کوتاهى نمى‏کنند، اما تشخیص هم نمى‏دهند.
کسانى که سعى مى‏کنند و راه درست را مى‏شناسند و مى‏فهمند که سعادت واقعى در قرب خدا و جوار رحمت اوست‏باید در صدد برآیند که راه صحیح را بشناسند. اما برخى از این افراد در این زمینه، وقت کافى نمى‏گذارند، به قدر کافى تحقیق نمى‏کنند; متوجه مى‏شوند که سعادت حقیقى در ایمان به خدا و روز جزاست، در این است که انسان نزد خداوند معزز و مقرب باشد، اما سعى نمى‏کنند که بفهمند راه آن کدام است. به حرف هر کس یا هر شرایطى که در جامعه حکم‏فرماست، هرچند درست نباشد، اعتماد مى‏کنند و به قدر کافى به تحقیق نمى‏پردازند. کسانى هم که در اطراف آن‏ها هستند، نمى‏توانند راه صحیح را به آن‏ها نشان دهند. البته نشناختن این دسته مراتبى دارد; برخى در مسائل فردى به شناخت کافى نمى‏رسند و برخى در مسائل اجتماعى یا سیاسى یا غیر آن.
اما در هر صورت، برخى افراد موفق مى‏شوند به شناخت کافى برسند. ولى پس از این، نوبت «عمل‏» مى‏رسد; یعنى رسیدن چنین اشخاصى به سعادت مطلوبشان در گرو اینست که چه قدر در این راه پاى‏مردى نمایند، از راه صحیح منحرف نشوند و افراط و تفریط نکنند.

 

برخوردارى مؤمنان از نعمت‏هاى ویژه الهى در دنیا و آخرت
اگر کسانى تحقیق کردند، هدف را شناختند، به درستى هم عمل کردند، آیا ممکن است‏خداى متعال چیزى از آن‏ها کم بگذارد؟ آیا ممکن است چیزى به صلاحشان باشد و خدا به آن‏ها ندهد، چه در دنیا و چه در آخرت؟ محال است چنین باشد; زیرا خداوند بخیل نیست، عالم را هم آفریده تا انسان‏ها با حرکت اختیارى خودشان، راه تکامل را طى کنند و به فیوضات و رحمت‏هاى ابدى او نایل شوند و اصلا هدف الهى این است که وقتى کسى راه درست را شناخت و تمام نیرویش را صرف عمل کرد و کوتاهى ننمود خداوند درباره‏اش کوتاهى نکند. خداوند به کسانى که اهل عصیان و تمردند و از یاد خدا غفلت ورزیده‏اند نعمت‏هاى فراوان مى‏دهد، آیا ممکن است‏به کسانى که توانشان را صرف هدایت‏خود و عمل به دستورات خدا کرده‏اند، عنایت نکند؟ خیر، خداوند هر چه را به نفعشان باشد، در دنیا و آخرت، به آن‏ها خواهد داد. از نعمت‏هاى آخرت، که هیچ تزاحمى با همدیگر ندارد، به قدرى که افراد لیاقت داشته باشند، به آن‏ها خواهد داد; «جنة عرضها کعرض السماء والارض‏». بهشتى که گستره‏اش به اندازه تمام آسمان‏ها و زمین است در اختیارشان مى‏گذارد. هر قدر بتوانند از آن استفاده کنند مضایقه‏اى نخواهد بود; زیرا بهشت و نعمت‏هاى آن مثل این دنیا نیست که مثلا، اگر کمى غذا خوردند سیر شوند یا اگر زیاد خوردند مریض شوند.
در آن‏جا، تزاحمى نیست. چنین نیست که اگر از چیزى تمتع بردند، خسته شوند یا دیگر نتوانند استفاده کنند. در آن جا، نه خستگى وجود دارد، نه ملالت، نه ضعف، نه درد،.... خدا مى‏داند که آن جا چه عالمى است! و چه نعمت‏هایى در اختیار بندگان شایسته‏اش قرار مى‏دهد! چنین کسانى که راه را به خوبى شناخته‏اند و به خوبى آن را پیموده‏اند، در آخرت، هیچ مشکلى ندارند و هر چه بخواهند در اختیارشان قرار مى‏گیرد حتى بیش از آنچه تصور مى‏کنند و به عقلشان مى‏رسد. معمولا انسان باید تصورى از چیزى داشته باشد تا آن را بخواهد. اما خداوند آن قدر نعمت مى‏دهد که تصورش را هم نمى‏کنند; «فیها ما تشتهیه الانفس و تلذ الاعین.» در جایى هم مى‏فرماید: «لهم ما یشاؤون فیها و لدنیا مزید»; هر چه بخواهند مى‏دهیم، بیش‏تر هم مى‏دهیم.
اما در دنیا، خیرات و نعمت‏ها کمابیش با یکدیگر تزاحم دارد. نعمت‏ها هرچند حلال و مشروع هم باشد، انسان به قدر محدودمى‏توانداز آن‏ها استفاده کند، چه در خوردنى‏ها باشد، چه در نوشیدنى‏ها، چه در پوشیدنى‏ها یا دیگر نعمت‏ها. دنیا همه چیزش محدود است و به قدر محدود باید از آن‏ها استفاده کرد. اگر از حد خودش بگذرد نتیجه معکوس مى‏دهد; مثلا، اگر انسان پرخورى کند، مریض مى‏شود. خداوند هم وقتى مى‏خواهد در این دنیا به کسى چیزى بدهد به مقدار محدود مى‏دهد، وقتى هم نعمت‏هاى مادى و معنوى او با یکدیگر تزاحم پیدا مى‏کند، نعمتى را که برایشان اصل است‏به آن‏ها مى‏دهد.
به همین دلیل است که گاهى بندگان شایسته در این دنیا مبتلا به گرفتارى‏هایى مى‏شوند. این طبیعت دنیاست که به دلیل این تزاحمات، گرفتارى‏ها ایجاد مى‏شود. اصلا زندگى دنیا بدون سختى ممکن نیست. اما قرار بر این است که بندگان شایسته خدا هر چه خواستند، خداوند در این دنیا هم به آن‏ها بدهد، مگر مصلحتى قوى‏تر در کار باشد و نعمتى با دیگرى تزاحم پیدا کند. بندگان خدا چیزهایى را مى‏خواهند، اما این خواست گاهى موجب محرومیت آن‏ها از چیزهاى دیگر مى‏شود. در چنین مواقعى، خداوند به آن‏ها چیزى مى‏دهد که به صلاحشان باشد. البته بندگان شایسته خدا هم کارشان را به خدا واگذار مى‏کنند و معمولا مطابق خواسته دلشان از خدا چیزى نمى‏خواهند، مى‏گویند: خدایا، هر چه را براى ما بهتر است نصیبمان کن. خداوند هم چنین اراده مى‏کند که به عنوان مثال، براى محفوظ ماندن آن‏ها از گرما، ابرى بفرستد تا بر سرشان سایه بیندازد یا اگر از باران روز ناراحت مى‏شوند، شب برایشان باران بفرستد. ولى واست‏خداوند چنین است که اگر این نعمت‏ها با یکدیگر تزاحم پیدا کرد، آن را که برایشان بهتر است عطا کند; حتى گاهى از دنیایشان کم مى‏گذارد و بر نعمت‏هاى اخرویشان مى‏افزاید و درجاتشان را بالا مى‏برد.
پس با دلایل عقلى و برهانى، مى‏توان اثبات کرد که اگر کسانى راه صحیح را بشناسند و آن را درست‏بپیمایند، هر چه را برایشان خیر باشد خدا به آن‏ها مى‏دهد، حتى اگر به این صورت باشد که در روز گرم تابستان، ابرى بر سرشان سایه بیندازد یا اگر مریض شدند شفا پیدا کنند، مگر این‏که خداوند خیرشان را در غیر از این دیده باشد. در هر صورت، قرار بر این است که هیچ ناراحتى نبینند.

 

سعادتمند واقعى کیست؟
این‏ها چه کسانى‏اند؟ آیا کسانى که مقصد را شناخته‏اند، راه رسیدن به آن را هم در میان تمام مسائل فردى و اجتماعى و دیگر جنبه‏هاى زندگیشان به خوبى شناخته‏اند و توفیق عمل داشته‏اند یهودى‏اند یا نصرانى یا بودایى یا غیر آن؟
بر اساس عقیده ما، راه صحیح «اسلام‏» است و هر کس مسلمان باشد سعادت آخرت را به خوبى شناخته است. گم‏شده حقیقى انسان نزد خدا و در عالم ابدى است. پس مطلوب مسلمان «خدا» است. براى رسیدن به او نیز تنها راه «اجراى دستورات اسلام‏» است. بنابراین، ممکن نیست کسى مسلمان باشد، اما ضروریات اسلام را نداند. پس هر کس مقصد را شناخته، راه را هم کمابیش یافته است. چنین شخصى مستحق دریافت نعمت‏هاى بى‏منتهاى خدا در دنیا و آخرت است.

 

تفاوت بهره افراد از «سعادت‏
اما مسلمانان فرقه‏هاى گوناگونى دارند. همیشه هم کسانى بوده‏اند که مى‏خواسته‏اند راه صحیح را بشناسند، تحقیق هم کرده‏اند، ولى موفق نشده‏اند، به خصوص در دوران ائمه اطهارعلیهم‏السلام کسانى بودند که در گوشه و کنار زندگى مى‏کردند; مى‏خواستند اسلام را دقیقا بشناسند، ولى شرایط اجتماعى آن دوران و حکومت‏هاى جابرانه مانع این کار بود. این دسته افراد به اندازه‏اى که شناخت پیدا کرده‏اند، مسؤولیت دارند و باید به همان مقدار عمل کنند. طبعا استحقاق دریافت همه‏گونه عنایتى را هم ندارند; چون تمام راه را نپیموده‏اند; در چیزهایى که نشناخته‏اند کمالاتى وجود داشته که آن‏ها به دلیل عمل نکردن، به آن‏ها دست نیافته‏اند، هرچند تقصیرى در زمینه شناخت نداشته‏اند. خداوند هم در همین حد پاداش آن‏ها را خواهد داد: «انا لانضیع اجر من احسن عملا.». آن‏ها تقصیر نداشته‏اند; در شناخت، قصور داشته‏اند و به آنچه فهمیده‏اند عمل کرده‏اند. خداوند هم به همان اندازه پاداششان مى‏دهد.
اما کسانى که مقصد را شناخته‏اند، با تلاش و کوشش خود نیز در مسیر صحیح گام نهاده‏اند و براى طى طریق، مشمول توفیق الهى شده‏اند - یعنى: شیعه اهل بیت‏علیهم‏السلام هستند - دیگر هیچ مشکلى ندارند، مگر در زمینه عمل; باید در عمل بکوشند چون هدف و راه را درست‏شناخته‏اند. البته این‏ها هم از لحاظ معرفت، مراتبى دارند. چنین نیست که هر که شیعه شد، تمام دستورات اهل بیت ‏علیهم‏السلام را در همه ابعادش بشناسد، مراتب علم و معرفت افراد با یکدیگر فرق مى‏کند و ممکن است‏بعضى‏ها به شناخت کامل تمام جزئیات نرسیده باشند و بالتبع، از درک آثارش نیز محروم خواهند شد. هر که به شناخت کامل‏تر رسیده باشد، از آثار بیش‏ترى برخوردار خواهد شد.
فرض ما بر این است که ما شیعیان از لحاظ شناخت کمبودى نداریم، اسلام را از شیوه اهل بیت‏علیهم‏السلام با همه ابعادش شناخته‏ایم. پس اگر به درستى عمل کنیم، خداوند در دنیا و آخرت، ما را غرق در نعمت‏خواهد کرد و چرا چنین نکند؟ مگر خدا مى‏خواهد نعمت‏هایش را براى چه کسى ذخیره کند؟ مگر بخل دارد؟ آیا اگر به بعضى‏ها بدهد، نعمت‏هایش تمام مى‏شود؟ در آخرت تزاحم و تعارضى نیست، هر چه را به یکى داده به دیگرى هم مى‏تواند بدهد; «انما امره اذا اراد شیئا ان یقول له کن فیکون.» محدودیت از ویژگى‏هاى دنیاست و در آخرت وجود ندارد. در این‏جا هم هر کس راه شناخت را درست پیمود، هر چه را بخواهد خدا به او عطا مى‏کند، مگر آن که مصلحت نباشد; به گونه‏اى که حتى اگر به خودش هم گفته شود که اگر فلان چیز به تو داده شود از چیز دیگرى محروم مى‏شوى، قبول نمى‏کند و مى‏گوید همان که خدا خواسته بهتر است.
پس کسانى که مقصد را درست تشخیص داده‏اند، راه را هم درست رفته‏اند و تمام توانشان را نیز براى رسیدن به آن به کار گرفته‏اند - همان کسانى که در دنیا و آخرت، غرق در نعمت‏هاى خدا خواهند شد - مسلمانانى هستند که شیوه اهل بیت‏علیهم‏السلام را درست نشناخته‏اند و آن را در تمام ابعاد زندگیشان پیش رو قرار داده‏اند. بر این اساس، امام صادق‏علیه‏السلام مى‏فرماید: اى پسر جندب، اگر شیعیان ما کسانى که مقصد زندگیشان; یعنى: خدا و قیامت را رست‏شناخته‏اند و سعادت حقیقى را وجهه همت‏خود گردانده‏اند استقامت‏به خرج دهند و از مسیرى که انتخاب کرده‏اند منحرف نشوند خداوند آنان را غرق در نعمت‏هاى خود مى‏کند.

 

استقامت; شرط دست‏یابى به سعادت
در توضیح «استقامت‏»، بجاست‏بدانیم که در چند جاى قرآن، به پیامبرصلى الله علیه وآله امر به استقامت‏شده‏است; یکى در سوره هود که از آن حضرت نقل است که فرمود: «شیبتنی سورة هود لمکان هذه الآیة: "فاستقم کما امرت و من تاب معک"»; سوره هود مرا پیر کرد; به سبب وجود این آیه: پس استقامت‏بورز تو و هر که با تو توبه کرده‏است، همان‏گونه که فرمان داده شده‏اى. حضرت امام‏رحمه الله در سخنان خود، زیاد بر این حدیث تاکید مى‏کردند. به واقع، آنچه انسان را پیر مى‏کند و کمرشکن است «استقامت‏» است. به همین منظور، خداوند به استقامت ورزندگان در آیه دیگرى بشارت مى‏دهد: «ان الذین قالوا ربنا الله ثم استقاموا تتنزل علیهم الملائکة الا تخافوا ولاتحزنوا وابشروا بالجنة التی کنتم توعدون‏»; آنان که گفتند: پروردگار ما الله است، سپس استقامت ورزیدند و پایدارى کردند، فرشتگان بر آنان فرود آیند که نترسید و غمگین نباشید و بشارت ما بر شما به بهشتى که وعده داده شده‏اید.
بنابراین، صرف ایمان به خدا و پذیرش دین حق و مذهب اهل بیت‏علیهم‏السلام کافى نیست، بلکه باید در این راه پایدارى کنیم و استقامت‏به خرج دهیم; باید مراقب باشیم تا لحظه‏اى منحرف نشویم. اگر کسى این‏گونه باشد، خداوند از هیچ خیرى در حق او فروگذار نمى‏کند. چنین کسى مستجاب الدعوه است; هر چه از خدا بخواهد به او عطا مى‏کند و اصلا جز آنچه مرضى خداست انجام نمى‏دهد; ملائکه هم با او مصافحه مى‏کنند و دست مى‏دهند. البته کسانى که به درجات بالاتر و کامل‏ترى رسیده باشند ملائکه را هم مى‏بینند و مصافحه‏شان را درک مى‏کنند.
دیدن ملائکه مختص به پیامبران‏علیهم‏السلام نیست. ائمه اطهارعلیهم‏السلام پیامبر نبودند، ولى ملائکه را مشاهده مى‏کردند یا حضرت مریم‏علیهم‏السلام نه امام بود و نه پیامبر، اما ملک را مشاهده کرد و گفت: «اعوذ بالرحمان منک ان کنت تقیا» و حضرت عیسى‏علیه‏السلام را ملک به او مرحمت کرد; «قال انما انا رسول ربک لاهب لک غلاما زکیا.»

 

هماهنگى مصلحت الهى با بهره‏مندى مؤمنان از نعمت‏هاى دنیا
باید توجه داشته باشیم که آنچه به عنوان نمونه از امتیازات شیعیان و مؤمنان واقعى در این روایت نقل شده قاعده کلى و همیشگى نیست، بلکه اقتضائاتى است که امام صادق‏علیه‏السلام برخى از آن‏ها را در خصوص آنان ذکر کرده‏اند; یعنى: چنین کسانى این‏گونه اقتضایى در وجودشان هست که خداوند مثلا، در گرماى هوا ابرى بفرستد تا بر سر شان سایه بیندازد یا ملائکه با آن‏ها مصافحه کنند. اما باید توجه داشت که اگر خداوند براى بعضى از بندگان مؤمنش این کارها را نکرده به دلیل مصالحى بالاتر است; یعنى: این اقتضا براى آنان وجود دارد که روزهایشان آفتابى باشد و اگر قرار باشد بارانى ببارد، در شب برایشان بفرستد و...، اما ممکن است‏به دلیل برخى مصالح والاتر، این امتیازات را به آن‏ها ندهد.
از جمله امتیازاتى که خداوند به چنین بندگانى عطا مى‏کند این است که «لاکلوا من فوقهم و من تحت ارجلهم‏»; آنان روزى خود را، هم از بالاى سر و هم از زیرپایشان‏دریافت مى‏کنند. شاید این تعبیر کنایى بوده و منظور این باشد که نعمت از هر طرف به سوى آنان سرازیر مى‏شود. به این مضمون، در قرآن هم مى‏فرماید: «ولو ان اهل القرى آمنوا و اتقوا لفتحنا علیهم برکات من السماء و الارض‏» اعراف:96; اگر اهل زمین ایمان مى‏آوردند و تقوا پیشه مى‏کردند شناخت و استقامت، از آسمان و زمین بر آن‏ها درهاى برکات را مى‏گشودیم. مصداق کامل چنین کسانى شیعیان خالص اهل بیت‏علیهم‏السلام هستند که هیچ چیز از خدا نمى‏خواهند، مگر این‏که دعایشان را مستجاب مى‏گرداند; «لما سالوا الله شیئا الا اعطاهم.

 

تحذیر از بدگویى نسبت‏به شیعیان
در ادامه روایت، امام صادق‏علیه‏السلام مؤمنان را از بدگویى نسبت‏به شیعیان بر حذر داشته و به ایشان سفارش مى‏کند که حتى اگر برخى از شیعیان گناهکار باشند، جز سخن خیر، چیز دیگرى درباره آن‏ها نگویند، بلکه با خضوع و خشوع و التماس، دعا کنید که خداوند به آن‏ها توفیق دهد گناهانشان را ترک و توبه کنند تا مشمول آمرزش حق تعالى قرار گیرند.
این یک دستور اخلاقى است که مؤمنان نباید به محض این‏که خطایى از برادران دینى خود مشاهده کردند، با آن‏ها قطع رابطه کنند و ایشان را منحرف، غیر قابل هدایت و اهل جهنم بدانند. اگر شیعیان گناهکار هستند ولى اساس ایمان و اعتقادشان درست است، باید خالصانه - و نه سرسرى - برایشان دعا کنیم که خداوند توفیق توبه و ترک گناه به آن‏ها عطا فرماید.
اگرچه این قسمت از روایت‏یک دستور اخلاقى به شمار مى‏آید، ولى مبتنى بر یک سلسله مسائل اعتقادى است که معمولا در اذهان بسیارى از مردم سؤالات و شبهاتى پیرامون آن وجود دارد.
حضرت در ادامه این روایت مى‏فرماید: هر کس سراغ ما بیاید و ولایت ما را پذیرفته و ولایت دشمنان ما را نپذیرفته باشد به این شرط که هر چه مى‏داند بگوید و از گفتن چیزهایى که نمى‏داند پرهیز کند و اگر اشکالى در یک زمینه‏اى دارد سکوت نماید، مشمول شفاعت ما شده و به بهشت مى‏رود.
بر این اساس، اگر سؤالى از شخصى که نسبت‏به آن علم ندارد پرسیده مى‏شود باید سکوت کند و از اظهار نظر خوددارى نماید. بسیارى از افراد هستند که وقتى یک مساله‏اى مطرح مى‏شود، بدون این‏که درباره آن علم داشته و تحقیق کرده باشند، به انکار آن مى‏پردازند در حالى که دلیل انکار خود را نیز نمى‏دانند. از طرفى دیگر، کسانى که درباره موضوعى خوب تحقیق کرده‏اند و نسبت‏به آن علم و آگاهى دارند، باید محکم و استوار روى حرفشان بایستند و از آن دفاع نمایند. بسیارى از مسائل نیز وجود دارد که باور کردن آن‏ها از جانب کسانى که ممارست در معارف اهل بیت‏علیهم‏السلام ندارند، مشکل است. این‏گونه افراد اگر مرتکب گناهى هم شده باشند در صورتى که در مسائل دینى که از آن‏ها سؤال مى‏شود با صراحت‏بگویند نمى‏دانم; از کسى که تحقیق بیش‏ترى در این زمینه کرده و متخصص‏تر است‏بپرسید، در قیامت مشمول شفاعت مى‏شوند.
انسان باید نسبت‏به مؤمنین حسن ظن داشته باشد; بر فرض اگر گناهى هم کرده‏اند، فقط هما

دانلود با لینک مستقیم


دانلود مقاله تفسیر سوره جن

تفسیر سوره تحریم

اختصاصی از فایل هلپ تفسیر سوره تحریم دانلود با لینک مستقیم و پر سرعت .

تفسیر سوره تحریم


تفسیر سوره تحریم

لینک پرداخت و دانلود *پایین مطلب*

 

فرمت فایل:Word (قابل ویرایش و آماده پرینت)

 

تعداد صفحه:7

 

 

 

 

بسم الله الرحمن الرحیم

یا ایها النبى لم تحرم ما احل الله لک تبتغى مرضات ازواجک و الله غفور رحیم.قد فرض الله لکم تحلة ایمانکم و الله مولیکم و هو العلیم الحکیم.و اذ اسر النبى الى بعض ازواجه حدیثا فلما نبات به و اظهره الله علیه عرف بعضه و اعرض عن بعض فلما نباها به قالت من انباک هذا قال نبانى العلیم الخبیر.ان تتوبا الى الله فقد صغت قلوبکما (1) .

سوره تحریم هم مثل سوره طلاق با«یا ایها النبى‏»شروع شده است.ما در قرآن سه سوره داریم که با«یا ایها النبى‏»شروع مى‏شود:سوره تحریم و سوره طلاق و سوره احزاب که قبل از یس بود.سوره تحریم سوره‏اى است که ابتدا مى‏شود در حالى که اشاره‏اى دارد به جریانى که میان پیغمبر اکرم و بعضى از زنهاى ایشان واقع شده است.آنچه که از قرآن فهمیده مى‏شود-و خیلى جهاتش را تاریخ بیان کرده است و قسمتهاى کوچکى از آن هم هست که از نظر تاریخ خیلى روشن نیست-این است که پیغمبر اکرم یک چیزى را که بر خودش حلال بوده است،بر خود به موجب یک قسم حرام کرده است.این فى حد ذاته یک کار جایزى است.جزء چیزهایى که ما داریم عهد و نذر و قسم است،یعنى انسان به موجب یک نذر مى‏تواند چیزى را بر خود واجب یا حرام کند،که در باب نذر به شرط رجحان مى‏شود این کار را کرد،یا یک امر مباح یا مستحب را مى‏تواند به موجب یک قسم بر خودش واجب کند،یا یک مکروه را بر خودش حرام کند و یا یک مباح را بر خودش حرام کند.مثلا آدمى سیگار مى‏کشد،مرتب تصمیم مى‏گیرد که سیگار نکشد،نمى‏تواند،بعد قسم مى‏خورد که براى مدت موقت‏یا براى همیشه سیگار نکشم.همین قدر که قسم خورد،دیگر کشیدن سیگار بر او حرام مى‏شود،یعنى اگر بخواهد بکشد باید کفاره بدهد،با یک تفاوت مختصرى که در فقه میان نذر و عهد و قسم مطرح است.

مفاد آیات

به هر حال یکى از مسائلى که در فقه مطرح است این مساله است که انسان با قسم مى‏تواند مستحبى یا مباحى را بر خود واجب کند،مکروهى یا مباحى را بر خود حرام کند.آیه همین قدر نشان مى‏دهد که پیغمبر اکرم یک امرى را که بر او حلال و مباح بود به موجب قسم بر خودش حرام کرد و این کار را براى جلب رضاى بعضى از زنهاى خودش کرد،حال‏«براى جلب رضاى بعضى از زنها»یعنى چه؟آیا به این شکل که مثلا آن زن تمایلى نداشت و پیغمبر اکرم براى اینکه میل او را جلب کند[این کار را کرد؟]یا نه،تحت فشار اذیت زنهاى خودش قرار گرفته بود و براى رهایى از آزار آنها این حلال را بر خودش حرام کرد.از آیات استفاده مى‏شود که این دومى است،چون به دنبال آن فورا به آن دو زن خطاب مى‏کند:امر شما دائر است میان توبه کردن و ادامه دادن به کار خود.اگر توبه کنید،باید هم توبه کنید که دلهاى شما فاسد شده،ولى اگر بخواهید ادامه بدهید(تهدید مى‏کند)خدا به حمایت پیغمبر بر مى‏خیزد.پس معلوم مى‏شود که مساله مساله آزار بعضى از زنها بوده است،آنهم دو زن بوده است،چون کلمه‏«ان تتوبا»دارد.و باز از آیه استفاده مى‏شود که پیغمبر رازى را به یکى از زنها گفت و از او پیمان گرفت که این راز را به کسى نگوید و این زن بر خلاف پیمانى که با پیغمبر داشت رفت به آن دیگرى-که با یکدیگر خیلى رفیق و دوست بودند-گفت.بعد پیغمبر اکرم به حکم وحى الهى آگاه شد که سر میان این دو نفر بازگو شده است.به او فرمود:چرا رفتى این را به او گفتى؟ او تعجب کرد،گفت:چه کسى به تو گفت که من به او گفته‏ام؟فرمود:خداى آگاه به من خبر داد که تو این راز را فاش کرده‏اى.


دانلود با لینک مستقیم


تفسیر سوره تحریم

تفسیر سوره لقمان

اختصاصی از فایل هلپ تفسیر سوره لقمان دانلود با لینک مستقیم و پر سرعت .

تفسیر سوره لقمان


تفسیر سوره لقمان

لینک پرداخت و دانلود *پایین مطلب*

 

فرمت فایل:Word (قابل ویرایش و آماده پرینت)

 

تعداد صفحه:50

 

 

 

به نام خداوند بخشنده بخشایشگر

الم (1)

این آیات کتاب حکیم است (کتابى پرمحتوا و استوار)! (2)

مایه هدایت و رحمت براى نیکوکاران است. (3)

همانان که نماز را برپا مى‏دارند، و زکات را مى‏پردازند و آنها به آخرت یقین دارند. (4)

آنان بر طریق هدایت از پروردگارشانند، و آنانند رستگاران! (5)

و بعضى از مردم سخنان بیهوده را مى‏خرند تا مردم را از روى نادانى، از راه خدا گمراه سازند و آیات الهى را به استهزا گیرند; براى آنان عذابى خوارکننده است! (6)

و هنگامى که آیات ما بر او خوانده مى‏شود، مستکبرانه روى برمى‏گرداند، گویى آن را نشنیده است; گویى اصلا گوشهایش سنگین است! او را به عذابى دردناک بشارت ده! (7)

(ولى) کسانى که ایمان آورده و اعمال صالح انجام داده‏اند، باغهاى پرنعمت بهشت از آن آنهاست; (8)

جاودانه در آن خواهند ماند; این وعده حتمى الهى است; و اوست عزیز و حکیم (شکست‏ناپذیر و دانا). (9)

(او) آسمانها را بدون ستونى که آن را ببینید آفرید، و در زمین کوه‏هایى افکند تا شما را نلرزاند (و جایگاه شما آرام باشد) و از هر گونه جنبنده‏اى روى آن منتشر ساخت; و از آسمان آبى نازل کردیم و بوسیله آن در روى زمین انواع گوناگونى از جفتهاى گیاهان پر ارزش رویاندیم. (10)

این آفرینش خداست; اما به من نشان دهید معبودانى غیر او چه چیز را آفریده‏اند؟! ولى ظالمان در گمراهى آشکارند. (11)

ما به لقمان حکمت دادیم; (و به او گفتیم:) شکر خدا را بجاى آور هر کس شکرگزارى کند، تنها به سود خویش شکر کرده; و آن کس که کفران کند، (زیانى به خدا نمى‏رساند); چرا که خداوند بى‏نیاز و ستوده است. (12)

(به خاطر بیاور) هنگامى را که لقمان به فرزندش -در حالى که او را موعظه مى‏کرد- گفت: س‏خ‏للّهپسرم! چیزى را همتاى خدا قرار مده که شرک، ظلم بزرگى است.» (13)

و ما به انسان درباره پدر و مادرش سفارش کردیم; مادرش او را با ناتوانى روى ناتوانى حمل کرد (به هنگام باردارى هر روز رنج و ناراحتى تازه‏اى را متحمل مى‏شد)، و دوران شیرخوارگى او در دو سال پایان مى‏یابد; (آرى به او توصیه کردم) که براى من و براى پدر و مادرت شکر بجا آور که بازگشت (همه شما)به سوى من است! (14)

و هرگاه آن دو، تلاش کنند که تو چیزى را همتاى من قرار دهى، که از آن آگاهى ندارى (بلکه مى‏دانى باطل است)، از ایشان اطاعت مکن، ولى با آن دو، در دنیا به طرز شایسته‏اى رفتار کن; و از راه کسانى پیروى کن که توبه‏کنان به سوى من آمده‏اند; سپس بازگشت همه شما به سوى من است و من شما را از آنچه عمل مى‏کردید آگاه مى‏کنم. (15)

پسرم! اگر به اندازه سنگینى دانه خردلى (کار نیک یا بد) باشد، و در دل سنگى یا در (گوشه‏اى از) آسمانها و زمین قرار گیرد، خداوند آن را (در قیامت براى حساب) مى‏آورد; خداوند دقیق و آگاه است! (16)

پسرم! نماز را برپا دار، و امر به معروف و نهى از منکر کن، و در برابر مصایبى که به تو مى‏رسد شکیبا باش که این از کارهاى مهم است! (17)

(پسرم!) با بى‏اعتنایى از مردم روى مگردان، و مغرورانه بر زمین راه مرو که خداوند هیچ متکبر مغرورى را دوست ندارد. (18)

(پسرم!) در راه‏رفتن، اعتدال را رعایت کن; از صداى خود بکاه (و هرگز فریاد مزن) که زشت‏ترین صداها صداى خران است. (19)

آیا ندیدید خداوند آنچه را در آسمانها و زمین است مسخر شما کرده، و نعمتهاى آشکار و پنهان خود را به طور فراوان بر شما ارزانى داشته است؟! ولى بعضى از مردم بدون هیچ دانش و هدایت و کتاب روشنگرى درباره خدا مجادله مى‏کنند! (20)

و هنگامى که به آنان گفته شود: «از آنچه خدا نازل کرده پیروى کنید!»، مى‏گویند: «نه، بلکه ما از چیزى پیروى مى‏کنیم که پدران خود را بر آن یافتیم!»آیا حتى اگر شیطان آنان را دعوت به عذاب آتش فروزان کند (باز هم تبعیت مى‏کنند)؟! (21)

کسى که روى خود را تسلیم خدا کند در حالى که نیکوکار باشد، به دستگیره محکمى چنگ زده (و به تکیه‏گاه مطمئنى تکیه کرده است); و عاقبت همه کارها به سوى خداست. (22)

و کسى که کافر شود، کفر او تو را غمگین نسازد; بازگشت همه آنان به سوى ماست و ما آنها را از اعمالى که انجام داده‏اند (و نتایج شوم آن) آگاه خواهیم ساخت; خداوند به آنچه درون سینه‏هاست آگاه است. (23)

ما اندکى آنها را از متاع دنیا بهره‏مند مى‏کنیم، سپس آنها را به تحمل عذاب شدیدى وادار مى‏سازیم! (24)

و هرگاه از آنان سؤال کنى: «چه کسى آسمانها و زمین را آفریده است؟» مسلما مى‏گویند: «الله س‏ذللّه، بگو: «الحمد لله (که خود شما معترفید)!» ولى بیشتر آنان نمى‏دانند! (25)

آنچه در آسمانها و زمین است از آن خداست، چرا که خداوند بى‏نیاز و شایسته ستایش است! (26)

و اگر همه درختان روى زمین قلم شود، و دریا براى آن مرکب گردد، و هفت دریاچه به آن افزوده شود، اینها همه تمام مى‏شود ولى کلمات خدا پایان نمى‏گیرد; خداوند عزیز و حکیم است. (27)

آفرینش و برانگیختن (و زندگى دوباره) همه شما (در قیامت) همانند یک فرد بیش نیست; خداوند شنوا و بیناست! (28)

آیا ندیدى که خداوند شب را در روز، و روز را در شب داخل مى‏کند، و خورشید و ماه را مسخر ساخته و هر کدام تا سرآمد یعنى به حرکت خود ادامه مى‏دهند؟! خداوند به آنچه انجام مى‏دهید آگاه است. (29)

اینها همه دلیل بر آن است که خداوند حق است، و آنچه غیر از او مى‏خوانند باطل است، و خداوند بلند مقام و بزرگ مرتبه است! (30)

 


دانلود با لینک مستقیم


تفسیر سوره لقمان

دانلود نمونه سؤال درس تفسیر موضوعی نهج البلاغه رشته اقتصاد کشاورزی کارشناسی پیام نور

اختصاصی از فایل هلپ دانلود نمونه سؤال درس تفسیر موضوعی نهج البلاغه رشته اقتصاد کشاورزی کارشناسی پیام نور دانلود با لینک مستقیم و پر سرعت .

دانلود نمونه سؤال درس تفسیر موضوعی نهج البلاغه رشته اقتصاد کشاورزی کارشناسی پیام نور


دانلود نمونه سؤال درس تفسیر موضوعی نهج البلاغه رشته اقتصاد کشاورزی کارشناسی پیام نور

با سلام

دانشجویان گرامی اگه به دنبال نمونه سؤال ارزان و با کیفیت دوره کارشناسی پیام نور  به همراه پاسخنامه براساس آخرین تغییرات می گردین دانلود بفرمایید.

نمونه سؤالات جمع آوری شده توسط کادری مجرب که همگی اساتید دانشگاه هستند جمع آوری و ارائه گردیده است. این نمونه سؤالات بدون مارک تبلیغاتی می باشند.

شما عزیزان می توانید نمونه سؤالات را به همراه پاسخنامه را دانلود نموده . حتماً برنامه وینرار را بر روی کامپیوترتان نصب بوده باشد یا نصب نمایید، زیرا نمونه سؤالات در یک فایل زیپ می باشند. دانلود و استخراج نمونه سؤالات به همراه پاسخنامه بسیار راحت می باشد.

در این فروشگاه نمونه سؤالات تمامی رشته های کارشناسی به همراه پاسخنامه موجود می باشد که شما می توانید از طریق فهرست سمت راست آن ها را بیابید. ضمناً در صورتی که بخواهید نمونه سؤالات سال های قبل و از چندین دوره استفاده نمایید با شماره تلفن: 09017568099 یا از طریق ایمیل: coffenet.tahrir.moalem@gmail.com  درخواست های خود را برای مدیر فروشگاه ارسال تا در اسرع وقت با شما تماس گرفته شود.

تمامی نمونه سؤالات به همراه پاسخنامه برای هر رشته فقط مبلغ: 650 تومان می باشد که با دانلود فایل مورد نظر می توانید تا سال ها از آن در کامپیوترتان استفاده یا دوستانتان نیز از این فایل استفاده نمایند در صورتی که فقط همان 650 تومان را پرداخت نموده اید. یعنی مزیت دانلود از این فروشگاه: 1- کم هزینه بودن2-جلوگیری از اصراف کاغذ3- با کیفیت بودن4-پرداخت امن این فروشگاه5-دانلود سریع و راحت6-موجود بودن تمامی رشته های کارشناسی پیام نور7- استفاده ی مادام العمر نمونه سؤالات8- پشتیبانی شبانه روزی فروشگاه9- بدون مارک تبلیغاتی


دانلود با لینک مستقیم


دانلود نمونه سؤال درس تفسیر موضوعی نهج البلاغه رشته اقتصاد کشاورزی کارشناسی پیام نور

دانلود نمونه سؤال درس تفسیر ترتیبی قرآن کریم 3 رشته الهیات-علوم قرآن و حدیث کارشناسی پیام نور

اختصاصی از فایل هلپ دانلود نمونه سؤال درس تفسیر ترتیبی قرآن کریم 3 رشته الهیات-علوم قرآن و حدیث کارشناسی پیام نور دانلود با لینک مستقیم و پر سرعت .

دانلود نمونه سؤال درس تفسیر ترتیبی قرآن کریم 3 رشته الهیات-علوم قرآن و حدیث کارشناسی پیام نور


دانلود نمونه سؤال درس تفسیر ترتیبی قرآن کریم 3 رشته الهیات-علوم قرآن و حدیث کارشناسی پیام نور

با سلام

دانشجویان گرامی اگه به دنبال نمونه سؤال ارزان و با کیفیت دوره کارشناسی پیام نور  به همراه پاسخنامه براساس آخرین تغییرات می گردین دانلود بفرمایید.

نمونه سؤالات جمع آوری شده توسط کادری مجرب که همگی اساتید دانشگاه هستند جمع آوری و ارائه گردیده است. این نمونه سؤالات بدون مارک تبلیغاتی می باشند.

شما عزیزان می توانید نمونه سؤالات را به همراه پاسخنامه را دانلود نموده . حتماً برنامه وینرار را بر روی کامپیوترتان نصب بوده باشد یا نصب نمایید، زیرا نمونه سؤالات در یک فایل زیپ می باشند. دانلود و استخراج نمونه سؤالات به همراه پاسخنامه بسیار راحت می باشد.

در این فروشگاه نمونه سؤالات تمامی رشته های کارشناسی به همراه پاسخنامه موجود می باشد که شما می توانید از طریق فهرست سمت راست آن ها را بیابید. ضمناً در صورتی که بخواهید نمونه سؤالات سال های قبل و از چندین دوره استفاده نمایید با شماره تلفن: 09017568099 یا از طریق ایمیل: coffenet.tahrir.moalem@gmail.com  درخواست های خود را برای مدیر فروشگاه ارسال تا در اسرع وقت با شما تماس گرفته شود.

تمامی نمونه سؤالات به همراه پاسخنامه برای هر رشته فقط مبلغ: 650 تومان می باشد که با دانلود فایل مورد نظر می توانید تا سال ها از آن در کامپیوترتان استفاده یا دوستانتان نیز از این فایل استفاده نمایند در صورتی که فقط همان 650 تومان را پرداخت نموده اید. یعنی مزیت دانلود از این فروشگاه: 1- کم هزینه بودن2-جلوگیری از اصراف کاغذ3- با کیفیت بودن4-پرداخت امن این فروشگاه5-دانلود سریع و راحت6-موجود بودن تمامی رشته های کارشناسی پیام نور7- استفاده ی مادام العمر نمونه سؤالات8- پشتیبانی شبانه روزی فروشگاه9- بدون مارک تبلیغاتی


دانلود با لینک مستقیم


دانلود نمونه سؤال درس تفسیر ترتیبی قرآن کریم 3 رشته الهیات-علوم قرآن و حدیث کارشناسی پیام نور