فایل هلپ

مرجع دانلود فایل ,تحقیق , پروژه , پایان نامه , فایل فلش گوشی

فایل هلپ

مرجع دانلود فایل ,تحقیق , پروژه , پایان نامه , فایل فلش گوشی

دانلود مقاله کامل درباره عدالت و حقیقت خواهى على علیه السلام کامل شده

اختصاصی از فایل هلپ دانلود مقاله کامل درباره عدالت و حقیقت خواهى على علیه السلام کامل شده دانلود با لینک مستقیم و پر سرعت .

لینک دانلود و خرید پایین توضیحات

فرمت فایل word  و قابل ویرایش و پرینت

تعداد صفحات: 92

 

عدالت و حقیقت خواهى على علیه السلام

فان فى العدل سعة و من ضاق علیه العدل فالجور علیه اضیق (نهج البلاغهـاز کلام 15)

على علیه السلام مرد حق و عدالت بود و در این امر بقدرى شدت عمل بخرج میداد که فرزند دلبند خود را با سیاه حبشى یکسان میدید،آنحضرت از عمال خود باز جوئى میکرد و ستمگران را مجازات مینمود تا حق مظلومین را مسترد دارد بدینجهت فرمود:بینوایان ضعیف در نظر من عزیز و گردنکشان ستمگر پیش من ضعیفند.حکومت على علیه السلام بر پایه عدالت و تقوى و مساوات و مواسات استوار بود و در مسند قضا جز بحق حکم نمیداد و هیچ امرى و لو هر قدر خطیر و عظیم بود نمیتوانست رأى و اندیشه او را از مسیر حقیقت منحرف سازد.على علیه السلام خود را در برابر خدا نسبت برعایت حقوق بندگان مسئول میدانست و هدف او برقرارى عدالت اجتماعى بمعنى واقعى و حقیقتى آن بود و محال بود کوچکترین تبعیضى را حتى در باره نزدیکترین کسان خود اعمال نماید چنانکه برادرش عقیل هر قدر اصرار نمود نتوانست چیزى اضافه بر سهم مقررى خود از بیت المال مسلمین از آنحضرت دریابد و ماجراى قضیه آن در کلام خود آنجناب آمده است که فرماید:و الله لان ابیت على حسک السعدان مسهدا و اجر فى الاغلال مصفدا احب الى من القى الله و رسوله یوم القیامة ظالما لبعض العباد و غاصبا لشى‏ء من الحطام.. .

بخدا سوگند اگر شب را (تا صبح) بر روى خار سعدان (که به تیزى مشهور است) به بیدارى بگذرانم و مرا (دست و پا بسته) در زنجیرها بر روى آن خارهابکشند در نزد من بسى خوشتر است از اینکه در روز قیامت خدا و رسولش را ملاقات نمایم در حالیکه به بعضى از بندگان (خدا) ستم کرده و از مال دنیا چیزى غصب کرده باشم و چگونه بخاطر نفسى که با تندى و شتاب بسوى پوسیدگى برگشته و مدت طولانى در زیر خاک خواهد ماند بکسى ستم نمایم؟

و الله لقد رأیت عقیلا و قد املق حتى استماحنى من برکم صاعا...

بخدا سوگند (برادرم) عقیل را در شدت فقر و پریشانى دیدم که مقدار یکمن گندم (از بیت المال) شما را از من تقاضا میکرد و اطفالش را با مویهاى ژولیده و کثیف دیدم که صورتشان خاک آلود و تیره و گوئى با نیل سیاه شده بود و (عقیل ضمن نشان دادن آنها بمن) خواهش خود را تأکید میکرد و تقاضایش را تکرار مینمود و من هم بسخنانش گوش میدادم و (او نیز) گمان میکرد دینم را بدو فروخته و از او پیروى نموده و روش خود را رها کرده‏ام!

فاحمیت له حدیدة ثم ادنیتها من جسمه لیعتبر بها!...

پس قطعه آهنى را (در آتش) سرخ کرده و نزدیک تنش بردم که عبرت گیرد!از درد آن مانند بیمار شیون و فریاد زد و نزدیک بود که از حرارت آن بسوزد (چون او را چنین دیدم) گفتم اى عقیل مادران در عزایت گریه کنند آیا تو از پاره آهنى که انسانى آنرا براى بازیچه و شوخى گداخته است ناله میکنى ولى مرا بسوى آتشى که خداوند جبار آنرا براى خشم و غضبش افروخته است میکشانى؟آیا تو از این درد کوچک مینالى و من از آتش جهنم ننالم؟

و شگفت‏تر از داستان عقیل آنست که شخصى (اشعث بن قیس که از منافقین بود) شبانگاه با هدیه‏اى که در ظرفى نهاده بود نزد ما آمد (و آن هدیه) حلوائى بود که از آن اکراه داشتم گوئى بآب دهن مار و یا باقى آن خمیر شده بود بدو گفتم آیا این هدیه است یا زکوة و صدقه است؟و صدقه که بر ما اهل بیت حرام است گفت نه صدقه است و نه زکوة بلکه هدیه است!

پس بدو گفتم مادرت در مرگت گریه کند آیا از طریق دین خدا آمده‏اى که مرافریب دهى؟آیا بخبط دماغ دچار گشته‏اى یا دیوانه شده‏اى یا هذیان میگوئى (که براى فریفتن على آمده‏اى) ؟

و الله لو اعطیت الاقالیم السبعة بما تحت افلاکها على ان اعصى الله فى نملة اسلبها جلب شعیرة ما فعلته...

بخدا سوگند اگر هفت اقلیم را با آنچه در زیر آسمانهاى آنها است بمن بدهند که خدا را درباره مورچه‏اى که پوست جوى را از آن بگیرم نا فرمانى کنم هرگز نمیکنم و این دنیاى شما در نظر من پست‏تر از برگى است که ملخى آنرا در دهان خود میجود،على را با نعمت زودگذر دنیا و لذتى که پایدار نیست چکار است؟ما لعلى و لنعیم یفنى و لذة لا تبقى (1) .عبد الله بن ابى رافع در زمان خلافت آنحضرت خازن بیت المال بود یکى از دختران على علیه السلام گردن بندى موقة براى چند ساعت جهت شرکت در یک مهمانى عید قربان بعاریه از عبد الله گرفته بود،پس از خاتمه مهمانى که مهمانان بمنزل خود رفتند على علیه السلام دختر خود را دید که گردن بند مروارید بیت المال در گردن اوست فى الفور بانگ زد این گردن بند را از کجا بدست آورده‏اى؟دخترک با ترس و لرز فراوان عرض کرد از ابن ابى رافع براى چند ساعت بعاریه گرفته‏ام عبد الله گوید امیر المؤمنین علیه السلام مرا خواست و فرمود اى پسر ابى رافع در مال مسلمین خیانت میکنى؟عرض کردم پناه بر خدا اگر من بمسلمین خیانت کنم!

فرمود چگونه گردن بندى را که در بیت المال بود بدون اجازه من و رضایت مسلمین بدختر من عاریه داده‏اى؟

عرض کردم یا امیر المؤمنین او دختر شما است و آنرا از من بامانت خواسته که پس بدهد و من خود ضامن آن گردن بند هستم که آنرا محل خود باز گردانم،فرمود همین امروز آنرا بمحلش برگردان و مبادا براى بار دیگر چنین کارى مرتکب شوى که گرفتار عقوبت من خواهى شد و اگر او گردن بند را بعاریه مضمونه نگرفته بود اولین زن هاشمیه بود که دستش را مى‏بریدم،دخترش وقتى این سخن را شنید عرض‏کرد یا امیر المؤمنین من دختر توام چه کسى براى استفاده از آن از من سزاوارتر است؟حضرت فرمود اى دختر على بن ابیطالب هواى نفست ترا از راه حق بدر نبرد آیا تمام زنهاى مهاجرین در عید چنین گردن بندى داشتند؟آنگاه گردن بند را از او گرفت و بمحلش باز گردانید (2) .طلحه و زبیر در زمان خلافت على علیه السلام با اینکه ثروتمند بودند چشمداشتى از آنحضرت داشتند.على علیه السلام فرمود دلیل اینکه شما خودتان را برتر از دیگران میدانید چیست؟

عرض کردند در زمان خلافت عمر مقررى ما بیشتر بود حضرت فرمود در زمان پیغمبر صلى الله علیه و آله مقررى شما چگونه بود؟

عرض کردند مانند سایر مردم على علیه السلام فرمود اکنون هم مقررى شما مانند سایر مردم است آیا من از روش پیغمبر صلى الله علیه و آله پیروى کنم یا از روش عمر؟

چون جوابى نداشتند گفتند ما خدماتى کرده‏ایم و سوابقى داریم!على علیه السلام فرمود خدمات و سوابق من بنا بتصدیق خود شما بیشتر از همه مسلمین است و با اینکه فعلا خلیفه هم هستم هیچگونه امتیازى میان خود و فقیرترین مردم قائل نیستم،بالاخره آنها مجاب شده و نا امید برگشتند.

على علیه السلام عدالت را در همه جا مستقر میکرد و از ظلم و ستم بیزارى میجست،او پیرو حق بود و هر چه حقیقت اقتضاء میکرد انجام میداد دستورات وى که بصورت فرامین بفرمانداران شهرستانها نوشته شده است حاوى تمام نکات حقوقى و اخلاقى بوده و حقوقدانان جهان از آنها استفاده‏هاى شایانى برده و در مورد حقیقتخواهى آنحضرت قضاوت نموده‏اند.جرجى زیدان در کتاب معروف خود (تاریخ تمدن اسلام) چنین مینویسد:ما که على بن ابیطالب و معاویة بن ابى سفیان را ندیده‏ایم چگونه میتوانیم آنها را از هم تفکیک کنیم و بمیزان ارزش وجود آنها پى ببریم؟

ما از روى سخنان و نامه‏ها و کلماتى که از على و معاویه مانده است پس از چهارده قرن بخوبى میتوانیم درباره آنها قضاوت کنیم.معاویه در نامه‏هائى که بعمال و حکام خود نوشته بیشتر هدفش اینست که آنها بر مردم مسلط شوند و زر و سیم بدست آورند سهمى را خود بردارند و بقیه را براى او بفرستند ولى على بن ابیطالب در تمام نامه‏هاى خود بفرمانداران خویش قبل از هر چیز اکیدا سفارش میکند که پرهیزکار باشند و از خدا بترسند،نماز را مرتب و در اوقات خود بخوانند و روزه بدارند،امر بمعروف و نهى از منکر کنند و نسبت بزیر دستان رحم و


دانلود با لینک مستقیم


دانلود مقاله کامل درباره عدالت و حقیقت خواهى على علیه السلام کامل شده

دانلود تحقیق عدالت و حقیقت خواهى على علیه السلام

اختصاصی از فایل هلپ دانلود تحقیق عدالت و حقیقت خواهى على علیه السلام دانلود با لینک مستقیم و پر سرعت .

دانلود تحقیق عدالت و حقیقت خواهى على علیه السلام


دانلود تحقیق عدالت و حقیقت خواهى على علیه السلام

 

مشخصات این فایل
عنوان: عدالت و حقیقت خواهى على علیه السلام
فرمت فایل : word( قابل ویرایش)
تعداد صفحات: 92

این مقاله درمورد عدالت و حقیقت خواهى على علیه السلام می باشد.

خلاصه آنچه در مقاله عدالت و حقیقت خواهى على علیه السلام می خوانید :

جنگ نهروان
و الله لا یفلت منهم عشرة و لا یهلک منکم عشرة.
(نهج البلاغهـکلام 58)
پس از آنکه على علیه السلام در اواخر صفر سال 38 از صفین بکوفه مراجعت فرمود تا روز شهادت آنحضرت مدت دو سال و چند ماه فاصله بود ولى این مدت کوتاه بقدرى در آزردگى خاطر مبارک على علیه السلام مؤثر واقع شد که شرح آن قابل تقریر نمیباشد،شکست‏هاى پى در پى از همه طرف روح آن بزرگوار را آزرده و قلبش را رنجه کرد.
تأثر و رنج على (ع) از معاویه و حیله‏گریهاى عمرو عاص نبود بلکه رنج و تأسف او از بیوفائى و احمقى و خونسردى لشگریان خود بود و میفرمود:
من از بیگانگان هرگز ننالم‏
که با من هر چه کرد آن آشنا کرد
على علیه السلام بقدرى از لا قیدى و بیشرمى کوفى‏ها متأثر بود که چند مرتبه آرزوى مرگ نمود تا بلکه از شر این قوم متلون و سست عنصر رهائى یابد،در یکى از خطبه‏هاى خود ضمن مذمت اصحابش فرماید:
و الله ان جائنى الموت و لیاتینى فلیفرقن بینى و بینکم لتجدننى لصحبتکم قالیا.
(بخدا سوگند اگر مرگ بسراغ من آید و البته خواهد آمد و میان من و شماتفرقه و جدائى اندازد مرا خواهید دید که نسبت بمصاحبت شما بغض و کراهت دارم.)
پیشنهاد عمرو عاص در صفین موقع بلند کردن قرآنها با نیزه درباره حکمیت میان متخاصمین اختلاف بزرگى در میان عساکر عراق بوجود آورد که میتوان آنرا علت العلل شکستهاى بعدى على علیه السلام دانست.
اختلاف على علیه السلام و معاویه در امر خلافت بحکمیت رجوع شد و علیرغم عقیده على علیه السلام از طرف آنحضرت ابوموسى اشعرى انتخاب گردید،ولى پس از عقد قرار داد صلح گروهى از سپاه على علیه السلام گفتند تکلیف کشته‏شدگان چیست؟و بآنحضرت اعتراض کردند که ما حکم خدا را خواستیم نه حکمیت ابوموسى و عمرو عاص را حتى چند نفرى بمخالفت هر دو سپاه برخاستند.
این قبیل اشخاص را عقیده بر این بود که على علیه السلام و معاویه هر دو باطلند و حکم مخصوص خدا است و در نتیجه این عقیده و فکر موقع مراجعت از صفین بکوفه در حدود دوازده هزار تن از سپاه على علیه السلام جدا شده و با بقیه سپاهیان آنحضرت مشاجره کرده و همدیگر را تکفیر مینمودند و پس از ورود بکوفه این گروه تحت فرماندهى عبد الله بن وهب بحروراء رفته و از سپاهیان على علیه السلام کناره‏گیرى نمودند!
شعار این عده که خوارج نامیده میشدند این بود که:لا حکم الا لله.این گروه بظاهر عباد و زاهد بودند و پیشانى آنها از کثرت سجود پینه بسته بود ولى در اثر حماقت و اشتباه نمیدانستند که چه میکنند،على علیه السلام درباره آنان فرمود اینها حق را در ظلمات باطل میجویند !

این گروه نمیدانستند قرآن که آنها حکومت آنرا خواهانند از کاغذ و مرکب بوجود آمده است کس دیگرى که احاطه کامل باحکام آن داشته باشد لازم است تا حکم خدا را از آن استخراج کند،بعقیده مسلمین عراق آنکس على علیه السلام بود که در واقع قرآن ناطق بشمار میرفت ولى معاویه و طرفدارانش زیر بار نمیرفتند و در نتیجه عمرو عاص و ابوموسى را براى اینکار انتخاب کردند که هیچیک چنین صلاحیتى را نداشتند.على علیه السلام عبد الله بن عباس را بسوى آنها فرستاد تا آنها را متوجه خبط و اشتباهشان سازد ولى آن فرقه گمراه از رأى و عقیده خود منصرف نشدند و مهمترین ایراد و اعتراض آنها این بود که چرا على با شامیان جنگید ولى از غارت اموال آنها جلوگیرى نمود؟و ثانیا ما حکمیت قرآن را خواسته بودیم چرا بحکمیت ابوموسى و عمرو عاص تن داد؟ثالثا در صلحنامه چرا نام خود را با امیر المؤمنین شروع نکرد و این امر میرساند که خود على نیز بخلافت خود یقین نداشت و در اینصورت تکلیف قربانیان این جنگ چه خواهد بود؟
على علیه السلام خود بسوى آنها رفت و آنان را نصیحت کرد و فرمود من هم مثل شما خواهان اجراى حکم قرآن هستم و براى همین منظور با معاویه جنگ میکردم و خود شما دیدید که من با متارکه جنگ و انتخاب ابوموسى بحکمیت مخالف بودم ولى در اثر فشار و اصرار خود شما جنگ خاتمه یافت و ابوموسى را هم علیرغم عقیده من خودتان براى حکمیت انتخاب کردید و اکنون هم ما بر سر رأى اولى هستیم و در صدد حمله مجدد بشام میباشیم پس شما هم ما را کمک کنید .
خوارج در پاسخ گفتند تو و ما کافر شده بودیم ما توبه کردیم ولى تو بهمان حال باقى مانده‏اى اول باید تو هم توبه کنى آنگاه ما هم مجددا ترا یارى میکنیم!!
این گروه بهمه بد میگفتند و شعارشان فقط تلاوت آیه:
و من لم یحکم بما انزل الله فاولئک هم الکافرون (1) .بود اما نمیدانستند آنکس که بما انزل الله باید حکم کند على علیه السلام است.
چون على علیه السلام از هدایت آنها مأیوس شد چشم از کمک و یارى آنها پوشید و در صدد تهیه سپاه بمنظور حمله بشام بر آمد.
در خلال اینمدت حوادث دیگر نیز رخ داد که هر یک بنوبه خود باعث شکست عراقیها و موجب تأسف و اندوه على علیه السلام گردید.
معاویه که از رأى حکمیت دلى شادان و خاطرى خرسند داشت روز بروز در تحکیم موقعیت خود کوشش میکرد و قلمرو حکومتش را توسعه میداد و چون ازاوضاع عراق و اختلاف و پراکندگى سپاهیان على علیه السلام اطلاع حاصل کرد در صدد بر آمد که زمینه را براى حمله بعراق نیز آماده نماید!
ضحاک بن قیس را با عده‏اى در حدود چهار هزار نفر مأموریت داد که دستبردى بخاک عراق بزند و تا جائیکه مقدور باشد از مردم عراق کشته و اموالشان را چپاول نماید و چنانچه بحمله متقابله بر خورد نماید عقب نشینى کرده و خود را بشام رساند و مقصود معاویه از این عمل ترسانیدن عراقیها و نشان دادن ضرب شست بآنها بود که در آتیه بفکر حمله بشام نیفتند!
ضحاک که مردى پلید و خونخوار بود دستور معاویه را بطور کامل اجرا نمود و خود را بمرز عراق رسانید و بقتل غارت مشغول گردید از جمله عمرو بن عمیس (برادر زاده عبد الله بن مسعود) را کشته و گروهى از همراهان او را گردن زد چون این خبر در کوفه بعلى علیه السلام رسید در حالیکه از شدت خشم بر خود میلرزید بالاى منبر رفت و مردم سست عنصر و بیحال کوفه را مخاطب ساخته و فرمود:اى اهل کوفه اگر در راه خدا کار میکنید بسوى عمرو بن عمیس بشتابید که از همکیشان شما گروهى کشته شده و جمعى نیز مجروح گشته‏اند،بروید با دشمنان پیکار کنید و بیگانه را از حریم دیار خود باز گردانید (چون از مردم ضعف و سستى دید فرمود) اى گروه سست پیمان و بى حمیت دوست داشتم که بجاى هشت تن از شما یک تن از لشگریان معاویه را داشتم،بخدا سوگند حاضر بملاقات پروردگارم (مرگ) هستم تا براى همیشه از دیدار شما آسوده باشم،بمن خبر رسیده است که معاویه ضحاک بن قیس را براى قتل و غارت فرستاده و آن خونخوار فرو مایه هم عده‏اى از برادران شما را کشته و اموالشان را نیز تاراج کرده است در حالیکه شما در خانه‏هاى خود نشسته و براى دفاع از حریم خانه خود از جاى حرکت نمیکنید (2) !

على علیه السلام حجر بن عدى را بتعقیب ضحاک فرستاد،ضحاک چندى در برابر حملات کوفیان مقاومت نمود ولى پس از آنکه نوزده نفر از سربازانش کشته شدند شبانه فرار کرده و راه شام در پیش گرفت.همچنین بسر بن ارطاة (همان فرد پلیدى که در جنگ صفین به پیروى از عمرو عاص با نمایان ساختن عورت خود از دم شمشیر على علیه السلام جان سالم بدر برد) بدستور معاویه با گروه کثیرى به حجاز و یمن یورش برد و ضمن کشتن جمعى از شیعیان على علیه السلام و غارت اموال آنان بشام بازگشت،در آنموقع عبید الله بن عباس از جانب على علیه السلام والى یمن بود چون احساس کرد در برابر بسر یاراى مقاومت ندارد عمرو بن اراکه را بجاى خود گذاشت و خود از یمن خارج شد و رو بسوى کوفه نهاد،بسر پس از وارد شدن به یمن شروع بقتل و غارت نمود و عمرو بن اراکه را نیز بقتل رسانده و دو طفل خردسال عبید الله را سربرید بطوریکه مادرشان از مشاهده آنحال اختلال حواس پیدا نمود و دیوانه شد.
چون على علیه السلام از قتل و غارت بسر خبر یافت ضمن نکوهش کوفیان حارثة بن قدامه را که خود نیز داوطلب بود با دو هزار سوار بمقابله بسر فرستاد،بسر وقتى شنید حارثة بتعقیب او میآید از ترس حارثه فرار کرد و خود را بشام رسانید (3) .
و باز معاویه یکى دیگر از سرداران خود را بنام سفیان بن عوف با ششهزار نفر جهت قتل و غارت و تولید آشوب بعراق فرستاد و سفیان وارد شهر انبار (از شهرهاى قدیمى عراق) شد و حسان بن حسان بکرى حاکم آنجا را کشته و مشغول قتل و غارت گردید حتى بعضى از لشگریانش زر و زیور زنها را نیز از دست و گردن آنها گشوده و به یغما بردند،و همه این گرفتاریها نتیجه عدم توجه کوفیان بدستورات على علیه السلام بود و چون آنحضرت از این قضیه آگاهى یافت فراز منبر رفت و ضمن ایراد خطبه‏اى چنین فرمود:
بمن خبر رسیده است که بدستور معاویه بشهر انبار شبیخون زده‏اند و حاکم آنجا را کشته و سواران شما را از حدود آن شهر دور گردانیده‏اند و یکى از لشگریان آنها بر یک زن مسلمان و یک زن کافره ذمیه وارد شده و خلخال و دست‏بند و گردن‏بند و گوشواره‏هاى او را در آورده است و آن زن بعلت اینکه نمیتوانسته او را از خود دور کند گریه و زارى کرده و از خویشان خود کمک طلبیده است،و دشمنان با غنیمت‏و دارائى بسیار بشام باز گشته‏اند،اگر مرد مسلمانى از شنیدن این واقعه در اثر حزن و اندوه بمیرد بر او ملامت نیست بلکه بنزد من هم بمردن سزاوار است.

وقتیکه شما را در تابستان بجنگ دشمنان خواندم گفتید حالا هوا گرم است ما را مهلت ده تا شدت گرما شکسته شود و چون در زمستان دعوت نمودم گفتید اینروزها هوا سرد است و بما مهلت ده تا سرما برطرف گردد،شما که عذر و بهانه آورده از گرما و سرما فرار میکنید بخدا سوگند در میدان جنگ از شمشیر زودتر فرار خواهید نمود!یا اشباه الرجال و لا رجالـاى مرد نماهاى نامرد و اى کسانیکه عقل شما مانند عقل بچه‏ها و فکرتان چون اندیشه زنهاى تازه بحجله رفته است!
اى کاش شما را نمیدیدم و نمیشناختم که نتیجه شناختن شما پشیمانى و غم و اندوه میباشد .
قاتلکم الله لقد ملاتم قلبى قیحا و شحنتم صدرى غیظا و جرعتمونى نعب التهمام انفاسا.
خداوند شما را بکشد که دل مرا بسیار چرکین کرده و سینه‏ام را از خشم آکنده ساختید و در هر نفس جام غم و اندوه را پیاپى جرعه جرعه در گلویم ریختید و بسبب نافرمانى،رأى و تدبیرم را تباه ساختید (4) .
علاوه بر این قضایا،حوادث دیگرى هم بشرح زیر رخ داد که باعث شکست عراقیها و موجب اندوه و رنج على علیه السلام گردید:
قیس بن سعد که در اوائل خلافت على علیه السلام بحکومت مصر منصوب شده بود در جنگ صفین براى فرماندهى یکى از واحدهاى رزمى احضار گردیده و بجاى وى محمد بن ابى بکر عازم مصر شده بود.
محمد در مصر مشغول حل و فصل امور بود که معاویه از کار حکمیت فراغت یافت و چون حکومت مصر را بعمرو عاص وعده داده بود ناچار در صدد اشغال آن کشور برآمد.براى این منظور عده‏اى را بفرماندهى معاویة بن خدیج براى حمله بمصر روانه ساخت،عمرو عاص نیز مانند سابق حیله و نیرنگ خود را بکار برد و در داخل آن کشور مردم را علیه محمد شورانید.
محمد در برابر معاویه شکست خورد و قضایا را بعلى علیه السلام اطلاع داد و از وى کمک خواست.
على علیه السلام مالک اشتر را که حاکم ایالت جزیره بود احضار نمود و سپس او را روانه مصر ساخت و محمد را نزد خود خواند تا کار دیگرى باو رجوع فرماید زیرا مصر حاکمى مثل مالک میخواست تا نیرنگ‏هاى معاویه و عمرو عاص را با شمشیر پاسخ دهد.
مالک اشتر در ذیقعده سال 38 از کوفه خارج شد و راه مصر را در پیش گرفت،در بین راه مردى پست فطرت با وضع رقت بارى خود را بحضور مالک رسانید،مالک اشتر که بپیروى از على علیه السلام همیشه غریب نواز و نسبت بفقراء متفقد بود پرسید کیستى و از کجا میآئى؟
آنمرد گفت اسمم نافع است و در مدینه غلام عمر بن خطاب بودم و اکنون آزاد هستم و چون در مدینه بمن سخت میگذشت لذا از آن شهر خارج شده‏ام و خیال رفتن بمصر را دارم تا در آنجا کارى پیدا کنم (5) !
مالک گفت اگر مایل باشى و نزد من بمانى من پوشاک و خوراک ترا تأمین میکنم،نافع گفت چه سعادتى بهتر از این البته که میمانم،مالک این مرد را نیز جزو لشگریانش همراه خود برد .
.....

بخشی از فهرست مطالب مقاله عدالت و حقیقت خواهى على علیه السلام

ایمان و عبادت على علیه السلام
عواطف على علیه السلام
ترجمه و معنى ابیات:
خدمات نظامى على علیه السلام
غزوه بدر:
غزوه احد:
غزوه بنى نضیر:
غزوه أحزاب یا خندق:
فتح مکه
غزوه حنین و طائف:
جنگ جمل
جنگ نهروان

 


دانلود با لینک مستقیم


دانلود تحقیق عدالت و حقیقت خواهى على علیه السلام