فایل هلپ

مرجع دانلود فایل ,تحقیق , پروژه , پایان نامه , فایل فلش گوشی

فایل هلپ

مرجع دانلود فایل ,تحقیق , پروژه , پایان نامه , فایل فلش گوشی

تحقیق درمورد اسما وصفات

اختصاصی از فایل هلپ تحقیق درمورد اسما وصفات دانلود با لینک مستقیم و پر سرعت .

لینک دانلود و خرید پایین توضیحات

فرمت فایل word  و قابل ویرایش و پرینت

تعداد صفحات: 17

 

اسماء وصفات

حمد:بِسْمِ اللّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیمِ(1)((به نام خداوند رحمتگر مهربان.))

‏﴿ بِسْمِ اللّهِ﴾ : اسم هر شیئی آنست که شیئی به واسطه آن شناخته می شود پس اسماء الله صور نوعیه ای می باشند که به وسیله خصوصیات وهویتشان [به ترتیب] بر صفات و ذات الهی و به وسیله وجودشان بر وجه او و به واسطه تعیناتشان بروحدتش دلالت می کنند زیرا اسماء الله ظهورات اویند که به واسطه آنها [حق تعالی] شناخته می شود. [البته منظور شناخت محدود می باشد].

بقره: الم(1)ذلِکَ الْکِتابُ لا رَیْبَ فیهِ هُدًى لِلْمُتَّقینَ(2)(( الف، لام، میم. این است کتابى که در [حقانیت‏] آن هیچ تردیدى نیست؛ [و] مایه هدایت تقواپیشگان است.))

﴿ الم *ذلِکَ الْکِتابُ ﴾ : [حق تعالی] به وسیله این سه حرف (الم) اشاره به کل وجود – از حیث کل بودنش- داشته است زیرا که (ا) براساس آنچه گفتیم اشاره به ذات الهی است که اول وجود است و (ل) اشاره به عقل فعال دارد که جبرئیل نامیده می شود و او وسط وجود است که فیض را از مبدأ وجود گرفته و به آخر وجود می رساند و (م) اشاره به آخر وجود است که دائره وجود [وقوس صعود ونزول] به واسطه آن تکمیل شده و به نقطه آغازین خود می رسد و به همین جهت است که (ختم) [وپایان] نامیده می شود. و در [همین زمینه] می فرمایند ((ان الزمان قد استدار کهیته یوم خلق الله السموات والارض)) واز برخی پیشینیان نقل شده است که ((ل)) از دو ((الف)) تشکیل شده است یعنی به ازاء ذات وصفت ((علم)) که دو عالم از عوامل سه گانه الهیه می باشند. که قبلا به آن اشاره کردیم پس ((ل)) اسمی از اسماء الهی است زیرا که [در اصطلاح عرفا]: اسم عبارت است از اعتبار ذات همراه با صفتی از صفات. و اما (م) اشاره به ذات همراه با جمع صفات و افعال دارد که به واسطه این صفات و افعال در صورت محمدیه – که همان اسم اعظم ((الله)) است- محتجب شده است.

آل‏عِمرَان‏:مِنْ قَبْلُ هُدًى لِلنّاسِ وَ أَنْزَلَ الْفُرْقانَ إِنَّ الَّذینَ کَفَرُوا بِآیاتِ اللّهِ لَهُمْ عَذابٌ شَدیدٌ وَ اللّهُ عَزیزٌ ذُو انْتِقامٍ(4)(( پیش از آن براى رهنمود مردم فرو فرستاد، و فرقان [ جداکننده حق از باطل‏] را نازل کرد. کسانى که به آیات خدا کفر ورزیدند، بى‏تردید عذابى سخت خواهند داشت، و خداوند، شکست‏ناپذیر و صاحب‏انتقام است.))

﴿ وَ اللّهُ عَزیزٌ﴾ یعنی قاهر.

آل‏عِمرَان‏:شَهِدَ اللّهُ أَنَّهُ لا إِلهَ إِلاّ هُوَ وَ الْمَلائِکَةُ وَ أُولُوا الْعِلْمِ قائِمًا بِالْقِسْطِ لا إِلهَ إِلاّ هُوَ الْعَزیزُ الْحَکیمُ(18)((خدا که همواره به عدل، قیام دارد، گواهى مى‏دهد که جز او هیچ معبودى نیست؛ و فرشتگانِ [او] و دانشوران [نیز گواهى مى‏دهند که:] جز او، که توانا و حکیم است، هیچ معبودى نیست.))

﴿ الْحَکیمُ﴾ به حکمت خود هر چیزی را اراده می نماید. یعنی به اعتبار تفصیل آنچه را که شایسته است به او می دهد.

اعراف:وَ لِلّهِ اْلأَسْماءُ الْحُسْنى‏ فَادْعُوهُ بِها وَ ذَرُوا الَّذینَ یُلْحِدُونَ فی أَسْمائِهِ سَیُجْزَوْنَ ما کانُوا یَعْمَلُونَ(180)((و نامهاى نیکو به خدا اختصاص دارد، پس او را با آنها بخوانید، و کسانى را که در مورد نامهاى او به کژى مى‏گرایند رها کنید. زودا که به [سزاى‏] آنچه انجام مى‏دادند کیفر خواهند یافت.))

﴿ وَ لِلّهِ اْلأَسْماءُ الْحُسْنى‏﴾ همچنانکه گذشت هر اسمی عبارت است از ذات به علاوه صفتی از صفات الهی، که خداوند هر کاری را به وسیله اسم خاصی از اسمائش انجام می دهد.

﴿ فَادْعُوهُ﴾ یعنی در هنگام نیاز به آن اسم خاص و یا زبان حال و استعداد (نه زبان قال) آن اسم را می خواند همچنانکه شخص جاهل هنگامی که علم بخواهد حق تعالی را به اسم علیمش و شخص مریض هنگامی که شفا بخواهد حق تعالی را به اسم شافی و شخص فقیر نیز هنگامی که بی نیازی اش را خواستار باشد او رابه اسم مغنی می خواند وانجام این امور به حسب استعدادی است که حتما مورد قبول واقع می شود و این قبول به واسطه تأثیر آن اسم وصفت خاص صورت می گیرد و اما به زبان قال همچنانکه اگر نفر اول یارب می گوید منظورش یا علیم است و منظور دومی از یارب یا شافی و سومی یا مغنی است. اما به زبان فعل همچنانکه شخص سالک به جهت اتصاف به صفتی از او به سویش می رود هنگامی که علمش را در علم حق فانی نمود او رابه اسم علیم می خواند و هنگامی که دردش را شفا داده و می خواهد که صفت شفایش را به ارزانی داشته و او را نیز شفا دهد، او رابه اسم شافی فرا می خواند و هنگامی که به واسطه حق از فقرش غنی می یابد او را به اسم غنی می خواند و این همان دعایی است که موحدین به آن امر شده اند. پس آنان نیز آنرا انجام می دهند.

﴿وَ ذَرُوا الَّذینَ یُلْحِدُونَ فی أَسْمائِهِ ﴾ یعنی این صفات را از غیر او می خواهند.

یوسف:وَ رَفَعَ أَبَوَیْهِ عَلَى الْعَرْشِ وَ خَرُّوا لَهُ سُجَّدًا وَ قالَ یا أَبَتِ هذا تَأْویلُ رُءْیایَ مِنْ قَبْلُ قَدْ جَعَلَها رَبّی حَقًّا وَ قَدْ أَحْسَنَ بی إِذْ أَخْرَجَنی مِنَ السِّجْنِ وَ جاءَ بِکُمْ مِنَ الْبَدْوِ مِنْ بَعْدِ أَنْ نَزَغَ الشَّیْطانُ بَیْنی وَ بَیْنَ إِخْوَتی إِنَّ رَبّی لَطیفٌ لِما یَشاءُ إِنَّهُ هُوَ الْعَلیمُ الْحَکیمُ(100)((و پدر و مادرش را به تخت برنشانید، و [همه آنان‏] پیش او به سجده درافتادند، و [یوسف‏] گفت: «اى پدر، این است تعبیر خواب پیشین من، به یقین، پروردگارم آن را راست گردانید و به من احسان کرد آنگاه که مرا از زندان خارج ساخت و شما را از بیابان [کنعان به مصر] باز آورد -پس از آنکه شیطان میان من و برادرانم را به هم


دانلود با لینک مستقیم


تحقیق درمورد اسما وصفات

مقاله درباره اسماء و صفات خدا در قرآن

اختصاصی از فایل هلپ مقاله درباره اسماء و صفات خدا در قرآن دانلود با لینک مستقیم و پر سرعت .

مقاله درباره اسماء و صفات خدا در قرآن


مقاله درباره اسماء و صفات خدا در قرآن

لینک پرداخت و دانلود *پایین مطلب*

 

فرمت فایل:Word (قابل ویرایش و آماده پرینت)

 

تعداد صفحه:20

فهرست و توضیحات:

مقدمه

تجزیه و تحلیل

اسماء و صفات خدا در قرآن

اسماء و صفات خدا در قرآن جعفر سبحانى غافر الذنب این اسم در قرآن یک بار آمده، و همراه با اسم‏هاى دیگر وصف خدا قرار گرفته است، چنان‏که مى‏فرماید: تنزیل الکتاب من الله العزیز العلیم غافر الذنب و قابل التوب شدید العقاب ذی الطول لا اله الا هو الیه المصیر(غافر، 2 - 3) ترجمه: کتاب نازل شده از جانب خداى نیرومند و دانا، آمرزنده گناه، پذیرنده توبه، سخت عقوبت، صاحب مکنت، خدائى جز او نیست، بازگشت‏به سوى خدا است. «غافر» به صورت جمع همراه باکلمه «خیر» یک بار در قرآن آمده است آن‏هم وصف خدا قرار گرفته است چنان‏که مى‏فرماید: فاغفر لنا وارحمنا و انت‏خیر الغافرین(اعراف، 155). ما را ببخش و بر ما رحم کن تو بهترین آمرزندگانى. از ماده «غفر» که به معنى ستر است، سه اسم براى خدا در قرآن مشتق شده است: 1 - غافر; «غافرالذنب‏» (غافر،3): بخشنده گناه. 2 - غفور; «ربک الغفور ذوالرحمة...»(کهف، 58): پروردگار تو بخشنده و صاحب رحمت است. 3 - غفار; «و انی لغفار لمن تاب...»(طه، 82): ومن کسى را که توبه کند، مى‏آمرزم. و شگفت این است که براى انسان گنهکار سه اسم معادل اسم غفار، از ماده ظلم یا معادل آن به کار رفته است. 1 - ظالم; «فمنهم ظالم لنفسه‏»(فاطر، 32: برخى از آنها بر خویش ستمگرند. 2 - ظلوم;«...انه کان ظلوما جهولا»(احزاب، 72): او ستم پیشه و نادان است. 3 - ظلام;«قل یا عبادى الذین اسرفوا على انفسهم لا تقنطوا من رحمة‏الله...»(زمر، 53): اى بندگان من که در حق من اسراف کرده‏اید، از رحمت‏خدا مایوس نباشید. و اسراف بر نفس در حقیقت عبارت دیگرى از «ظلام‏» است. با توجه به سه اسمى که خدا در قرآن وانسان نیز دارد مى‏توان چنین گفت: خدا مى‏خواهد برساند که بنده من تو در اثر گناه سه اسم دارى، و من هم که از آن جهت که مبدا رحمت و مغفرت هستم، سه اسم دارم: اگر تو ظالمى من غافرم. اگر تو ظلومى من غفورم. واگر تو ظلامى من غفارم. (1) در گذشته در معناى «غفر» سخن گفتیم و یادآور شدیم که معناى لغوى آن ستر و پوشاندن است. توگوئى خدا گناهان بنده را مى‏پوشاند. واگر هم به کلاه خود «مغفر» مى‏گویند، چون سر را پوشانده از آسیب حفظ مى‏کند. و تفاوت «غفور» با «عفو» به هنگام بحث از اسم «عفو» بیان گردید. الغالب لفظ «غالب‏» سه بار در قرآن آمده و در یک مورد وصف خدا قرار گرفته است. چنان که مى‏فرماید: و کذلک مکنا لیوسف فی الارض و لنعلمه من تاویل الاحادیث والله غالب على امره و لکن اکثر الناس لا یعلمون(یوسف، 21) . این چنین یوسف را متمکن ساختیم تا تعبیر خواب را به او بیاموزیم، خداوند بر کار خویش چیره است ولى اکثر مردم نمى‏دانند. مقصود از جمله «والله غالب على امره‏» چیست؟ در این جمله دو احتمال وجود دارد: یکى این که ضمیر در کلمه «امره‏» به یوسف برگردد. دیگرى این که به خدا برگردد. بنابر احتمال نخست مقصود این است که خدا در امور مربوط به یوسف توانا است، او را حفظ مى‏کند، روزى مى‏دهد و از قعر چاه به نهایت قدرت مى‏رساند و زعامت‏یوسف به این شکل جلوه‏گاه اسم «غالب بودن‏» است. و بنابر احتمال دوم مقصود این است که خدا در امور مربوط به خویش توانا است. جهان را مى‏آفریند و آن را تدبیر مى‏کند، و مغلوب کسى نمى‏شود و آنجا که اراده کند، احدى را یاراى تمرد و تکبر نیست. در آیه دیگر مى‏فرماید: ...ان الله بالغ امره...(طلاق، 3). خدا مشیت و تدبیر خود را به پایان مى‏رساند. سر انجام خدا موجود قاهرى است که قدرتى بالاتر از آن نیست، و مشیت او نافذ و پایدار است. الغفار اسم غفار در قرآن به صورت معرفه و نکره پنج‏بار آمده است چنان‏که مى‏فرماید: و انی لغفار لمن تاب و آمن و عمل صالحا ثم اهتدى(طه، 82). من آمرزنده کسى هستم که توبه کند و ایمان بیاورد و عمل صالح انجام دهد. و نیز مى‏فرماید: فقلت استغفروا ربکم انه کان غفارا(نوح، 10). نوح مى‏گوید به قوم خود گفتم از پروردگارتان طلب آمرزش کنید، او آمرزنده گناهان است. ودر سه مورد دیگر این اسم همراه با اسم «عزیز» آمده است چنان‏که مى‏فرماید: رب السموات والارض و ما بینهما العزیز الغفار(ص، 66). پروردگار آسمانها و زمین و آنچه که در میان آنها قرار دارد که توانا و آمرزنده است. و نیز مى‏فرماید: کل یجری لاجل مسمى الا هو العزیز الغفار(زمر، 5). هر یک از این اجرام سماوى تا زمان معینى در حرکتند، آگاه باش که او قدرتمند و بخشنده است. و در جاى دیگر مى‏فرماید: و انا ادعوکم الى العزیز الغفار(غافر، 62). من شما را به سوى خداى توانا و آمرزنده دعوت مى‏کنم. شاید علت این که غفار همراه عزیز آمده است، این است که بخشایندگى او به خاطر عجز و ناتوانى نیست، بلکه او در عین قدرت مى‏بخشد و این خود کمال است. نمایش این اسم در زندگى بشر این است که در مواردى که مصلحت ایجاب مى‏کند در عین قدرت از تقصیر دیگران درگذریم، و در برخى از روایات آمده است از صفات کمال گذشت در عین قدرت است. الغنى اسم «غنى‏» در قرآن به صورت مرفوع و منصوب بیست‏بار آمده و در هیجده مورد وصف خدا قرار گرفته است و با اسم‏هائى مانند «حمید، حلیم، کریم‏» همراه مى‏باشد چنان‏که مى‏فرماید: 1 - واعلموا ان الله غنی حمید(بقره، 267): بدانید که خدا بى‏نیاز و ستوده است. 2 - قول معروف و مغفرة خیر من صدقة یتبعها اذى والله غنی حلیم(بقره، 263): زبان خوش و گذشت، بهتر از صدقه‏اى است که آزادى به دنبال داشته باشد خداوند بى‏نیاز و بردبار است. 3 - و من کفر فان ربی غنی کریم(نمل، 40): هرکس کفر ورزد، (شکر نعمت را به جاى نیاورد) پروردگار من بى‏نیاز و بزرگوار در احسان است. اما معنى


دانلود با لینک مستقیم


مقاله درباره اسماء و صفات خدا در قرآن