فایل هلپ

مرجع دانلود فایل ,تحقیق , پروژه , پایان نامه , فایل فلش گوشی

فایل هلپ

مرجع دانلود فایل ,تحقیق , پروژه , پایان نامه , فایل فلش گوشی

دانلود مقاله بررسی لقمان در قرآن کریم و مثنوی معنوی مولوی

اختصاصی از فایل هلپ دانلود مقاله بررسی لقمان در قرآن کریم و مثنوی معنوی مولوی دانلود با لینک مستقیم و پر سرعت .

 

 

چکیده:

 

قرآن به عنوان کتاب هدایت بشری همواره مورد توجه بوده و به ویژه وجود شخصیت های ممتاز قرآنی، محققان را واداشته تا در مورد این اسوه ها به مطالعه بپردازند. لقمان حکیم یکی از این چهره های برجسته ی قرآن است.در این رساله لقمان از دیدگاه قرآن و مثنوی مولوی مورد بررسی قرار گرفته است. نصایح لقمان در قرآن، شامل آموزه های اخلاقی، اجتماعی و اعتقادی است که به ظاهر به فرزند خود می گوید اما، در واقع شامل همه ی افراد بشری می شود. این شخصیت قرآنی هر چند که پیامبر نیست اما از ایمان قوی برخوردار است تا جایی که حتی شیوه ی درس و پند دادن او مثل پیامبران است. بدون تردید مثنوی معنوی نیز پیرو و تالی همین قرآن مجید است و به نوعی تفسیر قرآن محسوب می شود. مولوی هر جا که توانسته از الفاظ و عبارات و مضامین قرآنی استفاده کرده است. در اکثر داستان ها و قصه های مثنوی رد پای آیات کریمه به چشم می خورد. بدون شک ارزش و اعتبار کنونی مثنوی به خاطر ارتباط تنگاتنگ این دو باهم است.
در این رساله سعی شده حکمت ها و نصایح دهگانه ی لقمان در قرآن و مثنوی مورد بحث و بررسی قرار گیرد و در کنار آن احادیث و روایات مختلفی نیز در آن موارد آورده شود.

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 


فصل اول
کلّیّات تحقیـق
1-1. مقدمه:
«بِسمِ اللهِ الرَّحمنِ الرَّحیمِ اَلحَمدُ لِلّهِ الَّذی جَعَلَ القُرانَ مِفتاحاً لِاَبوابِ مَعرِفَتِهِ وَ اَنزَلَ الفُرقانَ عَلی عَبدِهِ لِیَکُونَ لِلعالَمینَ نَذیراً فَجَعَلَهُ سِراجاً وَ قَمَراً مُنیراً.
به نام خداوند بخشنده ی مهربان سپاس خدایی را که قرار داد قرآن را کلیدی برای درهای معرفت و قرآن را نازل کرد بر بنده ی خود تا جهانیان را بیم دهنده باشد و به عنوان نور و چراغی روشن قرار داد»( شیخ اسلامی، 1376: 8).
«قرآن نور معرفت و هدایت و نجات آدمی و معجزه ی جاوید رسول اکرم(صلوات الله علیه)است . قرآن گنجینه ی رازها و اسرار خداوند است و سخن معبود و معشوق با عاشق است و وظیفه ی هر مسلمان راستین است که در کنار حفظ ظاهر به باطن قرآن نیز نظر داشته باشد و این ودیعه ی گرانبها را با جان و دل پذیرا باشد»(شیخ اسلامی، 1376: 8).
«قرآن کریم، مجموعه ی وحی الهی است که لفظ و معنا و تعبیر و بیان آن عیناً از جانب خداوند یکتا بر حضرت خاتم الانبیاء محمد مصطفی(ص) نازل شده است و از آن حضرت به تواتر نقل شده و به ما رسیده است . قرآن مجید سند زنده و معجزه ی جاویدان اسلام است که در طول اعصار و قرون همه ی اقشار بشری را راهنمایی کرده و می کند و دستور جامع اسلام برای تمامی محورهای زندگی انسان است و با فطرت انسان آنچنان هماهنگ است که گویی از صمیم انسانیت انسان جوشیده است از این رو همواره تأثیری عمیق و خارق العاده بر روح و روان و جان آن عده افراد بشر که جز در برابر حق سر تسلیم فرو نیاورده اند داشته است این انسانهای برگزیده پیوسته به رهبری حکیمانه ی قرآن دل بسته اند و با شوق و شعف ضمن تجلیل و تقدیس آن به مطالعه و تحقیق اش نشسته اند و دست بر سینه ی ادب به طاعت و خدمتش ایستاده اند»(حکیم، 1378: 1).
شناخت زوایاى زندگى درس آموز و حیات عبرت انگیز انبیا و اولیاى الهى از مهم‏ترین وظایف دانش پژوهان دین باور است. از دل هر گفتار و کردار این چهره‏هاى درخشان چشمه‏اى جوشان ازمعرفت و ایمان جارى است و هر قطره از این دریا زاینده بسى معرفت‏ها و ایمان‏ها.
«قرآن کریم به مثابه کتاب هدایت بشر و کامل‏ترین مرامنامه دعوت و تبلیغ، چونان ذره‏بینى ژرف‏نگر به کاوش در این زندگى‏هاى سراسر درس و عبرت پرداخته و با اشاره یا تشریح جنبه‏هایى از حیات شخصیت‏هاى برجسته تاریخ دین و ایمان، نکته‏ها و درس‏هاى ارزشمندى به ابناى بشر گفته و دُرهاى گرانبهایى براى انسان‏هاى کمالجو و جمال‏طلب سفته است. قرآن با این کاوش ژرف و وسیع، هم به معلمان بشر درس‏هایى کارساز و هم به مربیانش رهنمودهایى روشنگر ارایه کرده است؛ هم به مصلحان انسانیت راهکارهاى رفع تباهى را ارزانى داشته و هم به مبلّغان هدایت گستر، شیوه‏هاى دعوت و ترویج دین را آموخته است»(عباسی مقدم، 1390).
کتاب مثنوی نیز از این حیث که در آن از قرآن استفاده شده است از ارزش و اهمیت بسزایی برخورداربوده است چنانکه؛« مولانا کتابش را مفسّر قرآن (کشّاف القرآن) می خواند و آنچه را که خداوند در توصیف کتاب خویش برمی شمرد، مولوی نیز برای شرح و تفسیر خویش قایل است و معتقد است که این چشمابه ی قرآن نیز ، همچون قرآن، به مذاق هرخواننده ای خوش نمی نشیند و تنها نیکان و پاکان از آن سیراب می شوند و مقامگاه آنان است، همچنین کاتبان کتاب نیز با کاتبین کرام قیاس می شوند، این کتاب از آن رو که چشمه و جویی از اقیانوس قرآن است، اوصاف آن کتاب پاکیها و هدایت را به خود گرفته است»(لاهوری، 1381: 16).
در پایان مقدمه لازم به توضیح است که یکى از شیوه‏هاى برجسته تبلیغى قرآن، چهره‏پردازى و معرفى اسوه‏هاى حسنه‏اى است که به‏سان چشمه‏هاى نور، کام عطشناک هدایت جویان را سیراب می نمایند، در تحقیق حاضر، بیش از هرچیز به خود لقمان و اندرزهای روشنگر او به فرزندش، مورد بررسی قرار گرفته و در ادامه شیوه های تبلیغی لقمان در نصایح اش پرداخته شده و بالاخره تأثیر این اسوه ی قرآنی بر بزرگ مرد شعر فارسی مولوی بلخی در اثر گران قدر او یعنی مثنوی معنوی پرداخته شده است.
1-2. تعریف مسأله و بیان پرسش‏هاى اصلى تحقیق:
قرآن مجید، کامل‏ترین کتابی است که در آن روش های بهتر زندگی کردن و سعادت بشر ذکر شده و برای پی بردن به این سعادت باید در آن به مطالعه و تدبّر پرداخت. یکى از مؤثرترین شیوه‏هاى قرآن برای نشان دادن راه رستگاری، آوردن قصه های پیامبران و ارایه اسوه‏هاى حسنه‏اى است که گاه خداوند ضمن بیان سرگذشت آن ها به شخصیت و سخنان این افراد اشاره کرده است. از این رو در این تحقیق، به دنبال بررسی یکی از این اسوه های قرآنی و سخنان با ارزش او برای سعادت بشر یعنی لقمان هستیم؛ در این تحقیق سعی خواهیم کرد نخست بدانیم که آیا لقمان به عنوان پیامبر از طرف خداوند است به عبارت دیگر آیا او از وحی الهی برخوردار بود یا نه؟ دوم این که حکمتی که خداوند به لقمان داده و از آن هم به صراحت در آیه دوازده سوره ی لقمان یاد کرده، آیا همانند حکمت پیامبران دیگر بوده ؟ سوم ،آیا حکمت های لقمان و نصایح او جنبه ی شخصی دارد یعنی فقط برای فرزندخود و یا فرزندان خود او است یا شامل تمامی افراد بشری می شود؟ و چهارم این که بسامد تاثیر لقمان و اندرز های او در شعر مثنوی مولوی تا چه حدی است؟
1-3. هدف و ضرورت تحقیق:
هدف‏هاى علمى و نظرى و کاربردی پژوهش حاضر به طور اجمال چنین است:
1. اثبات اهمیت اندرز و نصیحت در سعادت بشری .
2. اثبات ماندگارى و تأثیر سخن در قالب آیات قرآنی.
3. معرفى و شناسایى لقمان به عنوان یک شخصیت قرآن.
4. روشن ساختن زوایاى اخلاقی- اجتماعی اندرز و نصیحت های لقمان در تربیت افراد.
5. استفاده برای دانشجویان رشته ی ادبیات و معارف اسلامی .
6. استفاده از حکمت های لقمان به عنوان مقدمه گام‏هاى بعدى جهت تربیت فرزندان از طریق فیلم، داستان، مقاله، رمان و غیره.

 

1-4. روش تحقیق:
نحوه ی جمع آوری اطلاعات و روش تحقیق مورد استفاده در پژوهش فوق بدین ترتیب بوده است که ابتدا،با جمع آوری منابع موجود در مورد لقمان و مطالعه ی آنها، نخست زندگی نامه ی لقمان مورد بررسی قرار گرفت و سپس به سوره ی لقمان از دیدگاه تفاسیر مختلف پرداخته شد و حکمت ها و اندرزهای لقمان از دیدگاه قرآن و احادیث استخراج و هرکدام در قالب عنوان های جداگانه ای مورد بررسی قرار گرفتند. سپس در قسمت بعدی به مطالعه ی منابع موجود در مورد مثنوی معنوی مولانا و شرح مختصری از زندگی نامه و آثار او و هم چنین به تاثیر پذیری مثنوی از قرآن نیز پرداخته شد. و در ادامه آن دسته از ابیاتی که در آنها سخن از لقمان و حکمت های او به میان رفته کاملاً مورد بررسی قرار گرفت. بیشترین منابعى که در طول مطالعات این پژوهش مورد استفاده قرار گرفته عبارتند از:
1. قرآن و تفاسیر قرآن، به ویژه المیزان، مجمع‏البیان، تفسیرنمونه، نور، ...؛
2. کتب احادیث و قصص، به ویژه بحار الانوار، قصه های قرآن ؛
3. کتاب حکمت نامه ی لقمان ؛
4. مثنوی و شرح های مثنوی به خصوص شهیدی و زمانی.
در پایان این قسمت، به روند و ترتیب اجمالى مباحث اشاره مى‏کنیم؛ پژوهش حاضر حاوى نه فصل است. در فصل اول، مباحث مقدماتى و مطالب چندى از قبیل کلیات تحقیق به رشته تحریر درآمده است. فصل دوم، مبانی نظری و پیشینه ی تحقیق را شامل می شود فصل سوم در باره زندگی نامه ی لقمان و شخصیت اوست . فصل چهارم، در مورد اهمیت قصه های قرآن و فصل پنجم، در باره ی سوره لقمان و حکمت می باشد که به سه بخش تقسیم شده است. بخش اول به خود سوره ی لقمان اختصاص دارد و بخش دوم درباره ی معانی حکمت است و بخش سوم نمونه هایی از حکمت لقمان را مورد بررسی قرار داده ایم. در فصل ششم این رساله به بررسی حکمت ها و نصایح لقمان از نظر قرآن و احادیث پرداخته شده و فصل هفتم، به شیوه های تبلیغی لقمان در ارشاد فرزندش اختصاص یافته است. فصل هشتم درباره ی مولوی و مثنوی است که در دو بخش مورد بحث واقع شده ، در بخش اول به زندگی و آثار او و بخش دوم به تأثیر قصه های قرآن بر این کتاب می پردازد. و فصل نهم نیز در دوبخش جداگانه مورد بررسی قرار گرفته است ؛ بخش اول پیوند قرآن با مثنوی را شامل می شود و بخش دوم به بررسی حکمت ها و نصایح لقمان در ابیات مثنوی اختصاص یافته است. در پایان نیز نتیجه گیری و فهرست منابع ذکر شده است.

 

 

 

 

 

فصل دوم
مبانی نظری و پیشینه ی تحقیق
2-1. لقمان در قرآن:
یکى از شخصیت‏هاى بارز و برجسته قرآن ، لقمان حکیم است . پی بردن به ارزش او زمانی خوب فهمیده می شود که از میان تمامی حکیمان تنها نام او در قرآن آمده و علاوه بر آن اندرز های او به فرزندش نیز در قرآن ذکر شده؛ این خود می تواند دلیلی آشکار و محکم بر خدایی بودن این فرد باشد. هم چنین در تاریخ نیز از او بسیار یاد شده است. وى از دانشمندان تیزبین و دوراندیش و ازحکیمان فرزانه جهان بشریت و معاصر حضرت داود نبى بوده است.
«در سوره لقمان از کلمه حکمت و اعطای آن به لقمان سخن به میان آمده ومنظور از حکمت به طوری که از موارد استعمال آن فهمیده می شود به معنای معرفت علمی است . خود لقمان نیز حکمت خود را این گونه تعریف می کند :
«خلاصه معرفت و روح حکمت من آن است که از امور زندگی آنچه به عهده خالق است، تکلف و زحمتی بر خود روا نمی دارم و آنچه به عهده من است در آن سستی و کوتاهی نمی کنم»(جاد المولی، 1386: 450).
نام لقمان تنها دوبار در سراسر قرآن ذکر شده، اما آیات متعددى صفات و مواعظ او را بیان مى‏کند. مهم‏ترین موضوع درباره این شخصیت قرآنى این است که آیا او پیامبر بوده یا نه؟ و اصولاً حکمتی که به او داه شده است به خاطر چه بوده ؟و چه نوع حکمتی بوده؟ و آیا این همان حکمتی است که خداوند در سوره آل عمران، آیه 81 در مورد آن سخن گفته است؟ آنجا که می فرماید:
«وَ إِذْ أَخَذَ اللَّهُ میثاقَ النَّبِیِّینَ لَما آتَیْتُکُمْ مِنْ کِتابٍ وَ حِکْمَةٍ ثُمَّ جاءَکُمْ رَسُولٌ مُصَدِّقٌ لِما مَعَکُمْ لَتُؤْمِنُنَّ بِهِ وَ لَتَنْصُرُنَّهُ قالَ أَ أَقْرَرْتُمْ وَ أَخَذْتُمْ عَلى‏ ذلِکُمْ إِصْری قالُوا أَقْرَرْنا قالَ فَاشْهَدُوا وَ أَنَا مَعَکُمْ مِنَ الشَّاهِدینَ ؛ و خدا از پیامبران پیمان گرفت که شما را کتاب و حکمت داده‏ام به پیامبرى که آیین شما را تصدیق مى‏کند و به رسالت نزد شما مى‏آید بگروید و یارى‏اش کنید. گفت: آیا اقرار کردید و عهد مرا پذیرفتید؟ گفتند: اقرار کردیم. گفت: پس شهادت دهید و من نیز با شما از شاهدانم»(قرآن مجید، 3 : 81).
«اما لحن بیان قرآن نشان می دهد که او پیامبر نبوده اما داستان های او وکلمات حکمت آمیز او به صورت روایات و احادیث بسیار نقل شده است»(مکارم شیرازی، 1388: 412). در این خصوص، بیشتر روایات موجود، نبوت وى را نفى کرده و او را عبد صالح خدا معرفى کرده‏اند. قرآن او را بیش از هر صفت، به فرزانگى ستوده است:
وَلَقَدْ آتَیْنا لُقْمانَ الحِکْمَةَ أَنِ اشْکُرْ لِلَّهِ؛
و به راستى، لقمان را حکمت دادیم که: خداوند را سپاس بگزار(قرآن مجید، 31 : 12).
وَمَنْ یُؤْتَ الحِکْمَةَ فَقَدْ أُوتِىَ خَیْراً کَثِیراً؛
و هر کس فرزانگى داده شود، نیکى بسیار داده شده است(قرآن مجید، 2 : 269).
«در عظمت مقام او همین بس که خدا اندرزهایش را در کنار سخنان خود قرار داده و در لابلای آیات قرآن ذکر فرموده است . آری هنگامی که قلب انسان بر اثر پاکی و تقوا به نور حکمت روشن گردد سخنان الهی بر زبانش جاری می شود و همان می گوید که خدا می گوید و آن گونه می اندیشد که خدا می پسندد»(مکارم شیرازی، 1376، ج17: 36).
2-2. قرآن و لقمان در مثنوی مولوی:
قرآن کتابی است که در طول تاریخ اندیشمندان و هنرمندان بزرگ و پرشماری را به خود مشغول داشته و می دارد. اندیشمندان بزرگی از سفره ی نعمت های قرآن بهره مند شده اند و آثار بزرگی را بر جای گذاشته اند. بی تردید جلال الدین محمد بلخی یکی از این دانشمندان و صاحبان هنر و حکمت است که توانسته است با خوشه چینی از قرآن کریم یکی از بزرگترین و ماندگارترین شبه تفسیر های عرفانی و حکمی قرآن را در قالب زیبای مثنوی بیافریند .
خورشید قرآن در سراسر سرزمین مثنوی تابان است و کم‏تر ناحیه و خانه‏ای است که نور و روشنی و تجلّی از آن آفتاب رخشان نداشته باشد. قرآن در مثنوی، هم‏جلوه‏ی ظاهری‏و صوری‏دارد و هم جنبه و جلوه‏ی باطنی و معنوی. هم الفاظ و حکایت‏ها و امثالش در مثنوی حاضر و پُر بَسامد است و هم روح و معنا و پیامش، مثنوی را معنوی کرده است. هر چند که مولوی معتقد است که نباید به ظاهر قرآن تکیه کرد بلکه باید به بطن قرآن رسید:
تو ز قـرآن ای پسـر ظاهر مبــین دیــو، آدم را نبیــند جــز که طیــن
ظاهر قرآن چو شخــص آدمـی ست که نقوشش ظاهرو، جانش خفـی ست
(مولوی، 1375، دفترسوم: 4247 -4248)
آن چه مولوی در مثنوی، از قرآن می‏بیند و می‏خواهد، نه ظاهر و صورت و حروف آن ، بلکه باطن و جان و درون آن است و حکمتی است که با تعلیم و تعلّم کتاب خدا به دست می‏آید. اگر صورت روشن و تمثیلی قرآن نیز در سیمای مثنوی تابان است، هم به خاطر تقلید و تبعیت از سبک قرآن است و هم، برای تعلیم و دعوت همگانی است که در ظرف تشبیه وتمثیل، ریخته شده است .
یک مثال دیگر اندر کژروی شاید ار از نقل قرآن بشنوی
(همان، دفتر دوم: 2825)
حکایت های مثنوی یا صریح و مستقیم بر گرفته از آیات قرآنی است و یا با تلمیح و اشاره و تمثیلی از آن، روایت و حکایت است. این استمداد و استشهاد و استفاده از قرآن، به گونه‏ها و شیوه‏های مختلفی صورت گرفته است؛ هم الفاظ و اشارات ظاهری و صوری و تمثیلی قرآن مورد نظر بوده است و هم مطلب و معارف، و اشارات باطنی و معنوی آن.
تأثیر قرآن هم در لغات و تعبیرات مثنوی جلوه دارد، هم در معانی و افکار آن پیداست. کثرت و تنوع تأثیر آن به قدری است که نه تنها مثنوی را بدون توجه به دقایق قرآن نمی‏توان درک و توجیه کرد، بلکه حقایق قرآن هم در بسیاری موارد به مدد تفسیرهایی که در مثنوی، از معانی و اسرار کتاب الهی عرضه می‏شود بهتر مفهوم می‏گردد . مولوی در دفتر اول می گوید:
تو زقر آن باز خوان تفسیر بیت گفت ایزد: ما رَمَیتَ اِذ رَمَیت
(همان، دفتر اول:615)
استاد زرّین کوب در این باره می نویسد:
« مثنوی گه‏گاه، همچون تفسیری لطیف و دقیق از تمام قرآن کریم محسوب می‏شود که هم طالبان لطایف و حقایق از آن بهره می‏یابند، هم کسانی که به الفاظ و ظواهر اقتصار دارند آن را مستندی سودمند می‏توانند یابند. بدین گونه اشتمال بر معانی و لطایف قرآنی در مثنوی تا حدّی است که از این کتاب نوعی تفسیر صوفیانه، موافق با مذاق اهل سنّت می‏سازد»(زرّین کوب،1364، ج1: 342).
بلخاری در کتاب در دایره ی معنا می نویسد:
«تمام مثنوی صرفاً برای تفسیر سروده نشده ، اما به قول خود مولانا – در ابتدای مثنوی – حکایت آن نی است که از نیستان وجودی خود جدا مانده و در طلب ایام میعاد و میقات و وصل خویش است . در همین مثنوی که نزدیک به 26 هزار بیت است ، آیات قرآن به صورت وسیعی مورد استناد و استشهاد قرار گرفته است . مفسران و شارحان مثنوی ، تعداد آیات مورد استناد در مثنوی را از 700 تا 2200 آیه می دانند . حکیمی چون ملا هادی سبزواری تعداد آیات مورد استناد شده در مثنوی را 1422 مورد به صورت صریح و 720 مورد به صورت غیر صریح می داند »(بلخاری قهی، 1379: 2).
«مولانا به صراحت مثنوی را «کشّاف القرآن » می‏خواند و اوصافی را برای کتاب تفسیری خویش بر می‏شمرد که کم و بیش درباره‏ی قرآن نیز صادق است. از جمله آن که، مثنوی به دست نویسندگان پاک و کریم نوشته شده و جز پاکان هم به حقیقت آن دست درک نمی‏سایند و حافظ و ناصر و راقب آن خداوند است»(مولوی،1375، دفتر اول: 3).
مولوی در سرودن مثنوی به قرآن نظری ویژه داشت و در اکثر ابیات مثنوی، تجلّی قرآن را می توان دید. کلمه ی لقمان 25 بار در مثنوی آمده است . دردفتر اول 10 بار ، در دفتر دوم 11 بار و در دفتر سوم 4 بار .مولوی در کنار نام لقمان گوشه ای از حکمت های او را نیز یاد آور شده است .
در مجموع، مثنوی می‏تواند به عنوان یکی از آیینه‏ها و جلوه‏ها ی قرآن کریم، معرفی شود که با عنایت خداوند و با همت و استعداد مولوی، از آن آفتاب روشنی و گرمی و حرکت گرفته و مباحث و مطالب خود را مبارک و میمون کرده است.
2-3. پیشینه ی تحقیق:
تحقیق و نگارش در زمینه علوم قرآنی خیلی زیاد و پردامنه است و قبلاً کتاب ها و تفسیر ها و پایان نامه ها و مقالات فراوانی نوشته شده است؛ اما در زمینه ی خود سوره ی لقمان علاوه بر تفسیر های گوناگون در باره ی این سوره، کتابی است مربوط به محمد محمدی ری شهری با عنوان حکمت نامه ی لقمان و بعد از آن کتاب حکمت های دهگانه ی لقمان نوشته ی محمدی اشتهاردی و چند پایان نامه و مقاله در این زمینه که هرکدام از یک نظر به مطالعه در مورد لقمان پرداخته اند. اما در مورد مثنوی به غیر از کتاب هایی که به شرح و حال مولوی پرداخته اند مجموعه ای که به تاثیر لقمان و حکمت ها و نصایح او در مثنوی بپردازد، و هم چنین تحقیقی که این دو موضوع را در کنار هم بررسی کند، موجود نمی باشد. لذا پژوهش اینجانب در این زمینه می تواند منبعی در راستای بررسی اندرزها و حکمت های لقمان در قرآن و تاثیر این اندرزها در ادبیات به ویژه در مثنوی، باشد ،از سوى دیگر، کتاب های موجود تنها هر یک به بخشی از این موارد اشاره کرداند که در این رساله در کنار نصایح لقمان شواهد شعری از مثنوی نیز آورده شده است.

 

 

 

 

 

فصل سوم
زندگی نامه ی لقمان

 

وَ لَقَدْ ءَاتَیْنَا لُقْمَانَ الحِْکْمَة:به راستی لقمان را حکمت دادیم.
(قرآن مجید، 31 :12)
یکی از بزرگترین حکمای حقیقی که قرآن برحکمت او گواهی داده و برخی از آموزه های حکیمانه او را برای نسل های بعدی روایت کرده لقمان حکیم است . بر همین اساس نخستین سوال در این راستا این است که لقمان کیست؟ اهل کجاست؟ و در چه عصری می زیسته ؟ آیا پیغمبر است یا نه؟
اطلاعات دقیقی از زندگی نامه ی این حکیم در دست نیست اما با توجه به پژوهش های انجام گرفته (عبداله موحدی محب، 1388) می توان به صورت خلاصه این گونه او را معرفی کرد :
3-1. اصل و نسب:
«نامْ «لقمان»، و کنیه او ابوالاسود است، برخی لقمان را فرزند ناحور بن تارح(وی همان آزر پدر خوانده ابراهیم خلیل الله است) ، برخی وی را فرزند باعور بن تارح ، عده ای وی را فرزند باعورا و برخی وی را فرزند لیان بن ناحوربن تارح گفته اند»(محمدی ری شهری، 1386: 20). «سلسله ی نصب لقمان را چنین نوشته اند: «لقمان بن عنقی بن مزیدبن صارون» و به گفته ی بعضی او پسر خاله یا خواهر زاده ایوب(ع) بود»(محمدی اشتهاردی،1380: 16). البته در بررسی شخصیت قرآنی لقمان با شخصیت های تاریخی به این نکته اشاره خواهیم کرد که چرا لقمان را به این افراد نسبت می دهند. انتحاب هر یک از این اشخاص نه آسان است و نه ضروری . اما آنچه که مسلم است این است که او دارای اصل و نسب قوی نبوده فقط به خاطر داشتن ایمان قوی و تقوای الهی (إِنَّ أَکْرَمَکُمْ عِنْدَ اللَّهِ أَتْقاکُمْ (قرآن مجید، 49 : 13) از لیاقت حکمت الهی برخوردار شده است .
3-2. لقمان کیست ؟
«لقمان حکیم، غلام سیاه حبشی بود که در سرزمین نَوبَه (واقع در کشور سودان یکی از مناطق آفریقا) در روزگار داوود نبی (ع) چشم به جهان گشود. بنابراین قیافه تیره و متمایل به سیاه داشت» (محمدی اشتهاردی،1380: 16). به اعتقاد برخی محل زندگی او را بلاد شام (نام مناطق وسیعی شامل اردن ، سوریه ، لبنان و فلسطین فعلی (دهخدا، 1373: 12377)) یا آسیای صغیر(ترکیه امروزی) در دهکده آموریوم دانسته اند .«در برخی منابع محل زندگی او را موصل عراق نیز ذکر کرده اند. عده ای او را بنده ای از بندگان شایسته کردار خدا آفریقایی تبار می پندارند که پوستی رنگین و لبهایی بسان سیاهان داشت و در عصر داود (ع) می زیست»(طبرسی،1380، ج 11: 211). «بعضى دیگر گفته‏اند: عبدى حبشى و قاضى در میان بنى‏اسرائیل بوده است. دیگرى گوید: او قهرمان و حکیمى افسانه‏اى از عربستان پیش از اسلام است»(خرم شاهی، 1386: 220).
«گرچه او چهره ای سیاه و نازیبا داشت،ولی از دلی روشن، فکری باز و ایمانی استوار برخوردار بود»(جاد المولی، 1386: 441). او که در آغاز جوانی برده ای مملوک بود، به دلیل نبوغ عجیب و حکمت وسیعش آزاد شد و هر روز مقامش اوج گرفت تا شهره ی آفاق شد. او از همان آغاز به راستی سخن می گفت و امانت را به خیانت نمی آلود و در اموری که مربوط به او نبود دخالت نمی کرد .
«او مردی امین بود، چشم از حرام فرو می بست، از ادای حرف ناسزا و بی مورد پرهیز می کرد و هیچگاه دامن خود را به گناه نیالود و همواره در امور زندگی شرط عفت و اخلاص را رعایت می کرد. اوقات فراغت خود را به سکوت و تفکر در امور جهان و معرفت حق تعالی می گذراند و برای گذراندن امور زندگی به حرفه خیاطی و یا درودگری مشغول بود. بعضی گویند لقمان بنده ای بود حبشی که از راه شبانی معیشت خود را می گذراند. او مدتی چوپان و برده ی قَین بن حسر(از ثروتمندان بنی اسرائیل) بود، سپس بر اثر بروز حکمت های سرشار نظری و عملی از او، از طرف اربابش آزاد شد»(محمدی اشتهاردی،1380: 16).« لقمان از خنده بی مورد و استهزاء دیگران پرهیز می کرد و هیچگاه اراده خود را تسلیم خشم و هوای نفس نمی کرد. از کامیابی در دنیا مغرور و از ناکامی اندوهگین نمی شد و صبر و شکیبایی او به حدی بود که با از دست دادن چند فرزند، از سر زبونی دیدگان خود را به سرشک غم نیالود. در اصلاح امور مردم و حل نزاع و مرافعه آنها سعی وافر داشت و هرگز به دو کس که با یکدیگر مخاصمه و منازعه یا مقاتله داشتند نگذشت، مگر آن که در میان ایشان اصلاح کرد. بیشتر وقت خود را در همنشینی با فقها و دانشمندان و پادشاهان می گذراند و مسئولیت خطیر آنها را گوشزد می کرد و آنها را از کبر و غرور برحذر می داشت و خود نیز از احوال ایشان عبرت می گرفت»(جاد المولی، 1386: 441).
3-3. طول عمر:
دوصفتی که لقمان به آنها اشتهار دارد یکی فرزانگی دیگری طول عمر او است .« برخی عمر لقمان را دویست سال دانسته اند . بعضی هم هزار سال عنوان کرده اند . ومشهور است که از نظر طول عمر فقط خضر از او برتری دارد»(محمدی ری شهری،1386: 24).
«به اعتقاد برخی وی در سال دهم سلطنت داوود نبی (971 -1041 ق م) متولد شده و تا زمان یونس پیامبر(750 -820 ق م) زنده بوده ؛ اما برابر برخی روایات دیگر لقمان در زمان داوود پیری سالخورده بود. بعضی بر این باورند که وی در فاصله ی میان بعثت حضرت عیسی وپیامبر خاتم زندگی می کرده است . بر پایه برخی گزارش های دیگر اوج شهرت لقمان با سلطنت کیقباد سر سلسله کیانیان در ایران مقارن بوده است . یک نظریه نیز وجود دارد که لقمان در حدود 554 م متولدشده است . بر این اساس می توان حدس زد که از زمان زندگی لقمان تا کنون بین 2500 تا 3000 سال می گذرد»(محمدی ری شهری،1386: 22). لازم به ذکر است که گاهی هم تشابهات اسمی و یا اشتباهات تاریخی در ثبت نام اشخاص و یا آثار آنها باعث شده است که این گونه تاریخ های متعدد و یا گاهی آثار مختلف به یک نفر نسبت داده شود . به هر حال از بین تمامی این تاریخ ها این نکته استنباط می شودکه لقمان دارای عمر طولانی بوده و در این فرصت سعی بر این داشته تا احکام و اوامر الهی را انجام دهد و در بین مردم به عدالت رفتار کند.
3-4. علت آزادی لقمان از بردگی:
در مورد علت آزادی وی داستان ها و روایت های زیادی نقل شده است که هر کدام به نحوی بر دانش و حکمت لقمان اشاره دارد . و هر منبع یکی از حکمت های او را علت آزادی وی عنوان کرده اند . ما بر این اساس به دو علت که بیشتر آمده اشاره می کنیم . علت آزادی او را در تفسیر نمونه چنین بیان کرده اند که:
«خواجه به لقمان فرمان داد تا گوسفندی ذبح کند و غذایی از بهترین اعضاءِ گوسفند مهیا سازد. لقمان غذایی لذیذ از دل و زبان گوسفند، فراهم نمود. روزی دیگر خواجه امر کرد، از بدترین اعضاءِ گوسفند، غذایی آماده سازد، لقمان بار دیگر غذا را از دل و زبان گوسفند مهیا کرد. خواجه با تعجب پرسید: چگونه است که این دو عضو گوسفند هم بهترین و هم بدترین هستند؟ لقمان پاسخ داد: این دو عضو مهمترین اعضا در سعادت و شقاوتند، چنانکه اگر دل سرشار از نیت خیر و زبان گویای حکمت و معرفت و حلاّل مشکلات و مسایل مردم باشد، این دو عضو بهترین اعضاء هستند و هر گاه دل بداندیش و پست نیت باشد، زبان گویای غیبت و تهمت و محرک فتنه و فساد، هیچیک از اعضا، بدتر و زیان بارتر از این دو عضو نخواهد بود. خواجه ی وی گفت: احسنت حیف است چون تو حکیمی بنده مخلوق باشد وبه همین دلیل او را آزاد کرد . در این شرایط بود که لقمان شایسته پوشیدن جامه حکمت شد» (مکارم شیرازی، 1376، ج17: 48).
در تفسیر سور آبادی علت آزادی لقمان را علاه بر مورد بالا این گونه نقل کرده است که:
«خواجه ی لقمان مردی بود که بیشتر به فکر دنیا بود و برای آخرت خود کاری نمی کرد و این کار باعث ناراحتی لقمان شده بود . روزی به هنگام فصل کشت خواجه ، لقمان را دستور داد تا در فلان جای گندم بکارندودر فلان جای جو و در جای دیگر کنجد . اما لقمان به جای عمل کردن به دستور خواجه اش در جایی که گفته بود گندم بکارید جو کاشت . چون وقت درو رسید خواجه به نظاره کشتزار بیرون رفت و دید که به جای گندم جو روئیده است . ناراحت شد و به لقمان گفت : مگر به تو نگفته بودم که در این جا گندم بکار ؟ لقمان گفت: آری ولی من از خدا امید داشتم که برای تو گندم برویاند . خواجه گفت : مگر این کار ممکن است ؟ لقمان گفت : تو را می بینم که خدای متعال را نافرمانی می کنی در حالی که از او امید بهشت داری ؛ لذا گفتم شاید آن هم بشود . خواجه بدان حکمت لقمان بیدار گشت و توبه کرد و لقمان را آزاد کرد»(عتیق ابن محمد، 1380: 1905 با اندکی تغییر).
3-5. نبوت یا حکمت:
در مورد پیامبر بودن ویا حکیم بودن لقمان با توجه به آیات و احادیث و روایات ، نظر های مختلفی بیان شده است که به غیر از چند نفر ،اکثر علما معتقد بر این هستند که خداوند به لقمان حکمت عطا کرده است. عده ای چون عکرمه و سدی از او به عنوان پیامبریاد کرده اند. در تفسیر الثعلبی آمده است:
«اِتَّفَقَ العُلَماءُ عَلی اِنَّهُ کَانَ حَکیمَاً وَ لَم یَکُن نَبیَّاً إِلّا عَکرَمِه، فَإِنَّهُ قَالَ:کَانَ لُقمانُ نَبیّاً، تَفَرّدُ بِهذا القُولِ؛ علماء اتفاق نظر دارند که لقمان حکیم بوده و پیامبر نبوده است بجز عِکرِمه که گفته است:«لقمان، پیامبر بوده است» و او در این نظر، تنهاست»(تفسیر الثعلبی،1423ق ،ج7 : 312).
علاوه بر ثعلبی این موضوع را طبرسی نیز در مجمع البیان تایید کرده و گفته است که:
«اِختَلَفَ فِی لُقمانَ، فَقیلَ: اِنَّهُ کَانَ حَکیمَاً وَ لَم یَکُن نَبیّاً، عَن اِبنِ عَباسٍ وَ مُجاهِد وَ قَتّادِه وَأَکثَرِ المُفَسِرینِ، وَ قیلَ: اِنَّهُ کَانَ نَبیّاً، عَن عَکرَمِه وَ السُدِّی وَ الشُعَبیِّ :دربارة لقمان، اختلاف است. ابن عباس و مجاهد و قَتاده و اکثر مفسران، برآنند که وی حکیم بوده و پیامبر نبوده است و از عکرمه و سُدی و شعبی نقل است که وی پیامبر بوده است»(طبرسی،1360، ج8 : 439).
اهل بیت(ع) هم به صراحت، نبوت لقمان را نفی کرده اند، چنان که از پیامبر خدا نیز نقل شده است:
«حَقّاً أقولُ:لَم یَکُن لُقمانُ نَبیّاً؛به حق می گویم که لقمان پیامبر نبوده»(طبرسی،1360، ج8 :494).
لحن قرآن نیز حکایت از حکمت لقمان دارد نه نبوت او:
وَ لَقَدْ ءَاتَیْنَا لُقْمَانَ الحِْکْمَة: به راستی لقمان را حکمت دادیم( قرآن مجید، 31 :12).
«همانطور که می دانید در مورد پیامبران سخن از رسالت و دعوت به سوی توحید ومبارزه با شرک و انحرافات محیط و عدم مطالبه اجر و پاداش و نیز بشارت و انذار در برابر امتها معمولاً دیده می شود در حالی که در مورد لقمان هیچ یک از این مسائل ذکر نشده و تنها اندرز های او که با فرزندش مطرح شده و جنبه ی عمومی دارد ، بیان شده این می تواند گواه بر این باشد که او تنها یک حکیم بوده است»(مکارم شیرازی، 1376، ج17: 44). در کتاب های مختلف تفسیر درباره نحوه ی پذیرش حکمت توسط لقمان داستان های تقریباًمشابهی نقل شده است. در تفسیر نمونه این گونه آمده است که:
« لقمان روزی در وسط روز خوابیده بود.جمعی از فرشتگان که لقمان قادر به رؤیت آنها نبود، نظر لقمان را در مورد خلافت و پیغمبری خدا جویا شدند.لقمان در پاسخ فرشتگان گفت: اگر خدای متعال مرا به قبول این امر خطیر امر کند، فرمان او را با دیده منت خواهم پذیرفت و امید و یقین دارم که در آن صورت او مرا در این کار یاری خواهد کرد و علم و حکمتی که لازمه این وظیفه باشد به من عطا خواهد کرد و مرا از خطا و اشتباه حفظ می کند، ولی اگر اختیار رد یا قبول این امر با من باشد، از پذیرش این مسئولیت بزرگ عذر خواهم خواست و عافیت را اختیار می کنم. چون فرشتگان علت امتناع لقمان از پذیرش این مسئولیت را جویا شدند، لقمان گفت: حکومت بر مردم اگر چه منزلتی عظیم دارد، ولی کاری بس دشوار است و در جوانب آن فتنه ها و بلاها و لغزشها و تاریکی های بیکرانی وجود دارد که هر کس را خدا به خود واگذارد گرفتار آن شود و از صراط مستقیم و راه رستگاری منحرف گردد و هر کس از آنها برهد به فلاح و رستگاری نائل خواهد شد. خواری و گمنامی دنیا در برابر عزت و بزرگواری آخرت گوارا است ولی اگر هدف کسی جاه و جلال دنیوی باشد، دنیا و آخرت هر دو را از کف خواهد داد، زیرا عزت و نعمت دنیا موقت و عاریه است و چنین کسی به نعمت و عزت جاودان اخروی نیز دست نخواهد یافت. فرشتگان که به عقل سرشار لقمان پی بردند او را تحسین کردند و خدای تعالی او را مورد لطف و عنایت قرار داد و سرچشمه حکمت خود را بر لقمان روان ساخت تا سیل حکمت و نور معرفت بر زبان و بیان لقمان جاری گردد و تشنگان حقیقت را در خور استعدادشان از زلال معرفت و حکمت خود سیراب سازد» (مکارم شیرازی، 1376، ج17: 45).
3-6. رمز دست یابی لقمان به حکمت:
مهمترین و آموزنده ترین نکته در زندگی نامه لقمان رمز دست یابی وی به حکمت است . به عبارت دیگر باید به این پرسش پاسخ گفت که : لقمان چه کرد که خداوند متعال او را از نعمت حکمت برخوردار نمود ؟ اگر این راز گشوده شود دیگران نیز می توانند به فراخور استعداد و تلاش خود به نور حکمت دست یابند .
پاسخ اجمالی به این پرسش این است که نور حکمت بر پایه سنت الهی مقدمات خاص خود را دارد که مهمترین آنها عبارت است از ایمان ، اخلاص ، عمل صالح ، زهد و غذای حلال . جامع ترین سخن در مقدمات حکمت سخنی است منسوب به امام علی (ع) که می فرماید:
«مَن أَخلَصَ للهُ اَربَعینَ صَبَاحَاً، یَأکُلُ الحَلالَ، صَائِمَاً نَهارَهُ، قَائِمَاً لَیلَهُ، أَجرَِی اللهُ سُبحانَهُ یَنابِیعَ الحِکمَۀُ مِن قَلبِهِ علی لِسانَهُ؛ هر کس چهل روز اخلاص داشته باشد حلال بخورد ، روز را روزه بگیرد و شب را شب زنده داری بکند خداوند پاک چشمه های حکمت را از دلش بر زبانش جاری و روان سازد»(محمدی ری شهری، 1386 : 28).
اما در مورد لقمان در روایات مختلف به نکات متعددی از مقدّمات حکمت اشاره شده است چنان که در حدیث نبوی آمده است که:
«حَقَّاً اَقوُلُ : لَم یَکُن لُقمانُ نَبیاً وَ لکِن کَانَ عَبداً کَثیرُالتَّفَکُّرِ ، حُسنُ الیَقینِ ، اَحَبُّ اللهُ فَاَحَبَّهُ ، وَ مُنَّ عَلَیهِ بِالحِکمَهِ ؛ حقیقتا می گوییم که لقمان پیامبر نبود بلکه بنده ای اندیشمند بود یقینی نیکو داشت ، خدا را دوست می داشت وخداوند هم او را دوست داشت وبا اعطای حکمت به او بر وی منت گذاشت » (طبرسی،1360، ج16: 212).
همچنین در مورد دست یابی لقمان به حکمت در کتاب حکمت نامه لقمان آمده است که:
«به لقمان گفته شد آیا تو برده ی فلان قبیله نیستی ؟ گفت : چرا ! گفته شد : چه چیز تو را به این مقام که ما می بینیم رساند ؟ گفت : راستگویی ، امانتداری ، رها کردن کارهای نامربوط به من ، فرو بستن چشمم ، نگهداری زبانم وپاکی خوراکم . پس هر که کمتر از این ها داشت کمتر از من است و هر که بیشتر داشت ، برتر از من است وهر که همین ها ر انجام داد همانند من است »(محمدی ری شهری، 1386: 28).
جامع ترین سخن در باره رمز دست یابی لقمان به حکمت از امام صادق (ع) روایت شده است که می فرماید:
«هلا ! به خدا سوگند حکمتی که به لقمان داده شده بود نه به خاطر مال بود و نه مقام و طایفه و نه هیکل و زیبایی، بلکه او مردی بود در کار خدا نیرومند، در راه او پرهیزکار، ساکت، با وقار، دقیق، آینده نگر، تیزبین و پند آموز. او روزها نمی خوابید و همیشه بر اعمال خود کنترل و نظارت دقیق داشت. از ترس گناه هیچگاه نمی خندید، غضب و شوخی نمی نمود، خداوند به او اولاد زیادی بخشید و در حالی که همه آنها قبل از وی جان سپردند با صبر و شکیبایی مصائب را تحمل کرد و به رضای خدا راضی بود و برای هیچ یک اشک بر دیدگان جاری نکرد. هر گاه به دو نفر که اختلاف و یا نزاع داشتند برخورد می کرد میان آنان صلح و صفا برقرار می ساخت و آتش کینه و عداوت را در آنها خاموش می ساخت.با اندیشه قلبش را و با عبرت ها جانش را درمان کرد و به سوی جایی کوچ نمی کرد ، مگر آن که سودی داشته باشد. به این جهت بود که حکمت داده شد و عصمت بخشیده شد»(محمدی ری شهری، 1386: 30).
در در تفسیر نمونه آمده است که:
«شخصی به لقمان گفت: مگر تو با ما شبانی نمی کردی؟ در پاسخ گفت: آری چنین است . سوال کننده پرسید: پس از کجا این همه علم و حکمت نصیب تو شد»؟ لقمان در پاسخ گفت :« قَدَّرَاللهُ ، وَ اَداءُ الَامانَهِ ، وَ صِدقُ الحَدیثِ ، وَ الصُمتُ عَمّا لا مَعَیتَنی؛ این به خواست خدا بود و به جا آوردن امانت وراست گویی و سکوت در برابر آنچه به من مربوط نبود»(مکارم شیرازی، 1376، ج17: 45).
«از مطالب مذکور و مطالب دیگر به روشنی فهمیده می شود که لقمان با این که از نظر نژادی، در سطح پایین بود، ولی در پرتو علم و عمل، ریاضت و مجاهدت در راه پاک سازی و طی مراحل کمال، به مقامی عالی حکمت رسید»(محمدی اشتهاردی، 1380: 19). به عنوان مثال سلمان یک نفر عجمی بود، بر اثر ریاضت و خودسازی و پیمودن مدارج تکامل به مقامی رسید که حضرت علی(ع) او را به لقمان تشبیه کرد، و در شأن او فرمود:
«بَخِّ بَخِّ سَلمانُ منّا اهلَ البیتِ، و مَن لَکُم یمثلِ لُقمانِ الحکیم؟ عَلِمَ عِلمَ الاوَّلِ وَ علمَ الآخِر؛ بَه بَه، به مقام سلمان، او از ما اهل بیت است، شما در کجا مانند سلمان را می یابید که مثل لقمان حکیم است، که از علم پیشینیان و آیندگان آگاهی دارد»(علامه مجلسی، 1403ق، ج22 :330).
3-7. آرامگاه لقمان:
در منابع تاریخی از چند نقطه به عنوان مدفن لقمان یاد شده است .«برخی از مورخان ایله(انتهای خلیج عقبه در کشور اردن) را محل دفن اودانسته اند . برخی دیگر آرامگاه وی را در شهر رمله(نام مشترک چند مکان مثل فلسطین ، بغداد و ...) می دانند .برخی سیاحان هم در گزارش سفر خود از زیارت قبر لقمان درشهر اسکندریه در شمال مصرخبر داده اند»(محمدی ری شهری، 1386: 26).
در معجم البلدان آمده است:
«وَفی شَرقٍ بُحِیرَة طَبَریّهِ قَبرُ لُقمانُ الحَکیمِ وَاِبنُهُ، وَ لَهُ بِالیَمَنِ قَبرُ، وَللهُ أَعلَمُ بِالصَحیحِ مِنهُمَا؛در شرق دریاچه ی طبریّه[در فلسطین]، قبر لقمان حکیم و پسرش است و برای او در یمن هم قبری هست و خداوند به درستی هر کدام ، داناتر است»(معجم البلدان،1382، ج4 : 19).
3-8. شخصیت های تاریخی هم نام لقمان حکیم:
از موضوعات بحث انگیزی که از دیرباز در میان قرآن پژوهان مطرح بوده و از چند دهه گذشته صورتی بسیار جدی به خود گرفته است، موضوع شخصیت های نام برده شده در قرآن است.
با توجه به این که بعضی از حکایت ها و حکمت ها را به لقمان نسبت داده اند ، نشان از این است که یا افرادی در دنیا وجود داشته اند که همچون لقمان دارای مراتبی از علم و دانش بودند و یا به خاطر هم نام بودن محققان را به اشتباه انداخته اند و در بررسی های تاریخی گاهی این افراد به جای یکدیگر قرار گرفته اند.در این جا سعی خواهیم کرد تا به چند مورد از این افراد که قبلاً توسط محققان بررسی شده است بپردازیم .
«گاهی لقمان را با « لقمان ابن عاد » یکی دانسته اند که دارای قدرت و نفوذ و تمکن فراوان بلکه برخی ویژگی های منحصر به فرد و برخوردار از عمری طولانی بوده و بر حسب آنچه از امثال جاهلی به دست می آید، به انواع فساد، چون دزدی و آدم کشی و فحشا و...آلوده بوده است»(ابوالفضل میدانی، 1393ق: 77). تردیدی نیست که ساحت مقدس لقمان که تایید خداوندی بر تارک ارج واعتبار او می درخشد، از هر گونه شائبه شرک و فساد و زشتی منزه است. در این باره جاحظ، نویسنده و ادیب و متکلم نام آور عرب( در گذشته 255 ق)، در جایی گفته است:
«والاتر و فراتر از تمامی آنچه از لقمان حکیم روایت شده سه چیز است: یکی ثنای خداوند نسبت به او، دوم اعطای عنوان حکیم از سوی حق به وی و سوم نقل وصایای بلند او در قرآن» (جاحظ، 1987م: 530).
«حاصل سخن این که برابر اسناد و امثال جاهلی و روایات تاریخی موجود، لقمان(ع) را با آن لقمان که امثال و سخنان خرافی مربوط به دوران جاهلی با نام او ساخته شده– و در صورت واقعیت متعلق به قوم عاد و زمان حضرت هود پیامبر(ع) بوده- نسبتی نیست؛ چه صرف نظر از دوگانگی تصویر شخصیت، از نظر تاریخی هم 800 تا 1000 سال میان جناب هود(ع) و داود پیغمبر(ع) – که برابر روایات، لقمان حکیم در زمان وی می زیسته است- فاصله وجود دارد»(موحدی، 1380: 117 - 118).
گروهی هم لقمان را با «ازوپ» افسانه پرداز و فابل نویس افسانه‌ای یا نیمه اساطیری یونان اشتباه گرفته اند. علت یکی دانستن لقمان حکیم با ازوپ به خاطر داستانهایی است که تقریباً به داستانهای حکیمانه لقمان شبیه است و این شباهت باعث شده که این دورا به هم نسبت دهند.عبداله موحدی در بررسی شخصیت تاریخی لقمان در باره این شباهت ها داستانی از هر دو نقل می کند و می نویسد:
«مولای ازوپ «خانتوس» او را گفت که به بازار شو و بهترین چیزها بخر. ازوپ رفت و جز چند زبان چیزی نخرید و گفت: از زبان چیزی بهتر نیست؛ چه زبان رابط مردمان و کلید همة دانشها و رکن حقیقت و خرد و آلت ستایش یزدان است. مولایش برای اینکه او را دچار زحمت سازد، بدو گفت: بدترین چیزها را بخر. ازوپ این بار نیز، چیزی جز زبان از بازار نیاورد و چنین گفت: بدترین چیزها در جهان، زبان است؛ چه مادر همة مجادلات و سرچشمة اختلافات و نزاعها زبان است»(موحدی، 1380: 122).
این داستان را در کتب اسلامی به صورت های مختلفی ثبت کرده اند که از جمله در تفسیر نمونه آمده است که:
«خواجه ی لقمان دستور داد تا لقمان ،گوسفندی ذبح کند و غذایی از بهترین اعضاءِ گوسفند مهیا سازد. لقمان غذایی لذیذ از دل و زبان گوسفند، فراهم نمود و نزد میهمانان آورد. روزی دیگر خواجه امر کرد، ازبدترین اعضاءِ گوسفند، غذایی آماده سازد، لقمان بار دیگر غذا را از دل و زبان گوسفند مهیا کرد. خواجه با تعجب پرسید: چگونه است که این دو عضو گوسفند هم بهترین و هم بدترین هستند؟ لقمان پاسخ داد: إِنَََّهُما اَطیَبُ شَى‏ٌءٍ إذا طَاباً وَأَخبَثُ شَى‏ٍءٍ إذا خَبثَاً؛ این دو پاک‏ترین چیزها هستند اگر پاک‏شوند و آلوده‏ترین اشیاء هستند اگر ناپاک شوند. این دو عضو مهمترین اعضا در سعادت و شقاوتند، چنانکه اگر دل سرشار از نیت خیر و زبان گویای حکمت و معرفت و حلاّل مشکلات و مسایل مردم باشد، این دو عضو بهترین اعضاء هستند و هر گاه دل بداندیش و پست نیت باشد، زبان گویای غیبت و تهمت و محرک فتنه و فساد، هیچیک از اعضا، بدتر و زیان بارتر از این دو عضو نخواهد بود»(مکارم شیرازی، 1376، ج17: 48).
«نیز داستان شرط‌بندی ارباب لقمان که درصورت باختن در قمار تمام آب دریاچه را بنوشد و چاره‌اندیشی لقمان و نظیر آن به صورت شرط‌بندی کشیش با امپراتور روم؛ و همچنین صورتی از داستان میوه خوردن غلامان و تهمت زدن به لقمان ـ که در منابع تاریخی و تفسیری و روایی کم و بیش آمده و مولانا از آن در مثنوی به مثابة تمثیلی بهره جسته است ـ در داستان‌های ازوپ به چشم می‌خورد»(موحدی، 1380: 123) .
«اساساً سخنان لقمان را به هیچ روی نمی‌توان فابل یا مانند آن نامید؛ چه آنکه عمدة آنها از نظر قالب، صورت موعظه دارد و از نظر محتوا، دعوت به توحید و زهد و توجه به حسابگری دقیق خداوند و پاداش روز جزا و ثواب و عقاب الهی و مانند آن است و آنچه از ازوپ در زبانها مشهور است و در کتابها به ثبت آمده، قصه‌هایی ـ بعضاً ابتدایی ـ از زبان سگ و گرگ و الاغ و مانند آن با مضامینی زمینی است که البته می‌توان همانندی‌های فراوانی از آن را در ادبیات فارسی و عربی و چه بسا ادبیات جهانی پیدا کرد؛ زیرا قصه و افسانه مرز و بوم نمی‌شناسد»(موحدی، 1380: 125).
«گاهی هم محققان لقمان و« احیقار » را یکی دانسته اند و این هم به خاطر نصیحت هایی است که هر دو به فرزندان خود می کنند. البته گویند احیقار خواهرزاده ی خود را مورد خطاب قرار داده است. به هر حال این اندرز ها و بر حسب اتفاق نصیحت هایی که می کنند- بعضی مواقع عین هم هستند – محققان را بر این داشته تا این دو را به جای هم دیگر پندارند»(موحدی، 1380: 127).
احیقار کیست؟
دکتر عبدالحسین زرین کوب درباره ی این شخصیت می نویسد:
«احیقار وزیر و کاتب «سنا خریب» پادشاه آشور (750 تا 681 ق. م) بوده است. وی در زمان خود دارای قدرت ونفوذ و ثروت فراوان و جامع میان حکم و حکمت به حساب می‌آمده است؛ به حدی که در موارد یاد شده ضرب المثل بوده است. او پس از ازدواج با زنان زیادی به دلیل عقیم بودن و محرومیت از فرزند، خواهرزادة خود را که «نادان» نام داشت همچون فرزند خویش می‌پرورد و او را در درگاه پادشاه به عنوان جانشین خود معرفی و توصیه می‌کند؛ اما «نادان» با بدسگالی، شاه را نسبت به احیقار بدگمان می‌سازد و او را به قتل وی وادار می‌کند. احیقار به وسیلة مأموری که برای قتل وی می‌آید از کشتن نجات می‌یابد و روی پنهان می‌دارد، اما وقتی شاه گرفتار تهدید پادشاه مصر می‌شود و از کشتن احیقار اظهار پ

دانلود با لینک مستقیم


دانلود مقاله بررسی لقمان در قرآن کریم و مثنوی معنوی مولوی

تحقیق در مورد عظمت و اهمیت قرآن کریم

اختصاصی از فایل هلپ تحقیق در مورد عظمت و اهمیت قرآن کریم دانلود با لینک مستقیم و پر سرعت .

تحقیق در مورد عظمت و اهمیت قرآن کریم


تحقیق در مورد عظمت و اهمیت قرآن کریم

لینک پرداخت و دانلود *پایین مطلب*

 

فرمت فایل:Word (قابل ویرایش و آماده پرینت)

  

تعداد صفحه30

 

فهرست مطالب

 

پیشگفتا

عظمت و اهمیت قرآن کریم

تاکید قرآن بر عبرت آموزی

سپاس  بیکران خدای را که گویندگان از دستیابی به ستایش او باز می مانند و شمارگران به شمارش نعمتهای او دست نمی یابند و کوشند گان از حق گذاری او ناتوانند خدایی که همتای بلند پرواز به ادراک او راه نمی یابند و ژرفاندیش خرد تیز بین به او در نمی رسد .

خداوندی که کتاب را برای هدایت بندگان خود نازل فرمود و هر آنچه که مورد نیاز بشر بود در آن بیان فرمود . رسول اکرم (ص) نیز مانند  دیگر پیامبران که امت خود را بی چراغ هدایت و بی نشان ندادن راه روشن ترک نکردند .

امت سلام را با برجای گذاشتن « ثقلین » ترک فرمود : امام علی (ع ) در این خصوص می فرماید ( آن حضرت کتاب خدای را در میان شما بر جای گذاشت که روشنگر حلال و حرام و واجب و مستحب ناسخ و منسوخ و رخصت و عزیمت ، خاص و عام ، پند و امثال ، مرسل و محدود ، محکم و مشابه می باشد و کتاب هدایت است .

حمد خداوند یکتا و بی همتای که مسیر هدایت بندگان را نشان داده است و توفیق فراگیری قرآن کربم را به ما عنایت فرمود . این کتاب که برای همه قابل فهم است و برای هدایت به طریق بهتر بر پیامبر خاتم نازل شده است از هر گونه کثری منزه است ( قرانا عربیا عیرذی عوج ) و هر کس در آن تدبر نماید راه راست می یابد و چون کلام بشریت و منشائی غیر از ذات الهی ندارد در آن افتاد وتناقض دیده نمی شود .

مقدمه

با گذشت بیش از 1420 سال از نطول قرآن و تلاش و کوشش قرآن دوستان و قرآن پژوهان هنوز مورد توجه اندیشمندان


دانلود با لینک مستقیم


تحقیق در مورد عظمت و اهمیت قرآن کریم

تحقیق در مورد تغذیه از نظر قرآن کریم

اختصاصی از فایل هلپ تحقیق در مورد تغذیه از نظر قرآن کریم دانلود با لینک مستقیم و پر سرعت .

تحقیق در مورد تغذیه از نظر قرآن کریم


تحقیق در مورد تغذیه از نظر قرآن کریم

لینک پرداخت و دانلود *پایین مطلب*

 

فرمت فایل:Word (قابل ویرایش و آماده پرینت)

  

تعداد صفحه8

 

تغذیه از نظر قرآن کریم

خداوند کریم در قرآن مجید برای بهتر و سالم ماندن جسم انسان ها دستوراتی فرموده و بوسیله پیامبر گرامی اش محمد مصطفی (ص) به بشریت ارزانی شده است.

قرآن کریم در سوره عبس آیه 24 چنین می فرماید:

« فَلْیَنظُرِ الْإِنسَانُ إِلَى طَعَامِهِ »

یعنی آدمی باید به غذایش، خوراکش و به آنچه می خورد توجه داشته باشد که از هر نظر پاک و تمیز ، حلال، مباح و قابل خوردن باشد و از نظر بهداشت و سلامتی بایستی دقت کافی مبذول دارد که آنچه می خورد سالم باشد و چه از نظر ظاهر و چه از نظر باطن آلوده نباشد. حق کسی را نخورد و توجه داشته باشد که چه می خورد و به اندازه کافی بخورد و آیا آنچه می خورد، خوردنی است؟

و نیز بنگرد که آفرینش چقدر در به وجود آمدن این غذا از عناصر و عوامل مختلف استفاده کرده است و چه نیروهایی بکار رفته تا این غذا به صورت کنونی درآمده است.

و نیز در سوره اعراف آیه 31 می فرماید:

« یَا بَنِی آدَمَ خُذُواْ زِینَتَکُمْ عِندَ کُلِّ مَسْجِدٍ وکُلُواْ وَاشْرَبُواْ وَلاَ تُسْرِفُواْ إِنَّهُ لاَ یُحِبُّ الْمُسْرِفِینَ »

ای فرزندان آدم زینت و آرایش خود را نزد هر مسجدی (در هر نمازی) فرا گیرید (بهترین و پاکیزه ترین جامه های خود را بپوشید) و بخورید و بیاشامید و در خوردن و آشامیدن زیاده روی نکنید که خدا آنان را که اسراف و زیاده روی می کنند دوست ندارد.

باز قرآن کریم برای برقراری بهداشت و محیط سالم در آیه 168 سوره بقره چنین می فرماید:

« یَا أَیُّهَا النَّاسُ کُلُواْ مِمَّا فِی الأَرْضِ حَلاَلاً طَیِّباً وَلاَ تَتَّبِعُواْ خُطُوَاتِ الشَّیْطَانِ إِنَّهُ لَکُمْ عَدُوٌّ مُّبِینٌ»

ای مردم از آنچه خدا در روی زمین از حلال ها و پاکیزه ها آفریده، بخورید و از گام ها (آثار و نشانه ها)ی شیطان پیروی نکنید.

در آیه 172 سوره بقره باز چنین می فرماید:

« یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُواْ کُلُواْ مِن طَیِّبَاتِ مَا رَزَقْنَاکُمْ وَاشْکُرُواْ لِلّهِ إِن کُنتُمْ إِیَّاهُ تَعْبُدُونَ »

این آیه نیز دستور می دهد

 


دانلود با لینک مستقیم


تحقیق در مورد تغذیه از نظر قرآن کریم

دانلود مقاله عناوین و اسامی قرآن کریم

اختصاصی از فایل هلپ دانلود مقاله عناوین و اسامی قرآن کریم دانلود با لینک مستقیم و پر سرعت .

 

 

کلام الهی یعنی قرآن کریم به اسامی وعناوین متعددی نامبردار است که از این اسامی نیز در قرآن کریم یاد شده است. میان این اسامی، چند نام دارای شهرت بیشتری می باشد که مورد اتفاق اکثر دانشمندان علوم قرآنی است که می توان آنها را بعنوان اسامی و نامهای قرآن تلقی کرد، و آنها عبارتند از: قرآن، فرقان، کتاب، ذکر و تنزیل .
قرآن: از این نام در قرآن حدود پنجاه و هشت مورد یاد شده است مانند «انه لقرآن کریم » و «فاذا قرات القرآن فاستعذ بالله من الشیطان الرجیم » درباره معنی قرآن و مبدأ اشتقاق آن میان علما، اختلاف نظر وجود دارد:
شافعی می گوید: قرآن از هیچ مبدئی مشتق نشده است. بلکه ارتجالا و ابتداء برای کلام الهی وضع شده است و بنابراین مشتق از «قرء» نخواهدبود، و الا باید بتوانیم بر هر چیزی که قرائت می شود، لفظ قرآن را اطلاق نماییم. زجاج و لحیانی واژه قرآن را مهموز می دانند با این تفاوت که زجاج گوید: قرآن مشتق از «قرء» بمعنی جمع و گردآوری است، و کلمه قرء در جمله «قرات الماء فی الحوض» بهمین معنی است. و چون قرآن جامع ثمرات کتب پیشین آسمانی است آنرا قرآن نامیده اند. و قتاده نیز دارای همین رای و عقیده بوده است . ولی لحیانی را عقیده بر آن است که قرآن مشتق از قرء بمعنی قرائت و پیروهم آوردن و خواندن می باشد. و چون قاری قرآن بهنگام تلاوت آن حروف و کلمات آنرا بدنبال هم می اورد ، قرآنش نامیده اند. بنابراین قرآن مصدری است. بمعنی مفعول یعنی تلاوت شده و چنانکه کتاب بمعنی مکتوب است قرآن نیز بمعنی مقروء است . ابن عباس نیز همین سخن را تایید کرده است.
اشعری می گوید: کلمه قرآن از ریشه «قرن» بمعنی ضمیمه کردن و پیوستن و یا نزدیک ساختن چیزی به چیز دیگر است. و چون حروف و کلمات و آیات و سور قرآن، مقرون بهم هستند و با کیفیتی خاص با هم ارتباط و پیوستگی دارند آنرا قرآن نامیدند.
فراء گوید: قرآن مشتق از قرائن است و قرائن نیز جمع قرینه می باشد از این جهت که هریک از آیات قرآنی، قرینه و مؤید آیات دیگر می باشند آنرا قرآن گویند. بنابراین –طبق دو عقیده اخیر- واژه قرآن مهموز نخواهدبود .
فرقان: این کلمه در هفت مورد از قرآن بکار رفته که منظور از آن در دو مورد ؛ کتاب موسی است (توراه) و در دو مورد دیگر نیز قرآن است چنانکه گوید: «تبارک الذی نزل الفرقان علی عبده لیکون للعالمین نذیرا» و در موارد دیگر، معنای دیگری دارد. و چون قرآن، فارق میان حق و باطل است، و آن دو را از هم مشخص می سازد، به فرقان نامیده شد؛ چنانکه ابن عباس همین وجه تسمیه را پذیرفته است . و بعضی را عقیده برآن است که قرآن از آن جهت به فرقان موسوم گشت که این کتاب آسمانی، انسان را به نجات و موفقیت نائل می سازد و آیه «یا ایها الذین آمنوا ان تتقوا الله یجعل لکم فرقانا» نیز موید همین معنی است. زیرا کلمه فرقان در این آیه بمعنی نجات دادن است.
کتاب: کلمه کتاب در قرآن حدود دویست و پنجاه و پنج مورد بکار رفته که در موارد بسیاری، منظور از آن قرآن کریم می باشد و کتاب در اصل لغت بمعنی گردهم آوردن است و هر نبشته ای را از آن جهت کتاب می نامند، چون حروف و کلمات در آن گردهم آمده اند و قرآن را هم بدین جهت کتاب نامیدند که انواع آیات و قصص و احکام در آن گردهم آمده است.
و ما بعنوان نمونه آیه ای را یاد می کنیم که کلمه کتاب در آن آمده و منظور از آن، قرآن کریم می باشد چنانکه گوید: «الر تلک الکتاب و قرآن مبین». باید یادآور شویم که قرآن در میان منابع فقه اسلام بعنوان کتاب نام بردار است چنانکه گوید منابع فقه اسلام عبارتست از کتاب، (قرآن)، سنت، اجماع، و عقل.
ذکر: این کلمه که از واژه های اصیل تازی است در موارد متعددی از قرآن مورد استفاده قرارگرفته که منظور از آن در بعضی از موارد، قرآن کریم می باشد. از قبیل: «انا نحن نزلنا الذکر و انا له لحافظون» ؛ «هذا ذکر مبارک» و ذکر – بمعنی شرف- نیز در قرآن بکاررفته است چنانکه گوید:
«و لقد انزلنا الیکم کتابا فیه ذکرکم»
باری، وجوه تسمیه قرآن به «ذکر» از آن جهت است که خداوند متعال با سخن خود بندگان خویش را به فرائض و احکام یادآور می گردد.
تنزیل: این کلمه که دارای اصالت در زبان تازی است چندین بار در قرآن مورد استفاده قرارگرفته است. مانند آیه »و انه لتنزیل رب العالمین» و قرآن از آن جهت به این کلمه نامبردار است که آیات آن از طریق وحی بتدریج بر رسول خدا (صلی الله علیه و آله) نازل گردید. چون کلمه تنزیل غالبا از نزول تدریجی قرآن حکایت می کند و کلمه انزال در اکثر موارد نمایانگر نزول دفعی قرآن می باشد.
این اسامی و عناوین از نامهای شایع و معروف قرآن است ولی گروهی ازدانشمندان در تعداد نامهای قرآن دچار مبالغه شده اند. شیخ طاهر جزایری در کتاب «التبیان» خود آورده است که حر الی ، اسامی قرآنت را به نود و اندی رسانده است و نیز سیسوطی بنقل از کتاب «البرهان» زرکشی می نویسد: قاضی شیذله ، پنجاه و پنج نام برای قرآن یاد کرده است که عبارتند از:
کتاب، مبین، قرآن، کریم، نور، هدی، رحمه، فرقان، شفاء، موعظه، ذکر، مبارک، مرفوعه، علی، حکمه، حکیم، مبین، حبل، مطهره، صراط، مستقیم، قیم، قول، فصل، نبأ، احسن الحدیث، مثانی، متشابه، تنزیل، روح، وحی، عربی، بصائر، صحف، بیان، علم، حق، مکرمه، هادی، عجب، تذکره، عروه الوثقی، صدق، عدل، امر، منادی، بشری، مجید، نور، بشیر، نذیر، عزیز، بلاغ و قصص.
بدون تردید همه این عناوین نمی تواند اسامی قرآن باشند. بلکه اکثر آنها اوصاف قرآن هستند که قاضی شیذله و دیگران با اسمها و القاب قرآن خلط نموده اند. البته این اوصاف در آیات قرآن در مورد خود قرآن بکار رفته، ولی صرف استعمال این اوصاف در آبات قرآن نمی تواند دلیل آن باشد که آنها اسامی قرآن باشند.
باری، قرآن با هر تعبیری که از آن یاد شود عبارت از کلمات و آیات الهی است که از هر جهت اعجازآمیز بوده و بیانی است که از طریق وحی بر پیامبراسلام (صلی الله علیه و آله) نازل گردیده و در مصاحف و دفاتر گردآمده و به تواتر به ما رسیده است و قرآن موجود، همان کلام الهی است که مردم، مامور به قرائت و عمل به مضامین آن می باشند و هیچگونه دستبرد و تحریف و زیادت و کاستی در آن راه نیافته است. و تعریف قرآن به این معانی، مورد اتفاق دانشمندان اسلامی می باشد.

وحی الهی

 

معنی لغوی وحی:
قبلا یادآور شدیم که قرآن از طریق وحی بر پیامبر اسلام (صلی الله علیه و آله) نازل گردیده ولی چون کلمه وحی در قرآن و جز آن، دارای معانی گوناگونی است بهمین مناسبت درباره آن، گزارش کوتاه زیر در توضیح معنای لغوی وحی نگارش می شود:
1- الهام فطری به انسان: مانند الهام خداوند به مادر موسی (ع) که به وی شیر دهد و او را در میان صندوقی قرارداده، و به دریا افکند تا از شر فرعون – که دامنگیر اطفال ذکور بنی اسرائیل گردید- مصون ماند، و قرآن کریم نیز به این قضیه اشاره کرده و از کلمه وحی استفاده نموده است:
«و اوحینا الی ام موسی ان ارضعیه و القیه فی الیم...»
2- الهام غریزی به حیوان: از قبیل الهام خداوند به زنبور در ساختن لانه خود، چنانکه قرآن می گوید: «و اوحی ربک الی النحل ان اتخذی من الجبال بیوتا و من الشجر و مما یعرشون».
3- اشاره سریع و مرموز: چنانکه خداوند درباره زکریای پیامبر (ع) می گوید: «فخرج علی قومه من المحراب فاوحی الیهم ان سبحوه بکره و عشیا»
ضمن این آیه، نوشته اند که زکریا – بدون این که هیچگونه سخنی با قوم خود به میان آورده باشد- مقصد و منظور خود را به آنان تفهیم کرد.
4- اشاره با جوارح و اعضاء: چنانکه شاعر می گوید:
نظرت الیها نظره فتحیرت دقائق فکری فی بدیع صفاتها
فاوحی الیها الطرف انی احبها فاثر ذاک الوحی فی وجناتها
5- وسوسه و فتنه انگیزی شیطان: چنانکه قرآن در این مورد می گوید:
«و کذلک جعلنا لکل نبی عدوا شیاطین الجن و الانس یوحی بعضهم الی بعض زخرف القول غرورا» یا می بینیم که قرآن در جای دیگر می گوید:
«... و ان الشیاطین لیوحون الی اولیائهم لیجادلوکم...»
بدیهی است که وحی خداوند متعال به انبیا (علیهم السلام) بر طبق هیچیک از معانی مذکور نیست بلکه وحی دارای همان رابطه نهانی پیامبر با خداوند می باشد که حقایق مربوط به جهان و مردم را از آن طریق دریافت می کند و رسولان خداوند، آنرا نیز به مردم ابلاغ می نمایند.
6- القاء امری به فرشتگان: تا آنرا فورا فرمان برند، قرآن کریم در این مورد می گوید: اذا یوحی ربک الی الملائکه انی معکم فثبتوا الذین آمنوا ....»
اصولا القاء هر امری به دیگری با کیفیت خاصی که در قرآن مطرح است، مانند القاء آیات کتب آسمانی بوسیله جبرئیل بر پیغمبر (ص) – که از آن به وحی تعبیر شده است- با معنی وحی خداوند متعال به خود پیغمبر (ص) تناسب و ارتباط نزدیکی دارد ، وحی بهردو صورت یعنی وحی به جبرائیل (ع) و وحی به پیامبر، هر دو ایجاد وظیفه و رسالت می نماید یعنی فرشته موظف است با نقلی راستین، وحی الهی را به پیامبر برساند و پیامبر نیز با امانت ویژه خود، آنرا به مردم ابلاغ کند. و ایه «فاوحی الی عبده ما اوحی» ناظر بهمین نکته است ، زیرا منظور این است که خداوند به بنده خود جبرائیل (ع) – که فرشته امین وحی است- همان چیزی را وحی کرده که جبرائیل به پیغمبر رسانده است. و مفهوم وحی در این آیه با مدلول «تنزیل» در آیه «و انه لتنزیل رب العالمین، نزل به الروح الامین، علی قلبک لتکون من المنذرین» جدایی ندارد.
7- سخن گفتن خداوند با انبیاء: چون در خود قرآن یادآوری شده است که سخن گفتن باریتعالی با بشر را – جزبعنوان وحی- بگونه دیگری نباید تلقی کرد چنانکه می فرماید: «و ما کان لبشر ان یکلمه الله الا وحیا...»
باید از ذکر این نکته دریغ نکنیم که اصل معنی لغوی وحی، اشاره سریع و نهانی است و مرحوم محدث قمی می نویسد: وحی در زبان تازی به این معنی است که انسان، مطلبی رابطور نهانی به دیگری القائ نماید. واصل وحی به معنی سخن پوشیده است. ولی بعدا بر هر سخنی اطلاق گردید که بطور پنهانی به دیگری القاء شود و بدو اختصاص یابد به گونه ای که دیگران از آن آگاه نشوند.
این نکته که اساس نخستین مفهوم واژه وحی را تشکیل می دهد با هریک از معانی که قبلا گزارش گردید، مناسباتی دارد و بعبارت دیگر: معنی لغوی وحی نیست به معنای دیگری که از قرآن و یا کلام عرب منظور شده است بیگانه نیست، چون سخن یا اشاره سریع و پنهانی- که معنی اصلی لغت وحی است- در تمام معانی دیگر وحی راه دارد. پس به این نتیجه می رسیم که رابطه غیبی و نهانی میان خداوند و برگزیدگان او – یعنی انبیا و فرشتگان بهر صورتی برقرار شود- وحی نام دارد. و این رابطه منحصر به انزال کتب بر انبیاء نیست بلکه این ارتباط ممکن است به سه صورت زیر برقرار شود:
1- القاء معنی و مقصود بر قلب پیامبر بدون واسطه فرشته وحی.
2- سخن گفتن با پیامبر از پس پرده، چنانکه خداوند از وراء شجره، با موسی (ع) سخن گفت و موسی (ع) هم ندای الهی را شنید.
3- القاء امری به فرشته وحی تا او وحی الهی را از جانب خداوند به یکی از انبیاء ابلاغ نماید؛ و باید آنچه به وی تکلیف شده است بهمان صورت و با حفظ امانت به پیامبر اعلام و القاء کند، اعم از آن که این فرشته بصورت فردی از انسان عادی تجسم یابد و یا بگونه دیگری؛ و القاء فرشته به پیامبر نیز وجی نام دارد.
خداوند به این سه گونه وحی اشاره کرده و می گوید: «و ما کان لبشر ان یکلمه الله الا وحیا، او من وراء حجاب، او یرسل رسولا فیوحی بإذنه ما یشاء، انه علی حکیمٌ»

 

کیفیت نزول وحی:
پیامبر اسلام (ص) نخستین پیامبر الهی نبوده است که وحی منحصرا بر او نازل گردد بلکه پیش از وی پیامبران دیگری بودند که وحی الهی به آنها نیز نزال می شد، چنانکه خداوند متعال در قرآن کریم همین موضوع را به رسول خدا (ص) یادآوری کرده و فرموده است:
«انا اوحینا الیک کما اوحینا الی نوح و النبیین من بعده و اوحینا الی ابراهیم و اسمعیل و اسحق و یعقوب و الاسباط و عیسی و ایوب و یونس و هود و سلیمان، و آتینا داود زبورا، و رسلا قد قصصناهم علیک من قبل و رسلا لم نقصصهم علیک و کلم الله موسی تکلیما»
البته در این دو آیه نام چند تن از مشاهیر انبیا بنی اسرائیل (ع) یاد شده است، و مجموعا نام حدود بیست و شش نبی از انبیاء در موارد متعددی از قرآن آمده است ، که به آنان و همچنین سایر انبیاء دیگر- که نامی از آنها در قرآن به میان نیامده است- وحی نازل می گردید. و چنانکه در دو آیه فوق می بینیم، می گوید: همانگونه که بر پیامبراسلام (ص) وحی نازل می شد بر انبیا دیگر نیز وحی نازل می گردید و میان وحی به انبیا گذشته و وحی به پیامبراسلام (ص) در اصل مدلول وحی، تفاوتی وجود نداشت، ولی نزول وحی بر پیامبراسلام (ص) غالبا بوسیله جبرائیل (ع) صورت می گرفت. در حالی که وحی بر انبیاء دیگر، گاهی در خواب و گاهی از پس پرده، و گاهی بوسیله فرشته وحی انجام می گرفت.
وقتی یهودیان به رسول خدا (ص) عرض کردند که چه کسی این قرآن را بر تو نازل کرده؟ فرمود: جبرائیل، گفتند ما با جبرئیل دشمنیم، زیرا او برای ما محدویتها و تکالیفی شاق ودشوار فرو آورد و چون با او دشمنی داریم به کتابی که او آورده است، ایمان نمی آوریم.
خداوند در آیه «قل من کان عدوا لجبرئیل فانه نزله علی قلبک باذن الله...»
به پیغمبر خود می گوید: به یهودیان بگو اگر کسی دشمن جبرائیل است [باید بداند] که او وحی را بر قلب تو بدستور و اذن خداوند متعال فروآورده است نه از پیش خود.
در قرآن کریم از جبرائیل گاهی بنام «جبرئیل» تعبیر شده است چنانکه در آیه فوق دیدیم و گاهی به عنوان «روح الامین» نامبردار است، چنانکه گوید: «نزل به الروح الامین علی قلبک ...» و گاهی نیز با عنوان «رسول کریم» معرفی شده است. آنجا که می گوید: «و انه لقول رسول کریم»
اما کیفیت نزول وحی بر پیامبر اسلام (ص) را می توانیم از زبان آن حضرت بشنویم و این بیان رسول خدا (ص) در طی حدیثی آمده است که در طرق روایات شیعه و اهل سنت دیده می شود: حارث بن هشام از پیامبرگرامی (ص) پرسید ، وحی چگونه بر شما نازل می شود؟ فرمود: گاه صدائی همانند صدای جرس بگوش من می رسید و وحیی که بدینصورت بر من نازل می شد، سخت بر من گران و سنگین بود، سپس این صداها قطع می شد و آنچه را جبرائیل می گفت فرا می گرفتم، و گاهی جبرائیل بصورت مردی بر من فرود می آمد، و سپس با من سخن می گفت و من گفته های او را حفظ و از بر می کردم پیامبرگرامی (ص) در این حدیث، دو کیفیت را درباره وحی بخود یاد می کند که در یکی از آنها صداهای پی در پی همچون آواز جرس به سمع مبارکش می رسید و در دیگری، جبرائیل (ع) بصورت یک انسان عادی در نظرش مجسم می شد. وحی بگونه اول بر پیامبراسلام (ص) سخت گران و طاقت فرسا بوده است چنانکه خداوند متعال از این گونه وحی به قول «قول ثقیل= گفتاری گران و سنگین» تعبیر کرده و فرموده است: «انا سنلقی علیک قولا ثقیلا» . ولی وحی بصورت دوم، کمی سبکتر و لطیف بوده و دیگر آن سروصداهای هولناک و ناآشنا بگوش نمی رسید بلکه جبرائیل (ع) بصورت فرد عادی و با فرمی مشابه شکل انسانی مالوف و مانوس مجسم می شد تا رسول خدا (ص) بدو آرام گرفته و رعب و بیمی در او بهم نرسد. ولی باید گفت که وحی در هر دو صورت بر پیامبرگرامی (ص) سنگین بوده، و همیشه همزمان با لحظاتی که وحی نازل می گردید – در تمام فصول سال- از پیشانی مبارکش عرق فرو می ریخت و خود نیز می فرمود: «فما من مره یوحی الی الا ظننت ان نفسی تقبض»: هیچ بار وحی بر من نازل نگردید جز آن که این تصور [بعلت سنگینی وحی] در من پدید می آمد که جانم گرفته می شود.
گروهی از دانشمندان معاصر و همچنین علماء پیشین سعی کرده اند که با روشهای مختلف علمی، موضوع وحی را – که از مسائل غیبی است- توجیه و تفهیم نمایند و چون این کوششها- بعقیده نکارنده- تلاشی عقیم و بی ثمر برای فهم مسائل فوق ادراک انسانی است و جز آنکه کلافی سردرگم برای افکار و اندیشه های انسانی ارمغان دهد گروهی نیز از این مشکل نمی گشاید، لذا از بحث در این گونه ژرف بینی های بی ثمر، خودداری کرده و به کوتاهی سخنی درباره آثار وحی بسنده نمودیم، و علاقمندان به این نوع بررسیها را به مراجع در خور، رهنمون می شویم.

 

تاریخچه کوتاهی درباره نزول وحی بر پیامبراسلام (ص):
مقدمتاً یادآور می شویم که رسول خدا (ص) پیش از بعثت و مقارن آن غالبا از مردم کناره می جست و به خلوتگاهی دور از مردم ـ مانند غار حرا ـ پناه می برد. مدت انزوای آن حضرت و اقامت او در غار حرا، مختلف بود، گاهی یک شب و گاهی یکماه در سال بوده و با توشه ای که با خود همراه می برد و در طی سالهائی که جسته و گریخته در غار مزبور بسر میبرد حالات خاصی داشت، روحانیت و نورانیت وجودش کاملاً متجلی بود، و در چنین اوقاتی از هیچگونه احسان و خیرخواهی دریغ نمی کرد و نوشته اند که اغلب، شب هنگام به غار می رفت که دور از هر انگیزة دنیاوی و در فرصتی آرام، به سیر درونی و تفکر و اندیشه بپردازد.
در این گوشه گیریهاـ که عرب آن را « تَحَنّث» می نامد موفقیتهایی نصیب پیغمبر (صلی الله علیه و آله) گردید زیرا از رهگذا آن توانست بیش از هر فرصتی دیگر به سیر در آفاق و انفس بپردازد و به بررسی و مطالعه و آفرینش جان و جهان، موفق گردد تا آنجا که زمینة رؤیاهای صادقه برای آن حضرت فراهم آمد و بالاخره منجر به نبوت او گردید. در تاریخ بعثت رسول خدا (صلی الله علیه و آله) نوشته اند که آنحضرت روز دوشنبه هفدهم رمضان یا بیست و هفتم رجب (دوازده سال پیش از هجرت به مدینه) مطابق ششم آگوست یا اول فوریه 610 میلادی ـ بهنگامی که چهل سال و ششماه و هشت روز سال قمری، یا سی و نه سال و سه ماه و هشت روز سال شمسی از عمر شریفش می گذشت به مقام نبوت رسید.
در یکی از این گوشه گیریهاـ که به تاریخ فوق مربوط می شودـ جبرائیل بر رسول خدا (صلی الله علیه و آله) نازل شد و پیام الهی را بر وی خواند، و ما این رویداد مهم تاریخی را ـ که نقطة عطفی در تاریخ جهان بشریت است ـ از زبان رسول گرامی (صلی الله علیه و آله) می شنویم که فرمود:
« در غار حرا در خواب بسر می بردم که جبرائیل بر من وارد شد و برایم پاره ای از دیبا که کتابی و نبشته ای در آن بود آورد و گفت بخوان. گفتم خواندن نمی دانم. جبرئیل مرا فشرد و رها کرد و گفت بخوان ... تا سه بار این وضع تکرار شد، و در آخرین بار بمن گفت بخوان. گفتم چه چیزی بخوانم گفت : «اقراء باسم ربّک الذّی خلقّ، خلق الأنسان من علق، اقرء و ربّک الأکرام ، الّذی علّم بالقلم، علّم الاأنسان ما لم یعلم » پس از آن جبرائیل از کنارم دور شد، و من بیدار شدم چنانکه گوئی کتابی در قلبم نوشته شد، از غار بیرون آمدم و به نیمه راهِ کوه رسیدم، در این اثنا ندائی بگوشم رسید که میگفت «ای محمد تو رسول خدائی، و من جبرائیلم». به راه خود ادامه دادم و هر گامی که برمی داشتم با ترس و بیم آمیخته بود تا به خانه رسیدم».
خدیجه همسر رسول خدا (صلی الله علیه و آله) گوید: وقتی پیغمبر(ص) وارد خانه شد رنگ پریده و خسته بنظر میرسید، پرسیدم چرا رنگ پریده ای؟ حضرت، قضیه را برای همسرش بازگو کرد. خدیجه سّر این داستان را از وَرَقَه بن نوفِل ـ که مردی آگاه و بصیر بودـ پرسید، ورقه او را بشارت داد که او پیامبر این مردم است. و سپس به خدیجه گفت که بآن حضرت عرض کند: پایدار باشد.
نوشته اند: وقتی رسول اکرم (صلی الله علیه و آله) از غار حرا بازگشت مدتی وحی منقطع گردید ، ولی این مدت بسر آمد و زمان فترت وحی منقضی شد، در این باره حدیثی است که جابربن عبدالله انصاری نقل می کند که پیغمبر (صلی الله علیه و آله) فرمود:
«پس از آنکه چندی در غار حرا، مجاور بودم از آنجا بیرون آمدم و به وادی رسیدم. ندائی از آسمان بگوشم رسید، و همان فرشته ای را که پیش از این دیده بودم در آسمان مشاهده کردم، و بیمناک شدم و بسوی خانه بازگشتم، وقتی به خانه رسیدم گفتم مرا بپوشانید [و این جمله را پیغمبر (صلی الله علیه و آله) سه بار تکرار کرد] مرا پوشاندند در این اثنا این آیات نزول یافت:
«یا ایّها المدّثّر، قم فأنذر، و ربّک فکبّر، و ثیابک فطهّر، و الرّجز فاهجر »
پس از آن وحی مستمراً ادامه یافت، و آیات قرآنی تا پایان عمر آنحضرت نازل می گردید.

نزول قرآن کریم

 

تاریخ آغاز نزول قرآن:
اگر چه قبلاً به این موضوع اشاره کردیم، ولی برای توضیح بیشتر یادآور می شویم: در بارة اینکه آغاز نزول قرآن در چه روز و چه ماهی صورت گرفته است میان دانشمندان اسلامی اختلاف نظر وجود دارد، چنانکه در تاریخ بعثت رسول اکرم (صلی الله علیه و آله) در میان مورخان و محققان اختلاف عقیده موجود است. و ما دربارة آغاز نزول قرآن، آراء و اقوال زیر را از محققان اسلامی می بینیم:
بعضی از مفسرین معتقدند که نیمة شعبان، تاریخ آغاز نزول قرآن می باشد، و می گویند منظور از«لیلةٍ مبارکة » در آیه های «انّا انزلناه فی لیلةٍ مبارکةٍ،انّاکنّا منذرین، فیها یفرق کلّ امر حکیم » شب نیمة شعبان می باشد.
ولی اکثر محدثان و مفسران قرآن را عقیده بر آنست که آغاز نزول قرآن در ماه رمضان قرار دارد که عده ای از آنها روز یا شب آن را در هفته، مشخص کرده، و گروهی نیز بدون تعیین آن، برگزار نموده اند.
باید گفت که بطور کلی طبق صریح آیة «انّا انزلناه فی لیلة القدر » بدون تردید، نزول قرآن در شب قدر آغاز شده است، منتهی درباره شب قدرـ که در چه شبی و در چه ماهی قرار داردـ آراء گوناگونی دیده می شود : عده ای می گویند شب قدر عبارت از شب نیمة شعبان است. ولی اکثر دانشمندان می گویند شب قدر در یکی از شبهای ماه رمضان قرار دارد، و دلیل آنها آیة«شهر رمضان الّذی انزل فیه القرآن » است لکن همین دانشمندان در تعیین یکی از شبهای ماه رمضان بعنوان شب قدر، اتفاق عقیده ندارند. و لذا برخی می گویند شب هفدهم رمضان، شب قدر است چون منظور از «یوم الفرقان » در آیة «ان کنتم آمنتم بالله و ما انزلنا علی عبدنا یوم الفرقان : یوم التقی الجمعان » ، هفدهم رمضان است زیرا رسول خدا(صلی الله علیه و آله) صبح روز جمعه هفدهم ماه رمضان با مشرکین در غزوة بدر مواجه شد و با آنها جنگ کرد.
طبری می نویسد: قرآن، وقتی بر رسول خدا(صلی الله علیه و آله) نازل شد که هیجده شب از ماه رمضان گذشته بود. بنابراین آغاز نزول قرآن، شب نوزدهم ماه رمضان می باشد. ولی طبق آراء اکثر محققان شیعه، شب قدر در یکی از شبهای دهة آخر ماه رمضان قرار دارد که بظن قوی و شهادت روایات فراوان، باید شب بیست و سوم ماه رمضان را شب قدر دانست، و باید گفت که آغاز نزول قرآن کریم در همین شب بوده است.
سیوطی روایت جالبی در این زمینه نقل می کند. وی می نویسد: از واثلة بن اسقع روایت شده است که پیغمبر(صلی الله علیه و آله) فرمود: تو رات، شش روز پس از رمضان، و انجیل پیش از سیزدهم رمضان، و زبور پیش از هیجدهم رمضان، و قرآن پیش از بیست و چهارم رمضان نازل گردیده اند. و بر حسب برخی روایات دیگر، صحف ابراهیم در اول ماه رمضان نازل شد، و این حدیث با آیة«شهر رمضان الّذی انزل فیه القرآن » و آیة «انّا انزلناه فی لیلة القدر » تطبیق می کند.
بنابراین باید شب قدر احتمالاً همان شب (بیست و سوم ماه رمضان) باشد که قرآن یکباره به آسمان دنیا نازل شد، سپس روز بیست و چهارم به زمین نازل گشت که آغاز آن «اقرا باسم ربک » بوده است. ولی این مشکل پیش می آید که پیغمبر(صلی الله علیه و آله) از نظر روایات اهل سنت در ماه ربیع الاول مبعوث گشت، و این مطلب با آغاز نزول قرآن در ماه رمضان منافات دارد. حل این اشکال بدینصورت است که پیغمبر(صلی الله علیه و آله) در ماه ربیع الاول که همان ماه تولد او است ـ با رؤیا و خواب ـ مبعوث شد، و پس از گذشت ششماه از این واقعه، در ماه رمضان و در عالم بیداری به آن حضرت، وحی نازل گردید.

 

کیفیت نزول کتب آسمانی بر انبیاء و چگونگی نزول قرآن کریم:
مقدمتاً ـ قبل از ورود در بحث و گفتگو از نزول تدریجی آیات قرآن ـ لازم بنظر می رسد که راجع به کیفیت نزول کتب آسمانی بر انبیاء گذشته، مطالبی به اختصار ذکر نمائیم:
محققان اسلامی با اتفاق نظر می گویند که کتابهای آسمانی پیمبران گذشته بطور دفعی و یکباره بر آنها نازل می شد، اگر چه سیوطی می نویسد یکی از علماء معاصر ما مخالف با این رأی و عقیده است؛ لیکن خود او موافق عقیدة جمهور علماء بوده و می نویسد: کتب انبیاء گذشته یکباره بر آنها نازل شده است و می گوید: آیة «و قال الّذین کفروا لولانزّل القرآن جملةً واحدة کذلک لنثبّت به فؤادک و رتّلناه ترتیلاً » همین امر را تأیید می نماید. و نیز از ابن عباس روایت شده است که یهود یا مشرکان از پیغمبر سئوال کردند چرا قرآن مانند تورات یکباره نازل نگردید؟ در پاسخ به این اعتراض، قرآن صریحاً آن را رد نمی کند، بلکه در این مورد سکوت نموده، و صرفاً به بیان نزول تدریجی قرآن می پردازد، و چنانکه آیة فوق الذکر بیان می کند خداوند متعال در پاسخ به آنها فرمود: ما قرآن را بتدریج فرو فرستادیم تا قلب تو را استوار نگاهداریم. و این خود تأیید ضمنی نزول دفعی کتب آسمانی انبیاء سلف می باشد. و اگر کتب آسمانی انبیاء گذشته تدریجاً نازل شده بود لازم بود قرآن در پاسخ به اعتراض یهودیان بگوید: نزول تدریجی قرآن، روشی است که در مورد تورات و کتب آسمانی دیگر معمول بوده است، ولی ما می بینیم که قرآن در بیان این جهت، ساکت است، در حالیکه قرآن معمولاً به اعتراضهای نابجا و سئوالهای بیمورد پاسخ ردّی می دهد چنانکه به اعتراض مردم در مورد پیغمبر (صلی الله علیه و آله) پاسخ صریح می دهد که گفته بودند: «... ما لهذا الرّسول یا کل الطّعام و یمشی فی الأسواق » یعنی این چه پیامبر و فرستاده ای است که مانند مردم عادی غذا می خورد، و میان کوچه و بازار راه می رود؟!. خداوند متعال در پاسخ به این اعتراض می گوید:«و ما ارسلنا قبلک من المرسلین الّا انّهم لیاکلون الطّعام ویمشون فی الاسواق » یا در آیة «ابعث الله بشراً رسولاً » می بینیم که مردم می پرسند آیا ممکن است خداوند، بشری را بعنوان رسول و فرستادة خود برانگیزد؟ خداوند متعال پاسخ صریح این اعتراض را در آیة «و ما ارسلنا قبلک الّارجالاً توحی الیهم » صریحاً اظهار می نماید و همینگونه قرآن به هر سئولا و اعتراضی که از ناحیة مشرکین یا اهل کتاب مطرح می شد جواب صریح داده، در حالیکه در مورد نزول دفعی کتب آسمانی انبیاء گذشته ـ که مدّعای اهل کتاب را تشکیل می داد ـ سکوت می کند، و این خود تأیید ضمنی قسمتی از محتوای سئوال مشرکین و یا یهودیان است.
البته باید بدانیم که ادلة دیگری برای اثبات نزول دفعی کتب انبیاء گذشته وجود دارد که سیوطی و دیگران در کتابهای خود از آنها یاد کرده اند. و نیز می دانیم که قرآن بطور پراکنده و تدریجاً در مدتی حدود بیست یا بیست و سه سال بر رسول خدا (صلی الله علیه و آله) نازل گردید و این کتاب آسمانی بگونه ای مدون و مرتب که در دسترس ما است بهمین صورت و یکباره بر پیغمبر نازل نشد، بلکه آیات و سُوَرِ آن بر حسب شرایط و اوضاع و مقتضیات بصورت پنج یا ده آیه و یا کمتر و بیشتر و حتی گاهی بصورت یک آیه نازل می گردید.
سئوال : با توجه به نخستین آیة سورة قدر: «انا انزلناه فی لیلة القدر » که حاکی از نزول دفعی و یکپارچگی قرآن است این سئولا پیش می آید که ما چگونه می توانیم قبول کنیم که قرآن در ظرف بیست و اندی سال بتدریج بر پیامبر اسلام (صلی الله علیه و آله) نازل گردید؟ و بعبارت دیگر: آیا نزول دفعی قرآن ـ که بازدة صریح آیه نخست سورة قدر می باشد با نزول تدریجی آن ـ که صریحاً از آیات دیگر استفاده می شود و از خصوصیات و امتیازات قرآن نسبت به سایر کتب آسمانی است ـ منافاتی ندارد؟ آیا این دو مطلب متعارض، قابل توجیه و سازش می باشد؟.
مرحوم طبرسی (رضوان الله علیه) پس از طرح این مشکل ـ ضمن تفسیر سوره قدر‌ـ‌ برای حل آن بنقل از ابن عباس می نویسد: خداوند متعال قرآن را یکباره در شب قدر از لوح محفوظ به آسمان دنیا نازل کرد، و سپس جبرائیل آن را قسمت به قسمت بصورت پنج یا ده آیه و یا کمتر و بیشتر و حتی بصورت یک آیه در مدتی حدود بیست و سه سال از جانب خدا بر پیغمبر (صلی الله علیه و آله) نازل گردانید. طبرسی توجیه دیگری را نیز از مقاتل نقل می کند که گفت: خداوند متعال قرآن را از لوح محفوظ بر فرشتگان کاتب و نویسنده، در آسمان فرو می فرستاد و در شب قدر هر سال، همان مقداری از قرآن را ت که جبرائیل در طول سال بتدریج برای پیغمبر می آورد ـ یکباره نازل می کرد؛ و بعبارت دیگر: در ماه رمضان هر سال، آیاتی یکباره نازل می شد و همین آیات بتدریج و همآهنگ تعاقب و پی آمد مقتضیات و حوادث، بر پیغمبر دوباره نازل می گردید. امام فخر رازی از کسانی است که توجیه اخیر را پذیرفته است.
این دو توجیه، قابل قبول و در عین حال مورد تأیید آیات دیگر قرآن کریم می باشد، یعنی در این مورد می توانیم اینگونه توضیح دهیم که روح و مقاصد قرآن و اهداف آن بصورت جمعی یکباره بر قلب پیغمبر نازل شد و سپس بر حسب مقتضیات و احوال خاصی، به عالم لفظ و عبارت از طریق وحی تجلی یافت، این توضیح با توجه به دو آیه ای که ذیلاً یاد می شود توضیحی در خور و مناسب بنظر می رسد: آیة «... نزل به الرّوح الامین علی قلبک... » اشاره به این است که جبرائیل امین، قرآن را بر قلب تو نازل نمود، یعنی مقاصد و محتوای قرآن یکباره بر قلب پیغمبر افکنده شد. و آیة دیگر: «و قرآنا فرقناه لتقرأه علیّ النّاس علی مکثٍ... » نشان می دهد که قرآن در یکجا جمع بود و خداوند آن را از هم جدا نموده و آیه به آیه، و سوره به سوره ، به تدریج بر پیغمبر (صلی الله علیه و آله) فرو فرستاد تا آن را با درنگ و تأنی بر مردم بخواند یعنی به تدریج از عالم جمعی نزول یافته، و در عالم لفظ و عبارت، تکثر و تفرق پیدا کرد. و به تعبیر دیگر: قرآن، تا آنجا که به خود پیغمبر (صلی الله علیه و آله) منهای مردم، مربوط می شد بر قلب پیغمبر (صلی الله علیه و آله) یکباره نازل می شد و قلبش آکنده از نورانیت تمام قرآن گردید، ولی از آنجا که قرآن باید بمردم ابلاغ شود و به مردم ارتباط پیدا کند باید بتدریج نازل گردد و به آنها ابلاغ شود.
توجیه سوم این است که منظور آیة «انا انزلناه فی لیلة القدر»بیان آغاز نزول قرآن می باشد و سپس این نزول به تدریج تا مدت بیست و اندی سال ادامه یافت. با اینکه در شب قدر، بخشی از قرآن نازل گردید معهذا لفظ قرآن در آن اطلاق گردید، و این اطلاق از باب تسمیة جزء به اسم کل است، یعنی می توان به یک آیه یا یک سوره و یا همة قرآن، لفظ قرآن را اطلاق نمود. «شعبی» که یکی از مفسران قرآن است این توجیه را پذیرفته است.
توجیه دیگری را برخی از محققان دیگر اسلامی بیان کرده اند که قرآن یکباره از لوح محفوظ نازل گردید، و حافظان قرآن و فرشتگان در مدت بیست شب آن را بر جبرائیل قسمت به قسمت نازل کردند و جبرائیل بنوبة خود در حدود مدت بیست سال بتدریج آن را بر پیغمبر (صلی الله علیه و آله) نازل کرد. ولی این توجیه چندان قابل قبول نیست زیرا جبرائیل در ماه رمضان هر سال، قرآن را بهمان اندازه که در طول سال تدریجاً نازل می کرد بر پیغمبر (صلی الله علیه و آله) عرضه می نمود. اگر چه در این مورد روایتی از ابن عباس نقل شده است، ولی طرفداران این توجیه خواسته اند میان دو قول اول سازشی ایجاد نمایند. روایت ابن عباس از طریق ضحاک نقل شده که گفت: «نزل القرآن حملة واحدةً من عندالله من الّلوح المحفوظ الی السّفرة الکرام الکاتبین فی السّماأ الدّنیا، فنجّمه السّفرة علی جبریل عشرین لیلة ، و نجّمه جبریل علی النّبیّ عشرین سنة » .
در میان این توجیهات، توجیهی ـ که بیش از همه ـ روایات فراوانی آن را تأیید می کند توجیه اول است.

 

حکمت نزول تدریجی آیات قرآن :
پیش از این یادآور شدیم که یکی از امتیازات قرآن نسبت به کتب آسمانی دیگر، آن بوده که علاوه بر نزول دفعی آن بر قلب پیامبر اسلام (صلی الله علیه و آله) ـ بعللی ـ قسمت به قسمت و بتدریج نیز بر رسول خدا (صلی الله علیه و آله) نازل گردید، و بالاخره روش نزول کتب آسمانی در مورد قرآن، دگرگون گردید. بهمین جهت دانشمندان، حکمتهای متعددی برای نزول تدریجی قرآن ذکر کرده اند که ما بعنوان نمونه برخی از آنها را در زیر یاد می کنیم:
الف ـ دواعی و مقتضیات و حوادثی که متعاقباً رخ می داد اقتضاء می کرد که قرآن نیز تدریجاً و گام به گام همان حوادث، نازل گردد؛ یعنی نزول بسیاری از آیات قرآن با حوادث و رویدادها و نیازمندیهای گوناگون زمان پیغمبر (صلی الله علیه و آله) ارتباط و پیوستگی داشت، و این حوادث نیز بتدریج اتفاق می افتاد. و بعبارت دیگر: برخی از رویدادها و وقایعی که در زمان نبوت پیامبر اسلام (صلی الله علیه و آله)اتفاق می افتاد زمینة نزول بسیار از آیات و سور قرآنی بوده است که از آن به « اسباب النزول» یا « شأن نزول» تعبیر می شود، و چون این حوادث یکباره اتفاق نمی افتاد قهراً باید قرآن بتدریج نازل گردد.
ب ـ باید قبل از بیان حکمت دوم نزول تدریجی قرآن، یادآور شویم که طبق برخی از روایات، قرآن کریم در سلسلة طولی، سه مرحله از نزول را طی کرد تا در اختیار مردم قرار گرفت:
1- نزول در لوح محفوظ
2- نزول در بیت العزة آسمان دنیا
3- نزول تدریجی آن بوسیلة جبرائیل بر پیامبر اسلام (صلی الله علیه و آله).
مرحلة اخیر نزول قرآن، به مردم مربوط می شود، یعنی باید در این مرحله، کلام الهی تدریجاً بمردم ابلاغ گردد، ولی نزول تدریجی قرآن با اعتراض مشرکین و یهودیان مواجه شد، چون مشرکین معمولاً هر قصیده و شعر را یکجا می شنیدند و نیز یهودی ها معتقد بودند که تورات یکباره بر موسی (علیه السلام) نازل شد، و خداوند ضمن حکایت از اعتراض مشرکین و یهودیان به آنها پاسخ می دهد مبنی بر اینکه نزول تدریجی قرآن بمنظور تقویت و پشتگرمی و آرامش خاطر پیغمبر (صلی الله علیه و آله) می باشد، چنانکه گوید:
«وقال الّذین کفروا لولا نزّل القرآن جملة واحدة ، کذلک لنثبت به فؤادک ورتّلناه ترتیلاً، و لا یأتونک بمثل الّا جئناک بالحقّ واحسن تفسیراً »
یعنی مشرکین و کفار اعتراض کردند که چرا قرآن یکباره نازل نگردید چنانکه تورات و انجیل و زبور همینگونه نازل شد؟ ولی ای پیغمبر، ما قرآن را بتدریج بر تو فرو فرستادیم تا قلب تو را آرام و مطمئن نگاهداریم، لذا ما قرآن را با تأنی بر تو خواندیم. زیرا با تجدید وحی بر پیامبر گرامی (صلی الله علیه و آله)و استمرار و همآهنگی آن با زمان نبوت او، باعث دلگرمی آنحضرت می شد. و در حقیقت پیوستگی و ادامة تدریجی نزول قرآن یکی از عوامل ثبات و پایداری پیغمبر (صلی الله علیه و آله) در مسئلة دعوت او بشمار می رفت، چون می باید آزار و تهدید و یا تطمیع مخالفان اسلام در ارکان ایمان و پایداری آنحضرت تزلزل وارد نساز.
ج ـ نزول تدریجی قرآن این امکان را برای پیغمبر و مردم همزمان او فراهم می آورد تا بتوانند قرآن را حفظ نمایند زیرا پیغمبر اسلام (صلی الله علیه و آله) اُمّی بود یعنی نه می خواند و نه می نوشت. ابن فورک می گوید: عده ای از محققان می گویند تورات یکباره نازل شد، چون بر پیامبری نازل گردید که خواندن و نوشتن می دانست و او موسی (علیه السلام) بود، ولی خداوند ، قرآن را بطور پراکنده و قسمت به قسمت نازل کرد، چون علاوه بر اینکه قرآن، غیر مکتوب نزول یافت، بر پیغمبری نازل گردید که امی بود.
با توجه به اینکه قرآنف نانوشته، بر پیغمبر امی، و بر مردمی که اکثریت قریب به تمام آنها امی بودند نازل گردید، باید بتدریج نزول یابد تا امکانی برای حفظ آن موجود باشد. علاوه بر این، نزول تدریجی قرآن برای نگارش آن کمک مؤثری بود، و خداوند این نکات را با تعبیری موجز و کوتاه بیان و می گوید:
«و قرآناً فرقناه لتقرأه علی النّسا علی مکثٍ و نزّلناه تنزیلاً » منظور این است که قرآن بصورت پراکنده و بتدریج نازل شد تا پیغمبر با تأمل و درنگ، آن را همگام با نزول آن بر مردم بخواند. لذا قرآن را بر حسب حاجت و وقوع حوادث بتدریج فرو فرستاد.
د ـ اگر قرآن بصورت جمعی و یکباره بر مردم نازل می شد، و احکام و قوانین آن دفعة به مردم ابلاغ می گشت، زیر بار وظائفی ـ که قرآن با ضوابط خاصی آن را مشخص کرده بود ـ نمی رفتند، چون ما می دانیم ملتی که در آغاز ظهور اسلام این قوانین به آنها ابلاغ شده بود، تازیان بودند، و این ملت همزمان عصر جاهلی زندگی می کردند، و با ملتهای دیگر کمتر روابط فرهنگی و عملی و اجتماعی برقرار ساخته بودند. و علاوه بر این تقریباً بطور کلی مخالف جهت قوانین اسلام زندگی می کردند، و با آداب و رسوم کهن و ریشه داری سروکار داشتند که ترک آنها بطور یکباره، سخت دشوار و ناهموار بود، باید این ملت را تدریجاً به چنین قوانین آسمانی آشنا ساخت تا از آن گریزان نباشند لذا قرآن تدریجاً نازل شد تا مردم بتدریج با قوانین آن خو گیرند.
باید اضافه کرد که قرآن بمنظور یک ایده و مَثَلِ اعلائی که باید روی عمل و رفتار مردم پیاده شود نازل شده است، لذا همة جوانب امکان رفتار انسان را در نظر گرفته است. نه تنها همة قوانین متنوع قرآن یکباره بمردم ابلاغ نشد، بلکه در مورد یک قانون نیز ـ بمنظور خو گرفتن مردم به آن ـ تدرج و آشنائی لحظه به لحظه را مورد توجه قرار داده است، مثلاً برای پایان دادن به یک رسم و عادت اجتماعی و ملی که ناپسند و در عین حال، سخت راسخ بود زمینة امکان ترک آن را بتدریج فراهم آورد، ما می دانیم که اقوام تازی عصر جاهلی به خمر و مسکرات و قمار آلوده بودند.
قرآن برای از میان بردن این خوی و عادت نابخردانه ـ در مرحلة اول ـ نظر آنان را به موضوع خمر و منشاء آن جلب می نماید و می گوید: «و من ثمرات النّخیل والاعناب تتّخذون منه سکراً»
و سپس با لحنی آرام و مؤثر، آنان را به اندیشیدن صحیح و تفکری سنجیده رهنمون می گردد و می گوید: «یسئلونک عن الخمر والمیسر قل فیهما اثم کبیر و منافع للنّاس واثمهما اکبر من نفعهما » خداوند متعال در این آیه به مردم هشدار می دهد که از منطق و عقل خود بدقت بهره برداری کنند به این معنی که می گوید: در شراب و قمار منافع و مضاری وجود دارد که مضار آنها بمراتب، بیشتر و مهمتر از منافع آنها است، و بدیهی است که فرد عاقل از کاری که زیان آن بر سود آن می چربد خودداری می کند، و اصولاً باید انسان امور را بسنجد و ارزیابی کند و سپس با توجه به منافع آن دست بکار گردد.
خداوند متعال در مرحلة سوم برای بر حذر داشتن مردم از این آلودگی، محدودیتهای زمانی در شرب خمر بوجود آورد، چون مردم مکلف به نماز شده بودند و باید این فریضه را در شبانه روز، پنج بار اقامه نمایند و طبق آیة «یا ایها الّذین آمنوا لا تقربوا الصّلوة و انتم سکاری حتّی تعلموا ما تقولون» فرصت شرابخواری را محدود کرد، چون بر حسب این آیه، نباید مردم بهنگام نماز، مست باشند. بدیهی است که یک فرد مسلمان در فواصل میان نمازهای پنجگانه، ناگزیر از شرابخواری می پرهیزد، تا خود را شایستة نمازگزار سازد، و شاید کمتر اتفاق می افتاد تا یک مسلمان فرصتی برای نوشیدن خمر میان نمازهای پنجگانة شبانه روزی بدست آورده و در عین حال بهنگام نماز مست نباشد.
قرآن کریم پس از آنکه لحظه به لحظه خود را به هدف نزدیک دید، در مرحلة چهارم، آخرین گام را در این زمینه برداشته و با لحن قاطع و خالی از هرگونه مجامله می گوید: «یا ایّهاالّذین آمنوا انّما الخمر و المیسر و الانصاب و الازلام رجس من عمل الشّیطان فاجتنبوه لعلّکم تفلحون، انّما یریدالشیطان ان یوقع بینک العداوة والبغضاء فی الخمر و المیسر ویصدّکم عن ذکرالله وعن الصّلوه فهل انتم منتهون »
ما درتاریخ می بینیم که در این مرحله، رسم و عادت شرابخواری از میان ملت عرب رخت بربست، و همانطوریکه آیه، درخواست کرد، تازیان از شرابخواری دست برداشتند، لذا پس از این به انتظار آن بسر می بردند که حد و مجازات شرابخواری به آنها اعلام گردد.
طبق بیان بسیاری از مفسران، تحریم خمر، چهار مرحله را پیموده است که ما برای مزید اطلاع از شأن نزول آیات فوق الذکر و بیان این چهار مرحله، گفتار ابوالمحاسن جرجانی را در زیر می آوریم: وی ضمن تفسیر آیة «یسئلونک علی الخمر و المیسر... »می نویسد: « جماعتی مفسران روایت کرده اند که خدایتعالی در خمر چهار آیت فرستاد: به مکه این آیت آمد: «و من ثمرات النخثر والاعناب تتخذون منه سکراً... » و آنگه حلال بود، چون معاذبن جبل و جماعتی از صحابه در این باب مراجعت کردند، خدای تعالی این آیت فرستاد:«یسئلونک عن الخمر والمیسر... » جماعتی دست بداشتند، و جماعتی دست بنداشتند، برای منافع که درو بود، تا روز عبدالرحمن بن عوف، میزبانی کرد، و طعامی بساخت، چون طعام بخوردند ایشان را خمر آورد، و ایشان خمر بخوردند، و هنوز آیت تحریم نیامده بود. نماز شام درآمد و ایشان مست شدند، یکی را در پیش داشتند تا نماز کند ، «الحمد »برخواند، «قل یا ایها الکافرون »و درو بخواند «اعبد ما تعبدون »و همچنین تا به آخر بی «لا» که حرف نفی است، خدای این آیت فرستا: «یا ایهاالذین آمنوا لاتقربوا الصلوة و انتم سکاری حتی تعلموا ما تقولون »چون این آیت آمد بعضی دیگر دست بداشتند، و گفتند خیری نیست در چیزی که ما را از نماز بازدارد، و در او اٍثْم باشد. قومی دیگر به اوقاتی که نه اوقات نماز بود درو تعاطی می کردند، تا روزی یکی از جملٍة مسلمانان خمر خورد، چون مست شد او را کشتگانِ «بدر» یاد آمد، بر ایشان بگریست، و نوحه کرد، و بیتها از شعر در مرثیة ایشان انشاء کرد، این خبر برسول رسید برخاست و بیامد چیزی که در دست داشت خواست بر او زَنَدْ ، او زنهار خواست و توبه کرد و پناه با خدای داد از خشم پیغمبر».
« زهری از زین العابدین، او از پدرش امیرالمؤمنین (علیه السلام) روایت می کند که او گفت من شتری نیکو داشتم و شتری دیگر رسول (صلی الله علیه و آله) مرا داده بود از غنیمت، هر دو شتر را بیاوردم و یکی را میعاد گرفتم تا برویم و پارة هیمه بیاوریم، شتران را بنزدیک دیواری بستم و برفتم تا رَسَن و آلت آن جمع کنم، چون بازآمدم شتر را دیدم کشته و شکم شکافته کوهان بریده. مرا سخت آمد، نزدیک بود که آب از چشم روان گردد، گفتم این که کرد؟ گفتند عمت حمزه، 

 

 

فرمت این مقاله به صورت Word و با قابلیت ویرایش میباشد

تعداد صفحات این مقاله 52  صفحه

پس از پرداخت ، میتوانید مقاله را به صورت انلاین دانلود کنید

 

 


دانلود با لینک مستقیم


دانلود مقاله عناوین و اسامی قرآن کریم

تحقیق در مورد اسماء پیامبر و امام زمان در قران کریم

اختصاصی از فایل هلپ تحقیق در مورد اسماء پیامبر و امام زمان در قران کریم دانلود با لینک مستقیم و پر سرعت .

تحقیق در مورد اسماء پیامبر و امام زمان در قران کریم


تحقیق در مورد اسماء پیامبر و امام زمان در قران کریم

لینک پرداخت و دانلود *پایین مطلب*

فرمت فایل:Word (قابل ویرایش و آماده پرینت)


تعداد صفحه:11

فهرست:

اسماء پیامبر در قرآن کریم

معنای محمد و احمد

نبی و رسول

عبد

پیامبرمکرم اسلام(ص) با اسماء و القاب مختلفی در قرآن مورد خطاب قرارگرفته است تاجایی که برخی منابع بیش از سیصد عنوان را برای ایشان ذکر کرده اند.

در کتاب های مختلف که درباره پیامبر(ص) به جا مانده 300 اسم، لقب و صفت برای آن حضرت، ذکر شده است. نام هایی که برای پیامبراسلام‌(ص) در قرآن ذکر شده از نگاه برخی تا چهل اسم عنوان شده است.

محمد و احمد

مشهورترین نام پیامبر، محمد (ص) است. اسم شریف « محمد(ص)» در سوره های آل عمران (آیه 144)، احزاب (آیه 40)، محمد (آیه 2) و فتح بارها آمده است.

نام احمد تنها یک بار در قرآن در سوره مبارکه صف ذکر شده است. در تفسیر مجمع البیان آمده است که خداوند، نام محمد و احمد را که از اسامی مقدس خود برگرفته است برای او برگزید. در تفسیر نمونه عنوان شده است که نام « محمد (ص)» را عبدالمطلب، جد پیامبر برای ایشان انتخاب کرده و نام « احمد» را آمنه، مادر پیامبر برای او انتخاب کرد. همچنین ابوطالب، عموی پیامبر نیز از پیامبر(ص) با نام«محمد(ص) و احمد» یاد کرده است. در حدیث معراج نیز خداوند یک بار با «یا محمد» و چندین بار با «یا احمد» رسولش را مورد خطاب قرار داده است.

 


دانلود با لینک مستقیم


تحقیق در مورد اسماء پیامبر و امام زمان در قران کریم