فایل هلپ

مرجع دانلود فایل ,تحقیق , پروژه , پایان نامه , فایل فلش گوشی

فایل هلپ

مرجع دانلود فایل ,تحقیق , پروژه , پایان نامه , فایل فلش گوشی

دانلود مقاله آرمان های حکومت از دیدگاه امام علی(ع)

اختصاصی از فایل هلپ دانلود مقاله آرمان های حکومت از دیدگاه امام علی(ع) دانلود با لینک مستقیم و پر سرعت .

 

 

 

آرمان های حکومت از دیدگاه امام علی(ع)
بهرام اخوان کاظمی
مقدمه
گفتار اول: آرمانها و اهداف عالیه حکومت از دیدگاه کل نگر
گفتار دوم: آرمانها و اهداف عالیه حکومت از دیدگاه جزء نگر
2ـ احیا و اقامه حق و دفع باطل
3ـ تحقق عدالت
4ـ تأمین امنیت
5ـ تحقق وحدت امت در پرتو حکومتِ رهبری الهی
6ـ تأمین رفاه عمومی
7ـ نفی خشونت و خودکامگی
8ـ حفظ کرامت انسانی
9ـ وصول به تعامل صحیح بین حکومت و مردم و کسب رضایت عامه
شایسته سالاری
فرجام سخن
________________________________________

 


مقدمه

 

دولت [1] و حکومت [2]، همواره یکی از اصلی ترین مباحث علوم سیاسی بوده است، تا جایی که
سیاست به عنوان "هنر حکومت کردن یا حکمرانی" تعریف گشته است. یکی از سؤالات شایع در
این حوزه، هدف یا وسیله بودن دولت و حکومت است. برخی ایده آلیستها دولت را یک هدف
و واحدی فوق مردم و فرد می دانستند و برخی دیگر از مکاتب و اندیشه گران سیاسی، دولت و
حکومت را وسیله ای برای عمل به برخی اهداف مورد نظر جامعه انسانی به شمار می آوردند و
ارزش ذاتی را مختص فرد دانسته و دولت را ابزاری مکانیکی و مصنوع دست بشر برای دستیابی
به اهداف خویش محسوب می نمودند.
همچنین متفکران سیاسی از منظرهای مختلفی به آرمانها و اهداف دولت نگریسته اند. به
عقیده ارسطو، هدف راستین حکومت تحقق زندگی خوب است. "جان لاک" معتقد بود هدف
حکومت "خیر عمومی" یا "خیر نوع بشر" است. "آدام اسمیت" بر این نظر بود که دولت سه
هدف بزرگ دارد؛ نخست: حفظ حکومت و مملکت از تجاوز خارجی یا خشونت بین المللی؛
دوم: حمایت از افراد در برابر بی عدالتی یا سرکوب از سوی اعضای دیگر جامعه ؛ سوم: ایجاد و

 


|130|

 

حفظ آثار خاص و نهادهای عمومی که هیچ فرد یا گروهی تمایل به ایجاد و حفظ آنها ندارند.
به گمان "هولزندورف [3]" اندیشه گر آلمانی، دولت سه هدف دارد؛ نخست: توسعه قدرت
ملی؛ دوم: حفظ آزادی فرد؛ سوم: پیشبرد ترقی اجتماعی و رفاه عمومی.
"گارنر" ضمن رتبه بندی اهداف و آرمانهای حکومت بر این باور است که هدف اصلی و
اولیه و بلاواسطه دولت، حفظ صلح و نظم و امنیت و عدالت در میان افرادی است که آن را به
وجود می آورند؛ هدف دوم ـ که فراتر از خواستهای فردی است ـ توجه به تأمین رفاه عمومی در
راستای پیشرفت و ترقی ملی است، اما هدف نهایی و آرمان عالی دولت، اعتلای تمدن بشری
است. [4]
به عقیده "ویلسون"، از مؤلفه های جدید برای دولت، این اهداف را می توان بر شمرد:
1ـ ترضیه اراده ها و پاسخگویی به خواسته ها؛
2ـ کسب ترقی اخلاقی؛
3ـ تحقق بیشترین سعادت برای بیشترین افراد؛
4ـ رشد شخصیت فرد؛
5ـ حفظ حقوق؛
6ـ متوازن کردن و نیز حمایت از منافع [5].
به عقیده "پنوک" هدفهای اصلی "دولت نو" در مفهوم عام عبارتند از: تأمین امنیت؛ عدالت؛
آزادی و رفاه. این هدفها و آرمانها توجیه کننده موجودیت دولت و نیز فراهم آورنده زمینه های
تکلیف سیاسی اند. [6]
مبحث مهم دولت و حکومت و همچنین آرمانها و مقاصد عالیه آن در منابع اسلامی، از جمله
نهج البلاغه، به وفور مورد اشاره است و امام علی(ع) با فطانت و درایت در این مقوله چنان سخن
گفته اند که از عالیترین و نابترین اندیشه های سیاسی قدیم و جدید، گوی سبقت را ربوده اند.
از دو منظر می توان به دیدگاههای امام(ع) در آرمانهای حکومت نگریست؛ منظر عام و
منظر خاص. در بخشهایی از نهج البلاغه همانند عهدنامه مالک اشتر، ایشان در بخشهایی، اهداف
عالیه حکومت را برشمرده اند و در منظرهای خاص به صورت مباحثی فرعی، مقاصد و آرمانها
را تصریح کرده اند. در این جا از این دو زاویه به بحث نگریسته می شود:

 


|131|

 


گفتار اول: آرمانها و اهداف عالیه حکومت از دیدگاه کل نگر

 

مباحث مستقلی از نهج البلاغه مختص ترسیم اهداف و آرمانهای عالیه و کلی تشکیل
حکومت و دولت است. به عنوان مثال امام(ع) در یکی از سخنان خویش، ضمن تضرع با
خداوند، عرض می کند:
"اللهم اِنّک تعلم اَنّه لم یکن الذی کان مِنّا منافسةً فی سلطان و لَاالتِماس شی ءٍ من
فضول الحُطام و لکن لنَرُدَّ المَعالم مِن دینک و نُظهِر الاِصلاح فی بلادک، فیأمن
المظلومون مِنْ عبادک و تقامُ المعطَّلةُ مِن حدودک [7]؛
بارالها! تو آگاهی که هدف ما از قیام، عشق به قدرت و دستیابی به فزونی متاع دنیا
نیست و تنها بدان منظور است که نشانه های دین تو را به جایی که بود، بازگردانیم و
اصلاح را در شهرهای تو ظاهر سازیم، تا بندگان ستمدیده ات در امان باشند و حدود
ضایع گشته تو اقامه شود".
آنچه حاکمان فاسد از ریاست و حکومت می خواهند، اشباع غریزه تفوق طلبی، سلطه جویی،
کامیابی و لذت پرستی است، در حالی که این اهداف در نظر انسانهای وارسته و رجال ربانی
بی ارزش بوده و جهان با تمام محتوای مادی اش در پیش آنان بی اعتبار است. با لحاظ مضمون
کلی این بیان و سایر دیدگاههای حضرت، اهداف عالیه حکومت را می توان چنین دسته بندی
نمود:
1ـ احیای دین و حاکم ساختن شعائر و احکام و قوانین الهی و فراهم نمودن زمینه های
دینداری؛
2ـ برچیدن آثار فتنه و فساد و مستقر ساختن صلاح و پاکی و صلح و صمیمیت و طرد عناصر
فاسد و مفسد؛
3ـ حمایت از بندگان مظلوم و محروم، که رمق جانشان توسط خداوندان زر و زور و تزویر
پایمال و کاهیده شده است؛
4ـ اقامه حدود الهی که بر اثر توطئه و لجام گسیختگی حکام ستم پیشه و بی اعتقاد به تعطیل
کشیده شده است.
امام علی(ع) در خطبه چهلم که بعد از جنگ صفین و خطاب به خوارج ایراد شده، به مباحث

 


|132|

 

مهمی در باره حکومت و ضرورت آن و از جمله هفت وظیفه حاکم عادل الهی اشاره می کند [8]، که
به سهولت می توان آرمانهای حکومت را در این هفت تکلیف ملاحظه نمود. امام(ع) نخست از
مغالطه خوارج، با شعار "لا حکم الا لله" پرده بر می دارد و می فرماید: سخن حقی است که معنی
باطلی از آن اراده شده است. سپس به ضرورت تشکیل حکومت می پردازد و برای اثبات این
مدعا چند دلیل روشن را در عباراتی کوتاه و پرمعنا بیان می فرماید. به بیان ایشان، مردم نیازمند
امیری هستند؛ نیکوکار یا بدکار، و اگر توفیق پیروی از حاکم نیکوکاری نصیبشان نشود، وجود
امیر فاجر از نبود حکومت بهتر است. سپس به فواید و برکات حکومت اشاره می کند، که بعضی
جنبه معنوی دارد و بعضی جنبه مادی؛ نخست: در سایه حکومت او، مؤمن به کار خویش ادامه
می دهد؛ یعنی راه خود را به سوی "قرب الی الله" می پیماید (یَعملُ فی إِمَرتِه ِالمؤمن).
دوم: کافر نیز در حکومت او از مواهب مادی بهره مند می شود و به زندگی دنیوی خود ادامه
می دهد (و یستمتع فیها الکافر) [9].
سوم: خداوند به مردم فرصت می دهد در دوران حکومت او زندگی طبیعی خود را تا پایان ـ
در سلامت نسبی ـ طی کنند (و یُبَلِّغُ اللهُ فیها الاجَلَ).
چهارم: به وسیله او اموال بیت المال جمع آوری می گردد، تا هزینه های دفاعی و عمرانی و
انتظامی فراهم شود (و یُجْمَعُ به الفیءُ).
پنجم: به کمک او با دشمنان مبارزه می شود (و یقاتلُ به العدوُّ).
ششم: به وسیله او جاده ها امن می گردد (و تأمَنُ بِهُ السُّبُلُ).
هفتم: حق ضعیفان به کمک او از زورمندان گرفته می شود (و یُؤْخَذُ به للضعیف من القویِّ.
در سایه انجام این وظایف هفتگانه توسط حکومت، نیکوکاران در رفاه و از دست بدکاران در
امان می باشند [10] (حتی یستریحَ بَرٌّ و یُسْتراحَ من فاجِرٍ).
از این بیان می توان برخی از آرمانهای حکومت را چنین برشمارد:
1ـ بسترسازی و تمهید حیات مادی و معنوی مؤمنان.
2ـ تأمین حقوق شهروندان و در امان بودن غیر مؤمنان و تأمین حیات مادی ایشان.
3ـ تأمین امنیت و استیفای حقوق مردم به ویژه مظلومان.
4ـ به سامان نمودن نظام اقتصادی جهت اداره صحیح و توانمند جامعه و کشور.
امام(ع) در عهدنامه مالک اشتر، اصول و ضوابط و اهداف عالیه حکومت را مشخص کرده

 


|133|

 

است. این عهدنامه، منشوری برای آرمانها و مقاصد حکومت علوی است. امام در شرح وظایف
مالک در استانداری مصر، چنین بیانی دارند:
"جبایَةَ خَراجِها و جِهادَ عدّوها و استصلاحَ اهلها و عمارةَ بِلادها [11]؛
جمع آوری خراج مصر، جهاد با دشمنان آن، اصلاح اهل آن و عمران و آباد نمودن
مصر".
بنابراین مالک اشتر، به عنوان والی و حاکم مصر، نباید برای خود عنوان و قدرتی کسب کند،
یا به دنبال سود و بهره مادی باشد، بلکه باید اداره امور کشور را به عهده گیرد و مالیات بستاند و با
دشمنان مردم مبارزه کند و ملت را در مقابل دشمنانشان مصونیت بخشد و آنها را به صلاح مادی
و معنوی نزدیک کند و شهرها و حیطه حکومت را آباد کند؛ یعنی انسانها را بسازد، سرزمین را
آباد کند و اخلاق و ارزشهای معنوی را ارتقا دهد.
با استناد به این فرمان [12] می توان بخشی از آرمانهای اساسی حکومت را: انتظام اقتصادی
جامعه، تأمین امنیت، توجه به رشد و اصلاح و تربیت و بالندگی افراد، آبادانی مملکت و تأمین
رفاه عمومی دانست. امام علی(ع) در مبحث جمع آوری مالیات و اخذ خراج، در عهدنامه مالک،
تأکید بسیاری بر اهتمام حکومت به تولید و عمران دارد. دیدگاههای ایشان در مورد اهمیت
عمران، این فرض را که "ابن خلدون" مباحث خود را در مورد عمران و آبادانی از امام(ع) به
عاریت گرفته باشد، تقویت می کند. امام(ع) می فرماید:
"ای مالک! به عمران زمین بیشتر بیندیش تا به خراج. باید بدانی خراج جز به عمران
حاصل نمی شود و هر که بی عمران، به خراج کمر بندد، بلاد را ویران می کند و مردم را
به نابودی می کشاند و خود دیری نمی پاید که از پای در می آید [13]".

 


گفتار دوم: آرمانها و اهداف عالیه حکومت از دیدگاه جزء نگر

 

امام علی(ع) علاوه بر موارد پیش گفته، در سایر مباحث خود، به آرمانها و مقاصد عالی
حکومت، اشاره داشته اند که ذیل هر کدام از عناوین زیر تشریح می گردد:
1ـ تأمین سعادت مادی و معنوی و توجه به رشد و بالندگی مردم
تفاوت حکومت علی(ع) و حکومتهای دیگر این است که حکومت برای حضرت، هدف
نیست، بلکه وسیله ای برای رسیدن به آرمانهای معنوی است. امام برای حکومت شأن واقعی

 


|134|

 

قائل نیست، اما بنا به حق شرعی خویش و اشتیاق و نیاز فوق العاده مردم به حکومت ایشان، این
امر را به عنوان وظیفه الهی می پذیرد و با پایداری از آن دفاع می کند:
"... لو لا حضور الحاضر و قیام الحُجّة بوجود الناصر ... لاَلقیتُ حَبْلها علی غاربها و
لَسقیتُ آخرها بکاس اَوّلها [14]؛
اگر وضع موجود و حجت اینکه یارانی هستند، وجود نداشت ... مهار خلافت را بر
پشت آن افکنده و رهایش می ساختم، و پایانش را چون آغازش می انگاشتم".
شایان ذکر است در نهج البلاغه از حاکم جامعه اسلامی، به عنوان مَلک یا سلطان ـ که به معنای
تملک یا سلطه گری است ـ یاد نشده است، بلکه با کلماتی مانند "امام" (پیشوا و رهبر) و "والی"
روبه رو هستیم. رهبر و امام کسی است که جمعیت و امتی را به دنبال خود می کشاند و خود
پیش قراول و طلایه دار حرکت است. والی و ولایت، به معنای پیوستگی است. والی امت و
رعیت، کسی است که امور مردم را به عهده دارد و با آنها پیوسته است. وقتی در نهج البلاغه در
مفهوم حکومت تأمل می شود، می بینیم آن که در رأس حکومت است، ولیّ امر و متصدی
کارهای مردم است و مکلف به تکلیف الهی مهمی می باشد. او انسانی است که بیشترین بار و
سنگین ترین مسؤولیت بر دوش اوست. در سوی دیگر، مردم قرار دارند که باید با همه ارزشهای
مادی و معنوی و آرمانهایشان مورد احترام قرار گیرند و دین و دنیای آنها با هم و در تعامل،
ملاحظه شود. در حکومت علوی، مفهوم سلطه گری و زورمداری و افزون طلبی وجود ندارد و
مقصد اصلی امام(ع) آخرت است که از گذرگاه دنیا می گذرد و وظیفه اصلی حکومت تمهید بستر
زمینی این حرکت برای آدمیان است. آخرت خواهی و توشه برگیری دنیوی برای سرای باقی از
دید امام چنین بیان شده است:
"و انَّما الدنیا منتهی بَصَر الاَعمی، لا یُبْصِرُ ممَّا ورائَها شیئاً و البَصیر ینفذها بصره و
یعلم اَنّ الدار ورائها، فالبصیرُ منها شاخص، و الاَعمی الیها شاخص، و البصیر منها
متزوِّد و الاَعمی لها متزوِّد [15]؛
دنیا آخرین نقطه پایانی دید کوردل است، کوردل چیزی از ماورای دنیا نمی بیند، ولی
دید انسان بینا، دنیا را می نوردد و می داند منزلگه نهایی در پس آن است. انسان بینا از
دنیا به حرکت می افتد و مقصد را پیش می گیرد، و انسان کوردل به سوی دنیا [به عنوان
مقصد نهایی] حرکت می نماید! انسان بینا از دنیا توشه می گیرد و شخص کوردل توشه

 


|135|
را برای به دست آوردن دنیا تحصیل می نماید".
امام علی(ع) در حکومت خویش عُلُو مادی و معنوی مردم را بیش از هر چیز واجد اهمیت
می دانست و به استانداران خویش، از جمله مالک اشتر این امر را توصیه می نمود. مرحوم علامه
جعفری در شرح بند مزبور از عهدنامه مالک، سخن مولا را چنین ترجمه کرده است:
"... من تو را برای اداره کشور مصر می فرستم که چونان باغبان ِعاشق نهالهای باغ
خود، مردم آن سرزمین را احیا نمایی و شخصیت آنان را در این گذرگاه معنادار که
دنیا نامیده شده است، به ثمر برسانی، و از بدبختیها و رذالتهای اخلاقی و
ناگواری های جانکاه نجاتشان بدهی، نه چونان درنده ای خون آشام که قدرت
حکومت مستت کند و زندگی و مرگ مردم را به بازی بگیری و برای رسیدن به
خواسته های جاه طلبانه خود حیات مردم را که شعاعی از اشعه الهی در روی این کره
خاکی است، طعمه ای لذیذ برای خود تلقی نمایی. آن کس که با تکیه بر قدرت،
انسانها را طعمه خود بداند، پیش از آن که انتقام ماورای طبیعی بر سرش تاختن
بیاورد، دیر یا زود لقمه ای ناچیز در دهان گرگهایی مانند خودش خواهد گشت، زیرا
مردم بر دو صنفند: یا در دین برادر تو هستند، یا در خلقت نظیر تو [16]".
در این فرمان که قابل تعمیم بر جوامع و حکومات بشری است، زمامداری که مدیریت جامعه
را بر عهده می گیرد، اداره همه ابعاد جامعه را، از تنظیم حیات طبیعی افراد و گروهها گرفته تا
امکان پذیر ساختن ورود به حیات معقول و رهسپار نمودن اشخاص به عظمت و کمال ربوبی،
متعهد می شود. امیرالمؤمنین(ع) مالک اشتر را که اجراکننده فرمان و مورد تعلیم و تربیت آن
بزرگوار قرار گرفته است، در بیش از شانزده مورد مخاطب قرار داده و او را برای مدیریت جامعه
آماده می سازد. در این فرمان حقایقی را امام(ع) جهت مالک بیان می فرماید و از وی می خواهد
افراد جامعه تحت زعامت خود را با آن حقایق تربیت نماید. [17]
بدین ترتیب اصلاح، رشد و بالنده کردن مردم، در جنبه مادی و معنوی، روحی و جسمی از
وظایف و آرمانهای حکومت است و امر الهی به پیامبر برای تزکیه مردم، دائر بر همین مطلب
است. امام(ع) در خطبه 34 می فرماید:
"ایها الناسُ! اِنَّ لی علیکم حقاً و لکم علیَّ حقٌ فأَمّا حقکم علیَّ فالنصیحةُ لکم و توفیرُ
فَیْئکم علیکم و تعلیمکم کیْلا تجهلُوا و تَأدیبکم کیْما تعلموا؛

 


|136|
ای مردم! برای من و شما حقوق متقابلی است. حق شما بر من، خیرخواهی و
پرداخت حقوق شما از غنائم و آموزش دادن است، تا نادان نمانید و تأدیب و
پرورشتان، تا آگاه شوید [18]".
ضرورت بینش دهی به امت، توسط پیشوا، در نامه 45 امام(ع) به عثمان بن حنیف ـ فرماندار
بصره ـ اشاره و تأکید شده است:
"ألا و اِنّ لکلّ مأمومٍ اِماماً یقتدی به و یستضییءُ بنور علمه [19]؛
بدان هر پیروی، پیشوایی دارد و به او اقتدا می کند و از نور علم وی منور و آگاه
می شود".
و نیز فرمود:
"و علی الامام اَنْ یُعلّم اهل ولایته حدود الاسلام و الایمان [20]؛
بر امام است که به اهل ولایت خویش، حدود اسلام و ایمان را تعلیم دهد".
آرمان حکومت اسلامی و علوی آن است که حاکم و رهبر، معلم و مقتدای مردم باشد.
امام(ع) می فرماید:
"ایها الناس! اِنّی و الله ما اَحثُکُم علی طاعةٍ اِلّا وَ أَسْبِقُکم اِلیها و لا اَنهاکُم عن معصیةٍ اِلّا
و أَتناهی قبلکُم عنها [21]؛
ای مردم! شما را به هیچ طاعتی دعوت نمی کنم، مگر این که خودم قبلاً آن را انجام
داده ام و از هیچ کار خلافی نهی نمی کنم، مگر این که پیش از آن خودم آن را ترک
گفته ام".
واقعیت آن است که اکثر مردم زمان علی(ع)، فاقد فهم و انگیزه کسب سعادت و فرزانگی
بودند، تا امام(ع) به آنان تعلیم دهد و به دلیل جهالتشان، به دنبال هوی و هوس بودند. به همین
خاطر امام(ع) از آنان این گونه شکایت می کند:
"اللهم انی قد مَلِلتُهم و مَلُّونی، و سئِمتُهم و سَئِمونی فاَبْدِلنی بهم خیراً منهم و اَبدِلْهم
بی شراً منی [22]؛
پروردگارا! من آنان را خسته کردم. آنان نیز مرا خسته کردند! از من به ستوه اند و من
از آنان دلشکسته. پس ای خدا! به جای آنان بهترشان را به من عنایت فرما، و بدتر از
من را نصیبشان فرما!".

 


|137|

 


2ـ احیا و اقامه حق و دفع باطل

 

اقامه و احیای حق و دفع باطل، از بزرگترین آرمانهای حکومت از دید علی(ع) است و
امام(ع) بارها مبنا و دلیل پذیرش حکومت را اقامه حق و ممانعت از باطل و مبارزه با آن اعلام
نموده است.
عبدالله بن عباس می گوید:
"در منطقه "ذی قار" در گذرگاه جنگ بصره، شرفیاب محضر امیر مؤمنان(ع) شدم.
دیدم نعلین خود را وصله می زند. در این حال رو به من کرد و گفت: این نعل چقدر
ارزش دارد؟ در پاسخ گفتم: قیمتی ندارد. علی(ع) فرمود: به خدا قسم! این نعل کهنه
در نظر من ارزشمندتر از حکومت بر شماست، مگر آن که بتوانم حقی را بر پا دارم یا
جلوی باطلی را بگیرم [23]".
بدین ترتیب امام(ع)، اقامه حق و دفع باطل را اساسی ترین وظیفه خویش می شناسد و
حکومت را برای تحقق حق به دست گرفته است. در سایه این وظیفه است که وظایف اصلی
دیگر سامان می یابد و زمینه های سیر به سوی اهداف متعالی در دولت حق فراهم می شود و
امنیت لازم به دست می آید و دینداری، معنایی حقیقی می یابد. شایان ذکر است "حق" در
نهج البلاغه به دو طریق استعمال گشته است؛ یکی: حق در برابر ناحق به معنای "عدل" در برابر
"ظلم"؛ دیگری حق به معنای "صحیح" در برابر باطل (ناصحیح). عدم رعایت و ترک این دو
جهت توسط مردم، منشأ پیدایش جنگهای دوران حکومت امیرالمؤمنین(ع) شد. امام(ع) پایه
حکومت خویش را بر اساس اقامه عدل و بازگرداندن امور اجتماعی به مجاری اسلامی بنا نهاد.
ایشان در مورد حق مداری پیامبر(ص) می فرماید:
"و کان عوناً بالحق علی صاحبه، و المعلن ِللحقَّ بالحقِّ؛ [24]
[پیامبر] کمک و یاور حق بود و با حق، صاحب حق را کمک می کرد، اما نه به هر
روشی، حتی باطل و ناصحیح، بلکه به وسیله حق، حق را آشکار می ساخت".
از دید امام(ع) نظر اکثریت همواره موافق و مقارن با حق و حقیقت نیست، امام پایه حکومت
خود را بر پیروی از حق و اقامه آن نهاده بود و خود، محور و مفسر حق بود. از این رو هرگاه اکثر
جامعه، از حق پیروی می کردند، پیشرو آنان بود، ولی اگر از حق سر باز می زدند، او همچنان با

 


|138|

 

حق بود و از جدایی اکثریت باطل، بیم نداشت.
همچنانکه به عمار می فرماید:
"ای عمار! اگر دیدی علی از راهی رفت و همه مردم از راه دیگر، تو با علی برو و
سایر مردم را رها کن. یقین بدان علی هرگز تو را به راه هلاکت نمی برد و از شاهراه
رستگاری خارج نمی سازد". [25]

 


3ـ تحقق عدالت

 

یکی از اساسی ترین آرمانهای حکومت علوی، تحقق و اقامه عدالت است و امام(ع)
حکومت را برای تحقق عدالت، از جمله استیفای حقوق پذیرفت:
"وَ ما اَخَذَ اللهُ علی العلماء الاّ یُقارُّوا علی کِظَّة ِظالم، و لا سَغَبِ مظلوم، لاَلقیتُ حبلها
علی غاربَها، و لسقَیْتُ آخرها بکاس ِاوّلها؛ [26]
اگر خداوند از عالمان پیمانی سخت نگرفته بود که در برابر شکمبارگی ستمگر و
گرسنگی ستمدیده، آرام و قرار نگیرند، بی تأمل رشته حکومت را از دست
می گذاشتم و پایانش را چون آغازش می انگاشتم و چون گذشته، خود را به کناری
می کشیدم".
عدالت ورزی از دید امام(ع) مایه روشنی چشم زمامداران و نفوذ محبت آنها در مردم و
استحکام حکومت می شود:
"آنچه بیشتر دیده والیان بدان روشن است، برقراری عدالت در شهرها، و میان
مردمان، دوستی پدیدار شدن است. دوستی آنان آشکار نگردد، جز آنگاه که دل
ایشان بی گزند شود، و خیرخواهی آنها راست نیاید، جز آنکه والیان را برای کارهای
خود نگه دارند و دوام حکومت آنان را سنگین نشمارند و گفتگو از دیر ماندن ِآنان را
بر سر کار واگذارند". [27]
برقراری عدالت به تعبیر امام، اقامه حدود الهی است که در سایه آن همه چیز احیا شده و
راست می گردد. به باور ایشان نقش عدالت چنین است:
"جعل الله سبحانه العدلَ قَوام الاَنام، و تنزیهاً من المظالم و الْاثام و تسنیةً للإسلام؛ [28]
خدای سبحان عدالت را مایه استواری انسانها و ستون زندگانی آنها، و سبب پاکی از

 


|139|
ستمکاریها و گناهان و روشنی چراغ اسلام قرار داد".
و نیز فرمود:
"بالعدل تصلح الرّعیة؛ [29]
با عدالت مردمان اصلاح می شوند".
شرح دیدگاههای امام(ع) در باره عدالت، در این مقال نمی گنجد. می توان گفت هر نوع
نابسامانی، نشان از بی عدالتی است. اگر عدالت هدف حکومت قرار گیرد و لوازم تحقق آن فراهم
آید، جامعه و امور سامان می یابد و همگان لباس عافیت و سلامت و کرامت به تن می نمایند. [30]
علی(ع) حکومت را در این جهت سیر داد، چنانکه در ضمن خطبه ای خطاب به مردم فرمود:
"و الْبَسْتُکُمُ العافیةَ مِن عَدْلی؛ [31]
از عدالت خود، لباس عافیت بر تنتان کردم".

 


4ـ تأمین امنیت

 

امنیت، مبتنی بر نظم و قانون الهی همواره مورد تأکید امام علی(ع) و از اهداف و آرمانهای
عالیه ایشان بود. امام مانند سایر اندیشوران اسلامی، به خاطر ضرورت وجود امنیت و قدرتی
نظم آفرین، معتقد به محال بودن عدم وجود حکومت است و حتی حکومت بَد و قوانین نامطلوب
را، از هرج و مرج و بی قانونی بهتر و آسیب و تباهی اش را کمتر می داند، زیرا در برابر بی قانونی و
هرج و مرج، تمام راههای نجات مسدود و کلیه امور و حدود تعطیل می گردد و فتنه حاکم می شود.
امیر مؤمنان(ع) عدم وجود نظم اجتماعی و قانونمداری و به دنبال آن برقراری امنیت را از
اسارت انسان در چنگال حیوانی درنده بدتر می داند و می فرماید:
"امام عادل خیر من مطر وابل [و] سَبُعٌ حطوم اکُولٌ خیرٌ من والٍ غشوم ظلوم، و والٍ
غشومٌ ظلومٌ خیرٌ من فتنةٍ تدوم [32]؛
پیشوای دادگر، از باران پیوسته [که همه چیز را بارور می کند] بهتر است، و جانور
درنده و آدمخوار، از فرمانروای ستمکار بهتر است، و فرمانروای بیدادگر از ادامه
هرج و مرج نیکوتر است".
با توجه به استنادات قبلی، امیر مؤمنان(ع) فراهم کردن امنیت همه جانبه را مقصد اساسی
می دانست که در سایه آن رشد و تعالی مردمان سامان می یابد. [33]

 


|140|

 

امام(ع) اسلام را مایه امنیت اساسی معرفی کرده و فرموده است:
"الحمد لله الذی شرع الاسلام ... فجعله أَمْناً لمن عَلِقَهُ؛ [34]
سپاس خدای را که راه اسلام را گشود ... و آن را برای هر که به آن چنگ زند، امنیت
قرار داد".
از این رو، یکی از راههای دستیابی به امنیت، آموزش آموزه های دینی به مردم است.
علی(ع) از جوانب دیگری به موضوع امنیت و آرمان تأمین کامل آن پرداخته اند. ایشان در
باره ضرورت دستگاه اطلاعاتی، در نامه مالک اشتر و نامه دیگر (نامه 45 نهج البلاغه) بیاناتی
دارند. در مورد ضرورت و اهمیت مرزبانی و مرزداری، سخنان امام (نامه 33) ناظر بر این
موضوع است. از سویی دیگر ضرورت تشکیل سپاه و تقویت نیروهای رزمی را می توان در
نامه های 12 و 16 و 53 و خطبه های 12 و 10 و 63 ملاحظه کرد. [35]

 


5ـ تحقق وحدت امت در پرتو حکومت ِرهبری الهی

 

حکومت از دید امام علی(ع) نقش مستقیم و مؤثری در وحدت و یکپارچگی امت دارد، زیرا
امتی که با داشتن هدف الهی، در مسیر تکامل گام برمی دارد، به ناچار باید به رهبری تمسک جوید
که تبلوری از آرمان الهی و مورد قبول و پذیرش و مقتدا و دلیل تحرک و پویایی باشد. امام در
خطبه 146 با اشاره به سیاستی که زمامدار جهت حفظ نظام باید به کار گیرد، لزوم حکومت و نقش
آن در وحدت امت را چنین بیان می فرماید:
"و مکان القیِّم بالامر مکان النظام من الخَرَز یَجمعُهُ و یضُّمهُ فاذا انقطعَ النظامُ تَفَرَّق و
ذهب ثم لم یجتمع بحذافیره ابداً [36]؛
نقش زمامدار نسبت به ملت، مانند رشته ای است که مُهره ها را گرد آورده و به
یکدیگر پیوند می دهد. اگر رشته بگسلد، دانه ها از هم می پاشد و به تمامی گرد
نمی آیند".
امام(ع) با این تشبیه ساده خاطرنشان می سازد آرمان عالی ِوحدت امت، بستگی به وجود قیم
و سرپرستی دارد که به دور از اختلاف نظرها و جدای از عوامل تفرقه و تبعیض، امت را در یک
محور بنیادین گرد آورد و متشکل سازد و از تشتت و تفرق، که سبب آسیب پذیری است،
مصونیت دهد.

 


|141|

 

طبیعی است چنین توفیقی برای هر زمامدار حاصل نمی آید، بلکه زمامداری صالح باید، تا با
توجه به رمز وحدت و با اهتمام به پر کردن شکافها و در هم ریختن دیوارهای تبعیض، جاده اتحاد
و همبستگی امت را در پرتو مکتب توحید هموار سازد. [37]

 


6ـ تأمین رفاه عمومی

 

فراهم آوردن رفاه و آسایش و تحقق کفاف در زندگی برای تمامی اقشار اجتماع، از اهداف
اساسی حکومت علوی بود که زمینه ساز تعالی و بالندگی معنوی می باشد. امام(ع) در حکمتی بلیغ
در این باره می فرماید:
"من اقتصر علی بُلْغَة ِالکَفاف ِفقد انتظمَ الراحَة، و تَبوَّأَ خَفْضَ الدَّعَةِ38}؛
هر کس به مقدار نیاز اکتفا کند، آسایش و راحتی خود را فراهم آورد و گشایش و
آرامش به دست آورد".
امام(ع) در حیطه حکومت خود، حداقل نیاز معیشتی همگان را تأمین کرد و در راه فقرزدایی
و تأمین معیشت گامهای جدی برداشت. خود می فرماید:
"ما اصبح بالکوفة احدٌ الّا ناعماً، اِنَّ اَدْناهم مَنزلَةً لَیَأْکل البُرَّ و یجلسُ فی الظِّلِّ، و
یَشْرَبُ من ماء الفرات؛ [39]
کسی در کوفه نیست که در رفاه به سر نبرد، حتی پایین ترین افراد، نان گندم می خورند
و سرپناه دارند و از آب فرات می آشامند".
در هر حال امام(ع) به رفاه عمومی توجهی تام داشت و عمران و آبادی سرزمینها و تأمین
شرافتمندانه و کرامت مدارانه مردمان را از اهداف حکومت می دانست و همچنان که در عهدنامه
مالک آمده است حکومت را از ایجاد تنگنا و در مضیقه اقتصادی گذاشتن افراد بر حذر می داشت
و ضمن تلاش برای تأمین رفاه افراد تحت حکومت، به مالک توصیه می کند کارکنان دولتی را از
حیث مالی مستغنی کند تا به فسادهای مالی آلوده نشوند:
"ثم اَسْبِغ علیهم الاَرزاقَ، فانّ ذلک قوةً لَهُم علی اسْتصلاح اَنفسهم و غنیً لهم عن
تناول ما تحت اَیدیهم، و حجة علیهم اِنْ خالفوا امرک اَو ثلموا اَمانتک [40]".
بدیهی است رفاه عمومی جز با توزیع عادلانه و به حق ثروتها و درآمدهای جامعه تحقق پذیر
نیست و بدین سان ننگ استضعاف مالی، از دامن جامعه پاک می گردد. امام(ع) این امر را از

 


|142|

 

وظایف و اهداف زمامداران شمرده است [41]:
"اِنّه لیس علی الاِمام اِلّا ما حُمِّلَ مِنْ اَمر ربّه ... وَ اِصدارُ السُّهمان علی اهلها [42]؛
بر امام نیست جز آنچه از امر پروردگار به عهده او واگذار شده ... [از جمله:] رساندن
سهمهای بیت المال به اهل آن".

 


7ـ نفی خشونت و خودکامگی

 

امام(ع) در بسیاری از بیاناتشان، از جمله خطبه 214، استبداد، خودکامگی و خشونت
کارگزاران نظام سیاسی را با مردم، به شدت نهی کرده و مراوده ملاطفت آمیز و عادلانه را توصیه
می نماید. حضرتش در حکمت 342 یکی از نشانه های ظلم را اِعمال تغلب به زیردست می شمارد
و چیرگی فرد نسبت به فرودستان را از نشانه های ستمگری می داند. [43]
امام(ع) در نامه خویش به مالک، هر گونه جباریت و خودبزرگ بینی و استکبار حاکم را نهی
کرده و مستوجب خواری می شمارد. [44]

 


8ـ حفظ کرامت انسانی

 

انسانها بالاتر از حق حیات، دارای حق کرامتند. این حق امری قابل زوال نیست و مشروط به
برخورداری صحیح از همه نیروها و استعدادها و ابعاد مثبت است که در انسان وجود دارد، حتی
اگر کسی نتواند از آنها به طور صحیح بهره برداری نماید، و اگر از آنها به ضرر خود و دیگران
سوء استفاده نکند، باز از حق کرامت برخوردار است. کرامت یعنی اینکه انسان دارای شرف و
عزت و حیثیت ارزشی است. با توجه به این که عقل و آیات، امتیازات عالی مانند اندیشه و
استعداد کمال یابی و وجدان و حس گذشت از لذائذ و فداکاری در راه ارزشهای عالی انسانی را
برای بشر اثبات نموده، لذا کرامت و ارزش انسانی برای آدمی ثابت شده و موجب بروز حق و
تکلیف است. از دید امام، حق حیات و کرامت انسانها می بایست نزد حکومتها و توسط آنها
محفوظ بماند و این یکی از آرمانهای اساسی دولت اسلامی است. "محمد بن جعفر العقبی" نقل
می کند که امیرالمؤمنین(ع) در خطبه ای فرمود:
"یا ایها الناس! اِنّ آدم لم یلد عبداً و لا امةً و ان الناس کُلّهم اَحرار و لکن الله خول
بعضکم بعضاً؛ [45]

 


|143|
ای مردم! حضرت آدم نه مولود بنده ای داشت و نه کنیزی و همه مردم آزادند، لیکن
خداوند تدبیر و اداره بعضی از شما را به بعضی دیگر سپرده است".
علامه جعفری در شرح این جمله می نویسد:
"در این روایت به اضافه اینکه عدم اصالت بردگی در اسلام ثابت شده است، کرامت
عمومی انسانها با استناد به حریت و آزادی و آزادگی آنها ثابت گشته است [46]".

 


9ـ وصول به تعامل صحیح بین حکومت و مردم و کسب رضایت عامه

 

امام علی(ع) رابطه مردم با حکومت را رابطه پدر و فرزندی می داند و در فرمان مالک اشتر
این نوع رابطه آرمانی مبتنی بر لطف و محبت را توصیه می فرماید:
"ثم تفقَّدْ مِن اُمورهم ما تتفقَّدُ الوالدان من ولدهما [47]؛
از آنان آن گونه تفقد کن که پدر و مادر از فرزندشان تفقد و دلجویی می کنند".
به اعتقاد امام، بین مردم، خداوند متعال حقوقی معین کرد، که بزرگترین آن، حقوق بین والی و
رعیت است. این حقوق باید رعایت بشود تا رشته الفت آنها و عزت دینی شان باقی بماند. [48]
امام(ع) در عهدنامه مالک اذعان می دارد:
"محبوبترین امور در نزد زمامدار اسلامی، باید مؤثرترین آنها در حق و فراگیرترین
آنها در عدل و جامع ترین آنها برای رضایت عامه جامعه باشد [49]".
بدین ترتیب امام(ع) بر رضایت توده و اکثر ملت تأکید زیادی دارد و جلب رضایت و اعتماد
آنان را ضروری و مفید و مشکل گشا و مقتضای حق می داند. او از والی می خواهد راه موفقیت و
خدمت را از طریق توده و اکثر بجوید، زیرا "بی شک فقط توده های ستون فقرات جامعه دینی
تکیه گاه مکتب و وسیله شکست دشمنان می باشند. پس باید با آنها بود و بر آنها تکیه زد و به
خواست و نیاز آنان توجه کرد [50]".
عامه مردم، اکثریت جامعه هستند که از امکانات عادی و معمولی برخوردارند و گاه در
محدودیت به سر می برند، ولی افراد پرتوقع و خودخواهی نیستند و به کم قانع و به حق راضی اند.
حکومت باید در پی تأمین رضایت این گروه باشد، نه گروه خاصی که از امکانات فراوان
بهره مندند و انتظار و توقعشان بسیار است و خودخواه و خودبین هستند.
با همین حکمت و فلسفه، امام(ع) از مالک می خواهد با مردم رابطه برقرار کند و از آنها

 


|144|

 

فاصله نگیرد. امام(ع)، احتجاب حاکم از مردم را باعث گمراهی و بی اطلاعی از حقایق جامعه و
ایجاد شک و تردید و بی اعتمادی مردم می داند.
امام(ع) بر صحت وجدان جمعی و قضاوت افکار عمومی پافشاری نموده و ملاحظه آن را
توسط زمامداران توصیه و به مالک اظهار می کند:
"... و أَنَّ الناس ینظرون من امورک فی مثل ما کُنتَ تنظُرُ فیه مِن امور الوُلاة قبلَک و
یقولون فیک ما کنت تقول فیهم و اِنّما یُستدلّ علی الصالحین بما یجری الله لهم علی
اَلْسُن عباده [51]؛
همان گونه که تو ناظر حکام قبل از خود بودی، مردم بر کار تو نظارت دارند و آنچه در
باره آنها بگویی، در باره کارهایت قضاوت می نمایند. سند صلاح و خلوص حکام
صالح، نظر و قضاوتی است که خدا بر زبان مردم صالح جاری می کند".
امام(ع)، جماعت را رحمت می داند و دست خدا را با جماعت می بیند (ید الله مع الجماعة [52]).
این دو روایت می تواند تأکیدی بر ضرورت استفاده حکومت و زمامداران از "عقل جمعی"
باشد. عبارات فوق واقعیتی عینی را مطرح می کند که مردم در حال تشکل جمعی برای به دست
آوردن یک هدف معقول می توانند از فهم و عقل و وجدان یکدیگر بهره برداری کنند و هر یک
از آنها میزان سنجش و کتابی گشوده، در مقابل دیدگان دیگری و زمامداران باشند.

 


شایسته سالاری

 

برای دستیابی به آنچه که به عنوان اهداف حکومت اسلامی و علوی برشمردیم، لازم است
مناصب بر اساس لیاقت و شایستگی تقسیم شود و مسؤولان و کارگزاران حکومت، با
کفایت ترین و خدمتگزارترین افراد باشند. چنین حکومتی، به آرمانهای خود سریعتر دست
می یابد. امام علی(ع) می فرماید:
"و لا تقبلنّ فی استعمال عُمّالک و اُمرائک شفاعة اِلّا شفاعَة الکفایة و الاَمانة [53]؛
در گزینش کارکنان و فرمانروایانت، شفاعت و وساطت کسی را مپذیر، مگر شفاعت
شایستگی و امانتداری آنها".
امام(ع) در عهدنامه مالک، توصیه می نماید کارمندان، پس از آزمایش و امتحان و نه میل و
استبداد، به کار گمارده شوند و از میان آنها افرادی که با تجربه تر و پاکتر و پیشگامتر در اسلامند،

 

فرمت این مقاله به صورت Word و با قابلیت ویرایش میباشد

تعداد صفحات این مقاله  21  صفحه

پس از پرداخت ، میتوانید مقاله را به صورت انلاین دانلود کنید


دانلود با لینک مستقیم


دانلود مقاله آرمان های حکومت از دیدگاه امام علی(ع)

تحقیق در مورد آزادی فردی و حدود آن در حکومت اسلامی

اختصاصی از فایل هلپ تحقیق در مورد آزادی فردی و حدود آن در حکومت اسلامی دانلود با لینک مستقیم و پر سرعت .

تحقیق در مورد آزادی فردی و حدود آن در حکومت اسلامی


تحقیق در مورد آزادی فردی و حدود آن در حکومت اسلامی

لینک پرداخت و دانلود *پایین مطلب*

 

فرمت فایل:Word (قابل ویرایش و آماده پرینت)

  

تعداد صفحه21

 

آزادی فردی و حدود آن در حکومت اسلامی

اشاره :
از روز سه شنبه 31 شهریور ماه تا پنجشنبه دوم مهرماه سال جاری سمیناری در رابطه با مسائل و موضوعات مربوط به حقوق بشر در انستیتوی شرق شناسی وابسته به وزارت امور خارجه آلمان در هامبورگ برگزار شد .
در این سمینار، عده ای از اساتید و صاحب نظران ایرانی و آلمانی شرکت داشتند و دیگاههای خود را در زمینه های مختلف مرتبط به موضوع بحث از نقطه نظر اسلام وغرب بیان نمودند از هر دو طرف مقالاتی به جلسه سمینار ، ارائه و قرائت می شد و سپس پیرامون آن بحث و گفتگو صورت می گرفت ، سخنرانی و گفتگوها به یکی از سه زبان فارسی ، آلمانی و انگلیسی انجام می گرفت که بوسیله مترجم ، هم زمان با ایراد سخنرانی از زبانی به زبانی دیگر ترجمه می شد .
عناوین کلی بحث عبارت بودند از : 1- استقلال ، آزادی و خود مختاری انسان ، 2- دموکراسی ، سکولاریسم و مذهب ، 3- آزادی فردی و مرزهای آن ، 4- اقلیت ها و حفظ حقوق آنها ، 5- حقوق بشر و دموکراسی ( دعوی جهان شمول بودن حقوق بشر ) سخنرانان و شرکت کنندگان موضوعات بالا را از دیدگاه اسلام و جهان غرب مورد بحث و بررسی قرار دادند .
از سوی اساتید ایرانی 8 مقاله به سمینار ارائه و قرائت شد ، مقالات و سخنرانی منسجم آلمانیها کمتر بود ولی در همه مسائل و موضوعات در بحث شرکت نموده و نظرات خود را ابراز می داشتند . صرف نظر از برخی از مسائل و حوادث نامطلوب حاشیه ای سمینار، در مجموع ، محفل گفتگوی علمی مفید و پرباری بود، دیدگاههای مختلف به خوبی مورد نقد و بررسی قرار گرفت ، نقطه نظرهای اسلام و دیدگاههای دولت اسلامی نیز تشریح و برخی از ابهامات ضمن سؤال و جوابهای صریحی که بعمل آمد روشن شد . تا حدودی نقطه های مشترک و متفاوت دیدگاهها در زمینه حقوق بشر تبیین شد که البته این مقال در مقام گزارش دستاوردهای سمینار نیست .
به هر حال ، اینجانب نیز در رابطه با موضوع آزادی فردی و مرزهای آن ، مقاله حاضر را که آزادی فردی و مرزهای آن را در یک دولت اسلامی بررسی می کند تهیه و فشرده آن را در جلسه سمینار قرائت کردم و اینک اصل آن

 

 


دانلود با لینک مستقیم


تحقیق در مورد آزادی فردی و حدود آن در حکومت اسلامی

تحقیق در مورد حکومت استبدادی

اختصاصی از فایل هلپ تحقیق در مورد حکومت استبدادی دانلود با لینک مستقیم و پر سرعت .

تحقیق در مورد حکومت استبدادی


تحقیق در مورد حکومت استبدادی

لینک پرداخت و دانلود *پایین مطلب*

 

فرمت فایل:Word (قابل ویرایش و آماده پرینت)

  

تعداد صفحه6

 

فهرست مطالب

 

 

«استبداد» از منظر قرآن

مقدمه

  • مشروطه:

حکومت استبدادی

حکومت استبدادی نوعی حکومت است که در آن دامنه اختیارات حاکم و طول دوره حکومت ‌آن‌ها بسیار است. در حکومت استبدادی؛توزیع قدرت عادلانه نیست. طرف‌داران حکومت استبدادی؛معتقدند که این نوع حکومت امکان انباشت سرمایه،برنامه‌ریزی متمرکز و تصمیم‌گیری قاطع برای رفع موانع راه را برای توسعه فراهم می سازد.در حالی که مخالفان این نوع حکومت معتقدند که استبداد باعث احساس بی‌قدرتی سیاسی در بین مردم می‌شود و کارایی و خلاقیت


دانلود با لینک مستقیم


تحقیق در مورد حکومت استبدادی

تحقیق در مورد دولت سبکری نخستین حکومت ترکان در ایران پس از اسلام

اختصاصی از فایل هلپ تحقیق در مورد دولت سبکری نخستین حکومت ترکان در ایران پس از اسلام دانلود با لینک مستقیم و پر سرعت .

تحقیق در مورد دولت سبکری نخستین حکومت ترکان در ایران پس از اسلام


تحقیق در مورد دولت سبکری نخستین حکومت ترکان در ایران پس از اسلام

لینک پرداخت و دانلود *پایین مطلب*

 

فرمت فایل:Word (قابل ویرایش و آماده پرینت)

  

تعداد صفحه5

 

دولت سبکری نخستین حکومت ترکان در ایران پس از اسلام

مقدمه

رسم معمول مورخان بر این است که دولت‌های ایرانی پس از اسلام را از طاهریان شروع کرده، در ادامه به صفاریان، سامانیان، غزنویان، سلجوقیان و می‌پردازند. و در این میان به دولت‌های کوچکی نظیر دلفیان، صاحب الزنج و.. نیز اشاره می‌کنند. اما در این میان چه بسا حکومت‌هایی نیز باشند که به تمامی از قلم افتاده و ذکری از آن به میان نیاید. حکومت سُبکری یکی از این حکومت‌هاست که اتفاقا تاثیر بسیاری نیز در سیاست آن روز بر جای نهاده و موجب زوال صفاریان شده است. چه بسا اگر سُبکری ظهور نمی‌کرد با قدرت گرفتن صفاریان سلسله‌های بعدی از جمله غزنویان و سلجوقیان به وجود نمی‌آمدند و تاریخ به گونه‌ی دیگری

 

 


دانلود با لینک مستقیم


تحقیق در مورد دولت سبکری نخستین حکومت ترکان در ایران پس از اسلام

دانلود مقاله حکومت سفاح و منصور عباسی

اختصاصی از فایل هلپ دانلود مقاله حکومت سفاح و منصور عباسی دانلود با لینک مستقیم و پر سرعت .

 

 

سفاح نخستین خلیفه (132 ـ 136)
نخستین خلیفه عباسى، ابو العباس سفاح بود.سفاح به معناى کسى است که خون فراوان مى‏ریزد .این لقب به نوعى، از القابى است که در برخى از روایات منسوب به پیامبر ـ ص ـ به «مهدى امت» داده شده است.مانند لقب منصور، هادى، مهدى، رشید، امین و مأمون.جالب آن که به نقل از مسعودى مورخ، لقب نخست وى مهدى بوده است.در جاى دیگرى اشاره کردیم که عباسیان، به مانند علویان، گرایش‏هاى شیعى داشتند، اما به سرعت براى حفظ حکومت خود، عقاید مذهبى‏شان را تغییر دادند.با این حال، آثارى از این گرایش، همانند اعتقاد مزبور که به نوعى سایر مسلمانان هم به آن اعتقاد داشتند، در اندیشه‏هاى مذهبى برخى از آنها باقى ماند.وى در نخستین خطبه‏اش از عمل به کتاب خدا و سنت رسول سخن گفت و افزود که پس از پیامبر ـ ص ـ تنها دو امام به حق حکومت کرده‏اند: یکى امام على ـ ع ـ و دوم خود او.
سفاح براى اطمینان بر حفظ حکومت، تمامى بلاد مهم را به اعضاى خانواده‏اش واگذار کرد : عبد الله بن على در شام، صالح بن على در مصر و فلسطین، عبد الصمد بن على بر جزیره، داود بن على در حجاز، عیسى بن على در فارس، و سلیمان بن على در بصره و..
نخستین اقدام سفاح و دستگاه عباسى، برافکندن ریشه امویان بود.تقریبا هر اموى که شناخته شده بود، به قتل رسید.عباسیان، قبرهاى امویان را در شام شکافتند و جنازه‏هاى آنها را به آتش کشیدند.تنها قبرى که استثنا شد، قبر عمر بن عبدالعزیز بود.داود بن على عباسى، در حجاز اعلام بخشش کرد و پس از آن که امویان از پنهانگاه‏ها بیرون شدند، آنها را کشت .زمانى که سفاح کوشید تا امویانى را که در عراق به وى پناه آورده بودند ببخشد، شاعرى وى را به خاطر بخشش امویان ملامت کرد و پس از شعر او بار دیگر امویان پناهنده به قتل رسیدند.
در برخى از مناطق شامات، بارها بقایاى امویان و یا فرماندهان آنها سر به شورش برداشتند، اما با شدت هر چه تمام‏تر سرکوب شدند.سخت گیرى بر ضد امویان تا آن اندازه بود که آنها، به سرعت شامات را رها کرده به شمال افریقا در دورترین نقاط گریختند و در اندلس دولت اموى را بنیاد گذاشتند.
دکتر حسن ابراهیم حسن در کتاب «تاریخ سیاسى اسلام» راجع به سفاح مى‏گوید:
ابوالعباس عبدالله بن محمد بن على ملقب به سفاح نخستین خلیفه عباسى بود. پدر وى محمد در آخر دوران اموى در بسط دعوت عباسیان کوشش فراوان کرد و به سال 125 ه ـ بمرد و کار دعوت را به فرزند خویش ابراهیم ملقب به امام سپرد. ابراهیم امام به دست مروان خلیفه اموى محبوس و مسموم شد و کار دعوت بدست ابوالعباس افتاد. وى به کوفه رفت (132) هفته‏اى چند نهان مى‏زیست و عاقبت به اصرار پیروان خود دعوت را آشکار کرد و به عنوان خلافت بدو سلام گفتند. ابوالعباس از برادر خود منصور کوچکتر بود اما چون مادرش عرب بود وى را براى خلافت مناسب‏تر دیدند که مادر منصور کنیز بود. آغاز خلافت ابوالعباس روز سوم ماه ربیع الاول سال 132 هجرى بود.
ابوالعباس به روز جمعه به عنوان خلافت با مردم نماز کرد و بر منبر ایستاد و خطبه خواند ـ امویان بر منبر مى‏نشستند ـ و مردم از ابتکار وى خشنودى کردند و گفتند: اى عموزاده پیمبر سنت دیرین را زنده کردى. ابوالعباس در خطبه خویش از فضل خاندان محمد (ص) سخن آورد و از قبایح امویان یاد کرد که خلافت را غصب کرده بودند و مرتکب اعمال زشت شده بودند و با اهل بیت پیمبر ظلم کرده بودند. سپاه شام را ملامت کرد و از ستایش کوفیان به تفصیل سخن کرد و عطاى ایشان را بیفزود که همه مخلصان خاندان عباسى بودند. از خراسانیان نیز که وى را در کار قیام دولتش یارى کرده بودند تمجید کرد و در پایان خطبه گفت: «من خون‏ریز بى‏باکم و انتقامجوى...» از اینجا توان دریافت که وى مصمم بود هر که مانع مقاصد وى شود خونش را بریزد آنگاه از منبر فرود آمد و به قصر امارت رفت و ابوجعفر برادر خویش را در مسجد گذاشت تا از مردم بیعت بگیرد و وى تا شب بدینکار مشغول بود.
پس از اتمام کار بیعت، ابوالعباس به شهر انبار رفت که در مغرب فرات بود و تا مدخل بغداد ده فرسخ فاصله داشت. این شهر را شاپور پسر هرمز یکى از پادشاهان ایران بنا کرده بود، سفاح بناى آن را تجدید کرد و قصرها در آن ساخت از پس وى منصور در انبار قصرى بزرگ ساخت و آنجا را پایتخت خود کرد و به نام هاشم جد خاندان هاشمیان هاشمیه نامید.
سفاح بیشتر ایام خویش را به سرکوبى سرداران عرب گذرانید که با امویان همکارى کرده بودند و ریشه امویان را قطع کرد چنانکه از این خاندان بجز عبدالرحمن داخل که دولت اموى اندلس را بنیان نهاد کسى از دست وى جان نبرد و هم از قتل یاران خویش که با وى در بنیاد دولت کمک کرده بودند دریغ نکرد. ابوسلمه خلال را که در بسط دعوت عباسیان سهمى بزرگ داشت بکشت قصد کشتن ابومسلم را نیز داشت اما مرگش در رسید و امکان اینکار نیافت. ابن هبیره یکى از سرداران مروان اموى را نیز با آنکه امان داده بود ناجوانمردانه بکشت.
کتاب: از پیدایش اسلام تا ایران اسلامى ص 266
نویسنده: رسول جعفریان
22/7/1387
سفرهاى صادق آل محمد علیهم السلام در زمان حکومت سفاح
سفرهاى معصومین علیهم السلام از مهم ترین فرازهاى درخشان زندگى و تاریخ اهل بیت علیهم السلام است. این سفرها در بردارنده حوادث تاریخى و معارف الهى مهمى هستند. هجرت پیامبر(ص) و اهل بیت از مکه به مدینه, حجه الوداع رسول خدا(ص), غدیر خم و سفر تاریخى سیدالشهدإ به کربلا از سفرهاى پر بار تاریخ اسلام هستند.
اینک به مناسبت ویژه نامه میلاد صادق آل محمد(ص), به بررسى سفرهاى آن حضرت مى پردازیم .
امام صادق(ع) در سال 83 ه'. ق. تولد یافت و در سال 114 ه'. ق. به امامت رسید و در سال 148 شهید شد. دوران امامت آن حضرت با دوران ضعف امویان (114 ـ 132 ه'. ق.) و با سالیان آغازین حکومت عباسیان (132 ـ 148 ه'. ق.) همراه بود.
در عصر امویان, سراسر عمر آن حضرت در مدینه سپرى شد. آن حضرت در عهد امامت پدرش همراه وى از طرف هشام بن عبدالملک اموى به شام احضار و از مدینه خارج شد.
سفرهاى امام صادق(ع) در دوره عباسیان آغاز مى گردد که بیانگر اوج تحولات سیاسى در این دوره است.
خلفاى عباسى گر چه با شعار اهل بیت علیهم السلام به قدرت رسیدند و در مقایسه با بنى امیه, به اهل بیت علیهم السلام و علویان نزدیک تر بودند اما در ظلم بر معصومین علیهم السلام و علویان از امویان جلوتر و یا همانند آن ها بودند.(1)
یکى از مهم ترین ظلم ها و آزارهاى خلفاى عباسى که نسبت به أمه علیهم السلام روا داشتند اجبار أمه علیهم السلام به سفر از مدینه به مراکز حکومت, به منظور اذیت آن ها بود.
سفرهاى اجبارى أمه علیهم السلام از عصر امام صادق(ع) شروع شد و تا شهادت امام عسگرى(ع) تداوم یافت و زمینه ساز غیبت امام زمان(ع) گردید.
اهداف سفرها
محمد بن عبدالله اسکندرى, از ندیمان خاص منصور دوانقى مى گوید: روزى از منصور که غرق غم و تفکر بود, پرسیدم چرا ناراحتى؟ او گفت: از اولاد فاطمه حدود صد نفر و یا بیشتر را کشتم اما هنوز سید و پیشواى آنان, جعفر بن محمد(ع) زنده است. گفتم: عبادت جعفر بن محمد او را از توجه به خلافت و ملک باز داشته است. منصور گفت: اما ملک عقیم است و تا از او خلاص نشوم, احساس راحتى نمى کنم.(2) همین احساس خطر از موقعیت دینى, علمى و اجتماعى امام صادق(ع) باعث شد که وى بارها به سفرهاى اجبارى به مراکز حکومتى برود.گر چه تعداد این سفرها و احضارها زیاد بود ولى از جزئیات آن ها اطلاعات دقیق در دسترس نیست. به ناچار ضمن دو عنوان کلى, به بررسى این سفرها مى پردازیم.
الف ـ سفرهاى امام صادق(ع) در دوران خلافت سفاح
سفاح اولین خلیفه عباسى است که شهر حیره ـ واقع در نزدیکى کوفه ـ را پایتخت قرار داد. او چهار سال بیشتر حکومت نکرد. سفاح بیشتر دوران حکومتش را به پاکسازى مخالفان و جنگ هاى پراکنده با امویان پرداخت. او به شدت از امام صادق(ع) بیم داشت. لذا در اواخر حکومت خود, آن حضرت را به حیره احضار کرد.
کوفه پایگاه تاریخى تشیع بود. حدود 900 راوى حدیث در مسجد کوفه سرود حدثنى جعفر بن محمد(3) مى سرودند. کوفه پایگاه اصحاب خاص امام صادق(ع) و پدرش بود, پایگاه زراره, جابر جعفى, محمد بن مسلم, ابان بن تغلب و... . امام صادق(ع) هنگام ورود به کوفه با استقبال عظیم مردم مواجه شد. یکى از اصحاب آن حضرت در این باره مى گوید: به خاطر شدت ازدحام مردم نتوانستم خدمت آن حضرت شرفیاب شوم تا این که در روز چهارم ورود آن حضرت به کوفه, ایشان مرا در میان جمعیت دید و مرا به نزد خود فراخواند.(4)
سفر امام صادق(ع) به درازا کشید. آن حضرت در آغاز سفر در فضاى آزادترى بودند; به گونه اى که ملاقات مسلمانان با آن حضرت اوضاع را کاملا به ضرر حکومت نوپاى عباسیان پایان بخشید. متإسفانه اطلاعاتى از این سفر به دست ما نرسیده است. منصور در مجلس سفاح از امام صادق(ع) پرسید:
اى ابو عبدالله, چرا شیعیان به راحتى در بین مردم شناخته مى شوند؟ امام فرمود:
به خاطر حلاوت و شیرینى ایمانى که در سینه هاى آن ها ست, آنرا آشکار ساخته, زود شناخته مى شوند.(5)
از ویژگى هاى این سفر این است که: امام صادق(ع) در دوره سفاح که خفقان کم تر بود, نیز در تقیه بسیار شدید قرار داشتند. حضرت فرمود: مرا نزد سفاح در حیره بردند او از من پرسید: در باره روزه امروز چه مى گویى؟ گفتم: شما پیشواى جامعه هستید, اگر روزه بگیرى ما هم روزه مى گیریم و اگر افطار کنى ما هم افطار مى کنیم. پس او افطار کرد و من هم مجبور به افطار شدم, با این که به خدا قسم! مى دانستم آن روز, رمضان بود آن افطار و قضاى آن برایم سهل تر بود از این که گردنم زده شود و خدا عبادت نگردد.(6)
سفاح در اواخر حکومتش امام صادق(ع) را تحت نظر شدید قرار داد. یکى از شیعیان به حیره آمده بود تا پاسخ سوالى شرعى را از آن حضرت بپرسد, اما امام تحت نظر شدید بود. و او در مانده بود که از چه راهى نزد آن حضرت برود.ناگهان چشمش به خیار فروش پشمینه پوش افتاد. با مبلغى قابل توجه همه خیارها را خرید و لباسش را امانت گرفت و بدین ترتیب نزد امام صادق(ع) رفت.(7) سرانجام سفاح مجبور شد امام را به مدینه باز گرداند, تا ایشان را از مرکز شیعه دور کند.
امام صادق(ع) و زیارت عتبات
بیشتر زیارت هاى أمه علیهم السلام به ویژه زیارت امیرالمومنین و سیدالشهدإ علیمهاالسلام و روایات بسیار در فضیلت زیارت آن ها از امام صادق(ع) نقل شده است. امام صادق(ع) بارها همراه برخى از اصحاب خاص خود به زیارت مرقد مطهر امیرالمومنین مشرف شد.(8) محدث بزرگوار شیخ عباس قمى در مفاتیح الجنان مى نویسد: امام صادق(ع) فرمود:(چون زیارت کنى جانب نجف را, زیارت کنى عظام آدم و بدن نوح علیمهاالسلام و پیکر على بن ابى طالب(ع) را. زیرا با این کار زیارت کرده اى پدران گذشته و محمد(ص) خاتم پیغمبران و على(ع) و بهترین اوصیا را)(9)
در مفاتیح الجنان آمده است: سید بن طاووس مى گوید: صفوان جمال روایت کرده است! (چون با حضرت صادق(ع) وارد کوفه شدیم آنگاه که آن حضرت نزد منصور دوانیقى مى رفتند, فرمود که اى صفوان شتر را بخوابان که این نزدیک قبر جدم امیرالمومنین(ع) است. پس فرود آمدند و غسل کردند و جامه را تغییر دادند و پاها را برهنه کردند و فرمودند: تو نیز چنین کن. پس به جانب نجف روانه شدند و فرمودند که گامها را کوتاه بردار و سر را به زیر انداز که حق تعالى براى تو به عدد هر گامى که بر مى دارى صدهزار حسنه مى نویسد و صدهزار گناه محو مى کند و... پس آن حضرت مى رفتند و من مى رفتم همراه آن حضرت, با آرامش دل و بدن و تسبیح و تنزیه و تهلیل خدا, تا رسیدیم به تلها (تپه هاى مورد نظر) پس ایشان به جانب راست و چپ نظر کردند و با چوبى که در دست داشتند خطى کشیدند. پس فرمودند: جستجو نما. پس طلب کردم اثر قبرى یافتم. پس آب دیده بر روى مبارکش جارى شد و گفت: انا لله و انا الیه راجعون و گفت: السلام علیک ایها الوصى... سپس خود را به قبر چسبانیده و گفتند: بابى انت و امى یا امیرالمومنین و...
پس برخاست و بالاى سر آن حضرت چند رکعت نماز خواند و فرمود:....
صفوان مى گوید: به آن حضرت گفتم: اجازه مى دهید اصحاب خود را خبر دهم از اهل کوفه و نشان دهم به آنها این قبر را. فرمودند: بلى و درهمى چند هم دادند که من قبر را مرمت و اصلاح کردم.
همچنین سیف بن عمیره مى گوید: پس از خروج امام صادق(ع) از حیره به جانب مدینه, همراه صفوان بن مهران و جمعى دیگر از شیعیان به سوى نجف رفتیم. پس از اینکه از زیارت امیرالمومنین(ع) فارغ شدیم, صفوان صورت خود را به کربلا برگرداند و گفت: از کنار سر مقدس امیرالمومنین زیارت کنید حسین(ع) را که اینگونه با ایما و اشاره امام صادق زیارت کرد او را. پس صفوان همان زیارت عاشورإ را که علقمه از امام باقر(ع) روایت کرده بود, با نمازش خواند و سپس با امیرالمومنین(ع) وداع کرد و سپس به جانب قبر حسین(ع) اشاره کرد و ایشان را هم وداع کرد به دعإ بعد از زیارت عاشورا.
پس از ختم دعا به صفوان گفتیم: اما علقمه دیگر این را روایت نکرده بود. صفوان گفت: هر چه انجام دادم و خواندم چیزى است که امام صادق(ع) انجام داده بود و مرا به آن سفارش کرده بود.(10)

 

 

 

 

 


حکومت منصور عباسی
با مرگ سفاح، برادرش ابو جعفر عبدالله منصور بن احمد یاری شده از جانب خدا بر مسند خلافت جای گرفت.
او واجد خصوصیت‌های بارزی بود که به سبب آن، در تمامی دوران خلافتش با گرفتاری‌ها دست و پنجه نرم می‏کرد؛ از جمله کینه‌توزی نسبت به علویان، دشمنی با ابومسلم و محبت و علاقه فراوان به فرزندش محمد.
در زمان منصور، بیش‌ترین سعی او برای استحکام حکومت و تعیین جهت پیشرفت آن صرف شد.
همچنین وظیفه حساس شکستن پیمان با ابومسلم به عهده او گذاشته شد. ابومسلم به عنوان زمامدار خراسان در مرو مانده بود و ابوجعفر می‏خواست برای اطمینان خاطر پیدا کردن از فرمانبرداری وی مخصوصاً به دیدار او برود.
نیز لازم بود که خلیفه از نظریات ابومسلم که از خیانت ابوسلمه و در نتیجه، از میان رفتن او برای گسترش نفوذ و قدرت خود بهره‌برداری کرده بود آگاه شود. با آن که سفاح دبیری از موالی ایرانی یعنی خالد بن برمک را به دبیری خود برگزیده و رسیدگی به امور اداری را بر عهده او گذاشته بود، به اعتماد کردن بر عده‏ای از افراد خاندان عباسی و مخصوصاً عموی خود در مأموریت‌های ولایات ادامه می‏داد.
جلوس منصور، عملی را که پیش از آن آغاز شده بود تسریع کرد. نخستین کارهای خلیفه، برای تقویت قدرت شخصی که تا حدی سست شده بود صورت می‏گرفت.
در آغاز با رقابت عمویش، عبدالله بن علی، رو به رو شد که به حق یا ناحق، مدعی آن بود که سفاح او را به جانشینی خود برگزیده بود و خلیفه برای شکست دادن این رقیب، ناگزیر به ابومسلم توسل جست. در نتیجه ابومسلم که ظاهراً روابطش با ابوجعفر پیوسته تیره بود به صورت شخص خطرناکی درآمد که بایستی از میان برداشته می‌شد و این کار اندکی بعد و در هنگامی صورت گرفت که خلیفه موفق شد فرماندار خراسان را بدون همراه به دربار خود احضار کند «شعبان 137 ق / فوریه 755 م» و او را به قتل برساند. البته کشتن ابو مسلم با پیدا شدن آشوب‌هایی در میان مردم خراسان که نسبت به او تا حد پرستش وفادار بودند، همراه بود.
ولی با اعلام فرماندار جدید، عبدالجبار، در 141 ق / 758 م، دستاویزی برای فرو نشاندن این توفان‌های محلی و مهار آرزوهای مردم برای استقلال به دست آمد .
منصور برای استحکام پایه‏های قدرت خویش، همه عموهای خود را به نوعی از مناصب مهمی که داشتند خلع کرد و دبیر شایسته آنان، ابن مقفع را که متفکری شجاع و در عین حال مترجم کتاب کلیله و دمنه بود به قتل رساند.
افرادی از خاندان خلافت که در اطراف خلیفه می‏زیستند و گمان آن می‏رفت که هوای رسیدن به خلافت دارند، به تدریج از کار برکنار شدند و خدمت‌گزارانی گمنام و غالباً بندگان آزادشده جای آنان را گرفتند؛ همچون ابوایوب دبیر ایرانی و ربیع بن یونس حاجب. علاوه بر اینان باید از خالد بن برمک که مأمور ایالت های مهم بود و ابو عبیدالله مع امام صادق(ع) در خلافت منصور
تعداد ملاقات هاى امام صادق(ع) با منصور را از هفت تا حدود بیست مرتبه شمرده اند. که برخى از آنها در سفر حج منصور بود. منصور چند بار امام صادق(ع) را به کوفه و بغداد احضار کرد. اینک چند مورد از آن ها را ذکر مى کنیم:
پس از شهادت محمد و ابراهیم, فرزندان عبدالله بن حسن (عبدالله محض) مردى قریشى به بغداد رفت و به منصور گفت: جعفر بن محمد غلامش, معلى بن خنیس را براى جمع آورى اموال نزد شیعیانش فرستاده است, تا با آن ها به یارى محمد بن عبدالله بشتابد. منصور از شدت غضب, به حاکم مدینه دستور داد که به سرعت امام را به مرکز بفرستد و هیچ ملاحظه مقام یا نسبت او را نکند.
حاکم مدینه با تهدید امام را مجبور به سفر کرد.
صفوان جمال مى گوید: (امام مرا طلبیده, فرمود:
وسایل سفر را آماده کن که فردا عازم مى شویم و همان ساعت برخاست در حالى که همراهش بودم به مسجدالنبى(ص) رفت, چند رکعت نمازخواند و دست به دعا بلند کرد که:
یا من لیس له ابتدإ و انقضإ..., و فردایش عازم عراق شدیم و...)(11)
امام صادق(ع) درباره این سفر فرمود: پس از شهادت ابراهیم بن عبدالله بن حسن, تمام افراد بالغ از اهلبیت را مجبور به سفر به کوفه کردند. آن ها را یک ماه آن جا به گونه اى نگه داشتند که هر روز منتظر قتل خود بودند, تا این که روزى به آنها گفتند: دو نفر از شما به نمایندگى از بقیه به دیدن خلیفه بیاید, پس من (امام صادق(ع) و حسن بن زید رفتیم و...(12)
دربار منصور
در تمام موارد احضارهاى امام, مإمورى در کنار منصور یا در راهروى قصر آماده بودند تا با دیدن علامت منصور و یا قبل از رسیدن امام به مجلس او, آن حضرت را بکشد.(13) این نقشه هیچگاه پیاده نشد. علت آن را چنین نوشته اند:
ربیع خادم و مإمور منصور مى گوید: روزى منصور مرا مإمور آوردن جعفر بن محمد کرد. من نزد آن حضرت رفته, گفتم: اگر وصیتى یا عهدى دارى انجام بده. منصور تو را
براى قتل طلبیده است. ایشان را به مجلس منصور بردم. جعفر بن محمد قبل از مواجهه با منصور مشغول ذکر گفتن بود. تا منصور ایشان را دید, بلند شد و احترام عجیبى کرد. آن حضرت را کنار خود نشاند و پس از اندکى صحبت, با احترام ایشان را مرخص نمود. در بازگشت از جعفر بن محمد سر این تحول را پرسیدم او فرمود: دعایى خواندم. از ایشان خواستم که آن دعا را به من هم بیاموزد. آن حضرت هم یاد داد.(14)
آن حضرت در هر مرتبه احضار, ابتدا به درگاه خداوند متوسل مى شد و آن گاه نزد منصور مى رفت. این توسل یا در خانه, قبل از حرکت به سوى دربار بود و یا در مسیر راه و یا در راهرو قصر. در همین زمینه دعاهاى کوتاه و بلند و متنوعى از آن حضرت در دفع بلایا و شرور رسیده است که یک نمونه از آن ها را که به فرموده جدش, امام حسین(ع) در شدأد خوانده مى شود, نقل مى کنیم:
یا عدتى عند شدتى و یا غوثى عند کربتى; احرسنى بعینک التى لاتنام و اکفنى برکنک الذى لایرام.(15) سید بن طاووس در مهج الدعوات تمام این دعاها را آورده است.
منصور بارها امام صادق(ع) را به قصرش احضار کرد و اتهاماتى به آن حضرت وارد آورد, همانند این که غأله و فتنه به پا مى کند,(16) از مردم براى خود بیعت مى گیرد تا خروج کند,(17) علیه منصور توطئه چینى مى کند,(18) مدعى است علم غیب مى داند و...(19)
منصور در موارد متعددى افراد گوناگونى که مإمور سعایت یا خبرچینى بودند, را در ضمن اتهاماتش به عنوان شاهد معرفى مى کرد. بعضى از آن ها مإمور رسمى خلیفه بودند و برخى نیز براى تقرب به منصور خبرچینى مى کردند. امام صادق(ع) همیشه منکر اتهام ها مى شدند. امام براى این که حق را اظهار کرده وباطل را معرفى کرده باشد, در این موارد شیوه اى بدیع داشتند. امام به مدعى که قسم خورده بود مى فرمود: این قسم کافى نیست. در قسم خود ابتدا قسم بخور که بیرون هستى از حول و قوه الهى و متکى هستى به حول و قوه خود, اگر حرفت دروغ باشد.
سعایتگران از قسم خوردن امتناع مى کردند اما با تهدید منصور, مجبور به قسم خوردن مى شدند. پایان قسم پایان عمر طبیعى آن ها بود (خود به خود مى مردند) و آغاز ترس و وحشت منصور و عذرخواهى از امام که او را ببخشد.(20)
در تمام موارد احضار, منصور سرانجام از قتل امام منصرف مى شد. تحول طبیعى شخص منصور,(21) ترس مإموران از کشتن امام و دچار شدن به فرجام شوم و ندیدن امام(22) که بر اثر ادعیه کارگشاى امام صادق(ع) بود.
منصور پس از شکست شیوه هاى فوق به راه دیگر متوسل شد. او یک بار 70 ساحر را از منطقه بابل فراخواند تا از راه سحر حیوانى را تصویر و تصور کنند. سپس امام صادق(ع) را دعوت کرد تا او را مسخره و رسوا کند اما امام صادق(ع) تمام سحرها را باطل ساخت.(23) منصور یک بار ابوحنیفه, فقیه معروف اهل سنت را دعوت کرد و از او خواست تا سوال هاى مشکلى را از امام صادق(ع) بپرسد. ابوحنیفه 40 مسئله مشکل طرح کرده بود, اما در لحظه نخست رویارویى با امام صادق(ع) از هیبت امام برخود لرزید. منصور به امام گفت: اى ابوعبدالله! این مرد ابوحنیفه است. امام گفت: او گهگاه نزد ما مىآید. (بدین گونه منصور و ابوحنیفه رسوا شدند.) منصور به ابوحینفه دستور داد تا سوالات را از امام بپرسد. امام به یکایک آن سوال ها این گونه جواب مى داد:
شما (اهل سنت عراق) چنین مى گویید: اهل مدینه (اهل سنت حجاز) چنین مى گویند: و ما چنین مى گوییم. آن حضرت در پایان به ابوحنیفه مى فرمود: آیا از ما نشنیده اى که داناترین مردم کسى است که داناترین فرد به اختلاف (اقوال) مردم باشد.(24)
منصور بارها امام صادق(ع) را مجبور به سفر طولانى به عراق کرد, به او اتهام زد و اذیت ها و اهانت ها روا داشت اما هیچ گاه نتوانست نور الهى را خاموش کند.
او بارها قصد قتل امام را در سر مى پرورد. اما هیبت امام مانع مى شد. او سرانجام سعى کرد که مردم را از محضر آن بزرگوار دور کند و مجلس درس او را تعطیل نماید اما باز هم ناموفق بود و به ناچار اجازه تدریس به آن حضرت داد; به شرط این که تدریس وى در پایتخت حکومت نباشد و فقط براى شیعه باشد (نه جمیع فرقه ها). (25)
این سفرهاى امام صادق(ع) را با داستانى از آنچه که در مسیر بازگشت آن حضرت از بغداد به مدینه, در کوفه روى داد به پایان مى بریم :
سید حمیرى, از شعرا و مدیحه سرایان اهل بیت علیهم السلام اما پیرو فرقه کیسانیه (امامت محمدبن حنفیه) بود. او در بستر بیمارى افتاده زبانش بند آمده, چهره اش سیاه, چشمانش بى فروغ و... شده بود.
امام صادق(ع) تازه وارد کوفه شده بود و خود را براى عزیمت به مدینه آماده مى کرد. یکى از اصحاب امام صادق(ع) شرح حال سید حمیرى را به آن حضرت گفت; امام به بالین سید آمد, در حالى که جماعتى هم آنجا گرد آمده بودند. امام سید حمیرى را صدا زد. سید چشمانش را باز کرد, اما نتوانست, حرفى بزند, در حالى که به شدت سیمایش سیاه شده بود. حمیرى گریه اش گرفت.
التماس گرایانه به امام صادق(ع) نگاه مى کرد. امام زیر لب دعأى مى خواند. سید حمیرى گفت: خدا مرا فدایتان گرداند. آیا با دوستداران این گونه رفتار مى نمایند؟ امام فرمود: سید! پیرو حق باش تا خداوند بلا را رفع کند و داخل بهشتى که به اولیأش وعده داده است, شوى. او اقرار به ولایت امام صادق(ع) نمود و همان لحظه از بیمارى شفا یافت.(26) اویه که لَلة پسر خلیفه بود یاد کرد.
منابع :
1 ـ اگر جنایت عباسیان را با جنایات امویان ـ بدون در نظر گرفتن فاجعه کربلا ـ مقایسه کنیم در بسیارى از موارد عباسیان در مرتبه اول قرار دارند, مثلا شش امام توسط آن ها به شهادت رسید, در حالى که امویان تنها 4 امام را شهید کردند.
2ـ بحارالانوار, ج 47, ص 201.
3ـ رجال نجاشى, ص 28.
4ـ موسوعه الامام الصادق(ع), قزوینى, ج 3, ص 231.به نقل از فرحه الغرى, ص 59.
22/7/87

 

شورش در زمان منصور
محمد، ملقب به نفس زکیه بود که با سفاح بیعت نکرده و از زمان روی کار آمدن عباسیان پنهان می‏زیست. منصور که از یافتن مخفیگاه او و برادرش ابراهیم نومید شده بود، پدر آنان، عبدالله، و نیز همه اخلاف امام حسن «ع» را که در مدینه می‏زیستند به زندان افکند.
ناگزیر محمد از مخفیگاه خود بیرون آمد و در مدینه به عصیان آشکار برخاست و منصور را ستمگری خواند که از قوانین اسلامی تجاوز کرده است. با وجود موافقت بعضی فقها با این مطلب، نتوانست گروه طرفدار فراوانی برای خود پیدا کند و به زودی سپاهیان خلیفه در رمضان 145 ق / سپتامبر 762 م، او را از پای درآوردند. در همین هنگام بود که برادرش ابراهیم نیز در ناحیه بصره سر به شورش برداشت. تا مدتی ابراهیم برای شهرهای عراق تهدیدی جدی به شمار می‏رفت؛ ولی او نیز به زودی از سردار خلیفه و پسر عمویش عیسی بن موسی شکست خورد.

 

 

فرمت این مقاله به صورت Word و با قابلیت ویرایش میباشد

تعداد صفحات این مقاله  26  صفحه

پس از پرداخت ، میتوانید مقاله را به صورت انلاین دانلود کنید


دانلود با لینک مستقیم


دانلود مقاله حکومت سفاح و منصور عباسی