فایل هلپ

مرجع دانلود فایل ,تحقیق , پروژه , پایان نامه , فایل فلش گوشی

فایل هلپ

مرجع دانلود فایل ,تحقیق , پروژه , پایان نامه , فایل فلش گوشی

دانلود مقاله کامل درباره خاطرات شهدا

اختصاصی از فایل هلپ دانلود مقاله کامل درباره خاطرات شهدا دانلود با لینک مستقیم و پر سرعت .

لینک دانلود و خرید پایین توضیحات

فرمت فایل word  و قابل ویرایش و پرینت

تعداد صفحات: 85

 

خاطرات شهدا

اوائل سال 72 در ارتفاع 112 فکه، همراه بچه ها توى راه کارى مى رفتیم جلو. حمید اشرفى دوربین در دست داشت و مدام عکس مى گرفت و به قول بچه ها صحنه ها را شکار مى کرد. به شیارى رسیدیم که عبور از آنجا را خطرناک تشخیص دادم. احتمالا آب باران بعضى مین ها را شسته و پائین آورده بود. بهتر دیدم که از روى یال یکى از تپه ها رد شویم. همین طور که داشتیم از یال، راه کار مى زدیم و جلو مى رفتیم، به یک مین والمرى برخوردم که درست وسط راه کار قرار داشت. یک ترکش خمپاره خورده بود به کلاهک و شاخک هاى مین و آن را کج کرده بود. اشرفى پرید جلو و گفت که بگذارم او مین را ببرد. خنده اى کردم و گفتم: «پدر آمرزیده... بزرگترى گفتند، کوچکترى گفتند، برو عقب».

بچه ها را هدایت کردم به پائین یال و دراز کشیدند، که اگر زد، ترکشش به آنها نخورد و هر بلایى هست سر خودم یکى بیاید. به قول بچه ها ایثارگر شده بودم.

بچه ها که دور شدند، خیلى آرام با سرنیزه خاک هاى اطراف مین را خالى کردم و آن را برداشتم. مین خیلى حساس شده بود و با کوچکترین لغزش امکان زدن وجود داشت. رفتم که آن را ببرم وسط شیار، در جایى بگذارم که محل گذر نباشد تا کسى آسیب نبیند. توى حال خودم بودم، با آن احتیاط و حساسیت، آرام آرام، قدم برداشتم. در حالى که نگاهم به مین بود، مواظب جلوى پایم بودم تا سنگ یا چیزى نباشد که پایم به آن گیر کند و بیفتم زمین و...

حمید اشرفى در گوشه اى به کمین نشسته بود که عکس بگیرد. حالا یا به قول بچه ها منتظر بود مین در دست من منفجر شود و یک صحنه جالب بگیرد، یا اینکه صحنه برایش جالب آمده بود و مى خواست آن را ثبت کند. به نظر او صحنه قشنگى بود و مى خواست آن را شکار کند.

یک لحظه چرخیدم که به طرف شیار بروم و مین را آنجا بگذارم. ناگهان با صداى شاتر دوربین حمید که اتوماتیک بود و صداى «قیژه» زیادى مى داد، دلم خالى شد. یک آن موهاى بدنم سیخ شدند. بدنم سرد شد. احساس کردم مین توى دستم منفجر شده، درجا میخکوب شدم. قلبم داشت از جا کنده مى شد. حالم که سرجا آمد فهمیدم صداى دوربین آقا حمیده بوده. نگاهى که به دستهایم انداختم، تازه متوجه شدم مین از دستم رها نشده است. شروع کردم به داد و فریاد سر او. گفتم: «لامصب فهمیدى چى شد؟ نزدیک بود مین را بیندازم زمین». خندید و گفت: «حیف شد مى توانست صحنه قشنگى باشد».حالا من داشتم حرص مى خوردم، کفرم درآمده بود. او خونسرد دنبال سوژه مى گشت. شدت ضربان قلبم بالا رفته بود، احساس کردم قلبم در سرم مى زند. زانوهایم دیگر توان حرکت نداشتند. بدجورى شل شده بودم، چون یک لحظه همه چیز را تمام شده احساس کردم. تازه فهمیدم هنوز براى شهادت آماده نیستم. آن عکس بعدها چاپ شد و صحنه جالبى هم شده، در عکس برافروختگى چهره ام بسیار نمایان است. هرگاه به آن نگاه مى کنم، سعى مى کنم نگاهى به درون خودم بیندازم. آیا هنوز آن اضطراب و آشفتگى را دارم یا نه. ولى هر بار که چشمم به آن عکس مى خورد یک لحظه مکث مى کنم.آن روز ده دقیقه اى سرجایم نشستم تا حالم جا بیاید، بعد مین را بردم توى شیار گذاشتم.

*****

دستش را انداخته بود دور گردنم . سرش راگذاشته بود روی شانه ام. هق هق گریه میکرد. نفسش بالا نمی امد. انگار منتظر بود یکی بیاید بنشیند؛ باهم گریه کنند . تا آن روز حاج حسین را آنطور ندیده بودم .آن شب همه گریه می کدند. بچه ها یاد شب های افتاده بودند که مصطفی برایشان دعا می خواند . هکی یک گوشه ای را گیر آورده بود،برایش زیارت عاشورا می خواند . دعای توسل می خواند.

****

بعداز نماز استخاره کردیم و زدیم به تپه ی برهانی . حاج حسین بچه ها را فرستاد بروند جنازه ها را بیاورند . سری اول صد و پانزده شهید آوردیم.مصطفی نبود . فردا صبح بیست و پنج شیهد دیگر آوردیم. باز هم نبود . منطقه دست عراقی ها بود. چند بار دیگر هم عملیات شد،ولی مصطفی برنگشت که برنگشت. جنگ که تمام شد ، رفتیم دنبالشان روی تپه ی برهانی؛ توی همان شیار. همه جای تپه را گشتیم.؛ نبود ! سه نفر هم راهش پیدا شدند، ولی از خودش خبری نشد.


دانلود با لینک مستقیم


دانلود مقاله کامل درباره خاطرات شهدا

خاطرات خانه اموات

اختصاصی از فایل هلپ خاطرات خانه اموات دانلود با لینک مستقیم و پر سرعت .

خاطرات خانه اموات


خاطرات خانه اموات

خاطرات خانه اموات

خاطرات خانه اموات یکی از شخصی‌ترین آثار داستایفسکی است. این نویسنده بزرگ روس که در زمان حکومت تزارها می‌زیست، به ظن اقدام‌های سیاسی راهی زندان، تبعید و حضور در اردوگاه‌های کار اجباری شد. بخشی از روزگار سختی که او از سر گذراند در زندان سپری شده است. و البته همین دوران، زمینه‌ساز خلق تعدادی از آثار ماندگار او شد. «خاطرات خانه اموات» گوشه‌هایی از مشاهدات او را از فضای زندان ترسیم کرده است. روایت‌های هولناک زندانیان و فضای دهشتناک همبند بودن با زندانیان جانی و متوحش، بخشی از فضاسازی داستان را تشکیل می‌دهد. او در این کتاب که بین مستند و داستان در جریان است، دریافت‌های شخصی خود را نیز از زندان و در حبس بودن توصیف کرده است.


دانلود با لینک مستقیم


خاطرات خانه اموات

پرواز در خاطره ها ، خاطرات سرهنگ خلبان بهزاد معزی

اختصاصی از فایل هلپ پرواز در خاطره ها ، خاطرات سرهنگ خلبان بهزاد معزی دانلود با لینک مستقیم و پر سرعت .

پرواز در خاطره ها ، خاطرات سرهنگ خلبان بهزاد معزی


پرواز در خاطره ها ، خاطرات سرهنگ خلبان بهزاد معزی

نام کتاب: پرواز در خاطره ها ، خاطرات سرهنگ خلبان بهزاد معزی

نویسنده: کاظم مصطفوی 

برگردان: ---

فرمت: پی دی اف PDF

شمار صفحه ها: 154 صفحه 

سال نشر:1385

انتشارات: نشر ندا 

 

سرهنگ بهزاد معزی خلبان مخصوص شاه بوده که در بیشتر پرواز ها و مسافرت های شاه خلبان هواپیمای اختصاصی شاه بوده است . او خلبان همان هواپیمایی بود که در روز 26 دی 1357 شاه از ایران خارج شد . او بعد از این جریان هواپیما را به ایران باز گرداند . ولی چند سال بعد بنی صدر و مسعود رجوی را با هواپیمای دیگری از ایران فراری داد .

 


دانلود با لینک مستقیم


پرواز در خاطره ها ، خاطرات سرهنگ خلبان بهزاد معزی

روژه ای از خاطرات یک معلم از زمانی که خود یک دانش آموز بوده تا زمان فارق التحصیلی از دانشگاه فرهنگیان

اختصاصی از فایل هلپ روژه ای از خاطرات یک معلم از زمانی که خود یک دانش آموز بوده تا زمان فارق التحصیلی از دانشگاه فرهنگیان دانلود با لینک مستقیم و پر سرعت .

روژه ای از خاطرات یک معلم از زمانی که خود یک دانش آموز بوده تا زمان فارق التحصیلی از دانشگاه فرهنگیان


روژه ای از خاطرات یک معلم از زمانی که خود یک دانش آموز بوده تا زمان فارق التحصیلی از دانشگاه فرهنگیان

زندگی نامه یک معلم از زمانی که به عنوان یک دانش آموز وارد مدرسه و آموزش و پرورش می شود تا زمانی که به دانشگاه فرهنگیان راه پیدا می کند،همچنین انتقادات و پیشنهاداتی که به نقص های سیستم آموزشی و دانشگاه فرهنگیان در پروژه ذکر شده است.

لطفا این لینک رو بین دیگران پخش نکیند .

چون خیلی گران بوده و اثر بالایی دارد . لینک کانال فروشگاه https://telegram.me/hamebahammaN


دانلود با لینک مستقیم


روژه ای از خاطرات یک معلم از زمانی که خود یک دانش آموز بوده تا زمان فارق التحصیلی از دانشگاه فرهنگیان

خاطرات اردشیر آوانسیان

اختصاصی از فایل هلپ خاطرات اردشیر آوانسیان دانلود با لینک مستقیم و پر سرعت .

خاطرات اردشیر آوانسیان


خاطرات اردشیر آوانسیان

خاطرات اردشیر آوانسیان

نویسنده: اردشیر آوانسیان
آرداشس (اردشیر) اوانِسیان (۱۲۸۴، آذربایجان - مهر ۱۳۶۹، ایروان) از اعضای حزب کمونیست ایران و از مؤسسین حزب توده ایران بود. آوانسیان در خانواده‌ای ارمنی به دنیا آمد. سال‌های کودکی و نوجوانی‌اش را در رشت گذراند. در سال ۱۳۰۲ (۱۸ سالگی) وارد حزب کمونیست ایران شد. پس از آن به شوروی رفته و در دانشگاه کوتو به تحصیل پرداخت. در سال ۱۳۰۵ به ایران بازگشت و به عضویت کمیته مرکزی سازمان جوانان کمونیست درآمد. در سال ۱۳۱۰ بازداشت و به ۱۰ سال زندان محکوم شد. او از مؤسسین حزب توده ایران در مهر ماه سال ۱۳۲۰ بود. وی پس از اخراج عده‌ای از رهبری موقت حزب (پیش از کنگره اول) به عضویت کمیته مرکزی موقت درآمد. اوانسیان یکی از معرفین نورالدین کیانوری برای ورود به حزب توده در اردیبهشت ۱۳۲۱ بود... وی هنگامی که باخبر شد به جای حزب کمونیست، حزب توده را تأسیس کرده‌اند دلسرد شد و وقتی متوجه شد که یک مرکز مخفی کمونیستی ایجاد شده تا حزب توده و کمیته مرکزی آن را هدایت کند این طرح را پذیرفت. وی توسط کنگره اول حزب توده (مرداد ۱۳۲۳) به عضویت اصلی کمیتهٔ مرکزی درآمد و تا کنگرهٔ دوم حزب (اردیبهشت ۱۳۲۷) در این سمت باقی‌ماند. در پلنوم چهارم (تیر ۱۳۳۶) به عنوان عضو ناظر کمیتهٔ مرکزی و در پلنوم هفتم (دی ۱۳۳۹) مجدداً به عنوان عضو اصلی کمیتهٔ مرکزی حزب انتخاب شد. پلنوم دوازدهم (خرداد ۱۳۴۷) او را به عضویت هیئت اجرایی حزب درآورد. این آخرین سمت آوانسیان در حزب توده بود و تا پلنوم چهاردهم (دی ۱۳۴۹) دوام داشت. سرانجام وی در مهر ۱۳۶۹ در ایروان درگذشت.

دانلود با لینک مستقیم


خاطرات اردشیر آوانسیان