زندگی نامه حضرت ابراهیم
40اسلاید
پاورپوینت تحقیق آماده درس تاریخ، بیوگرافی حضرت ابراهیم
زندگی نامه حضرت ابراهیم
40اسلاید
لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
فرمت فایل word و قابل ویرایش و پرینت
تعداد صفحات: 15
حضرت آدم (ع)
حضرت آدم (ع) روزی دید ناگهان سه مجسمه سیاه و بدقیافه در طرف چپ او قرار گرفتند و سه مجسمه نورانی در طرف راست او ، از مجسمه های طرف راست یکی یکی پرسید : شما کیستید ؟
اولی گفت: من عقل هستم . دومی : من حیا می باشم . سومی : من رحم هستم .
حضرت پرسید : جای شما در کجاست ؟
اولی : در سر انسانها دومی : در چشم انسانها . سومی در دل انسانها.
حضرت به طرف چپ برگشت و از سه مجسمه سیاه و بد شکل ، یکی یکی پرسید : شما کیستید ؟
اولی : من تکبرم.
حضرت : جای تو کجاست ؟
سر انسانها
سر که جای عقل است.
اگر من وارد سر شوم ، عقل می رود.
دومی : من طمعم .
مکان تو کجاست ؟
در چشم انسانها .
چشم که جای حیا است .
من اگر در چشم جا گرفتم ، حیا می رود .
سومی : من حسدم .
محل تو کجاست ؟
جای من در دل انسانهاست .
دل که جای رحم و مروت است .
اگر من وارد قلب انسان شوم رحم و مروت از قلب می رود .
به این ترتیب می فهمیم که اگر انسان دریچه های وجود خود را به روی گناهان بگشاید ، هر گناهی که در او جا کند ، به همان تناسب ، فضیلت و اخلاق انسانی از او دور می گردد .
حضرت نوح (ع)
وقتی که قوم لجوج حضرت نوح (ع) پند و اندرز او را گوش نکردند و دهها سال به گناه ادامه دادند ، خداوند بر آنها خشم کرد ، طوفان را فرستاد ، طوفان همراه آب که از زمین و هوا می جوشید و می بارید ، همه را غرق کرد ، مادری که خیلی کودک شیر خوارش را دوست داشت ، او را برداشت و به بالای کوه رفت ، تا یک سوم بلندی کوه بالا رفت ، پس از مدتی آب به آنجا رسید ، کم کم با زحمت خود را به آخرین نقطة اوج کوه یعنی قلة کوه رساند ، آب به آنجا نیز رسید ، کودکش را به گردنش انداخت ، آب همچنان بالا آمد تا به گردنش رسید ، کودکش را با دو دست بلند کرد ، آب از دستها نیز گذشت و آنها هلاک شدند .
رسول اکرم (ص) پس از نقل این جریان فرمود :
" اگر خداوند به کسی از قوم گنهکار نوح ، رحم می کرد به مادر آن کودک رحم می کرد .
آری ، مراقب باشیم و توجه به عذاب الهی داشته باشیم که اگر فرا رسید گاه این چنین راه نجات بسته می شود .
حضرت ابراهیم (ع)
در مدتی که حضرت ابراهیم (ع) در سرزمین بابل بود ، جمعی از جمله حضرت لوط (ع) و ساره به او ایمان آوردند. او با « ساره» ازدواج کرد. از طرف پدر ساره ، زمینهای مزروعی و گوسفندهای بسیاری به ساره رسیده بود. حضرت مدتی ضمن دعوت مردم به توحید ، به کشاورزی و دامداری پرداخت تا اینکه تصمیم گرفت از سرزمین بابل به سوی فلسطین هجرت کند و دعوت خود را به آن سرزمین بکشاند.
اموال خود ، از جمله گوسفندانش را برداشته ، به همراه چند نفر با همسرش ساره حرکت کردند ولی از طرف حاکم وقت اموالش توقیف و ماجرا به دادگاه کشیده شد. حضرت خطاب به قاضی چنین گفت :
من و همسرم سالها زحمت کشیده ایم تا این اموال را به دست آورده ایم ، اگر می خواهید اموال مرا مصادره کنید ، سالهای عمرم را که صرف تحصیل این اموال شده به من برگردانید.
قاضی در برابر استدلال منطقی عقب نشینی کرد و گفت : « حق با ابراهیم است » .
حضرت آزاد شد و همراه اموال خود ، به هجرت ادامه داد و با توکل به خدا و استمداد از درگاه حق ، حرکت کرد تا تحول تازه ای در منطقة جدیدی به وجود آورد و سخنش این بود :
« من ( هرجا بروم) به سوی پروردگار می روم ، او به زودی راهنماییم فرماید»
« اسماعیل» تازه به رشد رسیده بود ، حدود سیزده سال داشت . همدمی مهربان و یاری باوفا برای پدر بود. حضرت ابراهیم (ع) او را بسیار دوست داشت ، ولی خداوند خواست در همین مورد وی را بیازماید.
حضرت ابراهیم (ع) در شب هشتم ذیحجه در خواب دید که کسی به او می گوید : « اسماعیل را در راه خدا قربانی کن !»
شب بعد نیز همین خواب را دید ، ولی آن حضرت هنوز یقین نکرده بود که این خواب رحمانی است. سومین شب ( دهم ذیحجه) نیز همین خواب را دید ، یقین کرد که خواب رحمانی و وحی الهی می باشد ، ماجرا را به اسماعیل گفت ، وی بیدرنگ پاسخ داد : « پدرم هرچه دستور داری اجرا کن ، به خواست خدا مرا از صابران خواهی یافت »
حضرت میوة دل و ثمره یک قرن رنج و سختیهایش را به سوی قربانگاه منی برد تا او را قربانی کند. در مسیر راه ، شیطان به صورت پیرمردی به او رسید و گفت : « آیا دلت روا می دارد که نوجوان عزیزت را قربانی کنی ؟! »
حضرت : سوگند به خدا اگر به اندازه افراد شرق و غرب فرزند داشتم و خداوند فرمان قربانی کردن آنها را به من می داد آنها را قربانی می کردم. آنگاه آن حضرت چند سنگ از زمین برداشت و با پرتاب کردن آن به سوی شیطان ، او را از خود دور ساخت.
همین پیر به سراغ اسماعیل و مادر او نیز رفت و وسوسه کرد ، ولی آنها گفتند : « اگر فرمان خداست ، باید تسلیم آن بود» و به طرف آن پیر سنگ انداختند و او را از خود دور ساختند.
حضرت ابراهیم (ع) اسماعیل را به قربانگاه آورد و او را مانند گوسفند خوابانید و کارد
لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
فرمت فایل word و قابل ویرایش و پرینت
تعداد صفحات: 53
مقدمه
سخن از خدیجه ، سخن از یک دنیا عظمت و پایدارى و استقامت درراه هدف است . به حق قلمفرسایى در باره کسى که خداوند بر اوسلام و درود فرستاد ، بسى مشکل است . اما به مصداق «مالا یدرککله لا یترک کله ،» به بررسى گوشه هایى از شخصیت و زندگى اینبزرگ بانو مىپردازیم :
ولادت و خانواده
خدیجه (س) 68 سال قبل از هجرت بدنیا آمد . خانوادهاى کهخدیجه را پرورش داد ، از نظر شرافتخانوادگى و نسبتهاىخویشاوندى ، در شمار بزرگترین قبیلههاى عرب جاى داشت . اینخاندان در همه حجاز نفوذ داشت . آثار بزرگى و نجابت و شرافت ازکردار و گفتار خدیجه پدیدار بود .
خدیجه از قبیله هاشم بود و پدر و اقوامش از ثروتمندان قریشبودند . پدرش خویلدبن اسد قریشى نام داشت . مادرش فاطمه دخترزائد بن اصم بود .
اخلاق خدیجه (س)
خدیجه در بین اقوام خود یگانه و ممتاز و میان اقران کم نظیربود . او به فضیلت اخلاقى و پذیرایىهاى شایان بسیار معروف بود وبدین جهت زنان مکه به وى حسد مىورزیدند .
دخترت خویلد در سجایا و کمالات اخلاقى زبانزد و نمونه بود و بهحق ایشان کفو خوبى براى پیامبر (ص) بود . بىتردید مىتوان گفتکه این سجایا و فضایل اخلاقى سبب شد تا خدیجه براى همسرى پیامبراکرم (ص) شایسته شمرده شود . طبق روایات ، او براى پیامبراکرم (ص) یاورى صادق بود .
آیا خدیجه (س) قبل از پیامبر (ص) ازدواج کرده بود ؟
معروف است اولین کسى که به خواستگارى خدیجه آمد یکى ازبزرگان عرب به نام «عتیق بن عائذ مخزومى» بود . او پس ازازدواج با خدیجه ، در جوانى در گذشت و اموال بسیارى براى خدیجهارث گذاشت . پس از او «ابىهاله بن المنذر الاسدى» که یکى ازبزرگان قبیله خود او بود ، با وى ازدواج کرد . ثمره این پیوندفرزندى به نام «هند» بود که در کودکى در گذشت . ابىهالهنیز پس از چندى ، وفات یافت و ثروت بسیار از خویش بر جاى نهاد.
هرچند این مطلب که پیامبر اکرم (ص) سومین همسر خدیجه بود وجز عایشه با دوشیزهاى ازدواج نکرد ، نزد عامه و خاصه معروف است; ولى مورد تایید همگان نیست . جمعى از مورخان و بزرگان ، نظرمخالف دارند ; براى مثال «ابوالقاسم کوفى» ، «احمد بلاذرى» ، «علم الهدى» ، (سیدمرتضى) در کتاب «شافى» و «شیخ طوسى» در «تلخیص شافى» آشکارا مىگویند که خدیجه ،هنگام ازدواج با پیامبر ، «عذرا» بود . این معنا را علامهمجلسى نیز تایید کرده است . او مىنویسد : «صاحب کتاب انوارو البدء» گفته است که زینب و رقیه دختران هاله ، خواهر خدیجهبودند .
برخى از معاصران نیز چنین ادعا کردهاند و براى اثبات ادعاىخود کتابهایى نوشتهاند .
آشنایى با حضرت محمد (ص)
فضایل اخلاقى خدیجه ، بسیارى از بزرگان و صاحب منصبان عرب رابه فکر ازدواج با وى مىانداخت . ولى خاطرات همسر پیشین به وىاجازه نمىداد شوهرى دیگر انتخاب کند . تا اینکه با مقاماتمعنوى حضرت محمد (ص) آشنا شد و آن دو غلامى که براى تجارتهمراه پیامبر (ص) فرستاده بود ، مطالب و معجزاتى که از وىدیده بودند ، براى خدیجه نقل کردند . خدیجه فریفته اخلاق و کمالو مقامات معنوى پیامبر (ص) شد . البته او از یکى ازدانشمندان یهود و نیز ورقه بن نوفل ، که از علماى بزرگ عرب وخویشان نزدیک خدیجه به شمار مىرفت ، در باره ظهور پیغمبرآخرالزمان و خاتم الانبیا (ص) مطالبى شنیده بود . همه اینعوامل موجب شد تا خدیجه حضرت محمد (ص) را به همسرى خودانتخاب کند .
ازدواج خدیجه
زفاف خدیجه با حضرت محمد (ص) 2 ماه و 75 روز پس از بازگشتاز سفر تجارت شام تحقق یافت . در آن زمان ، حضرتمحمد (ص) 25سال داشت و خدیجه چهل ساله بود . ابن عباس سن ایشان را 28 سالنقل مىکند . هرچند بعضى از مورخان اهلسنتسعى مىکنند این سخنرا رد کنند ; چون راوى آن محمد بن صائب کلبى از شیعیان است وآنها او را ضعیف مىدانند .
خدیجه به سبب علاقه به حضرت محمد (ص) و مقام معنوى او بارسول خدا ازدواج کرد و تمام دارایى و مقام و جایگاه فامیلى خودرا فداى پیشرفت مقاصد همسرش ساخت .
در عقد ازدواج حضرت محمد (ص) و خدیجه ، عبدالله بن غنم بهآنها چنین تبریک گفت :
هنیئا مریئا یا خدیجه قد جرت لک الطیرفیما کان منک باسعد
تزوجتخیر البریه کلها و من ذا الذى فى الناس مثل محمد ؟
و بشر به البران عیسى بن مریم و موسى ابن عمران فیاقرب موعد
اقرت به الکتاب قدما بانه رسول من البطحاء هادو مهتد
گوارا باد بر تو اى خدیجه که طالع تو سعادتمند بوده و بابهترین خلایق ازدواج کردى . چه کسى در میان مردم همانند محمد (ص) است . محمد (ص) کسى است که حضرت عیسى و موسى به آمدنشبشارت دادهاند و کتب آسمانى به پیامبرى او اقرار داشتند .
رسولى که سر از بطحاء (مکه) در مىآورد و او هدایت کننده وهدایتشونده است .
احترام پیغمبر خدا (ص) به خدیجه
احترام حضرت محمد (ص) به خدیجه ، به خاطر عقیده و ایمان اوبه توحید بود .
لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
فرمت فایل word و قابل ویرایش و پرینت
تعداد صفحات: 7
حضرت حمزه(ع)
نام: حمزهلقب: اسدالله، اسدالرسول، سیدالشهداءکنیه: ابویعلی، ابوعمارهنام پدر: عبدالمطلبنام مادر: هاله (بنت وهیب بن عبد مناف)تاریخ ولادت: حدود سال 57 قبل از هجرت (طبق محاسبه مؤلف)مدت عمر: حدود 60 سالتاریخ شهادت: شوال سال سوم هجری قمری در احدقاتل: وحشیمحل دفن: احدتعداد فرزندان: (بروایتی) چهار فرزند
مختصری از زندگینامه حضرت حمزه(ع)
حضرت حمزه فرزند عبدالمطلب، عموی پیامبر(ص) و امیرالمؤمنین(ع) با پیامبر برادر رضاعی است و
چهار سال از آن حضرت بزرگتر است و نام مادر او هاله میباشد. کنیه حمزه ابویعلی و ابوعماره است و رسول خدا(ص) او را بسیار دوست میداشت. حضرت حمزه در سال دوم بعثت رسما به اسلام گرائید. او از مفاخر بزرگ جهان اسلام است، چنانکه پیامبر(ص) و ائمه اطهار(ع) به وجودش افتخار میکردند و آیاتی از قرآن نیز بر فضیلت او تفسیر یا تأویل شده و احادیث بسیاری در شأن و کمال او نقل گردیده است. ایشان از نخستین مهاجران به مدینه بود و به گفته حمدالله مستوفی به حبشه نیز مهاجرت داشته است و اولین پرچم اسلام به دست او برافراشته شد، آن زمان که پیامبر(ص) او را به فرماندهی سریّهای به ساحل دریا در ناحیه عیص فرستاد. حضرت حمزه، علاوه بر شجاعت و قهرمانسالاری، دارای مقامی شایسته و فضایلی برتر بود و از پرچمهای هدایت بشمار میرفت، حتی ائمه(ع) به مقام شامخ حمزه ارج فراوان قائل بودند و به پیوند خود با او مباهات میکردند، چنانکه در جریان شورای خلافت، حضرت علی(ع) به اهل شورا فرمود: شما را به خدا آیا در میان شما کسی هست که مانند عمویی همچون حمزه که شیرخدا و رسول او بود، داشته باشد؟ امام حسن مجتبی(ع) نیز در این رابطه میفرماید: از کسانی که دعوت رسالت پیامبر(ص) را پاسخ مثبت دادند، حمزه و جعفرطیار بودند که در جمع بسیاری از اصحاب رسول خدا(ص) شهید شدند، اما در آن میان، سالار شهیدان تنها به حمزه اطلاق شد. امام حسین(ع) هم در روز عاشورا فرمودند: آیا حمزه سالار شهیدان، عموی من نیست؟
حضرت امام صادق(ع) فرمودهاند: حمزه و جعفر، گواهی دهندگان به ابلاغ رسال انبیاء در روز قیامت هستند. حضرت حمزه سرانجام در جنگ احد در شوال سال سوم هجری قمری به شهادت رسید و از آنجایی که مدت عمر ایشان را حدود 60 سال ذکر کردهاند، در نتیجه میتوان تاریخ ولادت ایشان را طبق محاسبه، سال 57 قبل از هجرت دانست.
حمزه در جنگ بدر
حضرت حمزه همواره از پیشقدمان و در صف اول مدافعان از پیامبر(ص) و اسلام قرار داشت، چنانکه اولین سریّه رسول خدا(ص) به سرپرستی حمزه بودهاست آنکه در عقبه(یعنی شبی که جمعی از مردم مدینه در منی خدمت رسولخدا(ص) شرفیاب شدند و با او پیمان بستند تا حضرتش به مدینه کوچ کند و در همین اثنا قریش و مردم مکه از این اجتماع اطلاع یافتند و همگی با شمشیر به خانه عبدالمطلب که محل اجتماع بود هجوم آوردند) فقط حمزه و امیرمؤمنان بودند که جلو جمعیت را گرفته و حمزه قسم یاد کرد هرکس پا فراتر نهد او را قطعه قطعه خواهد کرد و مردم که چنین دیدند عقبنشینی کردند... از همین جهت بود که در جنگ بدر هم پس از شروع جنگ، فرزندان عبدالمطلب که جناب حمزه نیز از آنان بود، پیشقدم شدند و از آنچه از مرحوم شیخ مفید در الارشاد نقل شده چنین است که: در آغاز جنگ بدر، قریش لشکر خود را صفآرایی کردند و عتبهبن ربیعه و برادرش شیبه و پسرش ولید در پیشاپیش لشکر قرار داشتند. عتبه، پیامبر(ص) را آواز داد: یا محمد، همردیفان ما را بفرست. سه نفر از انصار داوطلبانه به میدان رفتند، وقتی که از نامشان پرسیدند و ایشان را شناختند گفتند: شما همشأن ما نیستید. پیامبر(ص) که نمیخواست انصار ابتدا به میدان بروند، دستور مراجعت داد و سپس فرمود: علی برخیز، حمزه بپاخیز، عبیده تو هم حرکت کن. پس امیرمؤمنان(ع) و عمویش حمزه و پسرعمویش عبیده(پسر حارث بن عبدالمطلب) به میدان رفتند. عتبه گفت: براستی اینان همردیفان ما هستند. امیرمؤمنان(ع) با ولیدبن عتبه روبرو شد و این دو نفر از نظر سن از همه کوچکتر بودند ولی همین که دوبار شمشیرها رد و بدل شد، حضرتعلی(ع) دست چپ ولید را قطع کرد و با ضربهای دیگر او را کشت. حمزه هم با عتبه جنگید و او را هلاک ساخت و عبیده نیز با شیبه که از همه بزرگتر بودند، هم نبرد شد، و پایش با شمشیر شیبه قطع گردید ولی پیش از آنکه شیبه فرصتی بیابد که او را شهید کند، علی(ع) و حمزه(ع) به کمک او شتافته و شیبه را کشتند. در جنگ بدر با دو شمشیر در مقابل رسولخدا(ص) جنگید، بسیاری از اسیران بدر میپرسیدند آنکه بالای سر خود با پر علامت نهاده کیست؟ گفته میشد حمزه است و آنها میگفتند او ما را اسیر کرده است.
لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
فرمت فایل word و قابل ویرایش و پرینت
تعداد صفحات: 25
دانشگاه آزاد اسلامی واحد مشهد
موضوع تحقیق:
ولایت امام عصر
استاد محترم:
جنابحاج آقا عباس نژاد
ارائه دهنده:
حامد حسین زاده
زمستان 83
خلاصهای از زندگینامه حضرت مهدی «عج» در نیمه شعبان سال 255 هـ در سامراء به دنیا آمد. 1 ایشان هم نام پیامبر (ص) و کینهاش ابوالقاسم است. حجت، قائم، صاحب الزمان، بقیه ا… خلف صالح از القاب آن حضرت و مشهورترین آن مهدی علیهالسلام است. مادرش نرجس، که به نام ریحانه، سوسن و صیقل نیز یاد کردهاند. 2 وی از زنان با فضلیت و کمال بود تا آنجا که همه امام حسن (ع) و حکیمه دختر امام جواد (ع) خود را خدمتگزار وی مینامیدند.
در این زمان یعنی هنگام تولد حضرت مهدی (عج) مقضم عباسی هشتمین خلیفة عباسی که حکومتش از سال 218 هجری آغاز شد، سامرا شهر نوساخته را مرکز حکومت عباسی قرار داد.
این اندیشة که ظهور مصلحی پایههای حکومت ستمکاران را متزلزل مینماید و باید از تولید نوزادان جلوگیری کرد و حتی مادران بیگناه را کشت و یا قابلههایی را پنهانی به خانهها فرستاد تا از زنان باردار خبر دهند، در تاریخ نظایری دارد. در زمان حضرت ابراهیم (ع) نمرود چنین کرد. در زمان حضرت موسی (ع) فرعون نیز به همین روش عمل نمود. ولی خدا نخواست. همواره ستمگران میخواهند مشعل حق را خاموش کنند، غافل از آنکه، خداوند نور خود را تمام و کامل میکند، اگرچه کافران و ستمگران نخواهند.
در مورد نوازد مبارک قدم حضرت امام حسن عسکری(ع) نیز داستان تاریخ به گونهای شگفت انگیز و معجزه آسا تکرار شد.
«هنگامی که ولادت این اختر تابناک حضرت مهدی (عج) نزدیک گشت و خطر او در نظر جباران قوت گرفت، درصدد برآمدند تا از پدید آمدن این نوازد جلوگیری کننده و اگر پدید آمد و بدین جهان پای نهاد او را از میان بردارند. بدین علت بود که چگونگی احوال مهدی، دوران حمل و سپس تولد او، همه و همه، از مردم نهان داشته میشد، جز چند تن از نزدیکان یا شاگردان و اصحاب خاص امام حسن عسگری (ع) کسی او را نمیدید. آنان نیز مهدی را گاهبگاه میدیدند نه همیشه و به صورت عادی»1
شیعیان خاص، مهدی را مشاهده کردند:
در مدت 5 یا 4 سال آغاز عمر حضرت مهدی که پدر بزرگوارش حیات داشت، شیعیان خاص به حضور حضرت مهدی (عج) میرسیدند. از جمله چهل تن به محضر امام یازدهم رسیدند و از امام خواستند تا محبت و امام بعد از خود را به آنها بنمایاند تا او را بشناسند و امام چنان کرد. آنان پسری را دیدند که بیرون آمد همچون پارة ماه، شبیه پدر خویش ، امام عسکری فرمودند: پس از من این پسر امام شماست و خلیفة من است در میان شما، امر او را اطاعت کنید، از گرد رهبری او پراکنده نگردید که هلاک میشوید و دینتان تباه میگردد. این را هم بدانید که شما او را پس از امروز نخواهید دید تا اینکه زمانی دراز بگذرد. بنابراین از نایب او، عثمان بن سعید اطاعت کنید.»2 و بدین گونه امام یازدهم ضمن تصریح به واقع شدن غیبت کبری ، امام هدی را به جماعت شیعیان معرفی نمود و استمرار سلسلة ولایت را اعلام داشت.1
یکی از متفکران و فیلسوفان قرن سوم هجری که به حضور امام رسیده است، ابوسهل نوبختی میباشد. باری، حضرت مهدی (ع) پنهان میزیست تا پدر بزرگوارش حضرت امام حسن عسگری(ع) در روز هشتم ماه ربیعالاول سال 260 هجری دیده از جهان فرو بست. در این روز بنا به سنت اسلامی، میبایست حضرت مهدی بر پیکر مقدس پدر نماز گزارده، تا خلفای ستمگر عباسی جریان امامت را نتوانند تمام شده اعلام کنند و یا بدخواهان آن را از مسیر اصلی منحرف کنند و وراثت معنوی و رسالت اسلامی و ولایت دینی را به دست دیگران سپارند. بدین سان مردم دیدند