فایل هلپ

مرجع دانلود فایل ,تحقیق , پروژه , پایان نامه , فایل فلش گوشی

فایل هلپ

مرجع دانلود فایل ,تحقیق , پروژه , پایان نامه , فایل فلش گوشی

مقایسه¬ی تأثیر هوش هیجانی و هوش بازاریابی بر توفیق بنگاه¬های اقتصادی در بازاریابی (مطالعه موردی: شهرک صنعتی بوعلی همدان)

اختصاصی از فایل هلپ مقایسه¬ی تأثیر هوش هیجانی و هوش بازاریابی بر توفیق بنگاه¬های اقتصادی در بازاریابی (مطالعه موردی: شهرک صنعتی بوعلی همدان) دانلود با لینک مستقیم و پر سرعت .

مقایسه¬ی تأثیر هوش هیجانی و هوش بازاریابی بر توفیق بنگاه¬های اقتصادی در بازاریابی (مطالعه موردی: شهرک صنعتی بوعلی همدان) بصورت ورد وکامل

چکیده

این پژوهش با عنوان «مقایسه‌ی تأثیر هوش هیجانی و هوش بازاریابی بر توفیق بنگاه‌های اقتصادی در بازاریابی» با این هدف کلی و 5هدف فرعی در سال 1391 در شهرک صنعتی بوعلی شهر همدان انجام شده است. این پژوهش یک مطالعه توصیفی-تحلیلی با روش پیمایشی از نوع علّی- مقایسه¬ای است. جامعه آماری تحقیق شامل کلیه مدیران و مسئولان امر بازاریابی در کارخانجات تولیدی و خدماتی در شهرک صنعتی بوعلی می باشد که شامل 180نفر می‌باشند. حجم نمونه توسط فرمول کوکران برابر با 123 نفر برآورد و به شیوه¬ی تصادفی ساده انتخاب شدند. داده¬های پژوهش توسط سه پرسشنامه؛ که یک پرسشنامه استاندارد هوش هیجانی سیبریا شرینگ با 33 سؤال و دو پرسشنامه محقق ساخته هوش بازاریابی و توفیق در امر بازاریابی جمع¬آوری و با استفاده از نرم افزار SPSS و توسط آزمون رگرسیون چندمتغیری تجزیه و تحلیل گردید. روایی هر سه پرسشنامه به صورت صوری و محتوایی برآورد و پایایی ابزار توسط ضریب آلفای کرونباخ سنجش گردید که در تمامی پرسشنامه¬ها و ابعاد بیش از 70/0 به دست آمد. نتایج پژوهش نشان داد که هوش هیجانی بیش از هوش بازاریابی بر توفیق بازاریابان و مسئولین بازاریابی بنگاه‌های اقتصادی اثرگذار بوده است نتایج دقیق حاکی از آن است که هوش هیجانی در ابعاد؛ مجموع توفیق در امر بازاریابی، تجزیه و تحلیل بازار و انتخاب بازارهای هدف، قویتر از هوش بازاریابی بوده است، اما هوش بازاریابی تنها در دو بعد؛ ترکیب عناصر بازاریابی و تلاش‌های بازاریابی قویتر از هوش هیجانی عمل نموده است.


دانلود با لینک مستقیم


مقایسه¬ی تأثیر هوش هیجانی و هوش بازاریابی بر توفیق بنگاه¬های اقتصادی در بازاریابی (مطالعه موردی: شهرک صنعتی بوعلی همدان)

رابطه ابعاد جهت گیری مذهبی و هوش هیجانی با رضایتمندی زناشویی

اختصاصی از فایل هلپ رابطه ابعاد جهت گیری مذهبی و هوش هیجانی با رضایتمندی زناشویی دانلود با لینک مستقیم و پر سرعت .

رابطه ابعاد جهت گیری مذهبی و هوش هیجانی با رضایتمندی زناشویی بصورت وردوکامل

چکیده

پژوهش حاضر با هدف بررسی رابطه ابعاد جهت گیری مذهبی و هوش هیجانی با رضایتمندی زندگی زناشویی انجام شد. در این تحقیق 302 نفر از فرهنگیان متأهل زن و مرد با میانگین سنی 40سال و انحراف استاندارد 73/5و مدت ازدواج با میانگین 66/15 و انحراف استاندارد 29/4 که 9/58 درصد آن را زنان فرهنگی تشکیل می دادند و سطح تحصیلات حدود 8/72 درصد از آنان لیسانس بود، به صورت تصا دفی ساده انتخاب شدند و به صورت فردی به پرسشنامه های ابعاد جهتگیری مذهبی بهرامی، هوش هیجانی بار-آن و رضایتمندی زناشویی جدیری پاسخ دادند.ابعاد جهت گیری مذهبی و هوش هیجانی به عنوان متغیرهای پیش بین و رضایت مندی زناشویی به عنوان متغیر ملاک وتجزیه و تحلیل اطلاعات جمع آوری شده با استفاده از آمارتوصیفی(فراوانی،درصد فراوانی،میانگین و انحراف استاندارد) و آماراستنباطی( رگرسیون چندگانه، ضریب همبستگی پیرسون)و نرم افزار20 SPSS مورد تجزیه و تحلیل قرار گرفت.مقادیر همبستگی بین ابعاد جهتگیری مذهبی و رضایت مندی زناشویی فرهنگیان از نظر آماری معنی دار است(01/0>p) ؛ دو متغیر (مذهب گرایی ، ارزنده سازی مذهبی) توانسته است 23 درصد واریانس رضایتمندی زناشویی معلمان (متغیر ملاک) را تبیین کنند؛ابعاد سازمان نیافتگی و کامجویی نقش معنی داری در پیش بینی رضایت مندی زناشویی معلمان نداشتند؛بنابراین با اطمینان 99/0 نتیجه می گیریم که پیش بینی رضایت مندی زناشویی فرهنگیان بر اساس ابعاد جهت گیری مذهبی از نظر آماری معنی دار است. همچنین سه خرده مقیاس هوش هیجانی (شادمانی ، حل مساله ، همدلی) توانسته است 26 درصد واریانس رضایت مندی زناشویی معلمان (متغیر ملاک) را تبیین کنند ؛ دیگر مولفه های هوش هیجانی نقش معنی داری در پیش بینی رضایتمندی زناشویی معلمان نداشتند.بین مؤلفه های هوش هیجانی با ابعاد جهت گیری مذهبی معلمان ، همبستگی مثبت به میزان (14/0 =r) وجود دارد که از نظر آماری معنی دار است( 01/0>P). بنابراین با 99 درصد اطمینان می توان نتیجه گرفت که با افزایش مؤلفه های هوش هیجانی ، جهت گیری مذهبی معلمان افزایش می یابد.


دانلود با لینک مستقیم


رابطه ابعاد جهت گیری مذهبی و هوش هیجانی با رضایتمندی زناشویی

هوش هیجانی و حالت افسردگی در دوره¬ی نوجوانی

اختصاصی از فایل هلپ هوش هیجانی و حالت افسردگی در دوره¬ی نوجوانی دانلود با لینک مستقیم و پر سرعت .

هوش هیجانی و حالت افسردگی در دوره¬ی نوجوانی


هوش هیجانی و حالت افسردگی در دوره¬ی نوجوانی

هدف از پژوهش حاضر، تجزیه و تحلیل رابطه بین هوش هیجانی فردی، هوش هیجانی گروهی و حالت افسردگی در دوره نوجوانی با یک رویکرد چند سطحی می­باشد. نمونه آماری مورد مطالعه این پژوهش شامل 2182 نوجوانان ( 1127 دختر و 1055 نفر مرد) با میانگین سنی بین 12 تا 18 سال است ( M = 14.51 SD = 1.55). آنها از 14 مدرسه متوسطه در کشور باسکو( شمال اسپانیا) حضور داشتند و به 118 گروه مختلف طبقه­بندی شدند. مدل دو سطحی( دانش آموزان در کلاس های مشابه ) با سه متغیر پیش بینی کننده از سطح 1( توجه، وضوح و بازیابی احساسات) و...........


دانلود با لینک مستقیم


هوش هیجانی و حالت افسردگی در دوره¬ی نوجوانی

بررسی رابطه بین هوش هیجانی و اعتیاد به اینترنت در دانش آموزان سال سوم و پیش دانشگاهی شهرستان ورامین

اختصاصی از فایل هلپ بررسی رابطه بین هوش هیجانی و اعتیاد به اینترنت در دانش آموزان سال سوم و پیش دانشگاهی شهرستان ورامین دانلود با لینک مستقیم و پر سرعت .

بررسی رابطه بین هوش هیجانی و اعتیاد به اینترنت در دانش آموزان سال سوم و پیش دانشگاهی شهرستان ورامین


بررسی رابطه بین هوش هیجانی و اعتیاد به اینترنت در دانش آموزان سال سوم و پیش دانشگاهی شهرستان ورامین

پایان نامه کارشناسی ارشد مدیریت آموزشی

همراه با پرسش نامه

104 صفحه

چکیده:

این پژوهش با هدف بررسی رابطه بین هوش هیجانی واعتیاد به اینترنت انجام شد . پژوهش با روش: توصیفی – همبستگی ، انجام شد وجامعه آماری پژوهش شامل کلیه دانش آموزان سال سوم متوسطه وپیش دانشگاهی شهرستان ورامین در سال 1392 بودند . تعداد 359 نفردانش آموز به روش تصادفی – طبقه ای به عنوان حجم نمونه انتخاب شدند. به منظور گردآوری داده ها از پرسشنامه استاندارد هوش هیجانی شرینگ (EQI) وپرسشنامه اعتیاد اینترنتی (IAT) کیمبرلی یانگ استفاده گردید .اطلاعات گردآوری شده جهت بررسی رابطه بین متغییرها با روش آماری همبستگی پیرسون تجزیه وتحلیل شد . همچنین بمنظور بررسی میزان پیش بینی اعتیاد به اینترنت از روی متغیر هوش هیجانی کلی، ازرگرسیون استفاده شد.

یافته ها نشان دادند که بین هوش هیجانی واعتیاد به اینترنت رابطه منفی معناداری (387/0-) وجود دارد وهوش هیجانی 45 درصد اعتیاد به اینترنت را پیش بینی می کند.همچنین بین هریک ازمولفه های اصلی هوش هیجانی واعتیاد به اینترنت رابطه منفی معناداری دیده شد . یکی از روش های ایجاد مقاومت دربین دانش آموزان وجوانان در مقابل سوء مصرف استفاده از تکنولوژی و بویژه اینترنت ، تقویت مولفه های هوش هیجانی است.

واژه های کلیدی: هوش هیجانی، خودانگیزی، خودآگاهی، خودکنترلی، هوشیاری اجتماعی، مهارت اجتماعی، اعتیاد اینترنتی


دانلود با لینک مستقیم


بررسی رابطه بین هوش هیجانی و اعتیاد به اینترنت در دانش آموزان سال سوم و پیش دانشگاهی شهرستان ورامین

دانلود مقاله بررسی رابطه بین هوش هیجانی و سلامت عمومی

اختصاصی از فایل هلپ دانلود مقاله بررسی رابطه بین هوش هیجانی و سلامت عمومی دانلود با لینک مستقیم و پر سرعت .

 

 

 

مقدمه :
طرفداران اصلی روان شناسی انسان گرایانه در این دهه گوردن آلبورت ، آبراهام مازلودکارل راجرز عقیده دارند که یکی از احتیاجات ضروری و مبهرم انسان این است که نسبت به خودش احساس خوبی داشته باشد هیجان های خود را مستقیماً تجربه نماید و از نظر هیجانی رشد کند .
در حیطه روان شناسی اندیشمندان بزرگ از طرفی به علت شناسی دردهای روانی انسان و از طرف دیگر به طرح روش هایی برای بهره مندی انسان از ظرفیت کامل خود در جهت سلامت عمومی پرداخته اند که همه در جای متبول و هریک تکامل بخش و یا حداقل مپوش نظریه های خود بوده است . فروید به عنوان چهره ی معروف ، روان شناسی نیروی اول معتقد است هسترمرکزی روان نژندی یانوردتیک اضطراب است . اضطراب یک ترس درونی شده است ترس از اینکه مبادا تجارب دردآور گذشته یادآوری شوند . (شفیع آبادی و ناصری 1384) .
هدف از رمان درمانی در این دیدگاه ایجاد سلامت عمومی است . سلامت عمومی دو جنبه دارد یکی هدف از آن سازگاری با محیط بیرونی دیگری سازش با محیط درونی ، محیط مجموعه عوامل و امکاناتی است که مراجعه می تواند از آن میان برای توسعة توانایی های خود به منزلة یک انسان آزاده دست به انتخاب بزند (با باترسون 1996 به نقل از شفیع آبادی 1383) .
در سراسر جریان روانکاری در درجة اول بر روشن سازش احساسات و عواطف تأکید می کند این احساسات شامل ، اضطراب ، خصومت وعشق و رنجش و ... و امثال اینها می شود به مرور که احساسات روشن تر می شوند . دفاعهای که آنها را از نظر به دور می دارند نیز واضح تر می شوند و به مرور که مراجع پذیرش بیشتری را از جانب درمانگه احساس می کند . عشق علاقه او به خودش افزایش می یابد ، می تواند احساسات خود را تحمل کند و از دست زدن به دفاع هایی که دیگر برای کنترل احساسات لزومی ندارد ، بپرهیزد (شفیع آبادی ـ 1384) .
به عقیده مازلو (1970) بزرگترین کشف فروید این است که علت عمده بیماریهای روانی به ترس از دانش درباره خویشتن ، درباره هیجان ها ، تکانش ها ، خاطرات ، استعداد ها و ... بطور کلی این نوع ترس دفاعی است به این مفهوم که نوعی حمایت از عزت نفس ما و از عشق و احترام ما به خودمان به شمار می رود ما گرایش داریم که از هر نوع دانشی که بتواند باعث شودکه خودمان بدمان بیاید یا احساس حقارت کنیم . (مازسو ترجمه رضوانی ـ 1379) .
بیان مسأله :
به این ترتیب هیجان که سال ها ارزش محوری خود را از دست داده بود و در سلامت انسان هیچ جایی برای این عنصر اساسی به رسمیت شناخته نمی شد و برعکس تمام مرکزیت دیدگاههای متفاوت را مسأله شناخت تشکیل می داد . دوباره در یک سلسله تغییر و تحولات نظریه ها به عنوان عنصر اساسی قابل توجه علت شناسی رفتارهای انسان از جمله موفقیت ها و شکست ها که سال ها به هوش عقلانی نسبت داده می شد ، مطرح شد سنجش هوش هیجانی جهت آماده ساختن افراد جامعه برای مازهزار توی پیچیده زندگی تأکید ورزید وی توضیح داد که هوش هیجانی توانایی هایی با خود به همراه دارد مثل توانایی برای برانگیختگی خود پایداری در مواقع شکست ، توانایی نظم بخشیدن به حالت های روحی و خلق وخوی و توانایی اصرار و ندیدن و امیدواری . به این ترتیب این نظریه معتقد است آنچه که می تواند پیش بینی کننده موفقیت و سلامت روانی فرد در آینده باشد توانایی هوش هیجانی است است تفاوت ویژه ای که امیدوار کننده نیست می باشد . این است که هوش تحصیلی به عنوان یک صفت تقریباً لاتغییر شناخته شده است و حال آنکه هوش هیجانی از دیدگاه مفسران می تواند بر سلامت روانی و عمومی فرد تأثیر مثبت داشته باشد با توجه به اهمیت مسئله سلامت روان در اثر حاضر و بررسی آمار روز افزون مراجعه کنندگان بر مراکز مشاوره در ارتباط با اختلال های روانی در روابط بین فردی در ایران از یک سو و از سوی دیگر براساس قرائن و شواهدی که نشان دهندة امکان ارتقاء هوش هیجانی از طریق آموزش های ویژه می باشد و همچنین خلأ تحقیقاتی موجود محقق را بر آن داشت که پژوهشی در راستای این پژوهشی انجام دهد که آیا آموزش مؤلفه های هوش هیجانی می تواند سلامت عمومی فرد را افزایش دهد .
اهمیت و ضرورت تحقیق :
قضاوت دربارة ارزش چیزهای کوچک یا بزرگ بستگی به جنسی دارد که آن چیزها در ما ایجاد می کنند در جایی ممکن است چیزی و در نتیجه عقیده ای که راجع به آن داریم اندیشمند قلمداد کنیم و این خود به این خاطر است که خود آن عقیده در حقیقت با یم احساس در رابطه بوده است اما اگر ما به طور رادیکالی خالی از احساس باشیم و اگر عقاید تنها چیزهایی بودند که ذهن ما می توانست به آنها باشد ما به یک باره می بایست تمام چیزهایی را که دوست داریم یا نداریم از دست بدهیم و دیگر برای اشاره به موقعیت یا تجربه ای که در زندگی با عنوان موقعیت یا تجربه ای ارزشمند و با اهمیت تر از بقیة تجربیات است توانایی نداشته ایم در حال حاضر آن چیزی که انسانها نادیده می گیرند این است که تفاوت احساسات خودشان با دیگران را در نظر نمی گیرد . (جیمز 1958 به نقل از کارو وروشی پر ترجمه رضوانی 1375) .
طبق عقیدة بار (1994) احساسات هستة مرکزی زندگی هستند احساسات بر هیجانات و هیجانات بر احساسات اثر می گذارند . این دلیل پر اهمیت تر است مبنی بر اینکه چرا بایستی راجع به چگونگی قضاوت و کنترل هیجانات افراد کاری انجام شود . همه باید بدانند که هیجاناتشان می تواند توانایی زندگی در مدرسه و رابطه با همسالان و پاسخگویی به مسئولیت و اتکا به خود در هم چنین کنار آمدن با مسائل مختلف زندگی و مرگ را به آنها دیکته کند (دیور و اوپیکار 1995) با توجه به تأثیر هیجانات در عرصة زندگی به خصوص سلامت زندگی و ارتباطات پرواضح است که پژوهش دربارة شیوة آموزش مؤثر بر شناخت و کنترل هیجانات و به تعبیر دیگر ارتقاء و بهبود هوش هیجانی تا چه اندازه می تواند مهم باشد . لذا به طور خلاصه اهمیت این موضوع با توجه به مشکلات روزافزون درون فردی مانند اضطراب و افسردگی و از خود بیگانگی اقدام به خودکشی و نیز مشکلات بین فردی واضح و روشن است .

 


اهداف تحقیق :
هدف از تحقیق حاضر بررسی بین رابطة سلامت عمومی و هوش هیجانی در بین دانش آموزان دختر مقطع سوم دبیرستان شهرستان ابهر است که هدف کلی بررسی رابطه بین سلامت عمومی و هوش هیجانی است و هدف جزئی اینکه آیا بین هوش هیجانی و اضطراب یا هوش هیجانی و اختلال در خواب ، ضعف جسمانی و افسردگی رابطة معنی داری وجود دارد یا نه ؟ هوش هیجانی نمی تواند در سلامت عمومی تأثیر گذار باشد .
فرضیه ها ی تحقیق
بین هوش هیجانی و سلامت عمومی رابطة معنی داری وجود دارد . بین هوش هیجانی واضطراب رابطة معنی داری وجود دارد . بین هوش هیجانی و اختلال در خواب رابطة معنی داری وجود دارد . بین هوش هیجانی و ضعف جسمانی رابطة معنی داری وجود دارد .
متغیرهای تحقیق
هوش هیجانی = متغیر وابسته
سلامت عمومی = متغیر مستقل
اضطراب و اختلال در خواب و ضعف جسمانی = متغیر مستقل

 

تعاریف عملیاتی و نظریة واژه ها در مفاهیم :
تعریف نظریة هوش هیجانی: توانایی درک درست محیط پیرامون ـ خود انگیزی، شناخت و کنترل احساسات خویش به طوری که این فرآیند بتواند جریان تفکر و ارتباطات را تسهیل نماید . (مایر و سالودی 1995) .
تعریف عملیاتی هوش هیجانی : دارای مؤلفه های خودآگاهی به معنای تشخیص احساسات و یافتن واژگان برای بیان آنها ، در یافتن پیوند میان افکار و احساسات و واکنش ها و آگاهی بر اینکه در تصمیم گیری فکر غلبه دارد یا احساسات ، توجه کردن به پیامدهای انقلاب راههای مختلف و پیاده کردن این پیش فرض ها در تصمیم گیری درباره مشکلات مختلف .
تعریف نظری سلامت عمومی : عبارت است از این که فرد چه احساسی نسبت به خود ، دنیای اطراف محل زندگی و اطرافیان دارد و مخصوصاً با توجه به مسئولیتی که در مقابل دیگران دارد ، چگونگی سازش وی با درآمد خود و شناخت موقعیت مکانی و زمانی خویشتن حائز اهمیت است . (میلانی فر 1382) .
تعریف عملیاتی سلامت عمومی عبارتند از عزه ای است که آزمودنی از آزمون گلرنبرگ بدست آورده است .

 

 

 

فصل دوم :
پیشینه و ادبیات تحقیق

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

هیجان
در اینجا ابتدا به تعریف کلی هیجان پرداخته می شود و بعد از آشنایی کلی با مفهوم هیجان ، به بررسی و تعریف هوش هیجانی پرداخته می شود .
تعریف هیجان
تعاریف هیجان متعدد و اغلب متناقض می باشد ایت تضاد بعلت است که نمادهای متعددی از هیجان وجود دارد . هیجان شامل حداقل چهار جزء اصلیذیل می گردد : (1) جزء بیانی یا حرکتی ، (2) جزء ترکیبی ، (3) جزء تنظیمی ، (4) جزء یا ترکیب تشخیص یا پردازشی .
علاوه بر آن هر یک از اجزاء شامل یک جریان بخصوص عصبی ، مغزی می باشد .
اولین جزء عبارت است از توانایی بیان هیجان از طریق حالت های صورت ، حرکات بدن ، و تن صدا و محتوای آن . نوزادان مجهز به اعمال بدن و صورت بدنیا می آیند که به اعتقاد مامنعکس کننده ی تجربه ی هیجانی آنهاست . مانند بسیاری از جنبه های رشد ، این حالت ها و بیان ها در طی زامن متمایز گشته تصفیه می شود . مثلاً بیان اولیه ناراحتی ، بعدها بصورت حالت غم و خشم متمایز می گردد .
ترکیب یا جزء دوم عبارت است از تشخیص و بازشناسی آگاهانه ی ما از هیجان ها ، یا آنچه که اغلب احساس می نامیم . حالت های احساس ، نتیجه ی آگاهی ما از علائمی است که از سیستم اعصاب مرکزی می آید (مثلاً ضربان قلب ، تغییرات عصبی شیمیایی در بدن ما و غیره ) بازخورد از حالت های چهره و تفسیر و تبین ما از آنچه در حال اتفاق افتادن است هم درونی و هم از علائمی محیطی .
این حالتهای احساسی ، معمولاً پس از اکتساب زبان ، بوسیله ی گزارش کلامی از تجربه ی ما بیان می شود . لیکن باید در نظر داشت که حداقل بخاطر دو دلیل معمولاً یک نوع هماهنگی بین آنچه بدن ما تجربه می کند و توانایی ما از درک آن ، وجود دارد . دلیل اول آن است که معمولاً پردازش محتوای هیجانی خارج از خودآگاه ما صورت می گیرد . (پردازش ناخودآگاه ) .
ثانیاً وضعیت های احساسی معمولاً به صورت مجموعه و مرکب می باشند ، ما اغلب در گزارش کلاسی آنچه به صورت خودآگاه تجربه می کنیم دقیق نبوده ، اشتباه می نمائیم .
ترکیب یا جزء سوم هیجان عبارت است از تنظیم هیجانها ، تمایل به انجام بعضی اعمال به خصوص وجود دارد که نتیجه ی مستقیم تجربه ی هیجان است . برای مثال ، خوشحالی ، بوسیله ی سطح فعالیت زیاد تعبیر می گردد . برعکس غمگین منجر به سطح بسیار پایین می گردد . در حالی که خشم به طور مستقیم با تمایل برخورد یا زدن به هدف یا شخص همراه می باشد . ترس منجر به بی حرکتی یا به اصطلاح یخ زدن و سپس فرار از هدف یا شخص می گردد . این موضوع را به وضوح در کودکان شیرخوار می توان مشاهده نمود ، زیرا آنها حالت های هیجانی خود را مستقیماً نشان می دهند . با افزایش سن و رسش و پختگی عصبی شناختی ، کودکان بهتر قادر می گردند که هیجانهای خود را تنظیم نمایند و تمایل به عمل طبیعی را که همراه هیجان خاصی وجود دارد کنترل کنند و بنابراین وقتی کودک 7 ساله از دیگری کتک می خورد و احساس خشم و غضب می کند می تواند میل به پس زدن را در خود کنترل نموده در عوض روش دیگری به کار ببرد . آخرین جزء یا ترکیب هیجان ، عبارتست از توانایی تشخیص هیجانها در دیگران ، یعنی توانایی تشخیص اینکه دیگری دچار حالت هیجانی می باشد از طریق پردازش حالت های چهره و بدن و تن صدا و سرعت آن .
این توانایی در زمان نوزادی و کودکی اولیه رشد می یابد .

 

 

 

مناطق مهم مغز در رشد هیجان
سیستم لیمبیک 1
مک لین 2 در تحقیقاتی که در مورد نوروبیولوژی هیجان انجام دادند به این نتیجه رسیدند که سیستم لیمبویک به عنوان پایگاه مرکزی هیجان در مغز می باشد . ساخته های سیستم لیمبیک در جنبه های متعدد هیجانها نقش دارند که شامل ، تشخیص حالت های هیجانی در چهره ، تمایل به عمل ، و ذخیره سازی خاطرات هیجانی می گردد .
هوش هیجانی
تاریخچه ی این مفهوم
واژه هوش هیجانی (EL) و بهره ی هیجانی (EQ) ، بعنوان پرکاربردترین لغات و مفاهیم جدید در سال 1995 از سوی جامعة دیالکت3 آمریکا انتخاب گردیدند . از آن پس تاکنون نیز تحقیقات دربارة هوش هیجانی روبه افزایش می باشد .
در سال 1980 رون باران4 ، برای اولین بار مخفف بهرة هیجانی یا EQ را برای این دسته از توانایی ها به کار برد و اولین آزمون در این مورد را ساخت . پیتر سالوی5 و جان مایر6 مفهوم اساسی تئوری خور را برای اولین بار تحت عنوان هوش هیجانی به چاپ رساندند و در سال 1995 این مفهوم در پر فروش ترین کتاب سال 1995 نوشته دانیال گلمن7 تحت هوش هیجانی ظاهر گردید .
بنابراین اگر از نظر روان شناسان سال های 1990 به عنوان دهة شناخت با مغز معروف است در نیمة دوم این دهه یعنی از 1995 مطبوعات مردمی تمایل داشتند آن را احساس و هیجان با قلب اعلام نمایند . نه به عنوان علاقه به فیزیولوژی قلب و عروق ، بلکه به عنوان نشانه ی علاقه ی روز افزون به هیجان و به خصوص هوش هیجانی .
«از پیوند عقل با عواطف» روشن ی همراه با هیجان به وجود می آید . عقل بدون عواطف نابارور است . عواطف و هیجانها بدون عقل کور می باشند (تومکنیز1962 به نقل از سالوی) .
سالوی و مایر عقیده دارند که در زمینه ی روان شناسی ، در مورد مفهوم هوش هیجانی دو مرجع قبل از تئوری آنها وجود دارد : اول ماورر (1960) نتیجه گیری معروف خود را ارائه داد : «هیجان ها را نباید به هیچ عنوان در مقابل هوش قرار داد . به نظر می رسد آنها خود یکی از مراتب بالای هوش می باشند . چارچوب هوش هیجانی تعریف رسمی آن و پیشنهاد در مورد اندازه گیری آن برای اولین بار در دو مقالة مایر و سالوی که در سال 1990 چاپ شده ظاهر گشت . »
تنش بین دیدگاههای شناختی متفرق در مورد معنی باهوش بودن و دیدگاههای وسیع تری که نقش مثبتی به هیجانها می دهند ، به قرنها قبل بر می گردد . برای مثال فلاسفه عقلبون یونان قدیم هیجانها را بسیار فردی می دانستند که توسط خود جذب می گردد و نمی تواند راهنمای بینش و عقل باشد . بعدها حرکت رمانیسم در پایان قرن هجدهم و شروع قرن نوزدهم اروپا تأکید برآن نمود که تفکر شهودی که ریشه در هیجانها و همدردی دارد ، می تواند بینشی را ایجاد کند که بوسیله ی منطق تنها بدست نمی آید . شاید توجه جدید و مدرن امروزی به هوش هیجانی ، ریشه در تحقیقات مربوط به توانایی های انسانی داشته باشد . به دنبال نتیجه گیری کرونباخ1 1960 که عقیده داشت هوش هیجانی را نمی توان تعریف نمود و اندازه گیری هم نشده است . در سال 1980 شکاف هانی در تجزیه و تحلیل ماهیت هوش ظاهر گشت . برای مثال استرنبرک2 (1985) تلاش نمود توجه محققین توانایی های ذهنی را بیشتر به طرف جنبه های خلاق و عملی هوش جلب نماید ، گاردنر3 (1993) حتی هوش درون فردی را معین نمود که مربوط به دستیابی به زندگی احساس فرد است . ظرفیت نشان دادن احساسات و توانایی تکیه نمودن بر آنها به عنوان وسیله ی درک و راهنمای رفتار .
در این جو مطالعاتی و بافت اجتماعی بود که سالوی و مایر مقالات 1990 خود را به چاپ رساندند که طی آنها هوش هیجانی را به عنوان توانایی در ک احساسات در خود و دیگران معرفی نمودند و همچنین استفاده از این احساسات به عنوان راهنماهای اطلاعاتی برای تفکر و عمل (سالووی و مایر ، 1990) .
این افراد هوش هیجانی را به عنوان نماینده ی توانایی تشخیص ، ارزیابی و بیان هیجان به نحو صحیح و سازگارانه تعریف کردند .
همچنین بیان کردند که هوش هیجانی شامل توانایی درک هیجان و آگاهی از هیجان ها ، توانایی دستیابی و یا ایجاد احساسات تسهیل فعالیت های شناختی و عمل سازگارانه و توانایی تنظیم هیجان ها در شخص و دیگران می باشد . بعبارت دیگر هوش هیجانی عبارت است از پردازش مناسب اطلاعاتی می باشد که بارهیجانی دارند و استفاده از آن برای هدایت فعالیت های شناختی مانند حل ، مسأله و تمرکز انرژی بر روی رفتارهای لازم .
مدل توانایی هوش هیجانی
مایر و سالوی اظهار می دارند ، گرچه بعضی اوقات در کاربرد علمی ، لازمست که هوش هیجانی به عنوان یک سازه ی واحد محسوب گردد ، لیکن در بیشتر کارهای ما هوش هیجانی می تواند به چهار شاخه تقسیم گردد : اولین شاخه ، احساس و بیان هیجانی ، که شامل بازشناسی و وارد نمودن اطلاعات کلامی و غیر کلامی از سیستم هیجانی می باشد . شاخه ی دوم ، تسهیل تفکر بوسیله هیجان ، که شامل به کارگیری هیجان ها به عنوان قسمتی از جریان شناختی مانند خلاقیت و حل ، مسأله می باشد . شاخه ی سوم ، فهم یا ادراک هیجانی ، که شامل پردازش شناختی هیجان می باشد و بصیرت و معلومات بدست آمده در مورد احساسات خود یا احساسات دیگران را در بر می گیرد . شاخه ی چهارم ، اداره یا تنظیم هیجانی ، که در مورد تنظیم هیجان ها در خود و افراد دیگر می باشد .
اولین شاخه هوش هیجانی با ظرفیت و بیان احساسات شروع می گردد . هوش هیجانی بدون قابلیت های که در این شاخه اول وجود دارند غیر ممکن می باشد . اگر هر بار که احساسات ناخوشایند به وجود می آیند مردم به آن توجه ننمایند ، در مورد احساسات ، معلومات بسیار کمی بدست می آورند . احساس هیجانی شامل ثبت ، توجه و معنی سازی پیام های هیجانی می باشد ، به آن صورتی که در حالت صورت ، تُن صدا ، یا محصولات هنری فرهنگی بیان گردیده اند . شخصی که حالت ترس را در صورت دیگری می بیند ، خیلی بیشتر در مورد هیجان و افکار آن شخص می فهمد تاکسیکه این علامت را از دست داد . و به آن توجه ننموده است . شاخة دوم : هوش هیجانی در مورد سهولت در فعالیت های شناختی می باشد . هیجان ها ترکیبی از سازمان های مختلف روانی ، فیزیولوژیکی ، تجربی ، شناختی و انگیزش می باشند . هیجان ها از دو طریق وارد سیستم شناختی می گردند : به عنوان احساسات شناخته شده ، مانند : در مورد کسی که فکر می کند «حالا من کمی غمگین هستم» و به عنوان شناخت های تغییر یافته ، مانند وقتی یک شخص غمگین فکر می کند «من خوب نیستم» . تسهیل هیجانی تفکر ، شاخة دوم : متمرکز بر این موضوع است که چگونه هیجان بر روی سیستم شناختی اثر می گذارد و باین ترتیب چگونه می تواند برای حل ـ مسأله به نحو مؤثر ، استدلال ، تصمیم گیری و کارهای خلاق بکار رود البته شناخت می تواند بوسیلة هیجان هائی از قبیل : اضطراب و ترس ، مختل می گردد . از طرف دیگر ، هیجان ها می توانند در سیستم شناختی اولویت ایجاد کنند که به چه چیز مهمی توجه کند و به آن بپردازد و حتی مورد چیزیکه در یک خلق معین بهتر انجام می شود تمرکز نماید .
همچنین هیجانها شناخت ها را تغییر می دهند ، هنگامیکه شخص خوشحال است آنها مثبت ، و وقتی غمگین می باشد منفی می شوند . این تغییرات سیستم شناختی را وادار می نماید که مسائل را از دیدگاههای مختلف ببیند ، مثلاً : تناوب بین شک نمودن و قبول نمودن مزیت این تناوب برای تفکر واضح می باشد . هنگامی که نقطه نظر یک نفر بین شک کردن و قبول نمودن تغییر می سازد ، فرد می تواند نقاط متعدد مثبت و مزایا را در نظر گیرد ، و در نتیجه در مورد یک مسأله عمیق تر و خلاقانه تر بیندیشد . (مایر ، 1986 ، مایروهانسن1 ، 1995 ، به نقل از سالوی ، 1995) .
شاخه سوم شامل درک هیجان می باشد . هیجان ها یکدسته سمبل های غنی را تشکیل می دهند که بطرز پیچیده ای بهم مرتبط می باشند . اساسی ترین قابلیت در این سطح ، شامل نامگذاری هیجان ها بالغات است ، بطوریکه بتوان بین نمونه های لغات عاطفی تشخیص قائل شد .
کسی که بتواند هیجان ها را درک کند ، معنی آنها را بفهمد و بداند آنها چگونه با یکدیگر ترکیب می شوند و در طی زمان پیشرفته می گردند واقعاً از نعمت ظرفیت درک جنبه های مهم طبیعت انسان و روابط بین شخصی برخوردار می باشد .
در نتیجه برداشت های مختلف و همچنین در اثر فشار اجتماعی برای تنظیم هیجان ها ، بسیاری افراد هوش هیجانی را ابتدا از طریق شاخه چهارم آن ، یعنی تنظیم هیجان ها می شناسند . حتی بعضی اوقات آن را تنظیم هیجانی1 می نامند . آنها امید دارند از طریق هوش بتوانند از هیجان های مزاحم خود خلاص شوند یا از نفوذ آنها در روابط انسانی جلوگیری نمایند ، و بیشتر امیدوارند آنها را کنترل نمایند . گرچه این موضوع یک نتیجه طبیعی شاخه چهارم می باشد ، لیکن سطح مطلوب کنترل و تنظیم در تعادل آنهاست . کوشش برای ک.چک سازی یا از بین بردن هیجان ها بطور کامل ، ممکنست هوش هیجانی را سرکوب کند . همچنین تنظیم هیجان در اشخاص دیگر ، کمتر امکان دارد شامل سرکوبی هیجان های دیگران باشد ، بلکه بیشتر در جهت به کارگیری آنها است . مانند وقتی که در مورد یک سخنران ، هر گفته می شود مخاطبین خود را تکان می دهند افراد از روش ها و فنون متعدد برای تنظیم خلق خود استفاده می نمایند .
تایر2 ،نیومن3 و مک کلین4 (1994) اعتقاد دارند ورزش جسمی در بین روش هایی که در کنترل فرد می باشند ، تنها روش مؤثر برای تغییر خلق منفی می باشد . روش های دیگر خلُق که اغلب گزارش می گردند ، شامل گوش دادن به موسیقی ، ارتباطات اجتماعی ، و تنظیم شخصی از طریق شناختی می باشند . فعالیت های خوشایند منحرف نمودن خود نیز مؤثرند (مثلاً مشغولیات اوقات فراغت ، خرید کردن ، مطالعه و نوشتن) . در مقابل ، آنچه کمتر مؤثر است و حتی بعضی اوقات اثر مخالف دارد ، روش هایی است شامل تنظیم خلُق بطریق غیر فعال یا منفعلانه است (مثال: تماشای تلویزیون ، نوشیدن قهوه ، غذاخوردن وخواب) .
اولین و کلی ترین معنی هوش هیجانی را می توان در حوزة فرهنگی یا طرز تفکر یک عصر یا دوره جستجو نمود .
موضوع اساسی در خود تنظیمی هیجانی ، عبارت از توانایی فکر کردن و تنطیم هیجان های شخص می باشد ، در این مورد صحبت راجع به هیجان ها و یا حتی نوشتن آنها وسیلة مناسبی می باشد .
روصدایی را که در یک زمان وجود دارد . طرز تفکر یک عریادوره می نامند و عبارتست از خصوصیات فرهنگی ، معنوی یا احساسی که یکدوره را مشخص می نماید . در دنیائی که مجموعه ای از فرهنگ هاست ، یک طرز تفکر مربوط به آن دوره وجود ندارد ، بلکه طرز تفکر های یک یک دوره متعدد و درهم تنده اند ، به نظر مایر سالوی هوش هوش هیجانی یکی از این طرز تفکرهای این عصر می باشد . بنابراین اولین معنی هوش هیجانی جنبة فرهنگی و سیاسی دارد . کاربرد دومی که برای این اصطلاح بیشتر جنبة مردمی دارد اشاره به یکدسته خصوصیات شخصیتی می نماید . که برای موفقیت در زندگی مهم می باشند ، مانند پافشاری و مقاومت ، انگیزة پیشرفت و مهارت های اجتماعی . چون افراد باهوش هیجانی از نظر اجتماعی نیز کارآمد می باشند ، تعاریفی که در مورد این مفهوم در کتاب های عمومی بچشم می خورد شامل خصوصیات شخصیتی است که همراه با سازگاری فردی و اجتماعی می باشد که ممکنست با مهارت ها و قابلیت های هیجانی ارتباط داشته یا نداشته باشد (مایر1 و همکاران ، 2000) .
مفهوم هوش هیجانی بعنوان تنظیم کنند . در موضوع های مختلف سودمند بوده است . برای متخصصین تعلیم و تربیت نیز در طراحی برنامه ها به مقصود پیشرفت سازگاری هیجانی و اجتماعی کودکان مؤثر می باشد . (مایر وکوب2 ، 2000 ؛ سالوی و سلویتر ، 1997) .
روان شناسی آمریکائی ـ مانند روانشناسی در سایر دنیا ، تاریخچة طولانی در این نسبت داشته است که تفکر و احساس را به عنوان دو قطب مخالف در نظر می گیرند از یک طرف هیجان و احساسات تند و شدید می باشد ، امّا از سوی دیگر عقل وجود دارد . و بطور سنتی ، هیجان و احساس شدید بعنوان عامل کمک کننده به عقل و استدلال در نظر گرفته نمی شود . دیدگاه سنتی ، هیجان ها را در تفکر غربی ، بعنوان پرهرج و مرج ، اتفاقی ، غیر عقلانی و ناپخته یا نابالغ می داند . این دیدگاه در نوشته های محققین کلاسیک 2000 سال قبل منعکس می باشد همانطور که در کارهای نویسندگان کتاب های درسی روان شناسی آمریکائی در قرن حاضر به چشم می خورد .
برای مثال ، در قرن اول قبل از میلاد ، پابلیوس سیروس می نویسد ، «بر احساسات خود حکمرانی کن ، نگذار احساسات تو بر تو غلبه و حکمرانی کند» . یونگ هیجان ها را به عنوان فقدان کامل کنترل مغز می داند . و اینکه شامل «هیچ اثری از قصد آگاهانه» نمی باشد . حتی بنا به عقیده دارد که هیجان ها سازگارانه و کنشی می باشند و برای سازمان دهی فعالیت های شناختی و در نتیجه رفتار به کار می روند ، هیجان ها و احساسات شدید می توانند در خدمت عقل باشند این عقیده ابتدا بوسیلة دوروانشناس تجربی قدیمی بیان شد . روبرت لیپر1 و ماورر2 چنین عقیده ای را در یک مقاله مطرح کردند . لیپر اشاره نمود که «هیجان ها برانگیخته می شوند ، پایدار می مانند ، و به فعالیت ها جهت می بخشد» . ماورر یک قدم جلوتر رفته اظهار داشته هیجان ها اهمیت فوق العاده ای در اقتصاد کلی موجودات زنده دارند و حق نیست که آنها را در مقابل «هوش» قرار دهیم . بنظر می رسد هیجان ها ، خود یک مرتبة بالای هوش را تشکیل می دهند .
اما سؤال این است که منبع این عقیده از نظرات داروین نشاط گرفته است که در سال 1872 کتاب کلاسیک خود تحت عنوان «بیان هیجان در انسان و حیوان» را نوشت . داروین بحث نمود که به دلیل هیجان ها باهوش می باشند : «الف» آنها به رفتاری که در برخی موارد لازمست انرژی می بخشد (مثلاً در عالم حیوانات ، فرار کردن در حالت ترس راحت تر از حالت لذت می باشد ) و «ب» هیجان ها شامل یک سیستم ارتباطی و علامت دهندة می باشند که برای سایر اعضاء یک نوع ، حیاتی است . البته انسانها نیز از این سیستم علامت دهنده استفاده می نمایند . مثلاً اگر کودک به مادرش که نگاه می کند ، مادر لبخند بزند کودک به یک اسباب بازی غیر متداول نزدیک می شود . ولی اگر مادر با ترس نگاه کند کودک به عقب برمیگردد و از اسباب بازی دور می شود . اگر مادر هیچ نوع حالت بیان احساسی در چهره اش نشان ندهد ، کودک ممکن است تا حدی با ناراحتی عمل کند . برای هر دو حیوان و انسان ، این جریان «ارجاع اجتماعی» نامیده می شود ، و نمونه ای از استفادة هوشمندانه از بیان های هیجانی می باشد .
طرفداران عمدة روان شناسی انسان گرایانه در دهة 1960 گوردن آلپورت1 ، آبراهام مازلو2 و کارن راجرز3 از لحاظ سیاسی در زمینة روان شناسی و فراتر از آن ، فعال بودند ، در حالیکه رویاروئی و برخورد متناقضی با آن دسته از حقایق روان شناسی داشتند که از ابتدای قرن منتقل شده بود ، و اینکه مردم بطور وراثتی ضعیف هستند و اغلب بصورت گروگانهائی در خانواده و اجتماع می باشند و بسادگی تأثیر می پذیرند و عوض می شوند . بلکه آنها عقیده داشتند که مردم می توانند ، و در حقیقت باید ، در خود تصمیم گیری تمرین نمایند و قوی شوند . روان شناسی انسان گرایانه ، در میان چیزهای دیگر عقیده بر آن داشت که یکی از احتیاجات ضروری و جرم انسان این است که نسبت به خودش احساس خوبی داشته باشد ، هیجان های خود را مستقیماً تجربه نماید و از نظر هیجانی رشد کند .
هوش هیجانی و شخصیت
اصطلاحات انگیزش ، هیجان ، شناخت و خودآگاهی بطور خاصی در روان شناسی شخصیت به عنوان چهار جریان اصلی و مکانیزم های بوجود آورند . شخصیت مطرح گردید اند . انگیزش پایه ، دیدگاه درونی داشته و در مورد احتیاجات اولیه و تکاملی مانند غذا ، آب و دلبستگی و امنیت می باشد .
نظام انگیزش این چنین احتیاجات را به الزامهایی از قبیل : خوردن ، آشامیدن ، دلبسته شدن به دیگران و بعضی اوقات حمله یا فرار از افراد منتقل می نماید .
نظام هیجانی شامل تجارب درونی می باشد که در پاسخ به الگوهای ارتباطات خارجی بوجود می آیند . اگر شخصی اعتقاد داشته باشد که دیگرانی که در زندگی برایش مهم هستند او را دوست دارند ، خوشحال می شود . اگر معتقد باشد که آنها با او بدرفتاری کرده اند ، عصبانی می شود . گرچه این الگوهای درونی ارتباطات منعکس کننده ی دنیای خارج می باشند ، امّا عین آنچه در خارج اتفاق می افتد نیستند .
در بین این دسته از مکانیزم های روانی ، شناخت بیشترین دیدگاه خارجی را دارد . یکی از هدف های آن کمک به تضمین برآورده شدن انگیزش ها و نگرش ها و نگهداری هیجان های خوشایند می باشد . همچنین برنامه ریزی دورنی که شامل نشخوار افکار و تخیّل می باشد نیز فکر زیادی را به خود مشغول می دارد . معذا شناخت مسئول مواظبت از کارهای روزمره بطرز برنامه ریزی شده ای می باشد .
خودآگاهی در بین انواع چهارگانة ذهن ، کمتر از شناخته شده است . بنظر میرسد این نوع خودآگاهی در تمام ساعات بیداری وجود داشته باشد ، گرچه ممکنست حالت های آن در طی روز در اثر خستگی ، هیجان و سایر شرایط تغییر یابد بعضی عقیده دارند خودآگاهی بسوی تغییر خلاقانه جهت دارد . هنگامیکه ذهن بطریق مناسب ، مسائل را حل نمی نماید مداخله نمود . عملیات ذهنی را مجدداً جهت می دهد . از این دیدگاه ، خودآگاهی یا شعور آگاه ، فرصت ها را برای تغییر هدایت می نماید .
بهرحال ، این چهار جریان و مکانیزم های وابسته به آنها تنها عوامل تشکیل دهندة کل شخصیت نیستند . دسته دیگر اجزاء شخصیت ، شامل مدل های خود ، دنیا و خود در دنیا می باشد . این مدل ها جنبه هائی از انگیزه هائی فردی ، هیجان ها ، شناخت ها و حالت های خودآگاهی را وارد می نماید و آنها را بصورت طرح های مرتبط به خود و دنیا با یکدیگر هماهنگ می سازند . بنابراین هوش هیجانی مکانیزم های شناختی و هیجانی را برای پردازش جنبه های هیجانی خود ، دنیا و خود در دنیا بکار می گیرند ، همانطور که در پردازش معلومات خالص و ماهرانه هیجان ها عمل می نماید .
عواطف در متون نظریات شخصیت
در نظریة روان تحلیلی1 ، عواطف آشکار نقش محوری و شاید محوری تر ، از دیگر رویکردهای نظری مهم دارد . هم از نظر رشته عواطفی که مورد بررسی قرار می دهد و هم از جهت نقشی که عواطف در سازمان شخصیت ایفا می کند . در روش درمان نیز فروید دریافت تجربة مجدد رویداد های بسیار هیجانی ولذا سرکوب شده می تواند نشانه ها را کاهش دهد (پروین ، 1996 ) .
خلق وخوی ، همیشه یکی از قسمتهای اساسی تئوری صفات بوده است . در حقیقت می توان صفات اساسی که در مدال های مختلف مورد بحث قرار می گیرد را شامل خلق و خوی دانست . به عنوان مثال کتل2 صفات را به سه دسته تقسیم می کند که عبارت است از : 1 ـ صفات منشی که سرعت و قوت هیجان انگیزی را می سازند . 2 ـ صفات تحریکی که شخص را به سوی هدفی به حرکت درمی آورند . 3 ـ صفات توانشی که بیانگر زیرکی مهارت و زبردستی هستند (سیاسی ، 1367) .
در نظریة پدیدار شناسی را جرز هیچ اشاره ای به اصطلاح عواطف نکرده است اما به نظر می رسد که با تأکید او بر پدیدار شناسی و تجربه در تحقیقات و کارهای بالینی خود پایه یک نظریه افتراقی قابل توجهی از عواطف را بست داده باشد .
راجز بر اهمیت تغییر درمانی از طریق به تجربه درآورن خود و جهان تأکید دارد ، تغییر از احساسات ثابت ، غیر خودی و ناشناخته به احساسات متغیر پذیرفته و شناخته شده ، اما در خصوص تغییر در ماهیت عواطف خاص تجربه شده به عنوان مثال از افسردگی به شادی ، از شر به غرور یا از نفرت به عشق بحث نمی کند (پروین ، 1996) . نظریه های شناختی ، اجتماعی و پردازش اطلاعات در شخصیت ، طی مراحلی از یک موقعیت شناختی محض به طور فزاینده ای به طرف عواطف تمایل یافتند . مطالعات جدید در این حوزه به چگونگی تأثیر فرآیندهای شناختی بر عواطف و متقابلاً تأثیر عواطف بر فرآیندهای شناختی متمرکز می باشد . (سینگرو سالوی ، 1993 به نقل از پروین ، 1996) .
بندورا نیز مفهوم مهم انگیختگی عاطفی مشاهده ای را در ارتباط با عواطف تعریف کرد . یک نوع تجربه مشاهده ای ، انگیختگی عاطفی مشاهده ای نامیده می شود . ما این را به زبان روزمره همدلی می نامیم همدلی هنگامی رخ می دهد که شما فردی را در حال تجربه کردن یک هیجان مشاهده می کنید آنگاه شما نیز آن هیجان را تجربه می کنید . در میان پژوهشگران بحث برای اینکه آیا اصولاً می توان بعضی از هیجان ها را اصلی تلقی کرد ، هیجان هایی که به مشابه الفبا می باشند که کلمات از ترکیب آنها به وجود می آیند فراوان است . نظریه هیجان اساسی1 که قسمت اصلی آن از تامکین بوده است واکمن2 و ویزارد3 نیز به بسط آن کمک کرده اند اصول اساسی معدودی دارد که عبارت است از :
1 . هیجان اساسی بنیادی یا اولیه ای وجود دارد که همگانی هستند .
2 . هیجان های همگانی اشکال یگانه ای دارند که هر یک از عواطف یا الگویی از حرکات چهره ای مربوط به عضلات خاصی از چهره در ارتباط است و در کودکان و بزرگسالان و اعضای فرهنگ های مختلف یکسان است .
3 . نظام عواطف یک نظام انگیزش ابتدایی4 است . گفته می شود هیجان ها نسبت به سابق ها اثر انرژی زایی و انگیزش بیشتری دارند . بدین ترتیب که بسیاری از افکار و حافظه ها بر حسب ارتباطی که با یک عاطفه دارند سازمان می یابند . چناچه این مطلب در مورد بسیاری از پاسخ های رفتاری نیز صحبت دارد (باور5 1981 ؛ سینگر و سالووی ، 1993 به نقل از پروین ، 1996) .
4 . با توجه به عوامل سرشتی و تجربه افراد از جهت فراوانی و شدت هیجاناتی که تجربه می کنند متفاوتند طبق نظر ایزارد (1993) به کارکرد عمده هیجانات و نظام هیجانی در سازمان صفات و ابعاد شخصیت منعکس است هر چند ماهیت اساس هر پاسخ عاطفی ذاتی و همگانی است . ما ارتباط بین هر هیجان تحرک خاص و نیز قواعد فرهنگی که مربوط به چگونگی محل بیان هر عاطفه است ، مربوط به یادگیری است . (پروین ، 1996) .
هیجان و آسیب شناسی
رابطه عاطفه ، خلق و هیجان : واژه «عاطفه» دارای حیطه مفهومی وسیعی است و توسط روان شناسان برای تجارب ویژه ای چون خلقیات ، احساسات ، نگرش ها ، ترجیح ها ، ارزشیابی ها و هیجان ها به کار برده می شود . همه این تجربیات هم از نظر شدت به یکدیگر فرق می کنند . لکن در میان آنها دارای شدت نسبتاً زیاد و کم مدت در نظر گرفته می شوند . در حالیکه واژه «خلق» برای حالت های دارای شدت کم ولی طولانی مدت به کار برده می شود . موقعی که به نظر می رسد شخص معینی ما را عصبی می کند و یا نقطه نظر ویژه ای برای ماناخوشایند جلوه گر می شود در واقع قضاوت های عاطفی صورت می گیرد . آسیب پذیری هیجانی شامل حساسیت بالا نسبت به محرکهای هیجانی ، عمق هیجانی و بازگشت کند و آرام به خط پایه هیجان است .
حساسیت زیاد به این معنی است که به سرعت واکنش نشان می دهد و دارای یک آستانه هیجانی پائین است که موجب می شود از لحاظ هیجانی آسیب پذیر باشند بازگشت کند به سطح پایه به این معنی است که همه هیجانات نسبتاً مختصر و کوتاه هستند طول کشیدن یک هیجان به این معنی است که برانگیختگی هیجانی یا خلق تأثیر گسترده ای به تعدادی از فرآیندهای شناختی داشته اند که به فعالیت های واکنش حالات هیجانی مربوط می شوند (باور ، 1981 ؛ گلیان1 وباور، 1984 ؛ به نقل از لیتهان2 1996) .
در چه صورت هیجانات و افکار آسیب زا خواهند بود ؟ هر فردی افکار و احساسات خاص دارد که آنها را با دیگران در میان نمی گذارد از زمان فروید روان شناسی توجه روزافزونی به چنین احساسات و افکاری در تحلیل رفتار کرده است زیرا افکار و احساساتی که فرد به طور خصوصی در ذهن خود حفظ می کند در چگونگی ساختار سازمان روان شناختی ولی اهمیت اساسی دارند .
وگنرواین (1995) با الگوی مشغله ذهنی پنهان سازی سعی کرده اند ارتباط بین پنهان سازی افکار و احساسات و ظهور اختلال های روان شناختی خاصی را تبیین کنند . برمبنای این الگو پنهان سازی فرآیندهای شناختی خاص را فعال می کند . فرآیندهایی که مشغله ذهنی وسواسی دربارة افکار پنهان را بوجود می آورند این مؤلفان مراحل شکل گیری افکار وسواسی را بدین صورت ترسیم کرده اند :
الف . پنهان سازی موجب سرکوبی و فرونشانی افکار می شود .
ب . فرونشانی فکر منجر به ظهور افکار ناخوانده و مزاحم می شود .
ج . افکار ناخوانده سبب تلاش مجدد فرد برای فرونشانی افکار می گردد .
د . مراحل اخیر به صورتی روزافزون در پاسخ به یکدیگر تکرار می شوند .
مطالعات نشان داده اند که فرونشانی افکار منجر به بازگشت ناخواسته افکار مذکور به ذهن می شود (وگنر ، اشنایدر1 کارتر2و وایت 1987) . بازداری در مقابل ضدبازداری : رومروپور کوک (1993) معتقدند که نگرانی و فرونشانی افکار فرآیندهای مشابهی دارند . نگرانی در ابتدا تلاش برای فرونشانی افکار در خصوص مسائل هیجانی ناراحت کننده و اجتناب از فعالیت های بدنی ناخواسته ایاست که باادراک موضوع تهدید آمیز بر پا می شوند اما بعداً همین افکار نگران کننده خود به یک فعالیت شناختی ناخواسته تبدیل می شود و سرکوبی را برای مهار خود می طلبند . بنابراین نگرانی خودداری ماهیت بازدارنده چند گانه است . اشخاص نگران ابتدا فعالیت زبانی ، کلامی خود را برای بازداری عواطف و فعالیت های بدنی به کار می گیرند وسپس برای بازداری همین فعالیت کلامی ناراحت کننده به تلاش می پردازند شرح حال بیماران مبتلا به اختلال اضطرابی یافته نشان می دهد که چنین راهبردی کارآیی ندارد و حتی در دانشجویان بهنجار نیز تلاش برای کاهش نگرانی تنها به تشدید افکار نگران کننده منجر می شود . (بورکوک و همکاران ، 1995) .
پندبیکر3 (1989) اظهار می کند که بازگویی هیجانی پردازش هماهنگ و کارآمد اطلاعات را از طریق افزودن مؤلفه زبانی ، کلامی به یک ساخته هیجانی فراهم می کند .
نظریه های پردازش هیجانی براهمیت توجیه بخشی مؤلفه های معنایی و مفهومی با مؤلفه های عاطفی (گرین برگ1 و سافران2 ، 1987) و یا دستیابی به کل شبکه عواطف و شناخت تأکید می کند (فوا3 وکوزاک4 ، 1986) .
رابطه هیجان ، شناخت و رفتار
با توجه به یافته های مورد بحث ، شکل گیری فرضیات جدیدی که بتواند فرآیند رابطه شناخت ، هیجان و رفتار را تبیین کند منتهی به بررسی ویژه انسان یعنی علم بر علم خود می شود .
فراشناخت : فراشناخت به عنوان علم با فرآیند شناختی تعریف می شود که اعمالی چون ارزیابی ، تنظیم یا کنترل بردارد (فلاول5 ، 1979) . بیشتر فعالیت های شناختی وابسته به عوامل فراشناخت پدید می آید اغلب به عنوان احساسات درونی است که بر رفتار اثر می گذارد (لئون ، سیوونلسون،1990 به نقل از لزولز ، 2000) .
اطلاعاتی که افراد در مورد شناخت خودشان و آگاهی از استراتژی های یادگیری و تکالیفی که بر شناخت ایشان اثر می گذارد ، شامل دانش فراشناخت است .
تنظیم فراشناخت : اشاره به دامنه عملکرد اجرایی مانند اختصاص دادن توجه ، آگاهی دادن ، کنترل کردن ، طرح ریزی کردن و دریابی اشتباهات دلالت دارند (براون ، برانسفوردکامبیون وفوا 1982) .
نلسون و نارنس (1990) این طور فرض می کند که عملکرد فرآیند شناختی در دو سطح یا بیشتر است که دارای ارتباط درونی هستند این سطوح به عنوان سطح ناظر و سطح کنترل شناخته شده است . جاری شدن اطلاعات از سطح مافوق ، ارزیابی یا آگاهی دهنده نامیده می شود این موجب آگاه شدن و باخبر شدن سطح فراتر نسبت به حالت سطح عینی است جریان اطلاعات فراتر به سطح عینی را کنترل می نامند (به نقل ازولنر ، 2000) .
را از نظر روانی مشخص می سازد گرچه مطلوب است ما حفظ آنها در هر شرایطی مشکل به نظر می رسد سرانجام تمام افراد باید برای خود سطحی از سازگاری را تعیین کنند تا بتوانند به راحتی و با موفقیت به زندگی ادامه دهند .
هوش هیجانی و سلامت روانی
در این مبحث به بررسی رابطه هوش هیجانی و سلامت روان پرداخته می شود .
در سال 1974 در آزمایشگاهی در دانشکدة پزشکی و دندانپزشکی دانشگاه روچستر ، روانشانسی به نام روبرت آدر کشف بزرگی کرد که بر زیست شناسی انسان تأثیری شگرف بر جای گذاشت . او دریافت که دستگاه ایمنی بدن می تواند همانند مغز به یادگیری بپردازد . واقعیتی تکان دهنده بود . تا این زمان دانش پزشکی معتقد بود که فقط مغز و دستگاه عصبی مرکزی قادرند با تغییر عملکرد خود به رویدادهای مختلف پاسخ دهند . تحقیقات آدر منجر به کشف مسیرهای تبادل اطلاعات بین دستگاه عصبی مرکزی و دستگاه ایمنی گردید و نشان که این مسیرهای بیولوژیک ، ارتباط دهندة ذهنی عواطف و جسم به یکدیگر هستند . (گلمن ، 1995) .
گروهی از محققین دریافتند آن دسته از پیام آورهای شیمیایی که بطور گسترده هم در مغز و هم در دستگاه ایمنی فعال هستند در مناطق عصبی کنترل کنندة عواطف از غلظت برخوردارند . برخی از قویترین شواهد دال بر وجود مسیر فیزیکی مستقیم که امکان تأثیر عواطف بر سیستم ایمنی را میسر می سازد توسط دیوید فلتن ، همکار آدر ارائه شده است . مسیر مهم دیگری که عواطف و سیستم ایمنی را بهم مرتبط می سازد از طریق تأثیر هورمون هایی نظیر کانکولامین ها (پی نفرین یا نوراپی نفرین که به آدرنالین و نورآدرنالین نیز معروف هستند) کورتیزول ، برولاکتین و آرام بخش های معمولی بتا اندورفین و انکفالین آزاد می شوند که هر کدام از آنها تأثیر قدرتمندی بر سلول های ایمنی بر جای می گذارند . رابطة میان این هورمون ها با سلول های ایمنی بسیار پیچیده است اما نتیجة اصلی این است که ترشح هورمو ن ها در بدن ، فعالیت سلول های ایمنی را مختل می کنند . فشار روانی ، حداقل بطور موقت مقاومت سیستم ایمنی بدن را متوقف می کند شاید به این دلیل که بدن انرژی خود را برای مقابله با وضعیت اضطراری که حیاتی تر بنظر می رسد ذخیره کند اما اگر فشار روحی و مداوم باشد آن گاه ممکن است فعالیت سیستم ایمنی برای درزا مدت متوقف شود.
شاید قانع کننده ترین داده ها در مورد اهمیت طبی عواطف ، از تحقیقات گسترده و عمیقی که بر روی چند هزار نفر مرد و زن انجام گرفته است حاصل شده باشد . نتیجة این تحقیق با قاطعیت تأکید می کند که عواطف نگران کننده تا اندازه ای برای سلامتی بدن مضر هستند . کسانی که دچار نگرانی مزمن ، دوره های طولانی مدت غم و اندوه و بدبینی ، تنش مداوم یا تنفر و کینه توزی دائم ، بدبینی و سوء ظن شدید هستند دوبرابر افراد عادی در معرض ابتلا به بیماریهای مثا آسم ، درد مفاصل ، سر درد ، زخم دستگاه گوارش و بیماریهای قلبی قرار دارند . (گلمن ، 1995) .
در تحقیقی که دربارة تأثیر حمایت عاطفی در دانشکدة طب دانشگاه بر روی زنان دارای سرطان صورت گرفته نشان داد که زنان حرکت کننده در این جلسات خیلی راحت تر از عواطف خود سخن می گفتند بخاطری که دیگری از صحبت راجع به سرطان و مرگ قریب الوقوع هراس نداشتند بهمین خاطر افراد شرکت کننده مدت زمان بیشتری نسبت به افرادی که در این جلسات حمایت عاطفی شرکت نکرده اند ، زنده مانند . بنابراین با عنایت به اینکه علم پزشکی به تأثیر عواطف و احساسات ایمان کامل دارد باید به دو نکته همیشه توجه نماید :
1 ـ کمک به مردم در راه کنترل بهتر احساسات ناراحت کننده اشان ، از جمله خشم ، نگرانی ، اضطراب ، افسردگی ، بدبینی و تنهایی ـ در واقع نوعی پیشگیری از بیماری است . اطلاعات بدست آمده نشان می دهد که مرز این عواطف وقتی بزمن می شوند و بی وقفه ادامه می یابند ، مثل کشیدن سیگار است . بنابراین کمک به مردم در راه کنترل بهتر این عواطف ناگوار می تواند معادل با ترک سیگار توسط یک سیگاری قمار باشد . یک راه مؤثر برای گسترش اثر سلامتی بخش این روش این است که مهارتهای اساسی در زمینه هوش عاطفی را به کودکان خود یاد بدهیم تا به جزیی از رفتارهای عادتی آنها تبدیل شود . مزیت دگر این روش پیشگیری از بیماری ها ، زمانی آشکار می شود که نحوة کنترل عواطف را به سالمندان یاد بدهیم . زیرا سلامتی عاطفی عاملی است که باعث طرد سریع یا جذب موفق این افراد به درون اجتماعات می شود . بالاخره این روش پیشگیری از بیماری ها می تواند برای افرادی که در معرض انواع فشارهای غیر عادی زندگی قرار دارند . فقرا ، مادران شاغل و تنها کسانی که در مجلات بدنام زندگی می کنند ، مفید باشد و به آنها کمک کند تا بتوانند با عواقب عاطفی این گونه فشارهای روحی کنار بیایند .
بسیاری از بیماران هنگامی که نیازهای عاطفی شان همزمان با نیازهای پزشکی شان مورد توجه و رسیدگی قرار می گیرد از وضعیت بهتری برخوردار می گردند . اما امروزه مراقبت های عاطفی در اغلب اوقات در سایه مراقبت های طبی به فراموشی سپرده می شوند . (گلم

دانلود با لینک مستقیم


دانلود مقاله بررسی رابطه بین هوش هیجانی و سلامت عمومی