فایل هلپ

مرجع دانلود فایل ,تحقیق , پروژه , پایان نامه , فایل فلش گوشی

فایل هلپ

مرجع دانلود فایل ,تحقیق , پروژه , پایان نامه , فایل فلش گوشی

تحقیق درباره کلام خدا وکتاب خدا

اختصاصی از فایل هلپ تحقیق درباره کلام خدا وکتاب خدا دانلود با لینک مستقیم و پر سرعت .

لینک دانلود و خرید پایین توضیحات

فرمت فایل word  و قابل ویرایش و پرینت

تعداد صفحات: 14

 

کلام خدا وکتاب خدا

کلام خدا یکى از مسائل اساسى علم کلام، فلسفه، عرفان، تفسیر و علوم‏قرآن است. متکلمین از نظر حدوث و قدم و کلام لفظى و نفسى به آن‏مى‏نگرند، اما عرفا آن را بیان آنچه در دل است، خوانده‏اند; به همین جهت‏کلام را با لفظ برابر ندانسته و فعل خداى تعالى را نیز کلام و قول اومى‏شمارند. مقاله حاضر کلام خدا را از این دیدگاه بررسى کرده و به‏تفاوتهاى اساسى بین کلام و کتاب خدا پرداخته و کلام خدا را صرف‏نظر ازاختلاف حیثیات همان کتاب خدا دانسته است; سپس به بیان مراتب کلام وکتاب پرداخته و پس از بیان درجات تشکیکى آنها مخاطب کلام خدا را درهر کدام از این مراتب بیان کرده است.

کلید واژه‏ها: کلام، کتاب تدوینى، کتاب انفسى، کتاب تکوینى، خلق،امر، احدیت، واحدیت.

1) مقدمه

کلام خداى تعالى از موضوعات مشترک چند علم عقلى و نقلى است. هر کدام ازصاحبان علوم کلام، فلسفه، عرفان، علوم قرآن و تفسیر توجهى جدى به آن داشته و هریک از زاویه دیدخود به آن نگریسته‏اند. بیشترین دل مشغولى متکلمان پاسخ به این دوسؤال بود که آیا کلام خدا حادث است‏یا قدیم؟ و آیا کلام منحصر به لفظى است‏یا آنکه‏شامل نفسى نیز مى‏گردد؟ فرهیختگان علوم قرآنى نیز نظر و جهت‏بحث‏خود را برمحکم و متشابه و راه شناخت و تفسیر هر کدام معطوف داشتند. مقاله‏اى که اینک پیش‏روى دارید، کلام خداى را با دیدگاه عرفانى مورد مطالعه قرار مى‏دهد.

2) معناى کلام

در مشرب عرفانى هر فردى از افراد وجود کلمه‏اى از کلمات خداى تعالى است که‏داراى ظهر و بطن و حد و مطلع و مراتب هفت گانه و بلکه هفتادگانه است. بر همین‏اساس کتاب تدوینى الهى داراى هفت‏باطن است. آن از مرتبه احدیت‏به عالم الفاظ واصوات تنزل یافته تا براى تمام اقشار مردم هدایت‏باشد و هر آیه‏اى نسبت‏به هر گروهى‏باطنى دارد.

صدرالدین قونوى گوید: «کلام به معناى تاثیر متکلم در مخاطب است، به قوه‏اى که‏تابع اراده او باشد و به آن وسیله آنچه در نفس اوست‏به مخاطب ابراز شده و به اورسانده شود، و ایجاد حق‏تعالى اعیان ممکنات را نیز چنین است; زیرا آنها کلمات وحروف خداى تعالى هستند که آنها را به وسیله حرکت‏حبى غیبى از نفس خود اظهارنموده تا به وسیله این کلمات خداوند و اسماء و صفات او شناخته شوند»[1].

قونوى در اینجا کلام را به معناى تاثیر گذاردن در مخاطب دانسته و آنرا طورى تفسیرمى‏کند که با ظاهر آیات شریفه قرآن و کلمه بودن عیسى موافق درآید، و از این رو اعیان‏موجودات را کلمات و حروف الهى معرفى کرده است.

اگر ما به نحوه شکل‏گیرى کلام و هدف از پیدایش آن توجه کنیم، مقصود از کلام رابهتر متوجه مى‏شویم. آیا باید کلام را تنها در محدوده واژه‏ها و الفاظ جستجو کنیم یاآنکه اعیان موجودات خارجى کلمات واقعى بوده و در اصل کلام همانهاست و اگر الفاظرا کلام مى‏نامیم، از نوعى اعتبار بهره جسته‏ایم.

علامه طباطبائى فرموده است: «کلامى که از امور ا عتبارى است، احتیاج و ضرورت‏اجتماعى سبب پیدایش آن شده است; چون در یک جامعه مردم مجبورند که آنچه را دردل دارند، به یکدیگر اظهار کرده و بفهمانند و اگر انسان مى‏توانست‏به تنهایى زندگى‏کند، نیازى به تکلم نیز پیدا نمى‏کرد. پیدایش کلام نیز با مطالعه احوال موجودات روشن‏مى‏شود; مثلا مرغ در ابتدا وقتى مى‏خواهد وجود دانه و خوردن آن را به جوجه خودبفهماند، در برابر جوجه خود یک دانه‏اى را با منقار خود برداشته و به این وسیله دانه‏برداشتن را به او یاد مى‏دهد، و سپس دانه‏اى دیگر را برداشته و نوعى صدا از خود برمى‏آورد، و پس از مدتى تنها همان صدا را ایجاد مى‏کند و نیازى به برداشتن دانه و نشان‏دادن آن احساس نمى‏کند و جوجه نیز مقصود او را مى‏فهمد. انسان نیز اینگونه است;بنابراین مى‏توان گفت: «لفظ‏» یا «کلام‏» وجودى اعتبارى براى معناى خود است، و تکلم‏راهى است‏براى رسیدن به آنچه در دل متکلم است، و چون هدف از کلام بیان چیزى‏است که در دل است و هر فعلى نیز چنین دلالتى دارد، مى‏توان گفت که هر فعلى خودنوعى از کلام است; با این تفاوت که دلالت لفظ اعتبارى است و دلالت فعل حقیقى‏است. پس هر موجودى کلام خداوند است‏»[2].

علامه طباطبائى در این سخن خود چون به هدف کلام توجه کرده است، هرموجودى را کلام تکوینى خداوند دانسته است. اما صدر الدین قونوى باتوجه به معناى‏کلام که همان جرح و اثر گذاردن است، هر موجودى را فعل خدا دانسته است. درمهمترین خطبه توحیدى نهج‏البلاغه نیز فعل خدا کلام خدا خوانده شده است: «و انماکلامه سبحانه فعل منه‏»[3]; (کلام خداوند همان فعل اوست).

با توجه به آنچه گذشت، معلوم شد که اولا، لازم نیست که همیشه کلام «لفظ‏» باشد;بلکه کلام اعم از لفظ و فعل است و هر کدام از این دو مى‏توانند کلام باشند و ثانیا، لازم‏نیست که همیشه کلام بیان کننده آنچه در دل انسان است‏باشد; بلکه هر چه علامت چیزدیگر باشد، چه آن چیز در دل باشد یا غیر دل، کلام خواهد بود. پس هر چه بیان کننده‏جهان هستى باشد، کلام است; چه لفظ باشد یا غیر لفظ، و بیان مقصود فرقى نمى‏کند که‏بواسطه وضع یا بالذات باشد، و مهم در کلام بودن همان علامت چیز دیگر بودن است،و لذا گاهى مى‏گویند: با زبان بى‏زبانى گفتم.


دانلود با لینک مستقیم


تحقیق درباره کلام خدا وکتاب خدا

دانلود مقاله کلام خدا وکتاب خدا

اختصاصی از فایل هلپ دانلود مقاله کلام خدا وکتاب خدا دانلود با لینک مستقیم و پر سرعت .

 

 کلام خدا یکى از مسائل اساسى علم کلام، فلسفه، عرفان، تفسیر و علوم‏قرآن است. متکلمین از نظر حدوث و قدم و کلام لفظى و نفسى به آن‏مى‏نگرند، اما عرفا آن را بیان آنچه در دل است، خوانده‏اند; به همین جهت‏کلام را با لفظ برابر ندانسته و فعل خداى تعالى را نیز کلام و قول اومى‏شمارند. مقاله حاضر کلام خدا را از این دیدگاه بررسى کرده و به‏تفاوتهاى اساسى بین کلام و کتاب خدا پرداخته و کلام خدا را صرف‏نظر ازاختلاف حیثیات همان کتاب خدا دانسته است; سپس به بیان مراتب کلام وکتاب پرداخته و پس از بیان درجات تشکیکى آنها مخاطب کلام خدا را درهر کدام از این مراتب بیان کرده است.
کلید واژه‏ها: کلام، کتاب تدوینى، کتاب انفسى، کتاب تکوینى، خلق،امر، احدیت، واحدیت.
1) مقدمه
کلام خداى تعالى از موضوعات مشترک چند علم عقلى و نقلى است. هر کدام ازصاحبان علوم کلام، فلسفه، عرفان، علوم قرآن و تفسیر توجهى جدى به آن داشته و هریک از زاویه دیدخود به آن نگریسته‏اند. بیشترین دل مشغولى متکلمان پاسخ به این دوسؤال بود که آیا کلام خدا حادث است‏یا قدیم؟ و آیا کلام منحصر به لفظى است‏یا آنکه‏شامل نفسى نیز مى‏گردد؟ فرهیختگان علوم قرآنى نیز نظر و جهت‏بحث‏خود را برمحکم و متشابه و راه شناخت و تفسیر هر کدام معطوف داشتند. مقاله‏اى که اینک پیش‏روى دارید، کلام خداى را با دیدگاه عرفانى مورد مطالعه قرار مى‏دهد.
2) معناى کلام
در مشرب عرفانى هر فردى از افراد وجود کلمه‏اى از کلمات خداى تعالى است که‏داراى ظهر و بطن و حد و مطلع و مراتب هفت گانه و بلکه هفتادگانه است. بر همین‏اساس کتاب تدوینى الهى داراى هفت‏باطن است. آن از مرتبه احدیت‏به عالم الفاظ واصوات تنزل یافته تا براى تمام اقشار مردم هدایت‏باشد و هر آیه‏اى نسبت‏به هر گروهى‏باطنى دارد.
صدرالدین قونوى گوید: «کلام به معناى تاثیر متکلم در مخاطب است، به قوه‏اى که‏تابع اراده او باشد و به آن وسیله آنچه در نفس اوست‏به مخاطب ابراز شده و به اورسانده شود، و ایجاد حق‏تعالى اعیان ممکنات را نیز چنین است; زیرا آنها کلمات وحروف خداى تعالى هستند که آنها را به وسیله حرکت‏حبى غیبى از نفس خود اظهارنموده تا به وسیله این کلمات خداوند و اسماء و صفات او شناخته شوند»[1].
قونوى در اینجا کلام را به معناى تاثیر گذاردن در مخاطب دانسته و آنرا طورى تفسیرمى‏کند که با ظاهر آیات شریفه قرآن و کلمه بودن عیسى موافق درآید، و از این رو اعیان‏موجودات را کلمات و حروف الهى معرفى کرده است.
اگر ما به نحوه شکل‏گیرى کلام و هدف از پیدایش آن توجه کنیم، مقصود از کلام رابهتر متوجه مى‏شویم. آیا باید کلام را تنها در محدوده واژه‏ها و الفاظ جستجو کنیم یاآنکه اعیان موجودات خارجى کلمات واقعى بوده و در اصل کلام همانهاست و اگر الفاظرا کلام مى‏نامیم، از نوعى اعتبار بهره جسته‏ایم.
علامه طباطبائى فرموده است: «کلامى که از امور ا عتبارى است، احتیاج و ضرورت‏اجتماعى سبب پیدایش آن شده است; چون در یک جامعه مردم مجبورند که آنچه را دردل دارند، به یکدیگر اظهار کرده و بفهمانند و اگر انسان مى‏توانست‏به تنهایى زندگى‏کند، نیازى به تکلم نیز پیدا نمى‏کرد. پیدایش کلام نیز با مطالعه احوال موجودات روشن‏مى‏شود; مثلا مرغ در ابتدا وقتى مى‏خواهد وجود دانه و خوردن آن را به جوجه خودبفهماند، در برابر جوجه خود یک دانه‏اى را با منقار خود برداشته و به این وسیله دانه‏برداشتن را به او یاد مى‏دهد، و سپس دانه‏اى دیگر را برداشته و نوعى صدا از خود برمى‏آورد، و پس از مدتى تنها همان صدا را ایجاد مى‏کند و نیازى به برداشتن دانه و نشان‏دادن آن احساس نمى‏کند و جوجه نیز مقصود او را مى‏فهمد. انسان نیز اینگونه است;بنابراین مى‏توان گفت: «لفظ‏» یا «کلام‏» وجودى اعتبارى براى معناى خود است، و تکلم‏راهى است‏براى رسیدن به آنچه در دل متکلم است، و چون هدف از کلام بیان چیزى‏است که در دل است و هر فعلى نیز چنین دلالتى دارد، مى‏توان گفت که هر فعلى خودنوعى از کلام است; با این تفاوت که دلالت لفظ اعتبارى است و دلالت فعل حقیقى‏است. پس هر موجودى کلام خداوند است‏»[2].
علامه طباطبائى در این سخن خود چون به هدف کلام توجه کرده است، هرموجودى را کلام تکوینى خداوند دانسته است. اما صدر الدین قونوى باتوجه به معناى‏کلام که همان جرح و اثر گذاردن است، هر موجودى را فعل خدا دانسته است. درمهمترین خطبه توحیدى نهج‏البلاغه نیز فعل خدا کلام خدا خوانده شده است: «و انماکلامه سبحانه فعل منه‏»[3]; (کلام خداوند همان فعل اوست).
با توجه به آنچه گذشت، معلوم شد که اولا، لازم نیست که همیشه کلام «لفظ‏» باشد;بلکه کلام اعم از لفظ و فعل است و هر کدام از این دو مى‏توانند کلام باشند و ثانیا، لازم‏نیست که همیشه کلام بیان کننده آنچه در دل انسان است‏باشد; بلکه هر چه علامت چیزدیگر باشد، چه آن چیز در دل باشد یا غیر دل، کلام خواهد بود. پس هر چه بیان کننده‏جهان هستى باشد، کلام است; چه لفظ باشد یا غیر لفظ، و بیان مقصود فرقى نمى‏کند که‏بواسطه وضع یا بالذات باشد، و مهم در کلام بودن همان علامت چیز دیگر بودن است،و لذا گاهى مى‏گویند: با زبان بى‏زبانى گفتم.
ضمنا اگر آیه شریفه «لا یمسه الا المطهرون‏» (1) [واقعه 79] نفى باشد - نه نهى - چون‏کلام مقدس الهى از ساحت و مطلب خلاف مبرى و دور است و این آیه شریفه دلالت‏دارد که جز انسانهاى پاک هرگز کسى به این کتاب الهى نمى‏رسد و از طرف دیگرمى‏دانیم که انسانهاى ناپاک مى‏توانند قرآن کریم را مس کنند، معلوم مى‏شود که مراد ازاین آیه آن کتابى است که کلمات آن غیر از این الفاظ و کلمات است; یعنى: همان‏موجودات تکوینى است که کلمات خدا بوده و هر کدام دلالتى بر مراد الهى دارند.
3) معناى کتاب
معمولا مردم کاغذى را که بوسیله قلم رنگى چیزى بر آن نوشته شده باشد، «کتاب‏»مى‏نامند; ولى با اندکى دقت روشن مى‏شود که هرگز نوع کاغذ مقوم کتاب بودن نیست وبراى تحقق کتاب هرگز نوع کاغذ مدخلیتى ندارد; همچنانکه با دقت‏بیشتر معلوم‏مى‏شود که در تحقق کتاب، اصل وجود کاغذ نیز لازم نیست و بلکه نوع قلم یا اصل‏وجود قلم و حتى وجود نوشته نیز ضرورتى ندارد. تنها چیزى که قوام کتاب به آن بستگى‏دارد، این است که باید چیزى باشد که نویسنده، مقصود خود را در آن اظهار کرده باشد.چنین چیزى کتاب است. پس هر چه که بتواند نشانه مراد و مقصود شخص باشد، کتاب‏او خواهد بود، و به این جهت مى‏توان گفت که همه عالم کتاب خداست. چنین کتابى را«کتاب تکوینى‏» گویند.
بنابراین کتاب به «کتاب تدوینى‏» که قرآن مجید است و «کتاب تکوینى‏» که جهان‏است تقسیم مى‏شود، و این کتاب تکوینى نیز به «کتاب انفسى‏» که جان انسانى است (2) و«کتاب آفاقى‏» که جهان غیرانسانى است تقسیم مى‏پذیرد.
جهان کتاب تکوینى خداوند است; زیرا نشان دهنده خداى تعالى و حکمت او وهدف از خلقت است; پس صحیفه وجود عالم خلق، کتاب خدا است و اعیان موجودات‏آیات اوست: «ان فى اختلاف اللیل و النهار و ما خلق الله فى السموات و الارض لآیات لقوم‏یتقون‏» (3) [جاثیه 5] و به جهت آنکه کتاب داراى آیات است و آیات گاهى در کتاب تدوینى‏و گاهى در کتاب تکوینى انفسى و گاهى در کتاب تکوینى آفاقى ثبت‏شده‏اند، خداى‏تعالى فرموده است: «سنریهم آیاتنا فى الافاق و فى انفسهم حتى یتبین لهم انه‏الحق‏» (4) [فصلت 53].
در ادبیات عرفانى نیز معمولا آدم و عالم را به عنوان کتاب معرفى مى‏کنند. مثلا درشعرى منسوب به على‏علیه السلام آمده است:
انت الکتاب المبین الذى باحرفه یظهر المظهر (5)
و شبسترى گوید:
بنزد آنکه جانش در تجلى است همه عالم کتاب حق‏تعالى است عرض اعراب و جوهر چون حروف است مراتب جمله آیات و وقوف است
و سعدى گوید:
برگ درختان سبز در نظر هوشیار هر ورقش دفتریست معرفت کردگار
عارف بزرگ میرزا مهدى آشتیانى فرموده است: «هر چه که چیزى در آن نقش ببنددکتاب است; چه آنکه کاغذ یا لوح ظاهرى یا لوح و صحیفه باطنى و معنوى باشد و یاآنکه صحیفه ذهن عالى یا سافل یا از موجودات خارجى باشد. به هرحال تفاوتى ندارد،و اگر آن صحیفه از موجودات خارجى بود، تفاوتى نمى‏کند که از موجودات امرى باشدیا خلقى، و نیز تفاوتى نمى‏کند که حروف آن الفاظ و حروف و کلمات ظاهرى یا وجودى‏یا معنوى الهى باشد یا از کلمات تام جبروتى ابداعى یا از آیات محکمات ملکوتى‏انشائى یا از متشابهات ناسوتى عالم ماده باشد. تمام اینها کتاب مى‏باشند»[5].
دى عشق نشان بى‏نشانى مى‏گفت اسرار کمال جاودانى مى‏گفت اوصاف جمال خویشتن بى من و تو با خود به زبان بى‏زبانى مى‏گفت آندم که ز هر دو کون آثار نبود بر لوح وجود نقش اغیار نبود معشوقه و عشق و ما بهم مى‏بودیم در گوشه خلوتى که اغیار نبود[6]
عرفاى بزرگ موجودات خارجى را «کلمات وجودى‏» و مجردات و مفارقات را«کلمات تام‏» و ماهیات و حقیقت موجودات را «کلمات معنوى و غیبى‏» مى‏خوانند[7].
4) معناى کلمه خدا
سید حیدر آملى که از مفسران و عارفان بزرگ شیعه است، گوید: «در آیه شریفه «ن‏والقلم و ما یسطرون‏» (6) [قلم 1] نون همان اجمال علوم و حقایق است که به منزله دوات یاعقل اول است، و قلم عبارت از تفصیل علوم و حقایق یا نفس کلى است و این قلم ودوات همه موجودات و حقایق را نوشته‏اند که همان وجود مطلق است که این وجودمطلق کلمه خداست و ازلا و ابدا پایان ندارد. پس کلمه خداوند; یعنى: تک تک هر کدام‏از ماهیات و اعیان و حقایق موجودات خارجى. به هرحال هر موجودى را که داراى‏نوعى تعین باشد، کلمه مى‏نامند»[8]. وى در جاى دیگر گوید: «به اتفاق همه علمامقصود از کلمات خداوند اعیان موجودات است‏»[9]. همچنانکه روشن است، مقصود ازکلمات در آیه شریفه «لو کان البحر مدادا لکلمات ربى ...» نیز معنا و حقیقت کلمات‏است، نه الفاظ آنها.
5) تفاوت کلام و کتاب
اینک این سؤال در خور طرح است که آیا کتاب خداوند و کلام خداوند دو چیز است‏یا با همدیگر اتحاد دارند.
پاسخ این سؤال آن است که کلام وقتى ثبت و ضبط شود کتاب مى‏گردد و به دیگرسخن: هر گاه کلام متشخص گردد کتاب مى‏شود; به همین جهت وقتى انسانى چیزى رابنویسد، نوشته او را کلام او نیز مى‏توان نامید. چنانکه فراوان مى‏گوییم: «فلان نویسنده‏در کتاب خود گوید ...». از طرف دیگر قبلا گفتیم که وجود هر انسانى یک کتاب انفسى‏است و آنچه را که انسان مى‏گوید، در واقع تدوین کتاب انفسى اوست.
بنابراین حقیقتا هر کلامى کتاب است و هر کتابى کلام، و اگر تفاوتى بین کلام و کتاب‏است، اعتبارى و نسبى است. مقصودى که بیان شده است، اگر با فاعل آن مقایسه شودکلام است و اگر با قابل آن سنجیده شود، کتاب است. پس مى‏توان کتاب خدا را کلام خداو کلام او را کتاب او نامید.
البته اگر به نسبت‏هاى میان کلام و کتاب نگریسته شود، تفاوتهاى بسیارى میان آن دوبه نظر مى‏رسد که به برخى از آنها اشاره مى‏کنیم:
ا) کتاب خلقى است و کلام امرى است.
ب) کتاب داراى کثرت است و کلام وحدت دارد.
ج) کتاب مادى است و کلام مجرد است.
د) کتاب تفصیل و تفریق است و کلام اجمال و جمع است.
ه) کتاب مرکب است و کلام بسیط است.
و) کتاب تدریجى است و کلام دفعى است.
ز) کتاب داراى تضاد ترتبى است و رطب و یابس در آن است و کلام منزه از کثرت وتضاد است.
ح) کتاب دنیائى است و کلام آخرتى است.
ط) کتاب شهادت است و کلام غیب است.
ى) کتاب آفاقى است و کلام انفسى است.
ک) کتاب محسوس است و کلام معقول است.
به هرحال هر کدام از کتاب خدا و کلام خدا داراى آیاتى بوده و به وجهى هر کدام‏عین یکدیگر بوده و تفاوت به اجمال و تفصیل است.
انسان باید با مطالعه کتاب خداوند - چه کتاب تدوینى و چه کتاب تکوینى - از عالم‏محسوس به جهان معقول پى برده و با مطالعه کلام خداوند از غیب جهان و عالم آخرت‏باخبر شود[10].
اینک مناسب به نظر مى‏رسد، ارتباط عالم عقول با عالم ماده یا ملک با ملکوت‏روشن گردد. این ارتباط در بیت ذیل چنین بیان شده است:
چرخ با این اختران نغز و خوش و زیباستى صورتى در زیر دارد آنچه در بالاستى
این معنا را امام صادق‏علیه السلام چنین بیان فرمود: «کتاب خداى تعالى داراى چهار بخش‏است : عبارت، اشاره، لطایف، حقایق. عبارت براى عوام، اشاره براى خواص، لطایف‏براى اولیاء و حقایق براى انبیاءعلیهم السلام است‏»[11].
نکته دیگر آن که هرگز کتاب خدا با کتاب انسانها قابل مقایسه نیست; زیرا کتاب خدااز باطن به ظاهر و از غیب به شهادت و از وحدت به کثرت و از تجرد به ماده آمده است;اما کتابهاى انسانها در صورتى که ارزش و بار معنوى داشته باشند، از ظاهر به باطن و ازمحسوس به غیب و از ماده به تجرد حرکت مى‏کنند، و لذا کتاب خدا قرآن نازل و دعاقرآن صاعد است.
6) اقسام کلام
گاهى کلام را به نفسى و لفظى تقسیم مى‏کنند و گاهى به اعلى و اوسط و ادنى.
کلام لفظى همان الفاظ و حروفى است که تدریجا از متکلم صادر مى‏شوند و کلام‏نفسى آن است که در دل متکلم است و به فرموده امام خمینى: «کلام نفسى یعنى اظهارخداى تعالى آنچه در غیب احدیت اوست‏به وسیله تجلى ذاتى بر حضرت‏واحدیت‏»[12].
صدر المتالهین در تفسیر کلام اعلى و اوسط و ادنى فرموده است: «کلام ا على یابالاترین کلام آن است که عین و خود کلام مقصود اولى و بالذات متکلم باشد و هیچ‏مقصودى و غرضى پس از آن و اشرف و اهم از آن نباشد; براى مثال خداى تعالى‏مجردات را با کلمه «کن‏» ایجاد کرده است و هیچ غایتى دیگر وراى امر الهى وجودندارد; اما کلام اوسط کلامى است که خودش به تنهایى مقصود نیست; بلکه چیز دیگرى‏نیز مقصود است; ولى لزوما بر یکدیگر مترتب شده، قابل انفکاک و تخلف از یکدیگرنیستند; مثل امر خداوند به فرشتگان که قابل تخلف نیست: «لایعصون الله ماامرهم‏» (7) [تحریم‏6] و اما کلام ادنى یا پایین‏ترین قسم کلام آن است که آن کلام داراى‏مقصودى قابل تخلف باشد; مثل کلام خداوند خطاب به جن و انس‏»[13].
7) مخاطب کلام الهى

 

فرمت این مقاله به صورت Word و با قابلیت ویرایش میباشد

تعداد صفحات این مقاله   13 صفحه

پس از پرداخت ، میتوانید مقاله را به صورت انلاین دانلود کنید


دانلود با لینک مستقیم


دانلود مقاله کلام خدا وکتاب خدا